eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
loan [loun] n. A loan is the act of lending something, usually money. → I got a loan from the bank. وام، قرض یک loan عمل قرض دادن چیزی، معمولاً پول است. → من یک وام از بانک گرفتم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
practical [ˈpræktɪkəl] adj. If something is practical, it is useful in normal life. → Learning English is practical; you can use it in many places. کاربردی، عملی، به کارخور، به درد بخور اگر چیزی practical باشد، در زندگی عادی مفید است. → یادگیری زبان انگلیسی کاربردی است؛ شما می‌توانید آن را در بسیاری از مکان‌ها استفاده کنید. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
quarter [ˈkwɔːrtər] n. A quarter is 25 cents. → He paid a quarter for the candy. 25 سنت، ربع، یک چهارم، یک چارک، ربع دلار یک quarter "بیست و پنج" سنت است. → او 25 سنت برای آب نبات پرداخت کرد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
salary [ˈsælərɪ] n. A salary is how much money a person makes at his or her job. → He got a new job with a better salary. حقوق یک salary مبلغی است که فرد در شغل خود به دست می‌آورد. → او شغل جدیدی با حقوق بهتری به دست آورد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
scholarship [ˈskɒlə:rʃɪp] n. A scholarship is money given to one so they can go to school. → I got a scholarship to help me pay for university. بورس تحصیلی، کمک هزینه دانشجویی، بورسیه یک scholarship پولی است که به کسی داده می‌شود تا به مدرسه برود. → من بورسیه‌ای برای کمک به پرداخت هزینه‌های دانشگاه دریافت کردم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
temporary [ˈtempərərɪ] adj. If something is temporary, it exists for a short time. → This car is only temporary; I’ll get a new one soon. موقت، زودگذر، آنی اگر چیزی temporary باشد، برای مدت کوتاهی وجود دارد. → این ماشین فقط برای مدت کوتاهی است؛ من به زودی یک ماشین جدید خواهم گرفت. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
treasure [ˈtreʒə:r] n. A treasure is a collection of valuable things, especially jewels or gold. → They became very rich when they found the buried treasure. گنج، جواهرات یک treasure مجموعه‌ای از چیزهای ارزشمند، به ویژه جواهرات یا طلا است. → آن‌ها وقتی گنج دفن‌شده را پیدا کردند، بسیار ثروتمند شدند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
urge [əːrdʒ] v. To urge someone is to try very hard to get them to do something. → He urged them to believe his story. اصرار کردن، پافشاری کردن کلمه urge به کسی به معنی تلاش بسیار برای وادار کردن او به انجام کاری است. → او به آنها اصرار کرد که داستانش را باور کنند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
@Essential_English_Wordsfound...urge.mp3
زمان: حجم: 651.1K
تمام ده لغت 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
43.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
All of us have a responsibility to ourselves and to others... 🔰 🔰 This is a plan that was agreed by 179 nations is called the Agenda for the 21st century 🏡 @English_House 🏡
داستان کوتاه The Taxi Driver Peter’s job was driving a taxi downtown. He made a small salary. But he liked his job because it wasn’t dull. Every day, he saw new things that appealed to him. Peter was practical about the future. “Maybe I can get a scholarship to college,” he thought. “I could learn mathematical formulas and get a job at a bank. I could help clients invest their money.” Peter stopped to pick up a passenger. “Where to?” he asked. “Go to the Fourth Street Bank. And don’t talk to me. I’ve had a rough day,” the man said. Peter was angry, but he had a peaceful philosophy. When they stopped, the man’s fare came to $10.25. راننده تاکسی شغل پیتر رانندگی تاکسی در مرکز شهر بود. او حقوق کمی دریافت می‌کرد. اما او شغلش را دوست داشت، زیرا کسل‌کننده نبود. هر روز، او چیزهای جدیدی را می‌دید که برایش جذاب بودند. پیتر در مورد آینده واقع بین بود. او فکر کرد: «شاید بتوانم بورسیه‌ دانشگاه بگیرم. من می‌توانم فرمول‌های ریاضی را یاد بگیرم و در یک بانک کار کنم. من می‌توانم به مشتریان در سرمایه‌گذاری پول‌شان کمک کنم.» پیتر توقف کرد تا یک مسافر را سوار کند. او پرسید «کجا می‌روید؟» مرد گفت «برو به بانک خیابان چهارم. و با من صحبت نکن. من روز سختی را پشت سر گذاشته‌ام». پیتر عصبانی بود، اما او یک فلسفه صلح‌آمیز داشت. وقتی توقف کردند، کرایه مرد 10.25 دلار شد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
He put his hands in his pockets. “I can’t find my wallet!” he said. “I can’t pay the fare!” Peter said, “Maybe I’ll give you a temporary loan. You can borrow ten dollars and a quarter from me.” The man was embarrassed, saying, “I was mean to you, but now I want to help you. I founded this bank. I want to give you one thousand dollars.” That much money was like a treasure to Peter. The man urged him to take the money, but he didn’t. “You’re an honest person,” the man said. “I assumed you would take it. I want you to work for me.” The next day, Peter started his job at the bank. He was happy to be done with his former job. او دست‌هایش را در جیب‌هایش برد. او گفت. «کیف پولم را پیدا نمی‌کنم!» «من نمی‌توانم کرایه را پرداخت کنم!» پیتر گفت: «شاید من به تو یک وام موقت بدهم. تو می‌توانی ده دلار و بیست و پنج سنت از من قرض بگیری.» مرد شرمنده شد و گفت: «من با تو بد رفتاری کردم، اما حالا می‌خواهم به تو کمک کنم. من این بانک را تأسیس کردم. من می‌خواهم به تو هزار دلار بدهم.» این همه پول برای پیتر مثل یک گنج بود. مرد اصرار داشت که او پول را بگیرد، اما او نگرفت. مرد گفت تو آدم صادقی هستی». «من فکر می کردم که تو آن را می‌گیری. من می‌خواهم که برای من کار کنی.» روز بعد، پیتر کارش را در بانک شروع کرد. او خوشحال بود که از شغل قبلی‌اش خلاص شده است. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸