#توییت
مصطفی تاجزاده 🔻👇
در ۱۰۰ روز نخست ریاست جمهوری رئیسی : دلار ۱۲٪ سکه طلا ۱۱ ٪ قیمت مسکن ۵ ٪ اجاره مسکن ۲۱٪ و پراید ۱۷٪ رشد داشته اند ( علیزاده ) .
اگر جوان ، مومن و انقلابی نتواند سریعا به تحریمها و خود تحریمها پایان دهد زودتر از آنچه تصور میکنند حکومت یکدست اقلیت زمین گیر میشود.
#صالح_ادیب 🔻👇
تاجی جان!
در صد روز اول اتفاقات دیگری هم افتاد که چون چشمتان را دچار برق زدگی کرد نتوانستید آنها را ببینید!
این تازه اول کار است و به حول قوه الهی بزودی از غصه کارهای بزرگ دولت انقلابی دق مرگ خواهید شد!
حالتان که بهتر شد به لیست زیر نگاه کنید 👇
▫️خرید ۱۰۰ میلیون دوز واکسن در کمتر از ۳ ماه و تزریق آنها در طرح واکسیناسیون عمومی
▫️تامین چند میلیارد دلار ارز ترجیحی برای خرید دارو و کالاهای اساسی مایحتاج مردم
▫️حدود ۱۰۰ ملاقات و گفتوگوی تلفنی با مقامات عالی رتبه کشورهای خارجی در ۱۰۰ روز
▫️مدیریت میدانی و به موقع در حمله سایبری بنزینی به رغم طرح های دشمن برای ایجاد آشوب
▫️جلوگیری از قطعی هلی مکرر برق خانگی و برق صنعتی با مدیریت منابع موجود
▫️سفر اعضای دولت به ۱۰ استان کشور و حضور رئیس جمهوری در میان مردم
▫️اصلاح نظام توزیع و کاهش نقش واسطه ها در ۱۰۰ روز
▫️و و ......
@FORSAT_HOZOR
﷽
💌#نامه_محبوب
▪️إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى
▫️اوست شکافندهی دانهها و هسته ها
🔅سوره انعام ۹۵
میشکافم حجابِ دانه را برای تو ،
بشکاف حجابِ روحاَت را ، برای من !
من، پشتِ همین پوسته؛
منتظر درآغوش گرفتنِ تواَم !
🍂🍁🍂🍁🍂
🗓یکشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۰
۲۹ ربیع الثانی ۱۴۴۳
عرض سلام و احترام
صبحتون بخیر
روزتون مالامال از خیر و سعادتمندی
@FORSAT_HOZOR
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸
این قسمت
🌸دکترعبدالله محمدی گورجی #دکتر_دیوانه
✍شاید وقتی به خاطرات شهرم برمیگردم همیشه جای او و خیلی از افراد شهرم یاد آور خاطرات بیادماندنی می شود که نباید از یاد برود.
🍃دکترعبدالله گورجی را در کنارعطاری زنده یادعرب زاده بحری و تکیه داده به در منزل مرحوم امینی بیاددارم، باکوله و پلاستیکی پر از وسایل گوناگون،! نشسته بر روی پوستین و در حال مطالعه،کج ُخلق بود اما بی آزار، با کلاهی بسر، و صد البته برایم ترسناک، مسلط به زبان فرانسه و البته اصلاً تحمل دیدن بچه هایی کم سن وسال چون مرا نداشت.
🍃یکبار با مادرم نزد او رفتم برای بیماری پوستی و گرفتن داروی گیاهی، وقتی دستم را گرفت ، نزدیک بود از ترس بمیرم، فکر می کردم نکند مرا بجای بچه های دیگر که اذیتش میکردند بگیرد،اما با آن لهجه شیرین و نرمش به مادرم گفت، دختر،تی پسره چیزیش نیه که ؛ بّبّور خوب با آب صابون بُشور خب بونه...
🍃گاهی اوقات او را ابتدای کوچه و در کنار در کتاب فروشی میرفطروس میدیدم درست جایی می نشست که وقتی می خواستم از خیابان به طرف کوچه پس کوچه های خانه مادر بزرگ بروم از کنار کته کتابی مقدم و ولی و تکیه بر لوله فلزی که برای ایجاد فاصله به شیشه مغازه گذاشته بودند.اوهمیشه سرگرم مطالعه ... بود و من برای گذر از کوچه از انتهای آنطرف کوچه و به سرعت رد می شدم ، با اینکه اصلا او به من توجه نداشت و... پس از ماجرای من و مادرم او را خیلی دوست داشتنی می پنداشتم.
🍃در شهر ما هنوز هم بزرگترها بیاد دارند دکتر عبدالله و تشخیص های بی نظیرش و نسخه های شفا بخشش را که به زبان فرانسه بود و در پشت کاغذ سیگار و یا تکه کاغذهایی معمولی مینوشت و به مردم مستضعفی که چشم امیدی به او داشتند میداد.
🍃مجانی حساب می کرد تا مشتری شوی، و داروخانه ها هم دست نوشته هایش را قبول داشتند و از افرادی که چنین کاغذهایی داشتند پول کمتری می گرفتند و یا اصلا پول نمی گرفتند. مهربانی بود و صفا و صمیمیت و بزرگی ...
🍃دکتردیوانه را خیلی از بازاریهای سرشناس و متدین آن زمان مانندهمین شادروانان بحری، آل بویه و امینی احترام میکردند ، شنیده ام گاهی اوقات شب ها در منزل آنان میمهان بوده... چقدر مهربانی و لطف زیاد بوده در شهرمان خدا کند هنوز هم چنین بزرگانی در شهرمان یافت شود ... البته چند نفری را سراغ دارم که دست به خیر هستند ...
🍃دکتر عبدالله را بیشتر در روزهای بازار می دیدی، آرام و شمرده گام بر میداشت وبچه هایی که به دور از چشم بزرگترها اذیتش می کردند و او هم با چوب دستیش آنها را دور میکرد تا بزرگتری سر برسد و بچه ها را فراری دهد ، او را به عنوان جزئی از هويت و سابقه ی نوستالوژی شهرمان می شناسم. اگرچه رودسری بود ،اما همه او را لنگرودی می پنداشتیم.
🍃با این حال بارها و بارها او را در جمع خاطرات بیادماندنی و در نزد فرزندانم به یاد آورده ام مردی که خواسته یا ناخواسته به خاطر علم و دانشش مورد بی مهری دوستانش قرار گرفت و... و شاید دوری همسرش نیز مزید بر علت شد و او را مجنون و آواره شهر و روستاها نمود.
🍃مردی که به دانشکده پزشکی دارالفنون آن زمان راه یافته بود و آشنا به علم پزشکی روز و طب سنتی بومی بود.
🍃 او در سن ۱۰۰ سالگی ودر گمنامی این جهان را در آذر ماه ۱۳۷۱ ترک نمود و به دیار باقی شتافت، مزارش در وادی شهر رودسر قرار گرفته است.
✍برای من او یکی از بهترین خاطرات بیادماندنی ست، مردی ژنده پوش اما دوست داشتنی و مهربان با لهجه ای زیبا نسبت به مریض احوال ها ...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید
✍ نبی زاده
https://s4.uupload.ir/files/img_20211201_174437_314_fd1b.jpg
@FORSAT_HOZOR
﷽
💌#نامه_محبوب
▪️قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا
عَلَى إِبْرَاهِيمَ ...
▫️سرانجام او را به آتش افكندند ولى ما گفتيم: «اى آتش! بر ابراهيم سرد و سالم باش».
🔅 انبیا ۶۹
باید خلیل بود و
به یار اعتماد کرد
گاهی گلستان
در دل آتش
فراهم است
#نگراننباش
#بهمناعتمادکن
🍁🍂🍁🍂🍁
🗓دوشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۰
اول جمادی الاول ۱۴۴۳
سلام بر همراهان
صبحتون بخیر و نیکی
@FORSAT_HOZOR
#توییت
⭕️جذب پزشکان ایرانی در امارات با حقوق ۳۵۰ میلیون تومانی
شیخی سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: ماهی ٣۵٠ میلیون تومان امارات به پزشکان ایرانی پیشنهاد میدهد تا قطب سلامت در منطقه شوند و پزشکان را از ایران تامین میکنند و بدون امتحان زبان بچههای پرستاری و پزشکی ایرانی را جذب میکنند. / انتخاب
عباس عبدی 🔺🔻👆👇
مشکلی نیست؛ امثال ایشان در مجلس با راه اندازی طب اسلامی و تجویز روغن بنفشه و ... بهداشت و درمان مردم ایران را تامین میکنند.
#صالح_ادیب 👇👆🔻🔺
برادر عبدی!
اول : این گزارش نتیجه عملکرد ۸ ساله وزارت بهداشت شیخ محبوبتان است که به تصویر کشیدید!
دوم : طب سنتی ریشه ای ۲۵۰۰ ساله در این کشور دارد و اگر نفوذی های دولت روحانی نبودند میتوانست در کنار طب جدید، هم هزینه درمان مردم را کاهش دهد و هم جان خیلی از متوفیان بیمارستانها را نجات دهد !
@FORSAT_HOZOR
#کرونا_در_عراق
دوشنبه ۱۵ آذر۱۴۰۰(۶ دسامبر۲۰۲۱)
بهبود یافتگان: ۹۲۷ نفر
مبتلایان جدید: ۶۱۵ نفر
جان باختگان: ۱۸ نفر
مجموع واکسن تلقیح شده در عراق تا امروز حدود ۷.۷۳ میلیون نفر (شامل یک یا هر دو دوز) بوده است.
@FORSAT_HOZOR
💌#نامه_محبوب
▪️أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى
▫️آیا نمیدانست که خدا او را میبیند؟
🔅سوره علق ۱۴
عالم محضر خداست
چه جاهلانه و در عین حال ناجوانمردانه است که من حضور همه را حس کنم بجز حضور تو، از گناه در محضر همه شرمگین باشم بجز تو، همه حواسم به این است که کسی حتی کودکی خردسال مرا در حال گناه نبیند غافل از اینکه تو از همه بیناتر و شنواتری و این منم که کورم و کر که تو را نمیبینم و صدایت را نمی شنوم.
#دوربین_الهی
او همه جا ناظر اعمال توست
شاهد و بیننده ی احوال توست
بنده ی بیچاره ی خود را به راه
می کند از پنجره ای او نگاه
تا که ببیند چه کند بنده اش
در گذر و مزرع آینده اش
او همه ساعت به تماشای توست
منتظر دست تمنای توست
منتظرت مانده صدایش کنی
با دل آئینه ثنایش کنی
پس تو هم از پنجره او را ببین
تا برسی بلکه به عین الیقین
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🗓سه شنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۰
۲ جمادی الاول ۱۴۴۳
سلااام و درود
صبحتون قرین خیر و نیکبختی
روزگارتون از رحمت الرَّحْمَنُ الرَّحِیم لبریز
وجودتون از نعمت رَبُّ الْعَالَمِين سرشار...
@FORSAT_HOZOR
🌸 #استغفار
✍ "استغفـار" قصـه درازیسـت.....
🌸شــروع آن"دنیـــــا"... و نهـایتـش "بهشت بریــن" است به خواست خــداونـد...
👈پـــــس... از گـفتنش "خَستــه" نشـویـد.. و همیشه ورد زبانتان #استغفار باشد.
🌸 "أستغـفـرالله العـظيـم الذی لااله الا هوالحی القيوم وأتوب إليـــه"
🌸 یڪی از صالحین و بـزرگان میفرمایـد: هیـچ غذایی و هیـچ دارویی... بهتـــر از... "استغـفـار" ندیده و نیافتــهام... حتی برای بیخوابی،..!
🌸 اگراستغفار ڪردی شیـطان میگه:ڪاری میکنم تا بخوابد..! بهتر از اینست ڪـه به "استغفار" مشغول شود.
🌸 از این ڪلید طلایی ڪه حلّال همه مشڪلات هست باذن اللّٰـــه ﷻ...غافل نباشـیـــــــم
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید
✍ نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
@FORSAT_HOZOR
.
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸
این قسمت
🌸 یادش به خیر
✍مدتی در نزدیکی هورالعظیم با بر و بچه های اطلاعات عملیات قرارگاه بودم ، ساده و بیآلایش، مصمم برای به نتیجه رساندن کارهای شناسایی که انجام داده بودند.
🍃صبح یکی از روزها که هنوز مه و شبنم با نسیم صبحگاهی طراوت خاصی رو گه گاهی با چاشنی کمی دود ناشی از انفجار خمپاره و کمی هم بوی شیمیایی به جا مانده از قبل به مشام هر رزمنده ای می رساند. بلند شده بودم تا برم وضو بگیریم.
🍃نگهبانی درب در که پیرمرد بسیجی بود دست تکان داد و گفت ، حاج نبی چه خبره ،!؟ گفتم حاجی باباته من همون نبی هستم ... بعدم گفتم خبری نیست. تا بعد...
🍃در حین وضو گرفتن ماشین تویوتا وانت با کمی گرد و خاک رسید پشت در دژبانی وبا آن انداختن طناب ، اومد داخل ، فرمان ماشین رو چرخوند و یه گرد و خاکی کرد و گفت: به سلامتی حاج نبی صلوات خاکی بفرست...
🍃برو بچه هایی که پشت تویوتا بودن مات و مبهوت نمی دونستند که چه کاری باید انجام بدن،احمدی راننده ماشین پرید پایین و گفت؛ آقایون رزمنده ،لطفا بریزید پایین آخرشه... دستشویی و تانکر آب روبه رو ، سنگر های سمت راست ورود ممنوع، سوله رو به رو حاج نبی ورود مطلقاً ممنوع، چادرهای ندارکات ممنوع اندر ممنوع ... حتی اگه خمپاره هم خورد همینجا بمونین😳
🍃اینطور نگاه نکنید ، یه دست و صورتی صفا بدین تا صاحبش بیاد... گفتم احمدی آخه این برو بچه های صفر کیلومتر آوردی نمیگی کُپ میکنن😁 گفت همشون دانشجو هستن و پیرو خط امام و عاشق شهادت ، دست چین شده هستند.☺️✋
🍃همه جوان رشید و رعنا و از من چند سالی بزرگتر... یکی از دانشجو ها اومد جلو گفت : برادر ما رو برای چه امر خیری آوردن... من هم گفتم... ازدواج 😁😁 گفت چی!😳
🍃گفتم بمون تا صاحبش بیاد... رفت به بقیه گفت آفتاب خورده تو سر همه ی اینا ، انگار از مخ خلاصن...😂 من هم گفتم آره عمو اگه بمونین شما هم خلاص میشین...😉
🍃کمی که دور شدم صاحبش اومد ، گفت برادرا انتخاب شدن تا کمی آموزش ببینند و در واحد اطلاعات دیدبان بشن... و من تو دلم گفتم ، یا خدا... اینا رو چطوری می خوان بفرستن بالای برجک دیدبانی چند ده متری...
🍃ماشین وانت رسید و ترمز کرد. گفت دو نفر بپرن بالا تا بریم محل جدید برای آشنایی کارها و آموزش... دو نفر از بچه های دانشجو سوار شدند. ماشین دور زد و به سرعت رفت جلوی در دژبانی هنوز پیر مرد دژبان طناب رو ننداخته بود که خمپاره ۱۲۰ جلوی دژبانی خورد زمین . 😔
🍃راننده زخمی و پیر مرددژبان زخمی و بیهوش، ازدانشجو ها یکی شهید و دیگری زخمی... به سمت دژبانی میدویدم تا کمک کنم... با داد و فریادم ، که کمک می خواستم و ماشین ،محسن از سنگر پرید بیرون ،هنوز به ماشین و زخمی ها نرسیده بودم ، محسن داد میزد نبی نرو ، نبی نرو ، خمپاره های بعدی هم میرسن... اما دیر شده بود.
🍃خمپاره دوم کنار ماشینی که دود میکرد خورد. سومی بیرون مقر و من هم همچنان میدویدم و محسن هم پشت سرم ... رسیدیم گفتم محسن پد جنگی داری گفت تو همین سنگر هست رفت آورد و بقیه بچه ها رسیدند.
🍃شروع کردم به پانسمان و آتل بستن روی پا ودست هایی که استخوان ازگوشت زده بودن بیرون و مجروح ها آه و ناله و ... بر و بچه ها هم متعجب که این کارها رو من چطوری دارم انجام میدم... گفتم کمی آب قند بیارین بدین به مجروح ها... ماشین وانت رسید و همه رو خوابوندیم پشت وانت و به سرعت در انبوهی از گرد و خاک ناپدید شد.
🍃دانشجویی تازه به مقر رسیده گوی سبقت شهادت را در اولین ساعات روز از همه ی ماها ربوده بود و به دیار عاشقان شتافته بود. و من متحیّر از این سعادت اُخروی که ...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگر خداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید
✍ نبی زاده
شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلوات 🌷
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
@FORSAT_HOZOR
.