eitaa logo
کانون طه آب‌پخش
990 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
966 فایل
ارتباط با ادمین: @faraghlit313
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5769628700580513582.mp3
558.6K
🎙 👤 استاد 📝 توصیه امام(ره) به جوانان تازه ازدواج کرده! @Fahma_KanoonTaha
💫 ✅ در حمام نباشد ✅ در حال نشسته باشد ✅ شانه ی چوبی باشد ✅ در حال ایستاده نباشد ⬅️ چرا که⁉️ در این حالت خون رسانی ب سر سخت می شود ب قلب❤️ فشار وارد می شود و ضعف قلب💘 ب دنبال دارد 📌انجام این دستورات بسیار قویتر از خوردن داروست... 🌺🍃 🏖@Fahma_KanoonTaha
✍ شهید سپهبد قاسم سلیمانی: 🔹 اگر دارید اگر دوست دارید شهید شوید ، تا به آن مقام والای شهادت نائل شوید. مثالش مانند کسی است که اول باید علم بیاموزد، بعد تلاش کند بعد عالم شود. 🔹پس شهادت تنها آرزو نیست که هر وقت خواستی به آن دست پیدا کنید، باید تلاش کنید، برای آن بجنگید آن هم با شیطان نفس ات، به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید تا به سر منزل مقصود برسید. 🔹بله درسته: پس اول برای شهید شدن باید اعمال و زندگیمان رو درست کنیم تا به آن مقام والای شهادت که عاقبت بخیری در دنیا و آخرت است برسیم @Fahma_KanoonTaha
@Farsna(2).mp3
2.95M
🎙چهار حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی @Fahma_KanoonTaha
بعد از جنگ در حال تفحص در منطقه کردستان عراق بودیم، که به طرز غیر عادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف وصیت نامه قرار داشت که کاملا سالم و این چیز عجیبی بود. در وصیت نامه نوشته بود: من سید حسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... پدر و مادر عزیزم شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت شهدا را دعوت می کنند... پدر و مادر عزیزم من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می رسم. جنازه م هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می ماند. بعد از این مدت جنازه من پیدا می‌شود. و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم دلداری بدهید به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان(عج) پشتوانه این انقلاب است. بگویید که ما فردا شما را شفاعت می کنیم بگویید که ما را فراموش نکنند. بعد از خواندن وصیت نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. ✍🏻 راوی سردار حسین کاجی 📚 خاطرات ماندگار، ص١٩٢ تا ١٩۵ 🇮🇷شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌺 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم @Fahma_KanoonTaha
این فووووق العاده ترین متن همه عمرم بود ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ می شود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ می شود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ می شود از زندگی گفت ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ می شود قدم زد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ یک ، ﻧﻪ می شود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ، ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ، ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!! یک ضرب المثل چینی میگوید برنج سرد را می توان خورد، چای سرد را می توان نوشید اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد... مهم نیست کف پاتو شستی یا نه؟! حتی مهم نیست کف پات نرمه یا زبر اما این مهمه که وقتی از زندگی کسی رد میشی؛ رد پای قشنگی از خودت به جا بگذار همیشه میشه تموم کرد فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد ... مواظب همدیگه باشیم! از یه جایی بــه بعد...دیگه بزرگ نمیشیم؛ پـیــــــــــر میشیم از یه جایی بــه بعد... دیگه خسته نمیشیم؛ می بُــــــــــــرّیم از یه جایی بــه بعد...دیـگه تــکراری نیستیم؛ زیـــــــــــادی هستــــــــیم...!! پس قدر خودمون، دوستانمونو، زندگيمونو و کلأ حضور خوشرنگ مون رو تو صفحه ی دفتر خلقت بدونيم...و الا... محبت تجارت پایاپا♥🌹 ‎‌‌ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
تو مرجانی، تو در جانی، تو مروارید غلتانی🌱😍 اگر قلبم صدف باشد، میان آن تو پنهانی🌿😘 #یک_فنجان_شعر❤️
زن ناز کشیدن رو دوست داره. وقتی قهر می کنه، ثانیه به ثانیه انتظار میکشه که تو کنارش بشینی، به آغوشش بگیری و نازش رو بخری! پس این رو از همسرت دریغ نکن. ❤️😍😊 همسرت رو به دیدن این پیام مهمون کن 🤗 @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 3⃣2⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃محور همه فعالیت هایش نماز بود. ابراهیم در سخت ترین شرایط نمازش را اول وقت می خواند. ببشتر هم به جماعت و در مسجد. دیگران را هم به نماز جماعت دعوت می کرد. ابراهیم حتی قبل از انقلاب، نمازهای صبح را در مسجد و به جماعت می خواند. بهترین مثال آن، نماز در گود زورخانه بود. وقتی کار ورزش به اذان می رسید، ورزش را قطع می کرد و نماز جماعت را برپا می نمود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت به نماز بود. ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخوندم و خوابیدم. به محض اینکه خوابم برد، در عالم رویا پدرم را دیدم. در خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد. روبری من ایستاد. و برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم. نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، وضو گرفتم و نمازم را خواندم. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃به نماز جمعه خیلی اهمیت می داد. هر زمان که در تهران حضور داشت در نماز جمعه شرکت می کرد. ابراهیم می گفت: «شما نمی دانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد.» امام صادق(ع) قدمی نیست که به سوی نماز جمعه برداشته شود، مگر اینکه خدا آتش را بر او حرام می کند.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۷۴ الی ۷۵ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 4⃣2⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃ابراهیم روزها انسان بسیار شوخ و بذله گویی بود. خیلی هم عوامانه صحبت می کرد. اما شب ها معمولا قبل از سحر بیدار بود و مشغول نماز شب می شد. تلاش هم می کرد این کار مخفیانه صورت بگیرد. ابراهیم هر چه به این اواخر نزدیک می شد. بیداری سحرهایش طولانی تر بود. گویی می دانست در احادیث نشانه شیعه بودن را بیداری سحر و نماز شب معرفی کرده اند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃او به خواندن دعای کمیل و ندبه و توسل مقید بود. دعاها و زیارت های هر روز را بعد از نماز صبح می خواند. هر روز یا زیارت عاشورا یا سلام آخر آن را می خواند. همیشه آیه "و جعلنا..." را زمزمه می کرد. یکبار گفتم: «آقا ابرام این آیه برای محافظت در مقابل دشمن است، اینجا که دشمن نیست!» ابراهیم نگاه معنی داری کرد و گفت: «دشمنی بزرگتر از شیطان هم وجود دارد!؟» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، صص ۷۶ الی ۷۷ @Fahma_KanoonTaha
🌹🌹لطفا بخون عالیه🙏🏼🙏🏼 حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ... که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد... در یکی از شب ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد... از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ... در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد... هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد... سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند، وزیر گفت: سبحان الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... و دزد از شدت ترس هر نماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد... تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد. و حاکم که تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت هاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با که از آن را خواندم! اگر این نماز از سر و تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از و می خواندم! @Fahma_KanoonTaha
💠 یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربـلای معلی می‌باشد، تعریف می‌کرد: سال ۱۳۹۶ شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. تعدادی از زائران به من گفتند: تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد، آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند، گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌ها❗ربوده اند... همین طور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد. وقتی به ما رسیدند گفتند: ➖کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم: ➖بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: ➖اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. 🔸من که بعد از حدود ۳۰۰ بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال این گونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی به علت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به در می‌گفتم که دیوار بشنود) 💎می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود با حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. به نجف اشرف رسیدیم. من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. ⭕ تـا اینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت: ➖حاصل زندگی من و همسرم همین یک است که است، شاید بخاطر عدم توجه ما، او فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، چون آرزوی هر پدر و مادری فرزندش می‌باشد. دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، او به اتاق می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. ➖گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. 〰❁○❁☆●☆❁○❁〰 صبح روز اول که در کربلا بودیم به لابی هتل آمده و دیدم خانمی 🌸 با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل🌸 منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت: ↘ ➖ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. ❗من که شوکه شده بودم گفتم: ➖اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمی فهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. در حالی که گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود. به او گفتم تا نگویی چه شده من نمی‌گذارم❗ 🔅با حال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند: ➖دخترم؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی. ➖او در حالی که گریه می‌کرد می گفت: حضرت هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا... ادامه.... 👇👇👇
بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه می‌درخشید و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود. 🔅حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن. (خانم دکتر در حالی که بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد: حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳ شعبه به گلویش زده بودند؟) من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر ۳ شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم: چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. 🔸خانم دکتر در حالی که بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل ۶ ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... 〰〰〰🌸🌸〰〰〰 به برکت سیدالشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد. بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سیدالشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. با خوش‌رویی از من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام 📕کتاب ، ص ۸۳📕 علیرضا ثبتی گجوان @Fahma_KanoonTaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانون طه آب‌پخش
#معرفی_کتاب 📚بسته اول مجموعه کتاب با موضوع #تشکیلات ۱- #کار_باید_تشکیلاتی_باشد: تشکل و کار تشکیلات
🔺 📕جدیدترین کتاب پیرامون حاج احمد متوسلیان کتاب نوشته حمید داودآبادی 🔹این کتاب روایت حاج احمد متوسلیان از مقطع آزادسازی خرمشهر سوم خرداد سال ۱۳۶۱ تا ۱۴ تیر ۱۳۶۱ و به دنبال آن ناپدید شدن او و سه همراهش است. در این کتاب روایت‌های ناگفته و سربسته را از قول افراد مرتبط با این اتفاق در قالب یک روایت داستانی در ۴۵۶ صفحه تدوین کرده است. 🔹✅ تفاوت روایت این کتاب با روایت‌های دیگری که از ماجرای حاج احمد متوسلیان و همراهانش تا به امروز منتشر شده است این است که آقای داودآبادی یک کتاب دیگری با عنوان «کمین جولای» در دهه ۸۰ منتشر شد که در آن تمامی اسناد و خبرهایی که در روزنامه‌ها بود را به صورت تجمیع درآورده است. اخیرا هم یک کتاب با عنوان «سی و هفت سال » منتشر کرده که اختصاص دارد به مطالبی خودشان در رسانه‌ها منتشر کرده است. ✅ در کتاب «» با افراد مختلفی صحبت کرده و علاوه بر روایت‌هایی که قبلاً داشته و اطلاعات جدید و گفتگوهایی با افراد مهم و جدیدی در رابطه با ماجرای حاج احمد متوسلیان انجام داده و در کتاب به صورت روایی آورده است. 🔺🔺🔺یک بخش چند صفحه‌ای در کتاب با عنوان «ختم کلام» دارد؛ حسن ختام کار در آنجا آورده است که یکی از جذابیت‌ها و نکات مهمی که در این کتاب آورده شده است دیدار غیر رسمی نویسنده با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود که سردار سلیمانی به‌صورت قاطع شهادت این عزیزان را تأیید می‌کنند. ⬅️ ضمیمه این کتاب یک حلقه دی‌وی‌دی مشتمل بر عکس، فیلم و فایل ‌پی‌دی‌اف اخبار آن مقطع زمانی است. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
🔺#معرفی_کتاب 📕جدیدترین کتاب پیرامون حاج احمد متوسلیان کتاب #راز_احمد نوشته حمید داودآبادی 🔹این کت
کتاب «راز احمد» روایتی متفاوت از سفر بی‌بازگشت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت به قلم «حمید داودآبادی»، برای اولین‌بار منتشر می‌شود. محورهای اصلی این کتاب عبارتند از: *چه کسی حاج احمد را لو داد؟ * چه کسی از نیروهای حاج احمد جاسوسی می‌کرد؟ * چرا حاج احمد می‌خواست به بیروت برود؟ * چرا حاج احمد به تهران بازنگشت؟ * حاج احمد و یارانش، شب قبل در خانه چه کسی بودند؟ * چرا حاج احمد برای دومین‌بار به بیروت می‌رفت؟ * در پست بازرسی برباره چه گذشت؟ * در ماشین عقبی، چه کسانی بودند؟ * چه کسانی شاهد ماجرای پست بازرسی برباره بودند؟ * آن‌ها چه دیدند؟! * ناگفته‌ای منتشر نشده از سپهبد شهید قاسم سلیمانی درباره سرنوشت حاج احمد متوسلیان. @Fahma_KanoonTaha
رویداد بین المللی ۱۱۰ روایت مردمی از وصایای شهدای دیروز تا امروز از ۱۴ خرداد رحلت حضرت امام خمینی(ره) تا ۳۱ شهریور همزمان با چهل سالگی دفاع مقدس @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
رویداد بین المللی #روح_مقاومت ۱۱۰ روایت مردمی از وصایای شهدای دیروز تا امروز از ۱۴ خرداد رحلت حضرت
اعضای محترم کانون فرهنگی هنری طه و شهروندانی آبپخشی که علاقه مند به شرکت در این مسابقه هستند به ادمین کانال به نشانی @Fahma_KanoonTaha اعلام کنند. @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
اعضای محترم کانون فرهنگی هنری طه و شهروندانی آبپخشی که علاقه مند به شرکت در این مسابقه هستند به ادمی
🔺: اعضای محترم کانال؛ اگر شما عضو کانون فرهنگی هنری مسجد محله تون هستید و عضو سامانه بچه های مسجد، شما هم میتوانید در این رویداد بین المللی شرکت کنید. در صورتی که عضو کانون فرهنگی هنری مسجد محله تون نیستید با مراجعه به کانون فرهنگی هنری محله و ثبت عضویت در این سامانه، در این رویداد بین المللی شرکت کنید. @Fahma_KanoonTaha
دستورالعمل اجرایی رویداد بین المللی روح مقاومت.pdf
609.8K
🔺دستورالعمل اجرایی رویداد بین المللی روح مقاومت "صد و ده روز بازخوانی مردمی از وصایای شهدای دیروز و امروز محور مقاومت" ""ویژه بزرگداشت چهلمین سالگرد دفاع مقدس"" @Fahma_KanoonTaha
📚برگزاری مسابقه مجازی کتابخوانی ویژه دانشجویان خواهر + پوستر مسابقه ▫️به گزارش "دانشجونیوز"؛ همزمان با هفته عفاف و حجاب، مسابقه مجازی کتابخوانی توسط بسیج دانشجویی حوزه شهید فخرایی جنوب استان برگزار می شود. ♻️ لینک خبر: https://b2n.ir/515895 @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 5⃣2⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگیرش ... دزد ...دزد! بعد هم سریع دوید دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد! تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: «سریع سوار شو!» رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کرد. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃بعد با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛ چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ... دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد: «همه اینها را می دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم.» ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت: «خدا رو شکر، شغلی مناسب برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه کمکت کند. همیشه بدنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۷۷ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 6⃣2⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃امام صادق(ع) می فرماید: «هر کار نیکی که بنده ای انجام می دهد در قرآن ثوابی برای آن مشخص است؛ مگر نماز شب. زیرا آنقدر پر اهمیت است که خداوند ثواب آن را معلوم نکرده» و فرموده: «پهلوهایشان از بستر جدا می شود و هیچکس نمی داند به پاداش آنچه کرده اند. چه چیزی برای آنها ذخیره کرده ام.» 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃همان دوران کوتاه سرپل ذهاب، ابراهیم معمولا یکی دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار می شد و به قصد سر زدن به بچه ها از محل استراحت دور می شد. اما من شک نداشتم که از بیداری سحر لذت می برد و مشغول نماز شب می شود. یکبار ابراهیم را دیدم. یک ساعت مانده به اذان صبح، به سختی ظرف آب تهیه کرد و برای غسل و نماز شب از آن استفاده نمود. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۸۵ @Fahma_KanoonTaha
کانون طه آب‌پخش
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اه
💠 ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُاَلْزَهرا(س) 💠 🌺 خاطرات شهید ابراهیم هادی 🌺 سن شهادت: ۲۵ سال 🌺 اهل شهرستان تهران 🌺 قسمت 7⃣2⃣ 🌺 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃یکی از بچه های دیده بان گفت: «از داخل شیار مقابل، چند نفر به این سمت میان!» سیزده عراقی پشت سر هم در حالی که دستانشان بسته بود به سمت ما می آمدند! پشت سر آنها ابراهیم و یکی دیگر از بچه ها قرار داشت! هیچکس باور نمی کرد که ابراهیم به همراه یک نفر دیگر چنین حماسه ای آفریده باشد! یکی از بچه ها خیلی ذوق شده بود، جلو آمد و کشیده محکمی به صورت اولین اسیر عراقی زد و گفت: «عراقی مزدور!». برای لحظه ای همه ساکت شدند. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🍃ابراهیم از کنار ستون اسرا جلو آمد. رو به روی جوان ایستاد و یکی یکی اسلحه ها را از دوشش به زمین گذاشت. بعد فریاد زد: «برا چی زدی تو صورتش؟!» جوان که خیلی تعجب کرده بود گفت: «مگه چی شده؟ اون دشمنه.» ابراهیم خیره خیره به صورتش نگاه کرد و گفت: «اولا او دشمن بوده، اما الان اسیره، در ثانی اینها اصلا نمی دانند برای چی با ما می جنگنند. حالا تو باید اینطور برخورد کنی؟!» جوان رزمنده بعد از چند لحظه سکوت گفت: «ببخشید، من کمی هیجانی شدم.» بعد برگشت و پیشانی اسیر عراقی را بوسید و معذرت خواهی کرد. اسیر عراقی که با تعجب نگاه می کرد، به ابراهیم خیره شد. نگاه متعجب اسیر عراقی حرف های زیادی داشت. 🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 📚کتاب سلام بر ابراهیم، ص ۹۰ @Fahma_KanoonTaha
🔰 هفته عفاف و حجاب @Fahma_KanoonTaha 📥دریافت فایل 👇