eitaa logo
فامنین گرام
3هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
115 فایل
🌹آخرین اخبار و اتفاقات شهرستان #فامنین را اینجا دنبال کنید 🗣 💫 ارسال سوژه های خبری، آگهی ترحیم (ارسال #رایگان )، ارتباط با ادمین ها و هماهنگی تبلیغات (کسب و کار) #فقط با👇 @Famenin_Gram1402
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 (سه شنبه ها) 📌 روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت «اینها سنگ حسرت هستند». هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد. 🔹 برخی با خود گفتند:چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می ده پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند: ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی... آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند. 👈زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم واگر برداریم باز هم حسرت چرا کم برداشتیم پس کوشش کنیم هر چه بیشتر از آن بهره بگیریم. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 📌 مرد صاحب دلی به درگاه الهی راز و نیاز می کرد و می گفت:«خداوندا، کریما، آخر دری بر من گشای!» 🔸 دانایی این سخن بشنید و مرد را گفت:«ای غافل! این در کی بسته بود! 👌درِ رحمت خداوند، همواره به روی بندگانش باز است. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 📌 حکایت موش و شتر سواری 🔹موشی افسار شتری را گرفت و به راه افتاد. شتر بدلیل طبع آرامی که داشت با وی همراه شد ولی در باطن منتظر فرصتی بود تا خطای موش را به وی گوش زد کند. 🔹 این دو به راه ادامه دادند تا به کنار رودخانه اي رسیدند.  موش از حرکت باز ایستاد و شتر از او پرسید:  «چرا ایستاده اي تو رهبر و پیشاهنگ من هستی؟» موش گفت: «این رودخانه خیلی عمیق است.» شتر پایش را در آب نهاد و رو به موش گفت: «عمق این آب فقط تا زانوست.» موش گفت: «میان زانوی من و تو فرق بسیار است.» 👌شتر پاسخ داد: «تو نیز از این پس رهبری موشانی چون خودرا بر عهده گیر.» ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 📌 روزی جوانی از پدرش پرسید معنی حمد چیست؟ 🍃 پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر می‌روی و سلطان تو را می‌بیند و سلطان بدون این‌که به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسه‌ای طلا می‌بخشد. تو از وزیر تشکر می‌کنی یا سلطان؟؟ 🔹 پسر گفت: از سلطان 🌟 پدر گفت: معنی شکر هم این‌ است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است. اگر کسی به تو نیکی می‌کند او وزیر است و این نیڪی به امر خدا است. پس او لایق همه حمدها است. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 📌 عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت؛ استغفر الله مریدی به او گفت؛ چرا این همه استغفار میکنی، ما که از تو گناهی ندیدیم! جواب داد؛ سی سال استغفار من به خاطر یک الحمدالله نابجاست! 🔸روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم؛حجره من چه؟ گفتند حجره شما نسوخته، گفتم؛ الحمدالله...! معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد! آن الحمدالله از روی خود خواهی بود نه "خدا خواهی" ⁉️چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟! ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 🔰نقاش دوره گردی برای یافتن چند نمونه ی کاری در یکی از روستاهای بین راه توقف می کند. یکی از نخستین مشتریان او مردی بود که علیرغم صورت کثیف و نتراشیده و لباس های گل آلود ، با وقاری که در خود سراغ داشت ، مقابل نقاش می نشیند. پس از آنکه نقاش بیش از حد معمول بر روی چهره ی او کار می کند ، تابلو را از روی سه پایه بر می دارد و به طرف او دراز می کند. مرد هاج و واج ، به مرد خوش لباس و خوش روی تابلو نگاه می کند و می گوید: «اینکه من نیستم.» 🔹نقاش پاسخ می دهد: «من شما را آنطور که می توانید باشید ، کشیده ام» 👌نیکی آن نیست که ثروت خود را با دیگران قسمت کنی، بلکه آن است که غنای درونی انسانی را بر آن ها آشکار کنی ... ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 🔰خانم معلمی پس از چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید: چه کسی متوجه نشده است؟ سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند... معلم گفت: بیایید جلوی تخته و چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد. تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند. معلم به یکی از سه دانش آموز گفت: پسرم! این چوب را بگیر و محکم به کف دست من بزن ! 🔹دانش آموز متعجب پرسید: به کف دست شما بزنم!؟ به چه دلیل؟ معلم گفت: پسرم مطمئنا" من در تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید به همین دلیل باید تنبیه شوم! دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد . 🔸نوبت نفر دوم شد. دانش آموز دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت: خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم. من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم. از معلم اصرار و از دانش آموز انکار ! 🔹دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس، هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند. 👌از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس نداشتند . ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 💠مردی به عالم بزرگی گفت: من مالی دارم و می‌خواهم وصیت کنم که فرزندانم پس از مرگم برایم خیرات کنند. 🔹 شیخ گفت: «اگر وارد یک غار تاریک شوی، آیا چراغ را روبرویت می‌گیری یا پشت سرت؟» 👌صدقه و کارهای نیک خود را وقتی زنده‌ای از مال خودت انجام بده نه از مال وارثانت! ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 🔹 از کودک فال فروش پرسیدم: چه میکنی؟ گفت از حماقت انسان ها تکه نانی در می آورم. 🤔اینها از من که در امروز خودم مانده ام، فردایشان را می خواهند!!! ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 👈 فردی بود که هر روز با گاری از دروازه شهر خارج می شد و نگهبانان تمام بار و بندیل او را می کاویدند و با این که به او مشکوک بودند چیزی نمی یافتند و از این که نتوانسته اند مال مسروقه ای پیدا کنند سرخورده می شدند. 🔹 سال ها گذشت و هم مرد گاری چی و هم نگهبان باز نشسته شدند و در جایی دور با هم برخورد کردند. نگهبان سابق از گاری چی سابق پرسید: راستش را بگو! چی می دزدیدی که ما هر چه می گشتیم نمی یافتیم! 🔸مرد گاری چی پاسخ داد: بنده خدا! خود گاری دزدی بود. من انبار گاری متروکه ای پیدا کرده بودم و هر روز یک گاری را از دروازه بیرون می بردم! خود گاری دزدی و مال مسروقه بود نه اسباب و اثاثیه ای که در آن بود! 👌گاهی ما انسانها، اصل یک موضوع را رها کرده و به حاشیه آن میپردازیم. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 👈 پند پیر دانا 🔹پیری لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند...بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند....او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. ❓او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟ 👌امام علی علیه السلام می فرماید: غصه های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می سازد. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸
📚 (سه شنبه ها) 👈مجنون و شتر 🐪روزی آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد. در راه، گاه خیال لیلی او را با خود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت. 🔹شتر هر بار که مجنون را از خود بی خود می دید به سوی آبادی باز می گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون که سوار بر شتر بود، هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است. 🔸او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست؛ پس او را رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد. 👈به راستی این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن، سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم. 👌بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم. ─┅─═इई 🍃🌼🍃ईइ═─┅─ 🔆 رسانه فرهنگی، اجتماعی در سه پیام رسان تلگرام،ایتا و سروش 👇 🌺🍃 @Famenin_Gram 🍃🌸