eitaa logo
فرنگ، بدون روتوش
2.1هزار دنبال‌کننده
924 عکس
77 ویدیو
2 فایل
به کانال فرنگ، بدون روتوش خوش آمدید. کانالی متفاوت برای معرفی و شناخت دقیق‌تر ابعاد فرهنگی اجتماعی اقتصادی غرب و شرق، توسط مشاهدات بنده و ایرانیان مقیم @Dr_Mehrabaan ..................... راه ارتباطی 🔴تبلیغات نداریم🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️فضای دانشگاهی در فرانسه 📝حسین فیروز [هلسینکی، فنلاند] رستوران‌های دانشجویی چیزی شبیه به سلف در اروپا مرسوم‌ه. فرانسه سامانه‌ای دارد با نام کُروس که ارائه دهنده خدمات دانشجویی با نرخ دولتیه. خدماتی مثل خوابگاه و رستوران و رویدادهای فرهنگی. این سامانه یکپارچه‌ست و خدمات دانشجویی همه‌ی دانشگاه‌ها زیر نظر این سرویس یکپارچه تعریف میشن. در فنلاند اما هر دانشگاه سامانه‌ای مخصوص به خودشو داشت. به طور کلی سیستم آموزش عالی، سیلابس‌ها تقریبا در تمام فرانسه یکسانه. چیزی شبیه به سیستم دانشگاه‌های ایران. لذا مثلا مهمان شدن در یک دانشگاه دیگر یا حتی جابجایی و اتمام تحصیلات در یک دانشگاه دیگر بسیار راحته. در واقع پذیرش‌های دانشگاهی سال به سال صادر میشن و یک نفر می‌تونه به راحتی سال اول کارشناسی خودشو در سوربن و سال‌های بعد رو در چند دانشگاه دیگه بگذرونه. دولت با پخش کردن بودجه و امکانات آموزشی و همچنین فراهم کردن امکان جابجایی دانشجوها بین دانشگاه‌ها، تلاش میکنه تا از ایجاد شکاف آموزشی جلوگیری کنه. چیزی که در ایران شدیدا دیده میشه و عملا ارتباط مستقیمی بین فاصله تا پایتخت و کیفیت آموزشی دانشگاه‌ها وجود داره. به همین دلیل مهمان شدن و انتقالی در ایران بسیار سخت بود زیرا دانشگاه‌های بهتر تمایلی به گرفتن دانشجو از سایر دانشگاه‌ها نداشتن. هرچند که من فقط تجربه تحصیل یک نیم‌ترم رو در یک دانشگاه خاص داشتم، اما برداشتم اینه که فاصله و اختلاف آموزشی زیادی بین دانشگاه‌های فرانسه وجود نداره. هرچند که در آخر، رتبه‌بندی بین دانشگاه‌های فرانسه هم وجود داره. این عکس غذای یکی از رستوران‌های کُروس هست. غذا برای دانشجوها ۳ € و با نرخ آزاد ۸ € هست. انتخاب من به ترتیب سمبوسه‌‌ی سبزیجات، پاستای ماهی سالمون، و یک شاخه انگور بود.غذا در ظروف کاغذی یکبار مصرف سرو میشه، چاقو و چنگال هم یکبار مصرف و از جنس چوب هست! در مورد اجاره‌ خوابگاه دانشجویی در فرانسه هم باید بگم که گران‌تر از فنلانده، حتی در مقایسه شهر کوچکی که من هستم در مقابل هلسینکی که پایتخت بود. همچنین کارهای دانشجویی در فرانسه یا بدون حقوق هستن یا با حقوق بسیار پایین‌تر از فنلاند. حقوق شرکت‌های خصوصی هم نسبت به فنلاند پایین‌تره. لذا فنلاند در مجموع به لطف خدمات دولتی، مالیات بالا و جمعیت کمی که داره، رفاه دانشجویی فوق‌العاده‌ای رو برای دانشجوها فراهم کرده. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️وضعیت اتاق عمل در ژاپن 📝علی نورانی [توکیو] شخصا تجربه جراحی تو ایران و ژاپن رو داشتم و برام جالب بود که لباس اتاق عمل،تو هر دو مورد یکی بود. همون لباس مانتو مانندهایی که از پشت بند داره. اما برای بانوان وضعیت کمی متفاوت هست. همسرم نیاز به عمل جراحی داشت که همزمان با انتقالش به اتاق عمل، یه پرستار خانم کنارش راه میومد و با دست یه شال بزرگ دور کمرش گرفته بود تا پاهاش دیده نشه! از قبل عوامل اتاق عمل رو گفته بودن که صرفا خانوم باشن و تنها مردی که حاضر بود متخصص بیهوشی طرف قرارداد بیمارستان بود که اجبارا پای دستگاه بیهوشی حضور داشت، درحالی که سر تا سر همسرم رو با پارچه پوشونده بودن. جالب اینکه پزشک معالج، دانشجوی تخصصش رو معرفی کرد و گفت نوبت اینه بیاد سر عمل، منتهی چون آقاست و اجازه نداره در اتاق عمل حضور داشته باشه و شیفتش آف شده. همه اینها به لطف آن عنوان "مسلمان" در برگه پذیرش بود. منتهی یادمه در ایران هیچ گونه هماهنگی با بیمار صورت نمیگیره که هیچ، کلا عوامل آقا و خانم در رفت و آمد هستن با این عقیده‌ی توهمی که دکتر محرم بیماره. خیلی خوبه که یاد بگیریم اولا به قانون و بعد هم به عقاید مذهبی یه فرد احترام بگذاریم. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️این قابلیت AR که آمازون اضافه کرده رو یه سری محصولاتش، واقعا برای من کمک‌کننده بوده تا الان :) هرچی میخوام بخرم اول نگاه میکنم ببینم این ابعادی که مینویسه چجوری میشه تو خونه. بعد حتی اگه از آمازون هم نخرم، دستم میاد که این ابعاد چقد جا میگیره تو خونه. ایده خیلی خوبیه برای استارت‌آپ‌ و شرکت‌های دانش‌بنیان داخل کشور که این تکنولوژی رو بومی سازی کنن. 📝آرمین نگهدار[نیویورک] ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️زن در آمریکا 📝الهام بنیادی[طراح لباس، هیوستون تگزاس] می‌ترسم یادم بره بنویسم که در تمام این چند سالی که در آمریکا هستم، بزرگترین تفاوت غرب با انتظارِ قبلی‌ام رو در ظلمی که به زن میشه یافتم. مخصوصا در زمینه ازدواج. موقعیتِ شغلی‌ زن و دارایی‌اش، تقریبا تنها معیار ازدواج هست و اصلا مثلِ ایران نیست که شرع و قانون، مرد رو موظف به تأمین نیازهای زندگی بکنه. روی همین حساب، دخترها قبل از رسیدن به بلوغ، باید با تمام توان دنبالِ شغل و منبع درآمد بگردن که هم از پس خرجِ زندگی خودشون بر بیان و هم معیار اصلی ازدواج رو تأمین کنن. علاوه بر این، مثلِ ایران نیست که با از دست ‌دادن پدر و شوهر، به زن و دختران‌ِ مجردش حقوق ماهیانه[مستمری] بدن. اینجا طبق تعریف‌شون از برابریِ زن و مرد، زن با همه تفاوت‌های روحی و فیزیکی که با مرد داره، باید دقیقا هم‌پای با او برای مادیات تلاش تمام وقت انجام بده. چند روز پیش که با همکارم، جِسی، صحبت می‌کردم و از فشار کارِ گله می‌کرد، پیشنهاد دادم که ساعت‌های کاریش رو کم کنه. جواب داد اگه من ساعت‌های کاریمو کم کنم، اولیور هم [بوی فرندش که با هم زندگی می‌کنن] ساعت کاریش رو کم خواهد کرد و می‌ترسم از پس زندگی بر نیاییم. ماجرای دیگه اینکه، یک‌بار مَدِلین، شاگردِ ۱۷ ساله‌ام، گفت دنبالِ یک پِت [حیوان خانگی] می‌گرده. کمی که در مورد حیوانات مختلف صحبت کردیم، گفت حقیقتش اینه که خیلی دلش میخاد ازدواج کنه و بچه داشته باشه، ولی میدونه تا درس نخونه و شغل درست و حسابی پیدا نکنه ازدواج هم براش ممکن نخواهد شد. وقتی براش توضیح دادم که اگه در کشورم ایران بود می‌تونست بدون شغل و مدرک تحصیلی هم همسر و مادر بشه. چشماش گرد شده بود و اصلا باورش نمی‌شد. وقتی بیشتر براش گفتم که حق پرداختِ همه هزینه‌ها بر عهده مرده و زن‌ها حتی میتونن در ازای انجامِ کارهای خونه، از شوهرشان پول[اجرت المثل] بگیرن خیلی براش عجیب بود. حتی تا دمِ رفتن هم می‌گفت نمی‌دونستم در ایران خانه‌داری و بچه‌داری شغل‌ه و پول هم میدن.[فک کرده بود که خانه و بچه‌داری به عنوان یک مقوله کسب درآمد در ایران به حساب میاد :))))] و یا اینکه ژاکلین، از همکارانی که تقریبا نزدیک هستیم، بارها برایم گفته دغدغه ازدواج داره و چون با شرایط فعلی‌اش هنوز نتونسته هیچ رابطه‌ای رو به ازدواج منتهی کنه، دنبالِ اینه که یک مدرکِ تحصیلی دیگه بگیره و شغلِ بهتری پیدا کنه تا شاید میزان درآمدش وسوسه‌کننده‌تر بشه. روی هم رفته اینکه، در غرب دو سرنوشت برای زن بیشتر متصور نیست، یا اینکه به طریقی در همان دوران جوانی و اوج زیبایی بخت با او یار باشه و بتونه با تمام عرض اندام‌ها و دلبری‌ها یک شوهر خوب پیدا کنه و طعمِ همسری و مادری رو تجربه کنه و یا اینکه پا به پای مردان تمام‌وقت کار کنه و زیرِ بار فشار و استرسِ کار بره تا بلکه موقعیت شغلی و اجتماعی‌اش اونو به همسری و مادری نزدیک کنه ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️داستان منو و مهاجرتم 📝 زهرا آزموده[ولینگتون نیوزیلند] جامعه‌ی سنگاپور به اندازه مالزی برایم دلپذیر نبود. هر چند که حس می‌کردم در بین چشم ‌بادامی‌های سنگاپور خود کمتر بینی خفیفی وجود دارد. حتی گویی در ناخود آگاهشان به چشم گشادترها مخصوصا چشم رنگی‌ها و پوست سفیدترها، نظر ویژه داشتن ولی با این حال خشک بودن مثل یک ربات. لبخند نمی‌زدن، سلام نمی‌کردن و چندان گرم نمی‌گرفتن. قوانین امنیتی زیاد و سختگیرانه‌شون هم برایم آرامش ایجاد نمی‌کرد. زمانی که به خاطر حضور داعش در منطقه، مراقبت و نظارت پلیس بیشتر شده بود، در بازرسی‌های رندوم، کیف و وسایل امثال ما بیشتر مورد بازدید قرار می‌گرفت. اما بعد از سرد شدن تب و تاب عملیات تروریستی فضا مثل سابق شد. تضاد طبقاتی در سنگاپور هم طوری چشم‌گیر بود که در دید مردم تاثیر گذاشته بود. افراد ثروتمند احترام بیشتری دریافت می‌کردن. قشر معمولی هم هر چقدر کار می‌کردن، نمیتونستن از حد خاصی بیشتر رشد کنن. در کل من چندان احساس نمی‌کردم که در یک جامعه مهربان زندگی می‌کنم هرچند که آنجا هم هیچوقت بی‌احترامی ندیدم. بدون هیچ علاقه و اشتیاقی وارد نیوزلند شدم. پلیس که مُهر ورود زد گفت: به خانه خوش آمدید! بعد افسر گمرک اجازه گرفت بارمو بگرده و فقط همون کیفی رو گشت که گفته بودم خوراکی داره. به حرفم اعتماد کرد و دیگه چمدان‌‌ها رو بررسی نکرد. همین دو برخورد اول دریچه‌ی آرامش و امنیت رو در دلم باز کرد. نیوزلند در نگاه من یک روستای بزرگه به وسعت یک کشور با مردمانی به خونگرمی روستایی‌ها! مردمی که هنوز صنعت فرصت نکرده طبیعت روحشان رو ماشینی کنه. لبخند و احوالپرسی رویه‌ی ثابت‌شونه و راحت میشه دوستشون شد. اونقدر زیادی اعتماد دارن که انگار هیچ وقت از کسی دروغ نشنیدن. برام اتفاق افتاده بود که بدون مدرک و سند، ادعا و حرفم رو پذیرفته بودن. وجود مهاجرهای دیگر کشورها هم باعث شده بود که شهروندان خارجی برای پر کردن خلأ خانواده، بیشتر به هم توجه کنن. تبلیغات زیاد برای احترام به عقائد مختلف و از طرف دیگه قوانین و مجازات‌های سخت برای رفتارهای توهین‌ تبعیض‌ آمیز باعث شده بود، نگاه نژادپرستانه کمرنگ‌تر بشه. هرچند شاید هنوز افرادی در جامعه بودن که در قلبشون دچار خود برتر بینی بود ولی حتی در جمع‌های خودمانی هم چندان مطلوبیت و فضای ابراز نظر نداشتن. در نیوزلند هر چند که جز اقلیت جامعه بودم ولی بیشتر وجه "عضو جامعه بودن" برایم پر رنگ بود و احساس تمایز نداشتم. حتی در همان مدت کوتاه کمی حس وطن ‌دوستی، در من ایجاد شده بود. من در نیوزلند بیشتر از همه جا مراقب رفتارم بودم. فقط به این دلیل که مبادا غفلتی کنم، هنجاری بشکنه و دیواره‌ی اعتماد این مردم خراش برداره. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️زمستان‌های سوئد 📝علی فراهانی [استکهلم، سوئد] وقتی میگیم زمستون‌های سوئد تاریکه یعنی اینطوری! این عکس‌ها زمان حدود ساعت ۱۲ و نیم ظهره، طلوع آفتاب ساعت ۹ و نیم، غروب ساعت ۱ و نیم، و اون ۴ ساعت روشنایی هم معمولا در این حده در مدار قطبی، کمی بالاتر از شهری که من هستم، از اواسط ماه نوامبر تا اواسط ماه فوریه، خورشید طلوع نمیکنه. سوئدی‌ها با مصرف قرص ویتامین دی، ماهی، ورزش منظم و روشن کردن شمع، جسم و روح‌شون رو در این تاریکی سرپا نگه میدارن! هرچند که جای نور خورشید رو نمیتونه بگیره ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️داروی حلال 📝آزاده محبیان، [پزشک اطفال فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن آمریکا] نسخه رو تحویل دخترِ داروساز دادم. پرسید: «به چیزی حساسیت دارید؟» گفتم «بله، به ژلاتین. البته حساسیت که نه ولی نباید مصرف کنم[بخاطر مباحث شرعی]». سرش رو به علامت تأیید تکان داد و مشغول جستجوی چیزی توی کامپیوترش شد. بعد از چند لحظه اومد بالا و گفت: «این‌طور که اینجا می‌بینم، داروتون از محصولات حیوانی تشکیل نشده و می‌تونید با خیال راحت مصرف کنید». هزینه دارو رو پرداخت کردم و قرار شد فردا مجددا مراجعه کنم و تحویل‌ش بگیرم. چون دارو در آمریکا یه مقدار به سختی پیدا میشه و از لحاظ هزینه قیمت‌ها بالاست. هنوز به خانه نرسیده بودم که موبایلم زنگ ‌خورد. دخترِ داروساز بود. شمرده شمرده حرف میزد و گفت: تازه متوجه شدم که از نوعی ماهی در تهیه داروتون استفاده شده خواستم اطلاع بدم که اگه مشکلی باشه مجددا پیگیری کنم». نوع ماهی رو پرسیدم بعد که متوجه شدم مشکلی نداره گفتم نه، مشکلی نیست. خیلی ممنونم که این همه اهمیت دادید و پیگیری کردید. واقعا از این همه اهمیتی که به دغدغه‌ام داد، لذت ‌بردم. فردا شد و دارو رو تحویل گرفتم. در صفحه توضیحات نوشته شده بود «Halal certified یعنی دارای گواهینامه حلال بوده.😄🤦🏻‍♀ ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️برخورد با اینفلوئنسر تیک‌تاکی خبری منتشر شده که یک دختر اینفلوئنسر در تیک‌تاک، از بالای صخره‌ی پارک‌ ملی گرند کنیون آمریکا توپ گلف به پایین پرت کرده و فیلمش رو گذاشته روی تیک‌تاک. حالا نه تنها پستش حذف شده بلکه تحت چند عنوان اتهامی قراره در دادگاه حاضر بشه. این اتفاق برای ما عجیب و غریب به نظر میرسه و شاید باعث بشه بگیم اینا هم آزادی ندارن اما اگه جزئیات خبر رو ببینیم، به این نتیجه خواهیم رسید که برخورد با این خانم کاملا منطقی و طبیعیه. پرت کردن اشیاء از لبه‌ی دره در آمریکا نه تنها غیر قانونیه بلکه می‌تونه موجب بروز خطر برای حیات وحش و همینطور در خطر قرار دادن کوه‌نوردهایی بشه که در حال طی مسیر دره هستن. اکانت رسمی گرند کنیون نوشته واقعا لازمه بگیم که نباید توپ گلف بندازید توی دره؟! کسی که چنین کاری کرده به تخطی از قانون متهم شده که احتمالا منجر به مجازات زندان نمیشه اما در حد چند هزار دلار جریمه براش آب میخوره. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️معرفی کتابِ خواندنی 📝ویدا درخشان[لیون فرانسه] ایران که بودم یکی از کتب ثابتی که خریداری و مطالعه میکردم کتب "مرکز اسناد" وابسته به واجا بود. بخصوص آن کتب سایز کوچک که مفید برای راه و سفر بود. آوردن بسیاری از کتابهایم به دلیل وزن زیاد، ممکن نبود، اما این کتب به دلیل حجم و وزن کم، گزینه‌های مناسبی بودن. یکی از این کتب که فقط خریداری کردم اما هیچ شناختی نسبت به آن نداشتم "در گوادلوپ چه گذشت" بود. وقتی این اواخر نوبت این کتاب شد و شروع به مطالعه کردم برایم خیلی جالب بود که مرتبط به فرانسه بود. گفتم بخشی از این کتاب رو با دوستانی که علاقه مند به تاریخ خوانی مستند هستند به اشتراک بذارم. "گوادلوپ نام جزیره‌ای در غرب اقیانوس اطلس و در قسمت شرق دریای کارائیب‌ه و به دولت فرانسه تعلق داره. کنفرانس مهمی در سال ۵۷ ه‍.ش در این جزیره برگزار شد که به مناسبت نام جزیره، کنفرانس گوادلوپ نام گرفت و به سبب ارتباط موضوع آن با انقلاب اسلامی، با بسیاری از کتب تاریخی و سیاسی ما همراه شده است. ماجرا از آنجا آغاز میشه که والری ژیسکاردستن، رئیس جمهور وقت فرانسه، برای هر یک از سران دولت‌های آمریکا، انگلستان و آلمان دعوت نامه‌ای فرستاد و از آن‌ها خواست تا به گوادلوپ سفر کنند تا به طور غیر رسمی درباره مسائل بین المللی، خصوصا اوضاع ایران گفت و گو کنن. در نتیجه‌ی این جلسه، غرب از ادامه‌ی سلطنت محمدرضا نا امید شد..." آنچه در این کتاب می‌آید مطالب بسیار جالبی هست که از زبان شرکت کنندگان و سفیر فرانسه ترجمه و منتشر شده. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️پوشش دختران در هلند 📸📝 پریسا محمودی[لاهه، هلند] این نوع پوششِ دخترانِ تازه مسلمان، در هلند رو زیاد می‌بینم. مثلا دیروز در فروشگاه H&M این دختر خانم حدودا ۲۵ ساله در حال انتخاب کفش بود. بررسی دلایلی که به این نتیجه می‌رسند تا این حد خودشون رو بپوشونن، و کاملا با اعتماد به نفس، در محیطی که اکثریت شبیهش نیستن، به امورات زندگی خود هم برسن، میتونه یک پروژه مهم تحقیقاتی، پایه محتوایی ده‌ها فیلم سینمایی و هزاران مستند زنده بشه. پ.ن: مصاحبه‌های متنوعی با این افراد انجام شده که چرا این پوشش رو انتخاب کردن. برخی رو به زودی در کانال منتشر خواهم کرد. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️معاینه سلامت کارمندان 📝علی نورانی[توکیو، ژاپن] از جمله الزامات امضای قرارداد کاری در ژاپن، انجام معاینات پزشکی هست. تستهای مختلف مانند آزمایش خون و ادرار، اکوی قلب، اسکن قفسه سینه، تست فیزیکی شامل قد، وزن، فشارخون و شنوایی و بینایی سنجی و در نهایت معاینه توسط پزشک . نکته قابل توجه اختصاص کلینیک جدا برای خانم‌ها و آقایان از طرف کارفرماست. تمامی هزینه‌ها نیز از طرف کارفرما پرداخت میشه. از این‌ها مهمتر، تست‌های سلامت سالانه و اجباری برای کارکنان هست که با توجه به اصل پیشگیری و تشخیص به موقع ، در دراز مدت مانع صرف بودجه قابل توجهی در بخش درمان میشه. معاینه پزشکی سالانه  برای دانشجویان هم بصورت اجباری انجام میشه و برای هر فعالیت دانشجو مانند دستیار استاد و..ارایه برگه سلامت پزشکی ضروریه. تمام موارد بالا نشان دهنده اهمیت این موضوع پیشگیری و شعار پیشگیری بهتر از درمان هست. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️تفاوت‌های زن در غرب 📝آزاده محبیان، [پزشک اطفال فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن آمریکا] جهان غرب تازه متوجه شده که نقشِ زن کجاست. مقایسه‌ی در تصویر بسیار با واقعیتی که من در آمریکا دیدم مطابقت داره. 🔹زنِ آزاد: • به خاطر اعتماد به نفسِ پایین‌اش خیلی آرایش می‌کند تا توجه‌ها رو به خودش جلب کنه. • وقتی ۱۷ ‌سالش بود، نقشِ یک گُل مسخره روی بازویش خالکوبی کرد. • اینجا و آنجا می‌خوابد تا اعتماد به‌ نفسش رو بیشتر کنه در حالی که حالش بدتر میشه • از خوردن فست‌ فود و غذاهای مایکروفری چاق شده • فرزندش رو پارسال سقط کرد • موهایش به خاطر رنگ ‌کردن‌های زیاد آسیب دیده • لباس‌های تنگی میپوشه که اندازه تن‌اش نیست. 🔹زنِ‌ معمولی[سنتی]: • چهره‌ی طبیعی‌اش رو دوست داره و ملایم آرایش می‌کنه • فقط همسرش کار می‌کنه تا او و فرزندانش رو در خانه حمایت کند • بیست و چندساله‌ است، ازدواج کرده و چند فرزند داره • موهای طبیعی داره که به خاطر نور آفتاب روشن‌تر شده • لباس‌های مناسب و زنانه میپوشه • به خاطر خوردن غذاهای خانه‌پز و سبک ‌زندگی فعال، اندام مناسبی داره ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️داستان منو و مهاجرتم 📝 زهرا آزموده[ولینگتون نیوزیلند] "راهی نیست! استرالیا خانه‌ی شما نخواهد شد!" این جمله با خط قرمز در ذهن من نقش بسته بود. مالزی که بودیم هر بار که ویدئویی در یوتیوب نگاه می‌کردم، یک آگهی وسط فیلم ظاهر می‌شد. مردی با لباس نظامی و ظاهری جدی هشدار می‌داد اگر به صورت قاچاقی و با قایق به استرالیا بیایید هیچ راهی وجود نخواهد داشت که ما به شما پناهندگی قانونی بدهیم. زمانی که ویدئوهای فارسی در یوتیوب می‌دیدم این آگهی به زبان فارسی پخش می‌شد. مدام فیلمی فارسی به نام "سفر" در کنار صفحه پیشنهاد می‌شد که با همکاری دولت استرالیا ساخته شده بود. داستان اصلی فیلم درباره سفر غیرقانونی یک خانواده ایرانی به استرالیا و مرگ اعضای خانواده در پایان قصه بود. آن زمان بود که من متوجه شدم، مالزی و اندونزی پاتوق قاچاقچی‌هایی است که افراد را با قایق به استرالیا می‌برند تا پناهندگی بگیرند! سفری که در واقع قمار زندگی‌ست. آنقدر تبلیغات،گفتگو و بحثهای سیاسی-انتخاباتی درباره این مهاجرین زیاده که یک نفرت عمومی نسبت به خارجی‌ها در مردم بومی ایجاد شده‌ و هر خارجی را یک قایقی فراری می‌بینند. اما آیا واقعا این دلیلی ست که به استرالیایی‌ها صفت نژادپرست نسبت می‌دهند؟ بعید بدونم! چون خیلی از افراد جامعه با اشخاصی در ارتباطند که می‌دانند چندین نسل در استرالیا ساکنن ولی فقط به خاطر رنگ پوست و نژادشان به آنها با نظر تحقیر نگاه می‌کنند. مثل هندی‌های استرالیا یا مهاجران قدیمی چین و شرق آسیا. حتی رابطه‌ی اوزی‌ها [ساکنان دوم استرالیا] با اَب اوریجینالها [صاحبان اصلی سرزمین استرالیا] یا پسِفیک‌آیلندرها [ساکنان جزایر کوچک اقیانوس آرام] چندان تعریفی ندارد. بماند که مذهبی‌تر بودن استرالیایی‌ها به نسبت مردم نیوزلند باعث شده بود چندان روابط دوستانه‌ای با مسلمانان و فرقه‌های نوظهور به خصوص همجنس‌گرایان نداشته باشند. هرچند می‌دونستم قانون به هیچ شهروند و مقیمی اجازه‌ی توهین و تبعیض نژادی نمی‌دهد و از نظر حقوق مدنی با مشکلی مواجه نخواهم شد ولی با خودم فکر می‌کردم در این جامعه که ما رو دوست ندارن چطور زندگی ‌کنیم؟ چنین دغدغه‌ای چندان برای همسرم مطرح نبود. چون بیشتر روز رو در دانشگاه سپری می‌کرد. دانشگاهی که اکثر اساتید و دانشجویانش غیراسترالیایی هستند و به گفته خودش، جز در بخش علوم انسانی در هیچ دانشکده‌ای استاد اوزی تدریس نمی‌کند. بماند که آنها هم که اصالتا استرالیایی بودند آنقدر سواد و اطلاعات داشتند که نگاه درستی نسبت به دیگر ملیت‌ها و مذاهب داشته باشند. اما من و تسنیم بودیم که هر روز با عامه‌ی جامعه ارتباط داشتیم. هر روز مدرسه و پارک و کتابخانه و... می‌رفتیم و با هر سطحی از جامعه تعامل داشتیم. مثلا دو ماه بود که هر صبح و عصر والدین همکلاسی‌های تسنیم رو می‌دیدم ولی نتونستم با هیچ کدام ارتباط بگیرم و شماره‌ای رد و بدل کنم. لبخند می‌زدم نگاهشونو می‌دزدیدنو گاهی سلام دادنم رو نمی‌شنیدن. اگر سوالی می‌پرسیدم سریع جواب می‌دادند و دور می‌شدند. وقتی تسنیم می‌گفت امروز فلانی با من بازی نکرد در دلم می‌گفتم حتما مادرش سپرده با تسنیم دوست نشه. یک روز متوجه گفتگوی چند مادر شدم که در مورد حادثه تروریستی مسجد کرایستچرچ صحبت می‌کردند. یکی از خانم‌ها گفت: خواهرزاده من گان‌مَن‌ه [چی ترجمه کنم؟ تفنگدار!] می‌گفت این یارو بی عرضه بوده اگه من بودم بیشتر می‌کشتم!" فکر کنم خودش متوجه تغییر حالت من شد که با صدای بلند اضافه کرد: "البته اون دیوونه ست. فقط می‌خواد تیراندازی کنه. فرقی هم نمی‌کنه به کی!" پر از نفرت و ناامیدی شده بودم. به خودم دلداری می‌دادم به دَرَک دوستم نداشته باشند. فقط کافی‌ست یک مدت تحمل کنم. چند وقت دیگر از این مملکت هم می‌رویم. پ.ن: این نوشته قابل تعمیم به کل استرالیا نیست. ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که جمعیت بومی‌ها بیشتره و خارجی‌ها حضور کمتری دارند. شاید کسانی که در شهرهای بزرگ و مهاجرپذیر زندگی می‌کنند تجربه‌ی متفاوتی داشته باشند. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️قوانین سخت سگ‌داری طبق قانون جدیدی که در شهر توریستی بولزانوی ایتالیا به تصویب رسیده، صاحبان سگ‌هل ملزم به انجام آزمایش و ثبت دی‌ان‌ای حیوانشون هستن که باید ۶۵ یورو بابت آن پرداخت کنند. بعد از انجام آزمایش، کارت هویتی برای سگ صادر میشه. صاحبان سگ‌ها موظفن مدفوع سگ خودشون رو از معابر شهری و حتی پارک‌ها جمع‌آوری کنند و رها کردن آن جریمه داره. حالا شاید سوال کنین که سگی که کارشو وسط خیابون کرده و رفته چجوری قراره جریمه بشه؟ پلیس به راحتی میتونه پس از یافتن مدفوع رها شده، از طریق داده‌های آزمایشگاهی سگ و صاحبش را شناسایی کنه. صاحبان سگ‌ها پس از شناسایی مدفوع سگ‌هاشون ملزم به پرداخت جریمه ۲۹۲ تا ۱۰۴۸ یورویی خواهند بود. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️وضعيت ايستگاه قطار منهتن در نیویورک پس از بارش باران صبحگاهی. 📷آرمین نگهدار [نیویورک] ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ سفر سراب • قسمت دهم: خاطرات آمریکا و کار در فیس‌بوک 📝صادق رسولی [ایالت پنسیلوانیا] اما خیلی زود ورق برگشت. استاد اوایل بهار ۲۰۱۵ خبرم کرد که قراره برای زمانی، که معلوم نبود چقدر، مرخصی شغلی بگیرد و به صورت طرح مطالعاتی به گوگل برود. با خودم گفتم غمی نیست. گوگل که چند ایستگاه مترو آن‌طرف‌تر از دانشگاه است و منزل استاد چند قدم آن‌طرف‌تر از دانشگاه. اصلا حواسم نبود کارمند تمام‌ وقت گوگل و در عین حال استاد تمام دانشگاه بودن یعنی چه. مورد ساده‌اش این که وقتی استادم برای ماه عسل به جزائر بالی اندونزی رفت، تدریس چند هفته افتاد گردن من. هفته‌ای دو روز از صبح تا عصر. عادت داشت به جای کلاس سنتی، درس را ویدئویی می‌گذاشت برای دانشجوها، بعد کلاس را به ۶ بخش تقسیم می‌کرد در ۲ روز و روزی ۳ وعده که بیاید برایشان رفع اشکال و حل تمرین و مرور درس بگذارد. صبح از ساعت ۱۰ تا عصر ساعت ۵ که وقتی تمام می‌شد توان هیچ کاری را نداشتم. درس دادن یک موضوع تخصصی با زبانی دیگر آن هم به صورت پشت سر هم معلوم بود چه بلایی سر من می‌خواست بیاورد. قرار بود همان تابستان ۲۰۱۵ کارآموز گوگل در همان گروهی که استادم برای فرصت مطالعاتی رفته بود بشوم. فکر می‌کردم یکی از دستاوردهای دورهٔ دکتری همین کارآموزی در مجموعهٔ پژوهشی درجهٔ یکی مثل گوگل است. از یکی از معروف‌ترین پژوهشگران زمینهٔ کاری‌ام پیشنهاد کار گرفتم و قرار شد به راهنمایی او پروژهٔ پژوهشی انجام دهم. اینجا هم بخت با ما زیاد یار نشد. یک ماه که از کارآموزی گذشت با لبخند آمد نزدیک میز من و گفت ۲ ماه مرخصی بچه‌داری گرفته است. ما ماندیم و یک میز ولی بدون مربی. مربی رفت بلغارستان به خانواده سر بزند و من ماندم اما امیدوار به آینده. بعدترش که کار نتیجه نداد، استادم به من گفت که پروژه‌ای که برای کارآموزی‌ام انتخاب شده بود اصلا هوشمندانه نبود و از اولش هم معلوم بود جواب نمی‌دهد. چرا همان موقع نگفته بود؟ عادتش بود که از فرط احتیاط هیچ وقت حرفی نزند که به کسی بربخورد، آن هم همکارش در گوگل. می‌دانستم این رفت‌وآمد به مرکز منهتن در ساندویچی غذای ارگانیک کنار ساختمان گوگل زیاد فایده‌ای نخواهد داشت. از وقتی استاد راهنمایم از دانشگاه مرخصی گرفته و کارمند تمام‌وقت گوگل شده بود، برای دیدنش باید کلی حساب و کتاب می‌کردم. دیگر یاد گرفته بودم خودم روی پای خودم بایستم و کار پژوهشی کنم. به نظرم می‌آمد این کاری که کرده‌ام به جاهای خوبی رسیده و قابل انتشار است. نسخه‌ای از مقاله حاضر کردم. بارها بهش ایمیل نوشتم که جان هر کسی که دوست داری، این مقاله‌ام را بخوان. ولی انگار در گوش جنازه یاسین می‌خواندم. فضای کاری رشتهٔ ما طوری ست که اگر به نتیجه‌ای مثبت رسیدی باید سریع تبدیلش کنی به مقاله؛ اصول دین نیست که هزار و اندی سال دست به ظاهر و باطنش نخورد. استادم اما دیگر خرش از پل گذشته بود. دیگر چه فرقی برایش می‌کرد یک مقاله بیشتر یا کمتر. برای من که جلوی چشمم مقاله دادن دانشجوهای هم‌نسل و هم‌موضوعم را می‌دیدم، پذیرش این آهستگی آسان نبود. چند روز با فایل لاتک مقاله ور رفتم که ایراد قالبی نداشته باشد، چند بار بازخوانی‌اش کردم که ایراد فاحش دستوری نداشته باشد، و چند بار بالا و پایینش کردم که به سبکی که استادم دوست دارد یعنی به زبان ریاضی باشد نه زبانی که خودم دوست داشتم، زبان داستان. می‌دانستم که آخرش هم استادم نوشتهٔ دانشجوهایش را زیاد قبول ندارد و با ادب خاص خودش اجازه می‌گیرد که اندکی مقاله را بالا و پایین کند. پایین و بالا کردن مقاله یعنی از اول نوشتنش. ولی حالا که استاد محترمْ کارمندِ تمام‌وقت گوگل شده بود چه‌طوری و کی باید راضی‌اش می‌کردم که مقاله را بالا و پایین کند؟ باز با امید مجدد، کارم را جدی پی گرفتم. مقاله را روی کاغذ آ۴ به صورت دو رو چاپ کردم. قبلش به هم‌آزمایشگاهی سال‌بالایی فرستادم و او نظرش را فرستاد. بعد از آخرین تصحیح‌ها دیگر موقع‌اش بود. به ساندویچ‌ فروشی که رسیدم، استاد نشسته بود و تازه ساندویچش را تحویل گرفته. روبرویش نشستم. تعارفم کرد. نگفتم که غذا کوفتم شود، مقاله را بخوان. مقاله را گذاشتم جلویش. به مقاله نگاه کرد. با دهان پر گفت «چه جالب.» به لقمه‌اش دوباره گاز زد و گفت «چه جالب». عادتش بود. با اخلاق خاص بریتانیایی‌اش حتی اگر از چیزی خوشش نمی‌آمد می‌گفت جالب. باید در بافت واقعه می‌بودی تا حدس می‌زدی الان این جالب یعنی آشغال یا عالی. خردهٔ نان ساندویچ ریخت روی جدول نتایج. با دست خرده‌های نان را کنار زد. به نتایج نگاه کرد و گفت «واو… خارق‌العاده است.» به گوشی تلفنش نگاه کرد «اوه. واقعاً متأسفم صاد. من امشب قرار دارم بروم اوپرا. ممکنه دیرم بشه. منتظرم هستند.» توی دلم گفتم اوپرا بخورد توی سرت... ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️سرویس‌های بهداشتی در ژاپن 📝علی نورانی[توکیو] یکی از موارد جالب برای من در ژاپن، نوع ساخت سرویس‌های بهداشتی است. تقریبا تمام مواردی که تا حالا دیدم، ورودی سرویس ‌بهداشتی به صورت راهرویی و یا به صورتی پیچ‌و‌خم هست که از بیرون اصلا قابل رویت نیست. اگر هم واقعا فضا این امکان را نداشته باشد، در میزارند یا پرده می‌زنند. یادم هست بیشتر مواقع در ایران سر این قضیه مشکل داشتیم، بخصوص برای خانم‌ها که فضای سرویس‌های بهداشتی اصلا مناسب نبود و معمولا دید داشت، و برای گرفتن وضو یا مرتب کردن لباس مشکل به وجود می‌اومد. همیشه برایم سوال بود که چرا در ایران با وجود اینکه مشکلی در کمبود فضا نداریم، به طراحی این‌چنینی فکر نمیکنیم؟ ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️کنترل رانندگی در آمریکا هر دستگاه خودروی تویوتا که خریداری میشه بصورت اختصاصی یک اپلیکیشن نیز در اختیار مالک قرار میدن که علاوه بر اطلاعات فنی یه قسمت وجود داره که میشه نحوه رانندگی رو کنترل کرد و در نهایت به روندن شما امتیاز میده. اطلاعات سرعت و شتاب و ترمزهای ناگهانی و پیچیدن‌های خطرناک توسط سنسورهای موجود در خودرو اندازه‌گیری میشن و در هر بار رفت و آمد بهتون میگه که عملکردتون چطور بوده. جالبه که اطلاعات رو با نقشه تطبیق میده و مثلا میگه فلان جا ترمز ناگهانی گرفتید و یا در فلان محدوده سرعت به این اندازه داشتید و غیره... خوبی این قابلیت اینه که اگر ماشین‌تون رو به یه نفر دیگه مثل دوست یا فرزند بدید که برونه، با مشاهده‌ی این قسمت میتونید کیفیت استفاده از وسیله‌ی نقلیه رو چک کنید. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️صفحه‌ای از زیست غربی 📝سعید کیانپور [دکترای روانشناسی، عضو کالج روان‌درمانی انتاریو کانادا] در کانادا، از صفر تا صدِ مراحل پزشکی و اداری حاملگی و زایمان بر عُهده زن هستش. حتی موقع ترخیص از بیمارستان و اقدام برای شناسنامه و گذرنامه، همه رو مادر باید عُهده‌دار بشه. کمک ‌هزینه‌ای که دولت به بچه میده هم به نام مادر صادر میشه. اوایل این همه بها دادن به مادر برایم نه تنها جالب، بلکه خیلی هم ستودنی بود. تا این که خدا بهمون فرزند عطا کرد. روزهایی که همسرم برای تِست غربالگری میرفت برایم تعریف میکرد که یکی از متخصصین کلینیک، پیشنهاد سقط و اتمام بارداری را مرتب داشت. چقدر تأکید داشت که اگه بچه رو سقط کنی همه‌ جوره روحی و عاطفی حمایت‌ات می‌کنیم. خانمم هم میگفت تا وقتی شوهرم کنارمه چرا شما حمایت روحی و عاطفی کنید؟ حتی یادم هست یک تحقیق سر انگشتی انجام دادم و خبردار شدم هر سال فقط در حدود ۲۰ هزار دختر کانادایی سقط جنین می‌کنن. حالا فکر می‌کنم ارتباط تنگاتنگی هست بین واگذار کردن همه چیز به مادر، سقط جنین و رفع نیازهای مردانه. یک جوری زندگی غربی به مادر اینو القا می‌کنه که "ببین همه‌ی مسئولیت بچه با خودته". یا بهتر بگم مرد و پدرِ این بچه، کاره‌ای نیست. ببین از پس‌اش بر میایی یا نه. در یک کلام انگار زندگی غربی، بی‌مسولیتی مرد رو تبلیغ می‌کنه. بازخواست نشدنِ مرد برای کارهای کرده و نکرده‌اش :) ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
Font Selection.rar
15.67M
بعضی از اساتید و خصوصا دانشجویان مقطع دکتری که در حال نگارش مقاله برای دانشگاه‌های مختلف دنیا هستن بارها سوال کردن فونت‌های وزین انگلیسی که خودم در گزارش‌ها و مقالات ازشون استفاده می‌کنم چی هست و اگه امکان داره معرفی کنید. در حقیقت من ساعت‌ها وقت گذاشتم و صدها فونت رو مرور و تعدادی رو که بسیار در ژورنال‌ها و مقالات آی‌اس‌آی باید استفاده کرد رو دستچین کردم که از این طریق تقدیم همه عزیزان میکنم. امیدوارم که مفید واقع بشه. به کسانی هم که به دنبال چنین مجموعه‌ای هستند ارسال بفرمایید. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch