فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️وضعيت ايستگاه قطار منهتن در نیویورک پس از بارش باران صبحگاهی.
📷آرمین نگهدار [نیویورک]
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️ سفر سراب
• قسمت دهم: خاطرات آمریکا و کار در فیسبوک
📝صادق رسولی [ایالت پنسیلوانیا]
اما خیلی زود ورق برگشت. استاد اوایل بهار ۲۰۱۵ خبرم کرد که قراره برای زمانی، که معلوم نبود چقدر، مرخصی شغلی بگیرد و به صورت طرح مطالعاتی به گوگل برود. با خودم گفتم غمی نیست. گوگل که چند ایستگاه مترو آنطرفتر از دانشگاه است و منزل استاد چند قدم آنطرفتر از دانشگاه. اصلا حواسم نبود کارمند تمام وقت گوگل و در عین حال استاد تمام دانشگاه بودن یعنی چه. مورد سادهاش این که وقتی استادم برای ماه عسل به جزائر بالی اندونزی رفت، تدریس چند هفته افتاد گردن من. هفتهای دو روز از صبح تا عصر. عادت داشت به جای کلاس سنتی، درس را ویدئویی میگذاشت برای دانشجوها، بعد کلاس را به ۶ بخش تقسیم میکرد در ۲ روز و روزی ۳ وعده که بیاید برایشان رفع اشکال و حل تمرین و مرور درس بگذارد. صبح از ساعت ۱۰ تا عصر ساعت ۵ که وقتی تمام میشد توان هیچ کاری را نداشتم. درس دادن یک موضوع تخصصی با زبانی دیگر آن هم به صورت پشت سر هم معلوم بود چه بلایی سر من میخواست بیاورد.
قرار بود همان تابستان ۲۰۱۵ کارآموز گوگل در همان گروهی که استادم برای فرصت مطالعاتی رفته بود بشوم. فکر میکردم یکی از دستاوردهای دورهٔ دکتری همین کارآموزی در مجموعهٔ پژوهشی درجهٔ یکی مثل گوگل است. از یکی از معروفترین پژوهشگران زمینهٔ کاریام پیشنهاد کار گرفتم و قرار شد به راهنمایی او پروژهٔ پژوهشی انجام دهم. اینجا هم بخت با ما زیاد یار نشد. یک ماه که از کارآموزی گذشت با لبخند آمد نزدیک میز من و گفت ۲ ماه مرخصی بچهداری گرفته است. ما ماندیم و یک میز ولی بدون مربی. مربی رفت بلغارستان به خانواده سر بزند و من ماندم اما امیدوار به آینده. بعدترش که کار نتیجه نداد، استادم به من گفت که پروژهای که برای کارآموزیام انتخاب شده بود اصلا هوشمندانه نبود و از اولش هم معلوم بود جواب نمیدهد. چرا همان موقع نگفته بود؟ عادتش بود که از فرط احتیاط هیچ وقت حرفی نزند که به کسی بربخورد، آن هم همکارش در گوگل.
میدانستم این رفتوآمد به مرکز منهتن در ساندویچی غذای ارگانیک کنار ساختمان گوگل زیاد فایدهای نخواهد داشت. از وقتی استاد راهنمایم از دانشگاه مرخصی گرفته و کارمند تماموقت گوگل شده بود، برای دیدنش باید کلی حساب و کتاب میکردم. دیگر یاد گرفته بودم خودم روی پای خودم بایستم و کار پژوهشی کنم. به نظرم میآمد این کاری که کردهام به جاهای خوبی رسیده و قابل انتشار است. نسخهای از مقاله حاضر کردم. بارها بهش ایمیل نوشتم که جان هر کسی که دوست داری، این مقالهام را بخوان. ولی انگار در گوش جنازه یاسین میخواندم. فضای کاری رشتهٔ ما طوری ست که اگر به نتیجهای مثبت رسیدی باید سریع تبدیلش کنی به مقاله؛ اصول دین نیست که هزار و اندی سال دست به ظاهر و باطنش نخورد.
استادم اما دیگر خرش از پل گذشته بود. دیگر چه فرقی برایش میکرد یک مقاله بیشتر یا کمتر. برای من که جلوی چشمم مقاله دادن دانشجوهای همنسل و همموضوعم را میدیدم، پذیرش این آهستگی آسان نبود. چند روز با فایل لاتک مقاله ور رفتم که ایراد قالبی نداشته باشد، چند بار بازخوانیاش کردم که ایراد فاحش دستوری نداشته باشد، و چند بار بالا و پایینش کردم که به سبکی که استادم دوست دارد یعنی به زبان ریاضی باشد نه زبانی که خودم دوست داشتم، زبان داستان. میدانستم که آخرش هم استادم نوشتهٔ دانشجوهایش را زیاد قبول ندارد و با ادب خاص خودش اجازه میگیرد که اندکی مقاله را بالا و پایین کند. پایین و بالا کردن مقاله یعنی از اول نوشتنش. ولی حالا که استاد محترمْ کارمندِ تماموقت گوگل شده بود چهطوری و کی باید راضیاش میکردم که مقاله را بالا و پایین کند؟ باز با امید مجدد، کارم را جدی پی گرفتم.
مقاله را روی کاغذ آ۴ به صورت دو رو چاپ کردم. قبلش به همآزمایشگاهی سالبالایی فرستادم و او نظرش را فرستاد. بعد از آخرین تصحیحها دیگر موقعاش بود. به ساندویچ فروشی که رسیدم، استاد نشسته بود و تازه ساندویچش را تحویل گرفته. روبرویش نشستم. تعارفم کرد. نگفتم که غذا کوفتم شود، مقاله را بخوان. مقاله را گذاشتم جلویش. به مقاله نگاه کرد. با دهان پر گفت «چه جالب.» به لقمهاش دوباره گاز زد و گفت «چه جالب». عادتش بود. با اخلاق خاص بریتانیاییاش حتی اگر از چیزی خوشش نمیآمد میگفت جالب. باید در بافت واقعه میبودی تا حدس میزدی الان این جالب یعنی آشغال یا عالی. خردهٔ نان ساندویچ ریخت روی جدول نتایج. با دست خردههای نان را کنار زد. به نتایج نگاه کرد و گفت «واو… خارقالعاده است.» به گوشی تلفنش نگاه کرد «اوه. واقعاً متأسفم صاد. من امشب قرار دارم بروم اوپرا. ممکنه دیرم بشه. منتظرم هستند.»
توی دلم گفتم اوپرا بخورد توی سرت...
ادامه دارد...
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️سرویسهای بهداشتی در ژاپن
📝علی نورانی[توکیو]
یکی از موارد جالب برای من در ژاپن، نوع ساخت سرویسهای بهداشتی است. تقریبا تمام مواردی که تا حالا دیدم، ورودی سرویس بهداشتی به صورت راهرویی و یا به صورتی پیچوخم هست که از بیرون اصلا قابل رویت نیست. اگر هم واقعا فضا این امکان را نداشته باشد، در میزارند یا پرده میزنند.
یادم هست بیشتر مواقع در ایران سر این قضیه مشکل داشتیم، بخصوص برای خانمها که فضای سرویسهای بهداشتی اصلا مناسب نبود و معمولا دید داشت، و برای گرفتن وضو یا مرتب کردن لباس مشکل به وجود میاومد. همیشه برایم سوال بود که چرا در ایران با وجود اینکه مشکلی در کمبود فضا نداریم، به طراحی اینچنینی فکر نمیکنیم؟
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️کنترل رانندگی
در آمریکا هر دستگاه خودروی تویوتا که خریداری میشه بصورت اختصاصی یک اپلیکیشن نیز در اختیار مالک قرار میدن که علاوه بر اطلاعات فنی یه قسمت وجود داره که میشه نحوه رانندگی رو کنترل کرد و در نهایت به روندن شما امتیاز میده.
اطلاعات سرعت و شتاب و ترمزهای ناگهانی و پیچیدنهای خطرناک توسط سنسورهای موجود در خودرو اندازهگیری میشن و در هر بار رفت و آمد بهتون میگه که عملکردتون چطور بوده. جالبه که اطلاعات رو با نقشه تطبیق میده و مثلا میگه فلان جا ترمز ناگهانی گرفتید و یا در فلان محدوده سرعت به این اندازه داشتید و غیره...
خوبی این قابلیت اینه که اگر ماشینتون رو به یه نفر دیگه مثل دوست یا فرزند بدید که برونه، با مشاهدهی این قسمت میتونید کیفیت استفاده از وسیلهی نقلیه رو چک کنید.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️صفحهای از زیست غربی
📝سعید کیانپور [دکترای روانشناسی، عضو کالج رواندرمانی انتاریو کانادا]
در کانادا، از صفر تا صدِ مراحل پزشکی و اداری حاملگی و زایمان بر عُهده زن هستش. حتی موقع ترخیص از بیمارستان و اقدام برای شناسنامه و گذرنامه، همه رو مادر باید عُهدهدار بشه. کمک هزینهای که دولت به بچه میده هم به نام مادر صادر میشه. اوایل این همه بها دادن به مادر برایم نه تنها جالب، بلکه خیلی هم ستودنی بود.
تا این که خدا بهمون فرزند عطا کرد. روزهایی که همسرم برای تِست غربالگری میرفت برایم تعریف میکرد که یکی از متخصصین کلینیک، پیشنهاد سقط و اتمام بارداری را مرتب داشت. چقدر تأکید داشت که اگه بچه رو سقط کنی همه جوره روحی و عاطفی حمایتات میکنیم. خانمم هم میگفت تا وقتی شوهرم کنارمه چرا شما حمایت روحی و عاطفی کنید؟
حتی یادم هست یک تحقیق سر انگشتی انجام دادم و خبردار شدم هر سال فقط در حدود ۲۰ هزار دختر کانادایی سقط جنین میکنن. حالا فکر میکنم ارتباط تنگاتنگی هست بین واگذار کردن همه چیز به مادر، سقط جنین و رفع نیازهای مردانه. یک جوری زندگی غربی به مادر اینو القا میکنه که "ببین همهی مسئولیت بچه با خودته". یا بهتر بگم مرد و پدرِ این بچه، کارهای نیست. ببین از پساش بر میایی یا نه. در یک کلام انگار زندگی غربی، بیمسولیتی مرد رو تبلیغ میکنه. بازخواست نشدنِ مرد برای کارهای کرده و نکردهاش :)
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
Font Selection.rar
15.67M
بعضی از اساتید و خصوصا دانشجویان مقطع دکتری که در حال نگارش مقاله برای دانشگاههای مختلف دنیا هستن بارها سوال کردن فونتهای وزین انگلیسی که خودم در گزارشها و مقالات ازشون استفاده میکنم چی هست و اگه امکان داره معرفی کنید. در حقیقت من ساعتها وقت گذاشتم و صدها فونت رو مرور و تعدادی رو که بسیار در ژورنالها و مقالات آیاسآی باید استفاده کرد رو دستچین کردم که از این طریق تقدیم همه عزیزان میکنم. امیدوارم که مفید واقع بشه. به کسانی هم که به دنبال چنین مجموعهای هستند ارسال بفرمایید.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️هر برند آمریکایی لزوما خوب نیست
موسسه Statista از مشتریهای ماشین در آمریکا سوال کرده که چقدر ماشین شما قابل اطمینانه؟ مثلا خراب میشه یا نه؟ آیا مشکل برقی و مکانیکی داره؟ در کل کدوم برند رو برای خرید و استفاده ترجیح میدین. نتایج به دست اومده خیلی جالبه.
بالاترین برند چی بوده؟ مزدا. دوم چی؟ تویوتا. سوم چی؟ لکسوس! هر سهتا، برند اول ژاپنی هستن. در واقع در پنج رتبه اول، چهار برند ژاپنی قرار دارن.
و جالبتر اینکه برندهایی مثل بنز و کادیلاک و فورد و تِسلا در نیمه پایین جدول قرار گرفتن.
به عبارت دیگه، بازار آمریکا که درش به روی همهی ماشینهای دنیا بازه و شرکتها به صورت آزادانه در اون رقابت میکنن، از نظر قابل اطمینان بودن و کیفیت، تمایل زیادی به ماشینهای ژاپنی وجود داره.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️زندگی در ژاپن
📝علی نورانی [توکیو]
یکی از معایب زندگی در ژاپن رطوبت هوای بالاست. بطوری که در برخی مناطق رطوبت بطور میانگین بالای ٨٠ درصده. یکی از راهکارها برای رطوبت زدایی از وسایل داخل خونه اینه که روزهایی که هوا آفتابی میشه، برای رطوبتزدایی از در و پنجره خونهها پتو و تشک آویزان میشه. این مورد فقط مختص تابستان نیست و در زمستان هم علی رغم سردی هوا ، باز هم رطوبت بالاست. مثل همین عکسها که مربوط به ماه اخیر در ژاپن هست.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️عمل به نظرسنجیها
📝حسین فیروز[هلسینکی،فنلاند]
شهرداری هلسینکی در فنلاند ۸ میلیون یورو رو کنار گذاشته تا با انتخاب ساکنین شهر در توسعه شهری هزینه کنه. بدین ترتیب که همه ساکنین میتونن طرحی رو که فکر میکنن به توسعه شهری کمک میکنه رو در قالب یک پروپوزال بنویسن. سپس شهرداری با برگزاری یک کارگاه، پروپوزالها رو به یک طرح اجرایی تبدیل میکنه و تخمین هزینهای روی اون میذاره.
در مرحله بعد یک رایگیری برگزار میشه و ساکنین شهر به طرحها رای میدن و طرحهایی که بیشترین رای رو بیاره، به اجرا گذاشته میشن. طرحهای دیگه به ترتیب در اولویت بعدی قرار میگیرن. برای نمونه یک نفر پیشنهاد کاشت ۲۰ درخت ماگنولیا رو داده بود. یک نفر درخواست نصب وسایل ورزشی رو در یک پارک ثبت کرده. یک نفر هم درخواست بازسازی یک مسیر کوتاه دوچرخه رو داده است.
این رایگیری هر ساله در هلسینکی برگزار میشود و امسال نزدیک به ۴۰۰ طرح پیشنهادی وجود دارد. از اینجا میتونید جزئیات بودجه و طرحها رو ببینید. با وجود چنین طرحهایی، ساکنین یک شهر درک بهتری از توسعه شهری پیدا و تغییرات شهر رو از نزدیک احساس میکنن و در نهایت احساس تعلق بیشتری نسبت به شهرشون خواهند داشت. یکی از دوستانِ آلماننشین میگفت توسعه شهری رو میتونی به چشم ببینی. گاهی یک ایستگاه اتوبوس جدید به وجود میاد و گاهی پله برقی مترو نو میشه. اما شهر همیشه در حال پیشرفت است.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️حضرت راسل
دیروز با یکی از دوستانم که مشغول گذراندن تحصیلات تکمیلی دکتری در آمریکاست صحبت میکردم. میگفت روزی در راه برگشت از دانشگاه دو پسر جوان جلوشو میگیرن و درخواست میکنن که دقایقی صحبتی داشته باشن. بعد میپرسن که آیا به خانواده اعتقاد دارد؟ و آیا قبول ندارد که امروز خانوادهها وضعیت نامناسبی پیدا کردن؟ وقتی تایید دوستمو میگیرن میگن: پیغمبر جدیدی از طرف خدا به نام "راسل" فرستاده شده که ما رو در این زمینه کمک کنه و راه درست زندگی کردن رو به ما بیاموزه.
دوستم هم میگه: خب هر پیامبری برای اثبات و حقیقت مکتب خودش که مستقیما از سوی خداست معجزهای یا علامتی داره. معجزه پیغمبر شما چیه؟اونها هم کمی مکث میکنن و همدیگه رو نگاه میکنن و میگن: وقتی دستوراتش رو در کتابش بخونی و زیبایی و درستی حرفهاش رو بفهمی، پی به معجزه بودنش خواهی برد :/
خیلی برام جالب بود. تشنگی مردم جهان به یک هادی. درک مردم جهان از اینکه وضعیت خوب نیست. حس نیاز به اصلاح و تغییر وضعیت فعلی. ایمان و اعتقاد به وجود خدا تا این حد که هنوز ممکن است پیغمبری از سوی او برای نجات بشر بیاید. همه خبر از ظهور موعود میدهند اما هر کس به مدل خودش...
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️ سفر سراب
• قسمت یازدهم: خاطرات آمریکا و کار در فیسبوک
📝صادق رسولی [ایالت پنسیلوانیا]
سرمای ژانویهٔ ۲۰۱۶ حتی از درزهای کم کاپشن راهی برای اذیت کردن من پیدا کرده بود. دیگر این کار عمراً به همایش امسالِ سندیهگوی کالیفرنیا میرسید. بقیهٔ همایشهای امسال هم که هر کدامشان جایی بودند. مثل مقالهٔ قبلیام که در پرتغال بود و کس دیگری به نمایندگی من آن را ارائه کرده بود. استادم آخر حوصله نداشت این همه راه را تا پرتغال سفر کند. مخصوصاً این که تازه همین چند ماه پیشش ماهعسل به جزائر بالی اندونزی رفته بود. من هم یک عدد ایرانی با ویزایی که خیلی به کار نمیومد.
هر بار که شبیه به این اتفاقات میافتاد به تصمیمم فکر میکردم. آیا تصمیمم درست بود؟ زندگی ما را فتیلهپیچ کرده بود. همسرم به خاطر من حاضر شده بود تنهایی و دوری از خانواده را تحمل کند. مجبور شده بود برخلاف میلش در شهری دور دکتری بخواند. وقتی که فهمیدم استاد راهنمای قبلیام از آمریکا رفتنی ست، درخواست انتقالی به دانشگاههای نزدیک دانشگاه همسرم دادم و قبول شدم، ولی فقط به خاطر همین که استاد راهنمای اکنونم، مایک، به من قول مساعد داده بود قید رفتن به دانشگاه مریلند را زدم. همسرم دانشجوی دانشگاه جرجواشنگتن دیسی بود و با دانشگاه مریلند چند ایستگاه مترو فاصله داشت.
همسرم باز هم پاسوز جاهطلبی علمی من شد و حاضر شد همان نیویورک از راه دور درس بخواند. بماند که آن طرفش هم زندگی در غربت سخت شده بود. استاد راهنمای همسرم سرطان گرفت، دو سال به خاطر سرطان خانهنشین شد و بعد از آن درست مثل استادم که کارمند گوگل شده بود، رفت شرکت آمازون شهر سیاتل که فقط با هواپیما ۶ ساعت فاصله داشت با نیویورک و واشنگتن. خلاصه آن که ما شده بودیم قربانی پرطرفدار شدن یکبارهٔ هوش مصنوعی و فرار مغزهای دانشگاه به صنعت. صنعت حاضر بود پولهای کلانی به استادهای دانشگاه بدهد که دیگر حقوق معلمی و استادی دانشگاه پول خرد هم حساب نمیشد.
دیگر دلم خوش بود که دو تا از هم آزمایشگاهی هایم دانشجوی امآیتی هستند و چند تای دیگرشان که دانشجوی کلمبیا بودند، سرشان حسابی به تنشان میارزد. که مثلا همین الانش یکیشان استاد دانشگاه کرنل شده است و دیگری راتگرز. ولی گیرم پدر تو بود فاضل. از فضل پدر تو را… که حاصلش این بود که علاوه بر آهستگی استادم در مقاله نویسی، تازه بعد از نوشتن مقاله، یک نسخهاش را باید میفرستادیم به گوگل که گوگل بررسی کند یک وقتی مسائل حقوقی شرکت زیر پا گذاشته نشود. آخر استادم کارمندشان بود و زیر تیغشان.
در همان فضای سریع رشد عجیب و غریب هوش مصنوعی که برخی چهار ماه یکبار مقاله میدادند، فقط همین یک قلم مقاله که در پاییز ۲۰۱۵ شروع به کارش کردم، و در آغاز ۲۰۱۶ به استادم در همان ساندویچفروشی نشان دادم، بالاخره با سلام و صلوات در تابستان ۲۰۱۷ منتشر و در تابستان ۲۰۱۸ ارائه شد. در همین فاصله، فقط یک قلمش این که کلِ بساط ترجمهٔ "گوگل ترنسلیت" کن فیکون شد، برخی از زمینههای علمی کلاً به خواب زمستانی رفتند و موضوعات جدیدی در هوش مصنوعی به وجود آمدند.
از این سرعت حلزونی کلافه بودم. باید تا دیر نشده کاری میکردم. تمام تابستان ۲۰۱۶ صبح تا شب، و گاهی حتی شب تا دیر وقت، و گاهی بی آنکه شب بخوابم، کار کردم. گاهی همزمان با سینه سرخهای سر کوچهمان در محلهٔ ریوردِیلِ برانکسِ غربی از خواب بیدار میشدم و میرفتم دانشگاه. گاهی آنقدر در تکاپوی به نتیجه رسیدن بودم که… که... که... همیشه دورِ پژوهش به نتایج درخشان نمیگذرد. خاصه در علوم تجربی و مبتنی بر آزمایش. کارم جواب نمیداد.
این طوری نبود که همه چیز بد باشد. همه چیز تقریبا خوب بود. از کارم لذت میبردم. آقا بالا سر نداشتم. هر وقت دلم میخواست کار میکردم [بخوانید تقریباً هر وقت بیدار بودم غیر از آخر هفته]، و هر وقت دلم میخواست کتاب میخواندم، فیلم میدیدم، و به این طرف و آن طرف میرفتم. زندگی در نیویورک کمکم راه و چاهش را داشت نشانمان میداد. با جوانهای مذهبی ماهانه جلسات زیارت جامعه کبیره میگذاشتیم، اولش با ۷ نفر ولی کمکم آنقدری زیاد شد که بعضی اوقات به ۶۰ نفر میرسید.
اکثرا جوان بودیم و دانشجو یا تازه فارغ التحصیل. بعدتر جرأت کردم علاوه بر خواندن دعا، چیزکی شبیه به روضه بخوانم. به مساجد مختلف هم سر میزدیم و دیگر مثل دو سال اول غریب و تنها نبودیم. غریب هم که باشی در غرب، مثل خودت غربتی زیاد است. اصلا ناغریبه مگر یافت میشود؟ ناغریبهها سرخپوست بودند که خداوند همهشان را رحمت کند و به اندک بازماندهها صبر...
ادامه دارد...
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️بحثی درباره تجارت هوایی
چند مدت قبل برای حضور در یک کنفرانس در لسآنجلس مجبور شدم از فرودگاه امام حدود ۲ ساعت به طرف دبی برم. چند ساعت در فرودگاه آلمختوم معطل شدم، و سپس مجددا همان ۲ ساعت رو از دبی به سمت شمال کشورمون پرواز کرد تا نهایتا امکان سفر به آمریکای شمالی میسر بشه. دلیل این ۴ ساعت "پرواز بی دلیل" و همچنین آن چند ساعت "ترانزیت بی دلیل در دبی" اینه که هیچ پروازِ مستقیمی میان ایران و آمریکا وجود نداره. این بار هم بیشتر مسافرین پرواز را شهروندان هندی تشکیل میدادن. مهندسین و مدیران هندی که در شرکتهای فنآوری کار میکنن و برای سفر به کشورشون از فرودگاه دبی استفاده میکنن. افرادی که قطعا "ترانزیت در تهران" میتونست امکان بهتری برای سفرشون از هند به ایالات متحده باشه.
هواپیمای این پرواز، ایرباس A380 بود. هواپیمایی که رقیب جدی بوئینگ ۷۴۷ محسوب میشه. هواپیمایی در دو طبقه که طبقه بالا فرستکلس و طبقه پایین بیزینس هست و ظرفیت ۶۱۵ صندلی مسافر رو داره. این هواپیما میتونه بدون توقف از دبی تا نیویورک رو پرواز کنه. همین هواپیما در مسیری طولانیتر میتونه فاصله دبی به لس آنجلس یا سنفرانسیسکو رو بدون وقفه ۱۵ ساعت روی هوا باشه. ۱۵ ساعت پرواز از دبی تا کالیفرنیا، سپس چند ساعت توقف بر روی زمین برای کارهای سوختگیری و سوار شدن مسافرین جدید و "مجددا ۱۵ ساعت روی هوا" برای بازگشت از کالیفرنیا به دبی!
حالا این سوال مطرح میشه که یک پرواز این چنینی چقدر درآمد برای هواپیمایی امارات داره؟ با فرض اینکه ۸۰٪ از صندلیهای پرواز ایرباس از دبی به نیویورک فروخته بشه که البته در عموم موارد تمام صندلیها فروخته میشه و با فرض اینکه متوسط قیمت یک بلیط یک طرفه ۷۰۰ دلار هست، عملا یک پرواز دبی به نیویورک بیش از ۳۰۰ هزار دلار گردش مالی برای هواپیمایی امارات ایجاد میکنه. یعنی یک رفت و برگشت این هواپیما ۶۰۰ هزار دلار گردش پول.
حال اگه فرض کنیم این هواپیما در طول یک هفته فقط ۲ بار این مسیر رو طی کنه که بیشتر از این طی میکنه، فقط یک هواپیما معادل ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار گردش مالی برای هواپیمایی امارات ایجاد میکنه. بله! فقط یک هواپیما. اونم فقط در یک هفته! بدیهیه که "گردش مالی" با "درآمد و سود خالص" متفاوته، اما همه مدیران و آشنایان به مفاهیم بازارهای مالی در دنیای مدرن میدونن که وجود "گردش مالی" شرط اولیه حیات یک بنگاه اقتصادی محسوب میشه.
فرودگاه دبی در سال گذشته ۶۶ میلیون نفر مسافر و ترانزیت هوایی داشته و وقتی فقط یک هواپیما در طول یک هفته بیش از یک میلیون و ۲۰۰ هزار دلار گردش پول ایجاد میکنه واضحه که چرا گفته میشه "فرودگاه از چاه نفت درآمدزا تر هست". این گزارش آسوشیتدپرس توضیح میده که فرودگاه دبی در سال گذشته ۲۹ میلیارد دلار گردش مالی داشته که نزدیک به ۳ میلیارد دلار سود خالص داشته. همین اعداد و ارقام رو مشاورین اردوغان برایش فهرست کردن و همین نگاه باعث شد که ترکیه ظرف مدت چهار سال از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۲ چنان پول پاشی هنگفتی در پروژه فرودگاه جدید استانبول بکنخ، که این فرودگاه بتونه رقیب جدی فرودگاههای دبی و قطر بشه. همزمان با استانبول، قطریها هم بودجه هنگفتی صرف توسعه فرودگاه بن حمَد کردن. چون باور داشتن که در دنیای مدرن توسعه فرودگاهی به اندازه توسعه میادین نفت و گاز مهمه و شاید مهمتر.
واضحه که دولت ایران و آمریکا سالهاست که رابطه مستقیمی ندارن ولی سوالی که مطرحه اینه که آیا نمیشه از ظرفیت و فرصت بزرگ تجاری ترانزیت هوایی میان هند و کشورهای آسیای شرقی به آمریکا استفاده کرد؟ آیا نمیشه شرایطی رو فراهم کرد که هزاران مدیر هندی که در آمریکای شمالی زندگی میکنن پولشون رو به جیب قطر و امارات یا ترکیه نریزن؟ آیا هیچ راهی وجود نداشته و نداره که امکان ترانزیت هوایی میان تهران و نیویورک یا تهران و کالیفرنیا برقرار بشه؟
پ.ن: کشور قطر در سال ۱۹۷۱ تاسیس شده. تاسیس ایران ایر در سال ۱۹۷۴ هست، یعنی در زمان سه سالگی قطر!
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️به سفری آمدهام که سالهاست منتظرش بودم: لبنان...
به مرور از این سفر خواهم نوشت. اما در مسیر، دو روزی در آنکارا خواهم بود. آنکارا قاب برای دیدن و نکته برای آموختن کم ندارد. و یکی آنکه تلاش شده شهری حافظه دار باشد. محلهای قدیمی از شهر را با تدبیر و ذوق، به قلب هویتی شهر تبدیل کردهاند. ثمرهی احیا و مرمتی ایدهدار. چیزی که شهری مثل تهران به شدت و دهه هاست کم دارد. چیزی که میتوانست "منیریه" و "ری" و "تجریش" باشد و نشد. همان old town شهرهای اروپا و آمریکا که به خوبی نگه داشته شده تا آیندگان بدانند فصل گذشتهی شهر چه بوده.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️برای دیدن فضای دانشگاه آمریکایی بیروت، با چک و چانه و به بهانهی شرکت در یک جلسهی سخنرانی، از ورودی گذشتم و وارد دانشگاه شدم. این بازیگوشی کوتاه سرزده، نکته برای دیدن و گفتن کم نداشت. اما یکی از نکات جالب، اهمیت و زنده بودن ماجرای فلسطین در فضای این دانشگاه بود. در کتاب فروشی اصلی دانشگاه، یک میز از هفت، هشت میز کتاب به مسئله فلسطین اختصاص داشت. غالبا هم با نگاه انتقادی به اسرائیل و موقعیت بی صدای فلسطین در کشاکش بازیهای سیاسی و رسانهای آمریکا و قدرتهای منطقه.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️خودت باش دختر خانوم
📝مریم مقدسی[پاریس]
اینجا ایرانیهایی که در ایران مقید به آرایش مفصل بودن، روزهای اول با آرایشی با همان غلظت همیشگی در اجتماع و دانشگاه دیده میشن، اما چیزی از حضورشان نمیگذره که کم کم از این غلظت کم میشه و حتی به اینجا میرسه که کلا بدون آرایش و بعضا بدون رسیدگی جدی به حتی صورت یا ابرو... چرا؟ چون در فرانسه آرایش کردن و چهرهی با آرایش برای مردم بی اهمیت هست. من از کشورها و شهرهای دیگر بی خبرم اما اینجا در پاریس و البته دو سه شهر دیگه هم که دیدم مردم عادی تا استاد و دانشجو همه با چهرههای خودشان در جامعه حاضر میشن و اکثریت، به دلیل نقصهای اندام و صورتشان احساس کمبود اعتماد به نفس نمیکنن و اذعان میکنن که دوست داریم خودمان باشیم.
در آشناییهایم با دختر خانمهای ایرانی، بارها شنیدم که همین باعث شده که دست از این کار وقت گیر و پر هزینه بردارن، چون پیرامونشون کسی نیست که خریدار باشه، نه مردش و نه زنش. به همین سادگی. کافیه در کشور ما هم این سبک از زندگی به همت خود دختران باب بشه. چهرههای بدون آرایش. البته اینجا یک مشکل جدیتر وجود داره. متاسفانه چون اندیشهی هدایتگر ندارن و پوشش به معنای حجاب ما نیست، نمایششان از چهره به کیفیت پوشش تغییر جهت داده. از لباسهای نامناسب یک دختر خانم تا کیفیت روابط با مردان و طبیعتا برقرار ماندن آسیبهایی که متوجهشان میشه توسط نگاههای هرز یا دست درازیهای ناگوار و پیدا نکردن علت آن! و افزایش دما دم قانونهای پیچیدهتر و جریمههای سنگینتر برای کمک به امنیت دختران.
اما نیافتن علت اصلی، حالا یا تعامدا یا غفلتا.
این آمار، نتیجه نظرسنجی فراگیر است که سایت فرانسوی به گزارش وزارت کشور، وضعیت زنان و خانواده در فرانسه رو شرح میده. تیتر سایت ضمیمه شده: " تعداد قربانیان تعرضات جنسی در خارج از خانه به نسبت سال قبل ۵۳ درصد افزایش پیدا کرده. به عبارت دقیقتر از ۱۷۳ هزار نفر قربانی سوء استفاده جنسی به ۲۶۵ هزار نفر رسیده. این وضعیت کشوریست که پیشگام در آزاد کردن دختر از قید پوشش و حیا و خویشتن داری بوده. هیچ آزادی یواشکی هم ندارن، آزادیهایشان کاملا علنی است. اما دستاوردش برایشان چه بوده؟ این، راه رفته غرب است، آن وقت در رسانهها دختران مطهر کشورم دعوت به پا گذاشتن در این مسیر بد عاقبت میشن... با یک شعار مخملی به نام آزادی... آزادی از چی به چی؟ اما هیچ گاه دربارهی این حرفی نمیزنن...
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
⭕️ممنوعیت استفاده از موبایل
📝سعید کیانپور [دکترای روانشناسی، عضو کالج رواندرمانی انتاریو کانادا]
ایالت انتاریو تصمیم داره که در سال جدید ۲۰۲۵ تحصیلی قوانین جدیدی رو در مدارس اعمال کنه. بر همین اساس استفاده از تلفن همراه در مدارس ممنوع خواهد شد. به گزارش CTVNews ، از ماه سپتامبر سال جاری دانشآموزان مدارس انتاریو در مقطع مهد کودک تا کلاس ششم باید فقط با اجازه معلمشان در طول کلاسهای درس از تلفنهای همراه استفاده کنند. در غیر این صورت باید تلفشون رو خاموش کنن و دور از دید قرار بدن.
در این بین دانشآموزان کلاسهای ۷ و ۱۲ کمی آزادی عمل و انعطافپذیری بیشتری دارن. چون ممنوعیت از تلفن همراه برای آنها فقط در زمان درس خواهد بود. اگه دانش آموزی قوانین رو زیر پا بذاره، تلفن همراهش توقیف میشه و در اختیار کارکنان مدرسه قرار میگیره. سپس موضوع با والدینشان در میان گذاشته خواهد شد.
استفان لچه وزیر آموزش و پرورش با اعلام این خبر گفت: والدین و معلمان بارها تذکر دادن که استفاده از تلفنهای همراه در کلاسهای درس، بچهها رو از یادگیری منحرف میکنه. وی افزود: وقتی صحبت از تلفنهای همراه میشه، خط مشی ما فراتر از ظاهر موضوع خواهد بود. زیرا ایمنی جسمی و تمرکز فکری دانش آموزان در مدارس انتاریو برای ما مهم هست.
بر اساس مقررات جدید مدارس انتاریو، استفاده از رسانهها و شبکههای اجتماعی نیز در مدارس ممنوع خواهند شد. ایالت انتاریو همچنین اشتراکگذاری و ضبط ویدئو یا عکس دیگران رو بدون رضایتشون ممنوع کرده است. همچنین از معلمان خواسته شده تا میزان تمرکز دانش آموزان رو در کلاس درس ارزیابی و در کارنامهشون لحاظ کنن.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch