⭕️فرهنگ سگداری در آمریکا
•بخش اول
سگهای خونگی رو تقریبا توی تمامی خیابانها و پارکهای شهر میتوان دید. آن قدر متنوعند که هیچ وقت فکرش رو نمیکردم. از سگهایی که کف دو دست جا میشن تا سگهای به اندازه یک انسان. معمولا هنگام عصر وقتی به خانه برمیگردن سگشون رو برای هواخوری و قدم زدن بیرون میارن. چون اعتقاد دارن حیوان نیاز به محیط باز داره و اگه توی خونه محبوس باشه افسرده میشه!
قبل از خرید سگ، اونا رو آموزش میدن تا توی خونه کثیف کاری نکنن و بسیار پیش میاد که فردی منتظر روی چمن یا کنار درختی ایستاده تا سگش کارشو تمام کنه! یک بار صحنهای دیدم که برای دفعه اول برایم تکان دهنده بود. یک پلاستیک هم در دست دارن تا بعد از این که حیوان کارشو تمام کرد، دولا شده و مدفوع رو جمع کنه. اینجا جمع کردن فضولات حیوان قانونه و در غیر این صورت جریمه سختی خواهند شد. این موضوع رو ابتدا با یکی از دوستان مقیم مطرح کردم، گفت برای آنها این کار مثل شستن کهنه بچهست. در محوطههای عمومی معمولا سطل جداگانهای برای زبالههای مدفوع حیوان هست چون عامل گسترش بیماری هستن.
قوانین خاصی در نگهداری حیوان اعمال میشه، از جمله این که بردن حیوان به داخل محوطه های عمومی بسته مانند داخل فروشگاهها اکیدا ممنوعه. بنابراین حیوان رو توی ماشین رها میکنن. حیوان حتما باید قلاده داشته باشه و اگر کسی رو گاز بگیره صاحبش جریمه سنگینی خواهد شد. دیدم حتی به سگهای خیلی بزرگ که گاز گرفتنشان میتونه خطرناک باشد پوزه بند میزنن و این مسئله هم قانون هست و اگر کسی سگ بدون پوز بند بیاره بیرون هم سگ رو ضبط میکنن و صاحبشو بیچاره و جریمه سنگین.
در سفری که چند وقت پیش به ایران داشتم یادم هست یک بار در میدان میوه ترهبار یک خانم رو با سگش دیدم؛ همانطور که گفتم در آمریکا بردن حیوان به داخل مغازه و فروشگاهها ممنوعه. تذکر دادم که این حیوان باعث بیماری میشه. خیلی ناراحت شد و گفت چیکار به این حیوون زبون بسته داری!! با خودم گفتم اگه توی آمریکا بودی حالیت میکردن که حیوون زبون بسته یعنی چی.[توی آمریکا بدون تعارف و مماشات به شدت برخورد میکنن. فارغ از اینکه چه اتفاق و بحرانی بخاد بیوفته]
نگهداری حیوان مشاغل دیگهای رو هم به همراه خود آورده، از سلمانی سگها و گربهها برای تمیز کردن آنها تا مهدکودک برای سگها. افرادی هستند که شغلشان سگ چرانی است یا همان پرستار! افرادی که مشغله زیادی دارن حیوان رو برای گردش به این افراد میسپارن و گاهی دیده میشه فردی با ۱۰ الی ۱۵ سگ درحال حرکته. در پارکها، محوطههای مخصوصی برای سگها وجود داره که اونجا قلاده سگ رو باز و با او بازی میکنن. توی ساختمانها یکی از مواردی که جزو شرایط قرارداد هست اینه که آیا میتونن توی این خونه سگ و گربه داشت یا نه؟ مثل سیگار کشیدن که بعضی خانهها اجازه سیگار کشیدن رو به مستاجر نمیدن.
" بخش دوم "
پست مرتبط:
فرهنگ نگهداری از حیوانات خانگی
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
فرنگ، بدون روتوش
⭕️فرهنگ سلاح در آمریکا •بخش اول مالکیت سلاح در آمریکا یک سنت قدیمی هست، سنتی که به اندازه تاریخ ای
⭕️فرهنگ سلاح در آمریکا
• بخش دوم
صنعت رسانه آمریکا هم بر فرهنگ اسلحه آمریکا تاثیر مستقیم و به سزایی داره. حقِ داشتن اسلحه به عنوان یک حق فردی بسیار تبلیغ میشه. گردانندگان صنعت رسانه آمریکا از حامیان قدرتمند دسترسی آسان به اسلحه و مخالف سرسخت قوانین کنترل اسلحه در آمریکا هستن. خشونت با اسلحه و کشتار، یکی از تمهای اصلی و تکرار شونده در موسیقی، تلویزیون، بازیهای رایانهای و سینمای آمریکاست. در واقع این رسانهها مروج این کنش ضد اجتماعی هستن. هالیوود با فیلمهای گانگستری و وسترن که در آنها اسلحه یکی از شخصیتهای اصلی و همیشگی بود، متولد شد و رشد کرد.
بازیهای رایانهای گرچه دیرتر به صنعت رسانه آمریکا ملحق شدن اما استعداد ذاتی این پدیده در انتقال و ترویج فرهنگ اسلحه و کشتار با اسلحه بینظیر بود که جامعه آمریکا میتونست به وسیله اون کشتار با اسلحه رو با اون مشق کنه. شکوه آمریکایی رو با گزارهای به نام «اسلحه داشته باش تا قدرتمند باشی» معنی کردن و جامعه آمریکا هویت خودش رو با حمل سلاح پیوند زده. نگه داشتن یک اسلحه داخل یک خانه آمریکایی باعث میشه که صاحب آن احساس امنیت بهتری کنه و اکثرشون این اعتقاد رو دارن كه ایمنترند، برای اینکه اسلحه دارن.
البته تا حدودی هم این نظر مردم آمریکا طبیعی و ناشی از شرایط هست. فکر کنید هر جا با هر فرد یا افرادی مواجه هستید با احتمال بالایی که طرف مقابل اسلحه داره و ممکنه ازش استفاده کنه! خب شما هم ترجیح میدید که برای دفاع از خودتون دست خالی نباشین! و البته این با ترس اجتماعی بین مردم آمریکا نیز عجین شده. هر گونه تنش و بحثی میتونه به اسلحه کشی و کشتار ختم بشه و به همین خاطر این ترس در سبک زندگی مردم آمریکا در رفتار با دیگران تاثیر بسزایی داره.
یک اصل در زندگی اجتماعی آمریکاییها وجود داره، و اون اینه که ««هنگام حمله دشمنان با نیزه به شما، با چوب به سراغ آنان نروید.»
از طرفی هم سود هنگفت فروش تسلیحات سبب شده شرکتهای تسلیحاتی از لابیهای قدرتمندی در کنگره آمریکا برخوردار بشن که مانع از تصویب هرگونه قوانین مرتبط با محدود کردن خرید و حمل سلاح شوند.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
به آن معنایی که ما در دانشگاههای ایران، سلف و غذای ژتونی داریم، اینجا خبری از غذای ارزان قیمت برای دانشجوها نیست و ایرانیهای مقید به حلالخوری، خودشان از خانه نهار میآورند. یک روز ظرف نهارم را جا گذاشتم و مجبور به خوردن پیتزای پنیر در دانشگاه شدم که هم خیلی گران بود و هم به شدت بد مزه و شور!
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
نزدیک به دو سال است با شخصی بنام باب آشنا شدم. باب دکترای ادیان داره اما کارش تحلیل نظامهای بهداشتی و شاخصهای سلامت هستش. اصالتا اهل فلوریداست اما میگه که ماساچوست رو برای زندگی کردن خیلی دوست داره.
چند روز پیش باب خاطرهای برام تعریف کرد. گفت در نوجوانی همراه مادرش در ایران بوده (البته نپرسیدم برای چه کاری، چون آمریکاییها خیلی علاقه به سوالات خصوصی و جزئی ندارن) و گفت که یک روز خبری وحشتناکی دریافت کردن: پدرش در تصادف رانندگی در فلوریدا کشته شده بود.
آنها فرصت کمی داشتن که کارهای شخصی و اداریشونو توی کوتاهترین مدت انجام بدن و بلیت هواپیما بخرن و به سمت خونهشون توی میامی برگردن. واسه همین خاطر، یک تاکسی دربست میگیرن که اونا رو جا به جا کنه.
راننده تاکسی در حین شش، هفت ساعتی که اونها رو به نقاط مختلف تهران میبرده، از ماجرای فوت پدر خانواده مطلع میشه و با آنها ابراز همدردی میکنه.
بالاخره موفق شده بودن دو بلیت (با چند پرواز درازمدت) برای فردای همون روز بخرن. وقتی تاکسیران اونها رو به اقامتگاهشون رسونده، قرار گذاشته که فردا برگرده، و اونا رو به فرودگاه ببره و کل کرایه تاکسی را آنجا با آنها حساب کنه.
فردا تاکسیران میاد و میبرتشون به فرودگاه امام خمینی. اما گفته بوده، با توجه به شرایطی که این خانواده با آن درگیر شده، از آنها هیچ کرایهای نمیگیره و نگرفته بود.
باب میگفت: آن راننده تاکسی مرد بسیار بزرگی بود، چنین چیزهایی را کمتر میشه دید.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
روزهای ابتدایی ورود به آمریکا، زمانی که برای اولین بار رفته بودم به جلسه با استاد آمریکاییام که قرار بود دانشجویش باشم، بعد از ارایه توضیحات مقدماتی گفت اگر خط (تلفن همراه) گرفتی شمارهات را بده تا در تماس باشیم. گفتم نه، هنوز نگرفتم. ولی وایبر دارم میتوانیم از طریق وایبر در تماس باشیم. با تعجب خاصی گفت چی؟! دوباره با اطمینان کمتری از دفعه قبل گفتم وایبر! او هم جواب قبلی را با تعجب بیشتری تحویلم داد. فکر کردم مشکل از تلفظ اشتباه کلمه توسط من بود که متوجه نشد. چون افرادی که تازه وارد آمریکا میشن روزهای اول مدام استرس دارن آیا تلفظ کلماتی که به کار می برند درست است یا نه! الان طرف متوجه شد یا نشد! ادای کلمه را تغییر دادم با نا اطمینانی گفتم ویبِر...!
اما استاد جوان باز هم متوجه نشد! گفت بیخیال هر وقت شماره گرفتی به من اطلاع بده...
بعدا کاشف به عمل آمد که اصلا اینها نمیدونن این نرم افزارها چیست! اصلا وایبر و تلگرام و... رو نمیشناسن!
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
برای یه کسالت به بیمارستان بروکلین مراجعه کردم. در بخش اورژانس یک خانمی در سالن انتظار نشسته بود. به طرف من خیره شده بود. گفتم میبخشید کمکی ازم بر میاد؟ گفت نه کاری ندارم، ولی به شما میاد آمریکایی نباشید؟ گفتم بله من اهل ایران هستم. تا اسم ایران رو آوردم چشماش از حدقه زد بیرون و با هیجان گفت ایراااان؟
گفتم بله
گفت من اهل اکوادور هستم و شروع کرد به تعریف و تمجید از ایران... اطلاعات خوبی درباره مسائل خاورمیانه و جهان داشت. با غرور خاصی از مواضع ایران در مقابل آمریکا حرف میزد. با شور تمام از احمدی نژاد اسم میبرد. میدانست که دوره ریاست جمهوریاش تمام شده و رئیس جمهور دیگری آمده است. در میان حرفهایش از مظلومیت مردم آمریکای لاتین و سال ها استثمار این قاره توسط اسپانیا و بعد از آن آمریکا گفت و از خشم فرو خورده مردم کشورش.
دست ندادن من با او هم موضوع بحث شد. درباره سوء استفاده جنسی غرب از زنها به اسم آزادی صحبت کرد و قوانین اسلام درباره حجاب را تکریم زنان میدانست که شاید بعضی از زنان ایرانی نسبت به آن درکی نداشته باشند.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
فرنگ، بدون روتوش
توی اتاق کامپیوتر دانشکده نشسته بودم که دانشجویی اهل شرق آسیا (احتمالاً چین) اومد کنارم نشست و وارد
وقتی در مورد عدم استفاده دانشجوی چینی از پیامرسانهای واتساپ و تلگرام نوشتم، یکی از همدورهای من در دانشگاه بینگهمتون تعریف کرد:
استادم اهل کره جنوبی است. ایشون [استاد] برای مدتی از آمریکا رفته بود به کشور خودش؛ من هم برای پیگیری کارهایم مجبور بودم هر چند روز یک بار با استاد تماس تصویری داشته باشم و جلسات را به صورت مجازی برگزار کنیم.
[همان طور که میدونین معمولا برای ارتباط تصویری از نرم افزار اسکایپ که متعلق به شرکت آمریکایی ماکروسافت است استفاده میشه.] استادم، منو مجبور کرده بود یک نرم افزار کرهای که قابلیت تماس تصویری را داشت نصب کنم و فقط حاضر بود جلسات مجازی رو با استفاده از نرم افزاری که ساخته کشور خودش بود انجام دهد.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch
امروز به چند فروشگاه لوازم ورزشی و پوشاک رفتم. در آمریکا قیمت اکثر کالاها به 99 سنت ختم میشه. مثلا یک کفش یا لباس به جای 50 دلار، 49.99 دلاره که به پیوست عکسهاشو میذارم. یا مثلا یک یخچال به جای 2000 دلار، 1999 دلاره. حالا سوال؛ چرا شرکتها برای قیمت گذاری این رویه رو دارن و چی شده که اینطوری شده؟
سه جواب داره یا بهتر بگم من سه تاشو بلدم:
اول اینکه قیمت 49.99 در ذهن به صورت ناخودآگاه کمتر از 50 به نظر میاد. به عبارت دیگه، معمولا آدم توجه بیشتری به رقم اول سمت چپ میکنه و 49.99 رو در بازه 40 دلار در نظر میگیره. این جوابو تقریبا اکثرا تجربه کردیم و میدونیم.
دوم اینکه روانشناسها معتقدن که افراد وقتی با قیمت غیر رُند مواجه میشن، احتمال اینکه اون قیمت رو باور کنن و احساس کنن کالای با ارزشی خریدن بیشتر میشه. به عبارت دیگه، مشتری با دیدن یک قیمت رُند مثلا 50 دلار، به احتمال بالاتری سعی خواهد کرد گزینههای دیگهای رو هم بررسی کنه تا بتونه قیمت مناسبتری پیدا کنه!
دلیل سوم هم اینه که صاحبان فروشگاهها با استفاده از این سیستم قیمتگذاری میخان جلوی دزدی صندوقداران را بگیرن؛ مثلا اگر قیمت یک کالا 10 دلار بود، مشتری یک اسکناس 10 دلاری به صندوقدار میداد و نیاز به برگرداندن بقیه پول نبود. اما اگر قیمت 9.99 دلار بود و اسکناس 10 دلاری میداد باید یک سنت پس میگرفت. به همین دلیل صندوقدار ناچار بود که دخل رو باز کنه و با این روش احتمال اینکه صندوقدار فروشگاه، پول مشتری را به جای گذاشتن در دخل، بذاره توی جیبش کاهش دادند.
در مورد برخورد فروشندگان هم باید بگم که بسیار مشتریمدار و صبور هستن. در یکی از عکسها خانم سیاهپوستی رو میبینین که کفش به دست و درحال لبخند زدنه. خودم بیش از ۷ بار مشاهده کردم که برای یک مشتری مشخص، ۷ تا کفش متنوع برد ولی هیچ وقت اون لبخندش از بین نرفت.
⭕️روایتهای دست اول از تجربیات زیسته ایرانیان ساکن فرنگ
@Farang_Without_Retouch