eitaa logo
فرنگ، بدون روتوش
2هزار دنبال‌کننده
931 عکس
78 ویدیو
2 فایل
به کانال فرنگ، بدون روتوش خوش آمدید. کانالی متفاوت برای معرفی و شناخت دقیق‌تر ابعاد فرهنگی اجتماعی اقتصادی غرب و شرق، توسط مشاهدات بنده و ایرانیان مقیم @Dr_Mehrabaan ..................... راه ارتباطی 🔴تبلیغات نداریم🔴
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️نماز در‌ دانشگاه 📝ویدا درخشان [لیون، فرانسه] تا غروب کلاس داشتم، خانه هم نمیشد بروم. ساعت ناهار بود و برخی کلاس‌ها خالی. دانشگاهمان محلی برای عبادت نداشت. کلاسی خالی پیدا کردم جا نمازمو پهن کردم و الله اکبر... نماز که تمام شد سر بر سجده از زمین خواستم گواهی دهد که بر این قطعه از زمینِ خدا امرش را اطاعت کردم. سریع بلند شدم و در حال پوشیدن کفش‌هایم بودم که دختر خانمی محجبه آرام در کلاس را باز کرد که ببیند در کلاس کسی هست یا نه. با هم چشم در چشم شدیم... گفت: السلام علیکم... لبخند زدم و جواب دادم. مکثی کرد و پرسید: اینجا کلاس داری؟ گفتم: نه. و شروع کردم به مِن مِن کردن که آیا بگویم برای نماز آمده بودم یا نه. که خودش گفت: نماز میخواندی؟ سری به تایید تکان دادم. لبخند زد و گفت: من هم برای نماز آمدم. ظاهرا پایش مشکل داشت. روی صندلی نشست و گفت باید این طوری بخوانم... لبخند زدم. تکبیر گفت و دست‌ها را مقابلش قفل کرد[ظاهرا اسم این دست بستن‌ها تَکَتُّف هست] کمی نگاهش کردم و بیرون آمدم... دوست داشتم بمانم بعد نمازش با او آشنا شوم و از اینکه حتی یک جای عبادت نداریم درد دل کنم. اما گفتم شاید معذب شود. چند روز بعد که وضع از این هم بدتر شد. هیچ کلاسی خالی نبود، در راهرو یک جای خلوت پیدا کردم، رو به قبله ایستادم و... با خودم فکر میکردم از جمله آثار جدایی دین از حکومت، نبود مکان عبادت در همه جا و یا حتی ترس برپا داشتن عبادت خدا در ملا عام میتونه باشه... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️مراسم عجیب ختم در ایام حضور در آمریکا، به یک مراسم ختم آشنای یکی از دوستان در هیوستون تگزاس دعوت شدم. علی‌رغم میل باطنیم دعوت رو پذیرفتم. میدانستم که در اون مراسم چه‌ها که نخواهد گذشت. همین هم شد. بانی مجلس تمام تلاش خودشو میکرد که همه‌ی آبشخورهای فکری و اعتقادی از آتئیست گرفته تا مذهبی دوآتشه رو راضی نگه داره. مثلا عبدالباسط داشت توی پس‌زمینه میخوند که یک‌باره یک کشیش اومد و در مورد رستگاری در کسری‌ از ثانیه صحبت کرد. پشت بند کشیش یک کت و شلواری عبا به دوش اومد و از گیر کردن روح در برزخ گفت و فاتحه‌های ما رو به یک کاتالیزور!! تشبیه کرد که میتونه متوفّی رو از وضعیت اضطراری که براش پیش اومده خلاص کنه. بعدش هم جناب صوفی‌ای پشت میکروفون رفت و مراتب سلوک رو با رسم شکل توضیح داد و زیر پوستی هم تبلیغ مسلکش رو کرد. از دوستان و آشنایان هم تعدادی رفتن و از خوبی‌های مرحوم مغفور گفتن. مثلا دختر خاله‌اش گفت مرحوم اونو سوار موتور هزارش می‌کرده و می‌برده توی هوای بهاری می‌چرخونده؛ طوری‌که گیسوهایش در باد، سرود آزادی سر میداده! کسانی هم وجود داشتن که مردّد بودن که "خدا رحمتش کنه" بگن یا "روحش شاد". دست آخر گزینه دوم رو برای امنیت بیشتر استفاده می‌کردن. من هم مونده بودم اون وسط و مدام فکر می‌کردم به اینکه وقتی آدم چیزی نداره برای گفتن فقط میتونه سکوت کنه... سکوت. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️آموزش صبر به کودکان 📝آزاده محبیان، [پزشک اطفال فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ ساکن آمریکا] • بخش اول بر هیچ کسی پوشیده نیست که بچه‌ها مهارت صبر کردن رو به راحتی به دست نمیارن و حتی پرورش این مهارت ممکنه در دنیای مدرن کمی ما رو دچار چالش کنه. چون بچه‌ها دسترسی فوری به چیزهایی از قبیل وسایل ارتباط جمعی دارن که باعث شده، توقع و انتظارشون بالا بره و اصرار کنن که باید فوری و در لحظه خواسته‌شون برآورده بشه. اونها دسترسی دائمی به اینترنت و تلویزیون دارن و مجبور نیستن منتظر بمونن تا ببینن یک رویداد سریال‌گونه کی و چگونه به پایان میرسه. بلکه میتونن بلافاصله اونو روی صفحه موبایل خودشون دنبال کنن. در هر کجا که هستن به راحتی میتونن به والدین دسترسی داشته باشن و پیام ارسال کنن. خب این نسل کنونی جلوی چشم ماست و قابل انکار نیست. همه چیز فوری در دسترسه و بچه‌ها عادت کردن که همه چیز رو بی معطلی در اختیار داشته باشن. با این حال، این واقعیت جدید به قیمت این هست که کودک توانایی منتظر بودن بدون ناراحتی رو از دست بده و در گذشت زمان آستانه تحمل اون پایین بیاد که میتونه در سنین نوجوانی مخاطرات جدی رو به همراه داشته باشه. نکته‌ای که حائز اهمیته اینه که بچه‌ها با مهارت صبر کردن به دنیا نمیان. صبر، یک کیفیتی‌ه که در طول زمان رشد و پرورش پیدا میکنه و از طرف دیگه کودک خودمحور عمل میکنه و تمام دنیاهایش حول همین محور میچرخه. علتش هم اینه که والدین بصورت مداوم به نیازهای کودکشون توجه‌ی ویژه‌ای دارن و بی تابی فرزندشون رو نمیتونن ببینن. تا حدودی هم بخاطر عملکرد دستگاه ادراکی کودک هم هست. هدف من اینه که به تدریج به کودک کمک کنیم تا با رشد و تکامل دستگاه ادراکی به مرحله خود کنترلی برسه. خب باید قبول داشت که ما در یک محیط جمعی و اجتماعی زندگی میکنیم و نمیتونیم هر آنچه رو که میخوایم رو در همون لحظه بدست بیاریم. این مقوله با دشواری‌هایی روبرو هست، به همین جهت وارد مفهوم صبر و خویشتن‌داری میشیم. حدودا بین سنین ۳ تا ۵ سالگی زمان بسیار مهمی برای پرورش صبر هست. در سن ۶ تا ۷ سالگی بچه‌ها شروع به فکر کردن در مورد رفتار خودشون و عواقب ناشی از اون میکنن و میتونن با مفهوم صبر آشنایی بیشتری پیدا کنن. ما از صبر صحبت میکنیم، اما در علم روانشناسی به تنظیم هیجانات درونی شناخته میشه که هم از جنس رفتاره و هم احساس. در آمریکا محیط مدرسه رو جایگاه اصلی برای یادگیری صبر قرار دادن، اما والدین در نهادینه کردن این فضیلت اخلاقی نقش بسزایی دارن که شاید مدرسه حکم مکمل اون رو داشته باشه. اصولا کودکِ صبور، یک کودک شادتر، با استرس کم، دارای خود کنترلی بهتر هست که باعث میشه از تصمیم‌های عجولانه پرهیز کنه. همچنین تحقیقات نشون میده. همچنین تحقیقات نشون میده که وقتی افراد ظرفیت صبرشون افزایش پیدا میکنه، افسردگی کمتر و خُلق و خوی بهتری خواهند داشت. بنابراین در ادامه تکنیک‌هایی رو خواهم گفت که باعث میشه ثمره‌ی زندگی خودمون طوری پرورش پیدا کنه که از همان سنین کودکی حاوی این فضیلت اخلاقی بشه. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️داستان منو و حیوون همسایه 📝زهرا آزموده[ولینگتون نیوزیلند] همسایه‌ای اومده بود درب خانه ما. چهره‌اش گرفته بود نامه‌ای به دستم داد و گفت: "نمیدونستم این نامه رو به چه آدرسی بفرستم آیا به هیئت مدیره ربط داره یا باید به پلیس بدم؟" نامه رو باز کردم و خوندم. باز هم همان داستان همیشگی:"سگ‌های دردسر ساز". دوتا سگ همسایه به هم پریده بودن و به صاحبشون بر خورده بود. یکی گفته بود سگ تو وحشیه و اون یکی لگد به سگ این یکی زده بود. بعد هم کار از جنگ سگی تبدیل شده بود به دعوای صاحب سگی. خانم همسایه ابراز ناراحتی میکرد که به خاطر این موضوع مرد همسایه برای او مزاحمت ایجاد میکنه و حالا از ما می‌خواست که براش کاری کنیم تا محل زندگی‌اش امن بشه. کمی بهش دلداری دادم و گفتم که نگران نباش اما دلش آرام نشد. کمی از خوبی‌ها و ادب سگش تعریف کرد و بعد هم اشکش جاری شد و گفت که در نبود شوهر و دوری بچه‌هاش دلخوشیش همین سگه ست. اونو در آغوش گرفتم و گفتم که درکش می‌کنم که البته یک جمله کاملا کلیشه‌ای بود! واقعا من چه درک متقابلی داشتم اون موقع!؟ قول دادم پیگیر کارش بشم. این اولین باری نبود که هیئت مدیره از این دست شکایت‌ها دریافت می‌کرد. تقریبا می‌تونم بگوم دو موضوع اعتراض به "سر و صدای واحد همسایه" و "شکایت از مزاحمت سگ‌ها" از جمله شایع ترین شکایات دریافتی هستش. متاسفانه ما هم کار چندانی نمی‌تونیم براش کنیم جز تذکر و اخطار دادن. طبق قانون مصوب ساختمان که مطابق با قانون شهرداری است هر واحد مجازه فقط از دو سگ زیر ۱۰ کیلو واکسینه شده و سالم نگهداری کنه. اگر یکی از حیوون‌ها به هر علتی کم شد اجازه جایگزینی وجود نداره. در مشاعات و حیاط ساختمان سگ‌ها باید افسار داشته باشن و در فضاهایی مثل راهرو و آسانسور باید در آغوش صاحب حیوان باشن مگر اینکه صاحب حیوان به علت مشکلاتی چون کهولت یا بیماری نتونه حیوونش رو بغل کنه در این صورت باید بند افسار را کوتاه کند تا حیوون نزدیک به خودش باشه. اگه سگی خرابکاری کرد تمیز کردن فضولاتش به عهده صاحب حیوونه. اینها فقط قانون‌های نوشتاری است. شاید شهرداری بتوونه افراد متخلف رو جریمه کنه اما در ساختمان، فرد، اخلاقا متعهد به رعایت کردن هست و هیچ ابزار کنترلی وجود نداره. با اینکه چند بار قوانین برای اعضا ساختمان یادآوری شده اما باز هم کسایی هستن که رعایت نمیکنن. مثلا یکی از همسایه‌ها هیچ وقت به سگش قلاده و افسار نمیزنده وقتی تذکر دریافت میکنه میگه: "سگ من تربیت شده ست و از من دور نمیشه". خیلی سخته که او رو متقاعد کنیم قانون برای سگ باتربیت و بی‌تربیت یکی‌ه. چندین بار شده که همسایه‌ها فضولات سگ‌هاشونو در باغچه پرتاب یا در محل رها کردن. ادرار کردن سگ‌ها جلوی درب ورودی انگار جز امور عادی شده. هیئت مدیره معمولا پیام‌های شخصی و اطلاعیه‌های عمومی رو برای افراد ساختمان ارسال میکنه تا قوانین را یادآوری کنه. چند بار هم عکس‌های دوربین مداربسته رو منتشر کرده که آگاه‌سازی کنه که صاحبان بی مبالات شناسایی شدن. اما باز هم سرعت قانونمند شدن پایینه. یکی از اعضای هیئت مدیره معتقده که که باید صبور بود زیرا بیشتر افراد مسنی که در این ساختمان هستن و تجربه آپارتمان‌نشینی ندارن. اونها عادت داشتن که سگشونو در خانه‌های حیاط دار رها کنن و هیچ وقت در قید قوانین نبودن. برای همین تطابق با قوانین آپارتمان ‌نشینی براشون سخته و بهتره به این سالمندان تازه آپارتمان‌نشین شده فرصت بدیم تا کم کم با شرایط جدید کنار بیاین. اگه ایجاد فرهنگ از قانون ‌گذاری پیشی بگیره، عمل به قوانین کُند، پر دردسر و پرهزینه خواهد بود. پ.ن: • بخشی از نامه‌ همسایهبروشور شهرداری درباره قوانین حیوان خانگی. رفتم از نمایندگی شهرداری اطلاعات بیشتر درباره پت‌ها بگیرم، پرسید به چه زبانی صحبت می‌کنی. گفتم «فارسی» بهم این بروشور فارسی را داد. • این هم قوانین مربوط به تعداد و شرایط نگهداری حیوان خانگی ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️چمدان برای کودک وقتی به فرودگاه‌های آمریکا میریم، صحنه‌ای که زیاد دیده میشه، حمل چمدان‌های کوچک توسط بچه‌هاست. خیلی از خانواده‌های آمریکایی در سفر از بچه‌هاشون میخوان که چمدان خودشون رو به همراه بیارن و مسئولیت انتخاب و پک کردن و حمل لباس‌ها و وسایل‌شون رو بر عهده بگیرن. حتی دیده میشه خردسالان ۳ الی ۴ ساله هم چمدان خودشون رو بستن و همراه‌شون به سفر آوردن. این فرهنگ خوب موجب آموزش مسئولیت‌پذیری و استقلال از سنین کودکی میشه که ارزشمنده. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️نظافت شهری در ژاپن 📝علی نورانی [توکیو] ژاپن از جمله كشورهاییه كه بی شک پاكيزگی و تميزی محيط شهریش زبانزد هست. اما باید بدونیم که راز اين پاكيزگی مدیون وجود سيستم‌های پيشرفته خدمات شهری و كارمندان پرتعداد و وظيفه شناس شهرداری نیست، بلكه خود "مردم" این مهم رو بر عهده دارن. در ژاپن به غير از محيط‌های عمومی مثل پارک‌ها و ايستگاه‌های مترو، حضوری از كارمندان شهرداری كه در حال جارو كردن باشن، مشاهده نمیشه. در مقابل، هر فرد، خانواده، مغازه‌دار و... مسئول نظافت محيط اطراف خونه يا محل كسب خودشه. مردم ژاپن اين كار رو با چنان دقت و وظيفه شناسی انجام میدن كه حتی چمن‌های روييده در لابلای سنگ فرش‌های كف پياده‌روی مقابل خونه خودشون رو هم تميز میکنن. پ.ن: این پیرمرد داشت روبروی خونه خودش رو جارو میزد. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
جلال آل احمد یکی از قله‌های قلم و نویسندگی ست. باور خود من و حتی بسیاری از منتقدانش اینه که اگه کسی بخواد قلمش خوب بشه، مطالعه آثار جلال بسیار موثر خواهد بود. محتوای آثار مرحوم آل احمد رو بصورت ۱۰۰ درصدی نمی‌توان پذیرفت و این خاصیت نوشتارهای غیر معصوم است، اما به عقیده بزرگان، او از صادقترین و مخلصترین روشنفکران بحساب میاد. در میان آثار او، یکی از مهمترین و خواندنی‌ترین کتاب‌ها، کتابِ "غرب زدگی" هست. کتابی که ۶۰ سال قبل نوشته شده اما آنقدر محتوایش زنده‌ست که انگار توصیف غرب‌زده‌های همین امروز جامعه ماست! به قول جلال؛ غرب زدگی مانند یک بیماری است! مثل وبا ست‌. این کتاب علاوه بر نگاه تحلیلی دقیقی که داره، اطلاعات خوبی نیز به مخاطب میده و برای شناخت جامعه ایران قبل از انقلاب هم بسیار مفیده. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️وضعیت فروش الکل در آمریکا آیا میدونین ده‌ها شهر در ایالت‌های مختلف آمریکا وجود دارن که به شهر‌های خشک مشهورن و فروش هر نوع نوشیدنی الکل به دلایل مذهبی درشون ممنوعه و جرایم سنگین به دنبال داره. این شهر‌ها عمدتا در ایالت‌های جنوبی واقع‌ شدن. • رنگ قرمز: شهرهای خشک، فروش الکل ممنوع. • رنگ زرد: شهرهای مرطوب، فروش الکل دارای محدودیت سنی به همراه نشان دادن کارت شناسایی. • رنگ آبی: شهرستان خیس، فروش الکل آزاد. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ اپلیکیشن همسایه‌ها اپلیکیشن موبایل Nextdoor، یک اپ سوشیال مدیاست که شما رو با همسایه‌هاتون مرتبط میکنه و بسیار در آمریکا کاربرد داره و مورد استفاده قرار میگیره. موقع نصب این اپلیکیشن، لازمه ابتدا آدرس دقیق منزلتون رو وارد کنید. بعد، اپلیکیشن بر اساس آدرس درج شده، شما رو وارد گروهی میکنه که مخصوص هم محله‌ای‌ هاتون هست. افراد میتونن خودشونو معرفی کننن تا همسایه‌ها همدیگه رو بشناسن. موزد خوبی که هست اینه اگه کسی به کمکی نیاز داشته باشه به راحتی میتونه درخواست بده و دیگران یا اونو راهنمایی میکنن و یا حضوری کمک‌رسانی میکنن. یا مثلا میتونن به همدیگه محصول بفروشن، یا هماهنگ کنن که بچه‌هاشونو همزمان به پارک ببرن. همچنین این برنامه یک دیوار محلی برای خرید و فروش لوازم دست دوم محله به شما میده، و امکان گرفتن و دادن سایر خدماتی که هم محله‌ای‌ها ممکنه به آن احتیاج داشته باشن رو آسان میکنه. من هم در ایام حضورم زیاد استفاده میکردم و هنوز از حساب کاربری‌م خارج نشدم😄. چند روز پیش یک پیام جالب از یک آقای ۶۵ ساله اومده بود که گفت برای تعمیر ویلچرش به کمک همسایه‌ها احتیاج دارد، آیا کسی داوطلب هست؟ که یک آقایی اعلام آمادگی کرد و قرار گذاشتن که ویلچر رو ببره تعمیر کنه. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️وضعیت مهماندارهای هواپیما در سفرهای متعددی که با خط هوایی امریکن ایرلاین داشتم، توجهم به این نکته جلب شد که لباس‌های مهمانداران خانم پوشیده هست. یعنی مطابق قوانین داخلی خیلی خوب عمل می‌کنن. پوشش آنها از کت پیراهن و دامن تا روی زانو با جوراب نسبتا ضخیم هست. در این ایرلاین، مهمانداران ۹۰۰ ساعت آموزش میبینن و بطور متوسط طول خدمت‌شون ۲۱ سال هست. هرچند که خدمات ارائه شده طی پرواز و کیفیت سفر هوایی ایرلاین‌های امریکایی نسبت به خطوط هوایی معروف کشورهای عربی همچون Fly Emirates و Qatar Airways قابل مقایسه نیست و بسیار پایین‌تره. واقعا کیفیت خدمات و هواپیما در خطوط هوایی امارات و قطر عالی هست. برای مسافران عادی در پروازهای داخلی آمریکا معمولا تنها پذیرایی "نوشیدنی" هست و وعده‌ی غذایی اصلا سرو نمیشه. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️فرهنگ مصرف در آلمان 📝خاطره ابراهیمی [برلین] یک شعاری که در فرهنگ عمومی آلمان در زندگی‌ها بصورت عملی جریان داره و من همیشه شاهدش بودم اینه "چیزی که بده، بی‌ استفاده ماندن وسایل است، نه استفاده از وسایل دست دوم." به همین جهت هر چقدر در مورد این فرهنگ، مصادیق ذکر کنم احساس میکنم بازم کمه. چند وقت پیش یک نوشته در آشپزخانه دانشگاه زده بودن که "من در تعطیلات، حمام خونه‌مو تمیز کردم و یک سری وسیله پیدا شد که یا استفاده نکردم، و یا مقدار قابل توجهی از اونها باقی مونده و دیگه استفاده نخواهم کرد. پس راحت باشید و هر چه میخواید بردارید!" بعد هم یک سری لاک و رنگ و نرم کننده مو، و چند کِرِم واقعا گرون قیمت ایتالیایی رو انداخته بود توی یک کارتن کوچک که هر کسی خواست برداره تا حداقل بی استفاده نمونه... این مسئله اونقد توی آلمان عادیه که قابل وصف نیست که در محل کار یا جایی در راهرو یا آشپزخانه دانشگاه با این صحنه روبرو بشید. مثلا اینها وسایلی هستن که به هر دلیل صاحبشون از اونا استفاده نمیکنه، پس راحت و بدون خجالت بصورت رایگان در اختیار دیگران قرار میده و بقیه افراد هم خیلی راحت بر میدارن. از لوازم آشپزخانه، ساعت رومیزی، گرفته تا لوازم استفاده نشده بهداشتی و لوازم التحریر. برداشتن و استفاده از چنین وسایلی از نظرشون عار و مایه خجالت نیست. خیلی راحت جلوی دیگران اجناسی که بلا استفاده‌ست و صاحبش دیگه اونو نمیخاد و گفته هر کسی نیاز داره برداره رو بررسی میکنن و اگه لازم ببینن بر میدارن و استفاده میکنن. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️وجدان‌های بیدار در حمایت از فلسطین واقع در سن‌فرانسیسکو تخمین جمعیت ۱۰ هزار نفر ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️با حجاب بعیده کار پیدا کنی 📝 مریم مقدسی [پاریس] هوا بارانی بود. چترم رو برداشتم و راه افتادم. زیر باران دعا می‌کردم. اتوبوس و مترو رو که پشت سر گذاشتم، به گوگل گفتم دستم رو بگیره و ببره در مؤسسه. وقتی رسیدم، هنوز یک ربع مانده بود تا زمان قرار. آیة الکرسی‌ای خواندم و رفتم داخل. روز بخیری گفتم و خودم رو معرفی کردم و گفتم قرار ملاقاتم ساعت دو و ربعه. گفتند منتظر بمانم، نشستم به انتظار. رأس ساعت صدایم کردند و گفتند بروم بشینم پشت سیستم و تست بزنم. انگلیسی و فرانسه. تمام که شد گفتند قبول شدم و فرم رو دادند که پر کنم و از من خواستند خودمو برای تدریس آزمایشی آماده کنم. سوژهٔ تدریس را خودشان انتخاب کردند. فرمو هم پر کردم و دمو هم انجام شد. برای ۱۰ دقیقه خانم مسئول شد شاگردم و من معلم انگلیسی‌اش و همه چیز خوب پیش رفت. بعد از اون تازه سؤال و جواب‌ها آغاز شد؛ از تحصیلات و سابقهٔ کارم گرفته تا تعریف تدریس و هدفم از کار. آخرش هم گفت کمیسیون تصمیم نهایی‌اش را ایمیل خواهد کرد. بیرون که اومدم هوا در حال تاریک شدن و باران بند آمده بود. پیاده راه افتادم به سمت مترو. در راه فکر می‌کردم به حرف‌های راشل که می‌گفت بعید می‌دونم با حجاب بتونی کار پیدا کنی! راشل همکلاسی فرانسوی ۴۰ سالمه که خودش معلم ابتداییه. همه چیز اونقدر خوب پیش رفته بود که می‌گفتم شاید هم بشه! دو روز بعد ایمیل زدند و آب پاکی رو ریختن روی دستم و برایم آرزوی موفقیت کردند در پیدا کردن شغل جدید. شب جمعه بود، ۸ صبح فردایش امتحان داشتم. تا صبح خوابم نبرد. صبح با راشل به دانشگاه رفتم. توی راه ماجرا رو به او گفتم، گفت بهتره توی جامعه محجبهٔ عرب‌زبان دنبال کار بگردم و نمی‌دونم دقیقا کدوم جامعه رو میگفت وقتی هیچ مؤسسه و نهاد مستقلی ازشون پیدا نکردم!😐 بعد از امتحان با سیلیا و لیلا صحبت می‌کردیم. لیلا می‌گفت شغل موقتی پیدا کرده. خوشحال شدم. لیلا محجبه است و مراکشی. دختر زیبارویی که تنها به پوشاندن موهایش اکتفا می‌کند و حجاب ناقصی داره. بهشون گفتم باز هم ردم کردند. از چند و چون کار پرسیدند. گفتم دنبال تدریس زبان انگلیسی‌ام. کمی که گذشت، پرسیدند: "راستی، تو برای مصاحبه‌هایت با همین حجاب کامل می‌روی؟" گفتم: "خب، البته!" سری به علامت تأسف تکان دادن که ای بابا نکن از این کارا. اونها دوست ندارن بچه‌هاشون معلم مسلمان محجبه داشته باشن که مبادا به اسلام متمایل بشن، که وقتی حجاب داری یعنی عقایدت سفت و سخته و همین اونا رو می‌ترسنه. کاش روزهای مصاحبه برای کار بتونی حجابت رو برداری!!!. رو کردم به لیلا: "لیلا، تو حجابت را برمی‌داری؟!" شانه بالا انداخت و گفت: "اگر با حجاب بروم که قبولم نمی‌کنند!" نگاه متعجب مرا که دید، ادامه داد: "خب، اگر این کار را نکنم که از گشنگی می‌میرم!" و بعد شروع کردند به تعریف کردن قصهٔ محجبه‌هایی که می‌شناختن از بین اطرافیانشون که برای پیدا کردن کار مجبور شده‌اند حجابشان را ببوسند بذارن کنار. اتوبوس از راه رسید و لیلا رفت. من و سیلیا موندیم به انتظار ترام. به سیلیا گفتم: "این هم از کشور آزادی. حتی برای زنده‌ماندن مجبورت می‌کننن حجاب از سر برداری!" گفت: "ببین، به هر حال ترجیح می‌دهند بچه‌هایشان زیر دست آدم‌های متمدن‌تری تربیت بشن و چیز یاد بگیرند." گفتم: "ملاک تمدن برداشتن حجابه؟!» شانه بالا انداخت و سری تکان داد: "از نظر فرانسوی‌ها، بله!" می‌دونی، شعار فرانسوی‌ها «Liberté, Égalité, Fraternité» است. اما اگه جورج اورول دختر محجبۀ جویای کاری در فرانسه بود شاید با شنیدن این شعار پوزخندی میزد و می‌گفت: "در فرانسه همه با هم برابرند اما قطعا غیر محجبه‌ها برابرترند!" ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ورود نوشیدنی الکلی ممنوع در بدو ورود به پارک ساحلی Lincoln در شهر شیکاگو ایالت ایلینوی با این تابلویی که دپارتمان مدیریت پارک‌های این شهر نصب کرده مواجه میشید که "کیف‌ها را می‌گردیم چون بردن نوشیدنی الکلی به داخل بوستان‌های شهری شیکاگو ممنوع است." ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ پس گرفتن اجناس چند سالی که ایران نبودم همیشه این فرهنگ پس گرفتن اجناس رو بدون هیچ بگو مگویی میدیدم. قدیما یادمه در خیلی از فروشگاه‌ها نوشته بود "جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود". اگرچه هم نوشته نبود به هر حال پس گرفته نمیشد مگر اینکه اثبات میکردی مشکلی داشته. اما در آمریکا در اکثر فروشگاه‌ها میدیدم که بزرگ نوشته شده " با افتخار جنس فروخته شده را عوض میکنیم یا پس میگیریم ". معمولا تا ۲ ماه فرصت دارید، به شرط آنکه رسید داشته باشید و قابل فروش باشه. جالب اینکه حتی زیور آلات مانند انگشتر و... هم مستثنی نیست. نهایت این که بپرسند آیا استفاده کرده‌اید یا نه؟ پ.ن: در ایران نیز کسبه‌هایی وجود دارند که از این خصلت نیک بهره‌مند هستند. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️تفریح در مزرعه مزارع تفریحی یکی از موضوعات تجاری جالب و مفید در آمریکا هستن. معمولا در اطراف شهرها، مزارعی وجود داره که برای بازدید مردم بهینه شدن و به بچه‌ها اجازه میدن از نزدیک با حیوانات و گیاهان آشنا بشن. عموما یک هزینه‌ی ورودی بعلاوه هزینه‌ی خرید یه خرده علوفه و غذا برای حیوانات پرداخته میشه و افراد میتونن داخل مزرعه بشن. یه سطل حاوی علف و هویج و … داده میشه که در طی بازدید بشه حیوانات رو تغذیه کرد. اگر فصل میوه دادن درختان یا بوته‌ها باشه هم امکان چیدن میوه هم فراهمه و باید هزینه‌ش رو بپردازید. این مزرعه‌ای که می‌بینید در شمال ایالت کلفرنیاست و در یک ابتکار جالب اومده یه سری باکس‌های علوفه گذاشته تا بچه‌ها بتونن بازی کنن. با اینکه حیوانات زیادی از اسب و گوسفند و خرگوش گرفته تا مرغ و خروس و جوجه و شترمرغ و گُراز و لاما که در مزرعه بود. مفرح‌ترین فعالیت برای بچه‌ها همین جست و خیزها روی علوفه‌های خوش‌بو و نرم به نظر می‌رسید! پ.ن: این مزرعه بنام Gilroy Ostrich Farm یک وب‌سایت هم داشت که براتون قرار میدم. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ فراری از فروشگاه زنجیره‌ای 📝حسین فیروز[هلسینکی، فنلاند] در حال خرید کردن از یکی از فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ بودم، شبیه همان‌هایی که توی ایران داریم. در کودکی عاشق این فروشگاه‌های بزرگ بودم؛ عاشق این بودم که توی چرخ دستی بشینم و اینطرف و آن‌طرف برم. خصوصا راهروی تنقلات و چیپس و پفک. اما حالا که سال‌ها گذشته و مردی شدم برای خودم، از این فروشگاه‌های بزرگ خوشم نمیاد، چون به منِ مهاجر یادآوری میکنه که تو مهاجری. وارد هر راهرو که میشی، انگار یک نفر ایستاده و پتک محکمی رو میکوبه تو سر کسایی که روی پیشانی‌شون نوشته: مهاجر. راهروی خلوت برنج‌ها و غذاهایی آسیایی یادآور همین مسئله‌ست؛ بالاخره شما مهمان ما هستید و برای شما قفسه‌ای از خوراکی‌ها هم گذاشته‌ایم. اینقدر که ما مهمان‌نواز و مهاجر پذیریم! از فروشگاه‌های بزرگ خوشم نمیاد چون به من یادآوری میکنه که ده‌ها مدل پنیر هست که تو حتی اسمشون رو هم نشنیدی و نمیدونی طریقه‌ی مصرفشون چیه. راستی میدونستی قهوه‌ با شیر نارگیل ترکیب فوق‌العاده‌ای داره؟ اصلا انواع قهوه‌ها رو میشناسی؟! نه، نمی‌شناسم! در دیار ما فقط چای می‌خوردن. آهان! گفتی چای، اینجا ده‌ها مدل چای تازه و کیسه‌ای و صنعتی و طبیعی داریم، در صدها طعم مختلف که تازه هر کدومو هم هزاران شرکت مختلف تولید میکنن. اما من فقط چای سیاه رو میشناسم، احمد یا کله مورچه‌ای. تازه این قسمتی از فروشگاه‌ست که از اون سر در میارم، شاید ندونم فلان پنیر با انگور خوش‌طعم‌تره یا با گردوی ژاپنی، اما بالاخره می‌فهمم که یک نوع پنیره دیگه. راهروهایی هستن که بدون اغراق از هیچ‌کدام از اجناسش سر در نمیارم، فقط در همین حد که خوردنی هستن یا نه ازشان می‌فهمم، همین. از فروشگاه‌های بزرگ بدم میاد چون از درب ورودی مرا وسوسه می‌کنن و سبد خریدم رو تا خرخره پر میکنن، شیر و تخم مرغ رو گذاشتن آن آخرِ آخرِ فروشگاه و منِ سست اراده را مجبور میکنن از وسط این همه خوراکی خوشمزه و رنگارنگ عبور کنم. میرم که فقط یک شیر بخرم که میبینم آووکادو در یک دست و ماهی سالمون در دست دیگه دارم به دنبال روغن حبه‌انگور‌ میگردم! آخر میگن با ماهیِ سالمون خوش طعم میشه. از فروشگاه‌های بزرگ بدم میاد چون حجم و تنوع چیزی که می‌خرم رو باید به سختی تا خانه به دوش بکشم و در آخر چه؟ در یخچال کوچکم جا نمیشه. از فروشگاه‌های بزرگ بدم میاد چون مرا بین قفسه‌ها سرگردان میکنن. سرگردان و حیران از این همه تنوع. سرگیجه می‌گیرم اصلا! خرید کردن در فروشگاه‌های بزرگ برایم عذاب‌آوره. روزهایی که باید بروم خرید، عزا می‌گیرم از اول صبح. حالا از خرید برگشتم و یک سُسی رو که برای اولین بار خریدم امتحان می‌کنم. خوشمزه‌ست! اما خیالم پرواز میکنه و بر میگرده به قفسه‌ی سس‌ها. صدها نوع سس دیگه هستن که هنوز نمی‌دونم چه مزه‌ای دارن. نکنه سس خوشمزه‌تری هم وجود داشت و اشتباه انتخاب کردم؟! اشکالی نداره، دفعه بعد بقیه‌شونو می‌خرم. از فروشگاه‌های بزرگ بدم میاد. همین نانوایی کوچک محلی سر کوچه رو ترجیح میدم، هم صاحبشو میشناسم، هم او منو می‌شناسه. انگار که برای چند دقیقه‌ای که در مغازه‌ش هستم و دست ‌و پا شکسته با هم اختلاط می‌کنیم، یادم میره که اینجا کجاست و من چقدر غریب هستم، یادم میره که با نزدیک‌ترین کسی که رفیقم باشه، هزاران کیلومتر فاصله دارم. بنده‌ی خدا سعی میکنه با من انگلیسی حرف بزنه و من هم سعی می‌کنم اسم نان‌ها را به فرانسوی یاد بگیرم. اصلا خوشش میاد که یک مهاجرِ مشتاقِ خوراکی‌های تازه رو میبینه. ولی خب چه کنم که در این غربِ سرمایه‌دار، پول حرف اولو میزنه. فروشگاه‌های بزرگ ارزون‌تر هستن و نجات دهنده زندگی دانشجویی... :( ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️اثر جنگ بر قیمت بنزین در آمریکا یک باک بنزین ۷۵ لیتر داره میره که بشه ۱۰۰ دلار! قیمت فعلی هر لیتر: حدودا یک دلار و ۲۰ سنت ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️ نگاهی به دگرگونی واژگان در پایان مطلب اول گفتم دور و بر موز مطالب جالب دیگه‌ای هم هستن. از عینک خود موز اگه بخوایم نگاه کنیم، چون موز هسته یا دونه داره یعنی همون نقطه‌های ریز قهوه‌ای رنگ وسط موز، پس یه جور میوه حساب میشه. اینو به خاطر داشته باشین تا بعد. از دیدگاه گیاه‌شناسی و بر اساس ساختمان میوه، موز از خانواده‌ی بِری‌ها [Berry] هست. کیوی، انگور، گوجه ‌فرنگی، بادمجون، فلفل و آووکادو هم از خانه‌واده‌ی بری‌ها هستن ولی برخلاف انتظار، توت‌فرنگی [Strawberry]، توت سفید [Malberry]، تمشک [Raspberry] و شاتوت [Blackberry] با این‌که توی اسم فرنگیشون کلمه‌ی Berry دارن، در علم گیاه‌شناسی، از خانواده‌ب بِری‌ها حساب نمیشن، بلکه از خانواده‌ی "میوه‌های کاذب توده‌ای یا تجمعی" [Aggregate Accessory Fruit] هستن. نام‌گذاری این میوه‌ها قبل از تدوین علم گیاه‌شناسی رایج شده و دیگه نمیشه کاریش کرد. اما، به عنوان مثال، زرشک [Cranberry] واقعا از خانواده متشخص بِری‌هاست. حالا بریم از عینک درختچه یا بوته‌ی موز ببینیم چجوریه. بر خلاف اونچه رایج شده، موز درخت نداره. اون درختچه یا بوته‌ی موز از راسته‌ی زنجبیل‌سانان حساب میشه و مثل گل گلایل ریشه‌ی پیازی داره. بوته‌ی موز مثل درخت‌ها تنه‌ی چوبی نداره و تنه‌ی اون از تجمع برگ‌ها تشکیل می‌شه؛ مثل گل لاله. بنابراین، بر اساس ساختمان گیاه موز، و نه میوه‌ی موز، این گیاه جزو خانه‌واده‌ی سبزی‌ها [Herb] محسوب میشه، و چون سبزی‌ها میوه نمیدن، در نتیجه، تلقی عنوان میوه به محصول این سبزی یعنی موز اشتباهه. پس موز هم میوه هست و هم نیست!😄 بستگی داره روی صحبت شما با کدوم بخش از موز باشه. انگشت‌های موز خودشونو میوه میدونن ولی بوته‌ش یا درختچه‌ش خودشو صاحب میوه نمیدونه. بیش از هزار نوع [شاید در ۵۰ گروه متفاوت] موز در دنیا وجود داره. اسامی بعضی از اونا هم جالبن، مثل مونا لیزا، آیس‌کریم، هزار انگشت و گولد فینگر [انگشت طلایی، برگرفته از انگشت، واحد شمارش موز.] اما عنوان اون نوعی که ما امروزه به عنوان موز مصرف می‌کنیم، کَوِندیش [Cavendish] هست که متداول‌ترین نوع موز در دنیاست، صرفا چون اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها از این نوع خوششون اومده. شاید مردم کشورهای دیگه انواع دیگه‌ای از موز رو بپسندن ولی فرصت امتحان کردنش رو نداشتن. اروپایی‌ها با موز از طریق مردم سنگال آشنا شدن ولی الان بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی موز در دنیا کشور هند و برزیل هست و کشور سنگال بین تولیدکننده‌گان مطرح موز در دنیا نیست. موز اصالتا در طبیعت وحشی دارای هسته‌های متعدد، سخت و بزرگی هست. خوردن اون موزهای وحشی کار راحتی نیست و باید دائم دونه‌ها رو بیرون آورد، چون سفت هستن و قابل خوردن نیستن. اما موزهایی که ما مصرف می‌کنیم، توسط آدمی‌زاد عقیم شدن و دونه‌های اون به کوچکی سر سوزن هستن تا بشه اونو بی‌دردسر خورد. خب تا حالا گل موز دیدین؟ جالبه که بوته‌ی موز گل هم میده؛ گل‌هایی که گاه از خود موزها بسیار بزرگ‌تر هستن. توی کشورهای جنوب شرقی آسیا از گل موز به عنوان سبزیجات استفاده میشه و توی بازار به فروش میرسن. بعضی از موزها هستن که میوه‌شون زیاد مورد استفاده نیست، مثل موز حبشی که انگلیسی‌ها بهش [Ensete] میگن. در واقع محتوای ساقه و ریشه‌ی این موز مورد توجه مردم اتیوپی بوده و از اون به عنوان منبع تأمین نشاسته استفاده می‌کنن. این موز فقط در اتیوپی شناخته شده‌ست و به دست مردم این کشور اهلی شده. گل موز حبشی یکی از بزرگ‌ترین گل‌های خانواده‌ی موزهاست. موز مصارف غذایی متعدد داره و در کشورهای آسیای جنوب شرقی، هند و آفریقا، غذاهای متنوعی از موز درست می‌شه. یکیش همون موز حبشی بود که عرض شد. در شمال ایران، از موز برا تهیه‌ی مربا استفاده میشه که خیلی هم با نون و کره خوش‌مزه از آب در میاد. یادمه از قدیمی‌ها شنیدم که وقتی موز تازه وارد ایران شده بوده، بعضیا افراد نا‌آشنا رو سر کار می‌ذاشتن و می‌گفتن که این بادمجون زرده.[اونا احتمال قوی نمی‌دونستن که موز و بادمجون واقعا هم خانواده هستن]. وقتی طرف می‌پرسیده که چی کارش میکنن، برا خنده جواب می‌دادن که سرخش می‌کنن، لای نون می‌ذارن و می‌خورنش. ولی واقعا توی اندونزی همین بلا رو سر موز میارن. یا مثلا توی مالزی موز رو می‌پزن و باهاش دسر و شیرینی درست میکنن. توی تایلند با مغز ساقه‌ش و توی هند با خود میوه‌ش خوراکِ کاری درست می‌کنن. توی نیکاراگوئه از برگش برا دلمه کردن استفاده می‌کنن و فیلیپینی‌ها هم از گل موز خوراک تهیه می‌کنن. به هر حال موز پیشینه عجیبِ واژه‌ای و بهره‌برداری از خودش داره. امیدوارم که این داده‌ها مفید بوده باشه😄 ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️مردمِ غیر رسمی 📝علی فراهانی [استکهلم] مردم سوئد و به طور کلی منطقه اسکاندیناوی، مردم غیر رسمی و خیلی ساده‌ای هستن. اینجا در عین رعایت احترام و ادب متقابل، همه همدیگه رو با اسم کوچیک صدا میکنن. هلنا، استاد فرهنگ سوئدی‌مون با یه حالت استیصالی می‌گفت "من خیلی وقت‌ها که با افراد مهمی در کشورهای دیگه مکاتبه دارم، خیلی سعی می‌کنم رسمی بنویسم، ولی اصلاً بلد نیستم، نمی‌تونم!" یکی از سخت‌ترین چالش‌های من این بود که اساتیدم رو با اسم کوچیک صدا کنم، واقعاً معذب می‌شدم بگم "هِی هانس!" ولی به خواست هلنا احترام گذاشتم که گفت: دانشجوهای بین‌المللی، لطفا ما رو همونطور که دوست داریم و راحت تریم صدا کنین.😅 تنها کسی رو که با اسم کوچیک صدا نمیزنن و در موردش ضمیر جمع به کار میبرن، اعلی‌حضرتشون کارل گوستاف شانزدهم، پادشاه سوئده! در مورد رفتار و لباس پوشیدن هم همین سادگی و بی‌تکلفی دیده میشه، نه اینکه کثیف و شلخته باشن، برعکس، با توجه به سطح درآمد بالا، مردم بسیار مرتب و خوش‌لباس اما به سبک راحت و غیر رسمی ظاهر میشن و راحت و صمیمی ارتباط برقرار می‌کنن. عکس بالایی، آنا، رئیس یک شرکت انرژی در سوئد هست که به دعوت هانس اومده بود در یک جلسه‌ی رسمی برای ما از افق‌های انرژی در سوئد بگه. نصف مدت سخنرانیش روی میز نشسته بود و راحت حرف می‌زد...😄 یا مثلا اون دو نفر عکس پایین، توی بازار دوست داشتن این شکلی لباس بپوشن، جالبه که هیچ‌کس هم بهشون نگاه نمی‌کرد. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️استودیوی طراحی خانه در فروشگاه وسایل و دکوراسیون منزل Living Spaces، قسمتی در نظر گرفته شده که مشتریان میتونن توسط یک نرم‌افزار، در کمتر از ۵ دقیقه، المان‌های مورد نظر خودشون‌ رو کنار هم بچینن و تصویری سه بعدی از طراحی مد نظرشون دریافت کنن. ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch
⭕️آشنایی با مدارس آمریکا در آمریکا شروع سال تحصیلی هر‌ساله از پنجم سپتامبر تقریبا نیمه شهریور ماه آغاز میشه. تحصیلات ابتدایی و متوسطه در آمریکا تا دیپلم اجباری هست و کسی نمیتونه دوازده سال تحصیلات ابتدایی و متوسطه خودشو در مدارس خارج از آمریکا بگذرونه، و یا اصلا درس نخونه. مدارس عمومی در آمریکا تا دیپلم مجانی و در مدارس خصوصی پولیه. [سالانه بین ۳ تا ۱۰ هزار دلاربرای هر ‌دانش آموز]. با شروع سال تحصیلی ، کودکان در سن ۵ سالگی به مدرسه میرن و تحصیل رو با کلاس آمادگی آغاز میکنن و پس از اون تا کلاس پنجم دوران تحصیلات ابتدایی و سپس به مدت سه سال تا کلاس نهم در مدارس راهنمایی [Secondary School] تحصیل میکنن. و از کلاس نهم تا دوازدهم به مدت ۴ سال به دبیرستان [High School] میرن. در مورد سال تحصیلی قوانین مدارس توی هر ایالت با همدیگه فرق داره. بعضی ایالت‌ها تعطیلی تابستونه نداره و توی طول سال مدارس باز هستن بعضی‌ها ۴۵ روز تحصیل، ۱۵ روز استراحت و بعضی‌ها هم مثل تقویم آموزشی کشور خودمون، از اول مهر تا اول تیر ماه سال بعد هست. در بعضی مدارس خصوصی به ویژه مربوط به اقلیت‌های مذهبی، همه سطوح آموزشی تا دیپلم [از ابتدایی تا دبیرستان] در یک مدرسه متمرکز هستن. کیفیت مدارس عمومی معمولا ونه همیشه به میزان مالیاتی بستگی داره که مردم یک منطقه به دولت میپردازن. بنابراین در مناطق ثروتمند کیفیت مدارس عمومی بهتر است و بالعکس. به علاوه مدارس خصوصی بسته به تعلقات اجتماعی فرهنگی و میزان شهریه‌ای که دریافت میکنن عموما خدمات آموزشی و رفاهی بیشتر و پیشرفته‌تری ارائه میدن. در ادامه چند نکته در مورد تحصیلات ابتدایی و متوسطه در آمریکا اشاره خواهم کرد: • آمار دانش آموزان: طبق آمار رسمی، با شروع سال تحصیلی در آمریکا بیش از ۳۵ میلیون دانش آموز به مدرسه میرن که ۲۲ میلیون نفرشون از خدمات تقریبا مجانی اتوبوس‌های مدارس استفاده میکنن. • زبان دومی‌ها: آمریکا به دلیل اینکه کشوری مهاجر پذیره، همواره در مدارس با ورود دانش آموزان تازه‌ای روبروست که ممکنه زبان انگلیسی بلد نباشن. این دانش آموزان در هر سنی و سطحی که باشن، باید مدتی رو در مدرسه به کلاس‌های خاصی به نام ESL که انگلیسی رو به عنوان زبان دوم آموزش میدن برن تا توانایی‌های لازم رو برای شرکت در کلاس‌های معمولی پیدا کنن. نوع این کلاس‌ها و طول مدت آنها بسته به سطح زبان انگلیسی دانش آموز داره،اما این دوره میتونه بین یک تا چهار سال ادامه پیدا کنه. ادامه دارد... ⭕️روایت‌های دست اول از تجربیات و مشاهدات ایرانیان ساکن فرنگ @Farang_Without_Retouch