سر زلف سیاهت باز می‌کن شانه اش با من... #شفایی_اردکانی #شعر #روزمره https://eitaa.com/Faryad1340

در هزار و سیصدو شصت و چهار آش می‌خوردم در ارتش، رایگان من در اهواز آن دیار آتشین کار می کردم به جای بایگان تو کجا شد طی برادر خدمتت؟ تا سرایم شعرکی با شایگان هرکجا بودم قلم برداشتم شوق ها در جان مردم کاشتم بود آنجا نان مفت و خواب مفت کاش می رفتم دوباره، پادگان از گرانی جان تو ، تنگ آمدم کرده ام من باز یاد شادگان... فریاد #شفایی_اردکانی #نظام_وظیفه #یادها 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

این تکنیک بهت میگه چقدر ناراحتیات مهمه! هر وقت حس کردی عمیقا از یه موضوعی ناراحتی و یا مدت ها ذهنت درگیر یک بحث بود این سال رو از خودت بپرس که ایا این ناراحتی امروز رو پنح سال اینده به یاد میارم و یا اینکه پنج سال اینده میتونه تاثیری بذاره روی زندگیم یا نه... زندگی کوتاه تر از چیزیه که بخوای به خاطر موضوعاتی که شاید یک هفته بعد هم یادت نیاد دلیلش چی بوده ناراحت بشی ... بگذر و رها کن #روانکاوی #آموزنده 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

سلام صبحتون بخیر روز پنجشنبه تون قشنگ🌺🌺 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

روح پدر و مادر فداکار و سخت کوشم شادان باد. 🙏 بر روان همه ی آسمانیان صلوات ☘ #یادها #شفایی_اردکانی https://eitaa.com/Faryad1340

بوی بابا خانه را پر کرده است... #یادها 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

اینهم یکی دیگر ز صدها لوح تقدیر آیا دهد حال مرا یک لحظه تغییر؟!... فریاد ✅ با سپاس از دعوت ریاست محترم دانشگاه ملی مهارت یزد جناب آقای مهندس یاوری نسب و مدیر کل نهاد کتابخانه های استان جناب آقای رفیعی که دیشب در خدمتشان بودیم. #شفایی_اردکانی #اجتماعی ✏️شب شعر راز نصرالله https://eitaa.com/Faryad1340

به پدر عزیزم وهمه ی پدران آسمانی #شفایی_اردکانی #یادها 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

شاد و پر انرژی باشید😍🌹 #موسیقی 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

ایشون یک روانشناس بالینی 85 ساله با ۶۴ سال سابقه کار هستن که میگه : ذهن به هر چیزی که در اطرافش میگذرد گوش می‌دهد بنابراین وقتی از خودتون انتقاد میکنید و چیزهای منفی در مورد خودتون میگید نه تنها ذهن اونا رو ثبت می‌کنه بلکه بر سلامتی شما هم تاثیر می‌ذاره #روانکاوی #آموزنده 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340

🌹🍃 پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر #نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ #حکایت #آموزنده 📎همراه فریاد باشید👇 https://eitaa.com/Faryad1340