eitaa logo
فاطمی
424 دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
○«...چون می دانستم ساعت ۶ پرواز دارد، ساکش را آماده کردم و داخل اتاق خودش که کتابخانه و جانمازش هم آنجا بود گذاشتم. بی خبر وارد اتاقش شدم، دیدم وسایلش را به هم زده، سجاده و عبایش را جمع کرده، محل جاکتابی اش را تغییر داده، میز تحریرش را برده جایی که همیشه نماز می خوانده گذاشته. اصلاً وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج آقاست یا نه! ○لباس اضافه هایی که توی ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود. گفتم: این لباس ها را لازم داری. چرا آوردی بیرون؟ گفت: نه من زود برمی گردم. اصرار کردم، گفت: لازم ندارم، زود برمی گردم. ○دو تا انگشتر عقیق داشت آنها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چند بار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم: چیزی شده؟ وسیله ای گم کردی؟ چرا نگرانی؟ گفت: چیزی نیست حاج خانم. از زیر قرآن ردش کردم و رفت داخل ماشین. از آنجا هم دستی تکان داد و راننده گاز ماشین را گرفت و رفت. اهل پیامک و این جور چیزها هم نبود؛ ولی آن روز از پای پلکان هواپیما برای من پیامک کوتاهی فرستاد. فقط نوشته بود: ...» 📖 برگرفته از کتاب ارزشمند و خواندنی ، صفحه ۴۵۵، 🌷 @fatemi_ar
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید| به امام گزارش دروغ دادند 🔴 روایت ، پژوهشگر درباره اوضاع اقتصاد ایران در ماه‌های آخر 🛎در حالیکه ایران در انتهای جنگ نزدیک ۸ ميليارد دلار داشت، به امام گفتند خزانه خالیست! (ره) @fatemi_ar
🌸💐✨ماه نو مبارک✨💐🌸 ✅به نیت سلامتی آقاامام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سلامتی همه خدمتگزاران واقعی به اسلام و مسلمین و سلامتی خودتون و خانواده های محترم بزرگواری نموده و از طریق یکی از روش های ذیل صدقه اول ماه قمری خود را پرداخت بفرمایید👇👇 💳 شماره کارت مرکز نیکوکاری بعثت مسجدالنبی(ص) ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۲۷۱۴۳۸ 📱کدussd(پرداخت آسان باتلفن همراه)👇👇 *۸۸۷۷*۵۱۱۰# 💫لطفا این پیام را حداقل برای دونفر از دوستان و آشنایان خود ارسال بفرمایید. ✨اجرکم عندالله صدقه رفع صد بلا بکند خیلیها هستند که نگهایشان به دستان خداست که ازدستان انسانهای توانا بیرون امده است پس چشم انتطارشان نگذاریم تا خدا به خودمان کمک کند @fatemi_ar
در جزایر قناری اسپانیا، مردم الفبایی دارند که فقط از دو حرف تشکیل شده است. مردمی که به این زبان صحبت می‌کنند، برای برقراری ارتباط با یکدیگر سوت می‌زنند. در این زبان به جای هر حرف، شکل خاصی از سوت زدن جایگزین شده است. یکی از ویژگی‌های مثبت زبان سوتی این است که صحبت کنندگان به این زبان می‌توانند از فاصله پنج کیلومتری با هم صحبت کنند. @fatemi_ar
14.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چالش در همسایگی؛ تمام ماجرای ایران و آذربایجان چیست @fatemi_ar
کوکوی کدو سبز 🧆 کوکوی کدو سبز یکی از انواع کوکوهای خوشمزه و مجلسی ایرانی هست که می‌تونید به عنوان یک شام یا ناهار سبک بپزین و نوش جان کنین😋 @fatemi_ar
انار با کمی گلپر بخورید ! ▫️معده را پاکسازی و خون را تصفیه میکند، پوست را شاداب نگه ميدارد، با خواص آنتی اکسیدانی؛ دشمن سرطان و آلزایمر است، دفع کننده چربی و سموم بدن است + "گلپر" گیاهی مفید و پر خاصیت است که برای لاغری و تناسب هم بسیار مفید می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انفجار در مسجد شیعیان قندوز افغانستان 🔺۶٠ کشته و دویست زخمی، تازه‌ترین آمار انفجار در مسجد شیعیان قندوز افغانستان 🔹 سایت شبکه روسیا الیوم امروز جمعه در خبری فوری به نقل از منابع خبری محلی افغانستان اعلام کرد که یک انفجار در داخل یک مسجد در ولایت قندوز در شمال افغانستان رخ داده است. طبق این گزارش این انفجار در جریان برپایی نماز جمعه در مسجد شیعیان رخ داده است. 🔹روسیا الیوم به جزئیات بیشتر این انفجار و تلفات آن اشاره‌ای نکرده است. در همین حال منابع محلی از ولایت قندوز در شمال افغانستان خبر می‌دهند انفجار در مسجد "سید آباد" در منطقه "خان آباد" این ولایت رخ داده است. برخی منابع از کشته شدن نزدیک به ۱۰۰ تن در این انفجار خبر می‌دهند. @fatemi_ar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏 پلیس وظیفه‌شناس رشت مسافری که زباله‌هاش رو کف خیابون انداخته بود مجبور کرد برگرده تا زباله‌هاش را جمع کنه @fatemi_ar
نتیجه قطعی ‌های مدام برق در بخشی از اروپا، هجوم به فروشگاه‌ها و قحطیست👆 یه داستانی رو از فرهنگ اروپاییا میگفتن برامون که ‏وقتی تو اروپا مثلا کمبود پنیر و کره میشه ایرانی میره چند بسته میخره اما اروپاییه میره چنتا بسته بزاره فروشگاه که بقیه بخرن اون چی شد؟ حواسمون هم نبود بپرسیم اصلا چرا اون اروپاییه قبلا رفته چند بسته اضافه خریده 😄 خیلی از داستان‌هایی که واس برامون تعریف میکنن توهمه توهم 👌 ♻️کانال گزیده‌گویی‌های یک اقتصادخوان @fatemi_ar
‼️حکم فقهی متعلقات مسجد 🔷س ۵۶۷۲: آیا و و کتابخانه و ، از مکان هایی هستند که جنب نمی تواند بدون غسل وارد آنجا شود؟ ✅ج: متعلقات مسجد که بودن بر آن خوانده نشده، جزو مسجد محسوب نمی شود و احکام مسجد را ندارد، لذا در آن اشکال ندارد. @fatemi_ar
✍️ 💠 انگار گناه و رافضی بودن با هیچ آبی از دامنم پاک نمی‌شد که خودش را عقب کشید و خواست در را ببندد که سعد با دستش در را گرفت و گله کرد :«من قبلاً با ولید حرف زدم!» و او با لحنی چندش‌آور پرخاش کرد :«هر وقت این رو طلاق دادی، برگرد!» در را طوری به هم کوبید که حس کردم اگر می‌شد سر این ایرانی را با همین ضرب به زمین می‌کوبید. نگاهم به در بسته ماند و در همین اولین قدم، از پشیمان شده بودم که لبم لرزید و اشکم تا روی زمین چکید. 💠 سعد زیر لب به ولید ناسزا می‌گفت و من نمی‌دانستم چرا در ایام آواره اینجا شده‌ایم که سرم را بالا گرفتم و با گریه اعتراض کردم :«این ولید کیه که تو به امیدش اومدی اینجا؟ چرا منو نمی‌بری خونه خودتون؟ این چرا از من بدش اومد؟» صورت سفید سعد در آفتاب بعد از ظهر گل انداخته و بیشتر از عصبانیت سرخ شده بود و انگار او هم مرا مقصر می‌دانست که به‌جای دلداری با صدایی خفه توبیخم کرد :«چون ولید بهش گفته بود زن من ایرانیه، فهمید هستی! اینام وهابی هستن و شیعه رو می‌دونن!» 💠 از روز نخست می‌دانستم سعد است، او هم از من باخبر بود و برای هیچکدام این تفاوت مطرح نبود که اصلاً پابند نبودیم و تنها برای آزادی و انسانیت مبارزه می‌کردیم. حالا باور نمی‌کردم وقتی برای آزادی به این کشور آمده‌ام به جرم مذهبی که خودم هم قبولش ندارم، تحریم شوم که حیرت‌زده پرسیدم :«تو چرا با همچین آدم‌های احمقی کار می‌کنی؟» و جواب سوالم در آستینش بود که با پوزخندی سادگی‌ام را به تمسخر گرفت :«ما با اینا همکاری نمی‌کنیم! ما فقط از این احمق‌ها استفاده می‌کنیم!» 💠 همهمه جمعیت از خیابان اصلی به گوشم می‌رسید و همین هیاهو شاهد ادعای سعد بود که باز خندید و گفت :«همین احمق‌ها چند روز پیش کاخ دادگستری و کلی ماشین دولتی رو آتیش زدن تا استاندار عوض بشه!» سپس به چشمانم دقیق شد و با همان رنگ نیرنگی که در نگاهش پیدا بود، خبر داد :«فقط سه روز بعد استاندار عوض شد! این یعنی ما با همین احمق‌های وحشی می‌تونیم حکومت رو به زانو دربیاریم!» 💠 او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم تمام شب‌هایی که خانه نوعروسانه‌ام را با دنیایی از سلیقه برای عید مهیا می‌کردم و او فقط در شبکه‌های و می‌چرخید، چه خوابی برای نوروزمان می‌دیده که دیگر این بود، نه مبارزه! ترسیده بودم، از نگاه مرد که تشنه به خونم بود، از بوی دود، از فریاد اعتراض مردم و شهری که دیگر شبیه جهنم شده بود و مقابل چشمانش به التماس افتادم :«بیا برگردیم سعد! من می‌ترسم!» در گرمای هوا و در برابر اشک مظلومانه‌ام صورتش از عرق پُر شده و نمی‌خواست به رخم بکشد با پای خودم به این معرکه آمدم که با درماندگی نگاهم کرد و شاید اگر آن تماس برقرار نمی‌شد به هوای هم که شده برمی‌گشت. از پشت تلفن نسخه جدیدی برایش پیچیدند که چمدان را از روی زمین بلند کرد و دیگر گریه‌هایم فراموشش شد که به سمت خیابان به راه افتاد. 💠 قدم‌هایم را دنبالش می‌کشیدم و هنوز سوالم بی‌پاسخ مانده بود که پرسیدم :«چرا نمیریم خونه خودتون؟» به سمتم چرخید و در شلوغی شهر عربده کشید تا دروغش را بهتر بشنوم :«خونواده من زندگی می‌کنن! من بهت دروغ گفتم چون باید می‌اومدیم !» باورم نمی‌شد مردی که بودم فریبم دهد و او نمی‌فهمید چه بلایی سر دلم آورده که برایم خط و نشان کشید :«امشب میریم مسجد می‌مونیم تا صبح!» دیگر در نگاهش ردّی از نمی‌دیدم که قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید :«من می‌خوام برگردم!» 💠 چند قدم بین‌مان فاصله نبود و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکم‌تر بود که لبم از تیزی دندانم پاره شد. طعم گرم را در دهانم حس می‌کردم و سردی نگاه سعد سخت‌تر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد. صدای را می‌شنیدم، در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله می‌کشید و از پشت شیشه گریه می‌دیدم جمعیت به داخل کوچه می‌دوند و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم. 💠 سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده، شانه‌ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم. حجم خون از بدنم روی زمین می‌رفت و طوری شانه‌ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه می‌زدم... ✍️نویسنده: @fatemi_ar