دارد دلشان حال و هوایی #حسنیون
دارد سرشان شور و نوایی، حسنیون
در محضرِ کس لب به شڪایت، نگشایند
دارند شهِ عقده گشایی، حسنیون
از عزّتِ نفس است در این خانه دخیلند
دارند عجب میلِ گـدایی، حسنیون
دل را به حسن داده و سرخوش ز همین کار
آقا و امیرند، خدایی، حسنیون
رخصت برسد پایِ پیاده برسانند
با گریه و با لطمه چه جایی، حسنیون
در خاکِ بقیع باز بسازند حرمِ عشق
بر پای ڪنند کربُبلایی، حسنیون
کی میرسد آن روز که بیتوته نمایند
مابین حرم، صحن و سرایی، حسنیون
کی میرسد آنروز ڪه در صحنِ حیاطش
سازند مگر آب نمایی، حسنیون
یک روز رسد در کنفِ #دولتِ_مهـدی
پیوسته ڪنند نوحه سرایی، حسنیون
#نـوكــر_نـوشـت:
#حـسـن_جانــم💔
بَس که آقاست بِه دُنبالِ گِدا می گَردَد
نازِ عُشاق ڪشیدَن زِ مَرامِ حَسَن اَست
✋
صبحانه خبری
🔴 تیراندازی در پتروشیمی دهلران
در نخستین دقایق بامداد امروز سوم خرداد ماه نیروهای حراست پتروشیمی دهلران در محیط کار در حال گشت زنی بودند که به خودروی آنها توسط افرادی ناشناس تیراندازی شد و در این حادثه یک نفر از نیروهای حراست از ناحیه فک و صورت دچار مصدومیت شد و از طریق نیروهای امدادی به مرکز درمانی منتقل شد. با حضور نیروهای انتظامی و امنیتی در محل حادثه، امنیت برقرار شد.
🔴 انفجار در ابوظبی امارات با ۲ کشته و ۱۲۰ نفر زخمی
براساس گزارش پلیس امارات، این حادثه براثر انفجار، کپسول گاز در رستورانی رخ داده و به دنبال آن چهار ساختمان مجاور این حادثه نیز تخلیه شده است.این درحالی است که ابوظبی سیستم گاز شهری دارد. گفته میشود بیشتر زخمی شدگان یهودی هستند.
🔴 شمار جانباختگان ریزش متروپل آبادان به ۱۰ تن رسید
رییس جمعیت هلال احمر: متاسفانه تاکنون شمار کشته شدگان حادثه ساختمان متروپل آبادان به ۱۰ نفر رسیده است. جستجوها همچنان از سوی عوامل امدادی و تیم های زنده یاب جمعیت هلال احمر در حال انجام است.
🔴 خروج همه مفقودان حادثه آبادان از زیر آوار
فرماندار آبادان: همه مفقودان حادثه ریزش ساختمان در آبادان از زیر آوار بیرون آورده شدند.
🔴 قالیباف: با کلیه مرتبطین و مسببین حادثه دلخراش ریزش ساختمان در آبادان در هر سطحی برخورد سریع و قاطع صورت گیرد
رئیس مجلس در نطق پیش از دستور:
اینجانب جان باختن تعدادی از هموطنان در حادثه دلخراش ریزش ساختمان در حال احداث شهر آبادان را به مردم شجاع و شریف آبادان و خانواده های ایشان تسلیت می گویم. دستگاه های مربوطه باید در سریع ترین زمان ضمن رسیدگی فوری به مصدومان بررسی دقیق علل وقوع این حادثه را در دستورکار قرار دهند و با کلیه مرتبطین و مسببین این حادثه دلخراش در هر سطحی برخورد سریع و قاطع صورت گیرد. ضروری است کمیسیون عمران مجلس موضوع را با کمک نمایندگان محترم آبادان بررسی و گزارش آن را به مجلس ارائه کنند.
🔴 تیراندازی در میدان هفت تیر تهران تکذیب شد
در پی انتشار برخی اخبار در شبکههای اجتماعی مبنی بر شنیده شدن صدای تیراندازی در میدان هفت تیر تهران، مرکز اطلاع رسانی پلیس پایتخت اعلام کرد: «صدای شنیده شده مربوط به مراسم نورافشانی به مناسبت سالروز فتح خرمشهر در ورزشگاه شیرودی بوده است.» در ادامه اطلاعیه پلیس، تاکید شده «تیراندازی در این منطقه رخ نداده است.»
🔴 محل تدفین سردار شهید صیاد خدایی مشخص شد
شهید صیاد خدایی در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا سلاماللهعلیها(قطعه شهدای مدافع حرم)، در جوار مزار شهید هادی طارمی(محافظ شهید سردار سلیمانی) تدفین خواهد شد.
🔴 انتقاد معاون مسجد جمکران/ هنوز یک فیلم درجهیک از امام زمان(عج) نداریم
معاون فرهنگی مسجد مقدس جمکران:
مهدویت ریشه این نظام و کشور است و اگر در مسیر ۴۰ ساله گذشته به این اصل توجهی نکردیم، به اصل و اساس انقلاب توجهی نکردهایم. مقام معظم رهبری در یکی از دیدارهای خود بیان کرده اند که مهدویت یک نقطه وحدت میان جامعه تشیع و اهل سنت است. در حوزه نماد و محصولات مهدویت عملکرد خوبی نداشتهایم. متاسفانه بعد از گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب اسلامی یک فیلم درجه یک از امام زمان(عج) نداریم. اگرچه جشنوارههای بسیاری در سطح کشور برگزار میشود، اما کمتر میشود که مهدویت از موضوعات آن باشد و این موضوع نیز غربت امام زمان(عج) را میرساند
🔴 ۳۲ میلیون تومان حق ثبت برای ۱۱۰ سکه مهریه؟
اگر آخرین تغییرات اعمال شده توسط کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس بر روی طرح «اصلاح قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی و مهریه» در صحن علنی مجلس به تصویب برسد و نهایتا تبدیل به قانون شود؛ مهریههای بالای ۱۴ سکه شامل پرداخت «حق ثبت» به هنگام عقد میشوند. زن و شوهرها باید برای ثبت ۱۱۰ سکه مهریه چیزی در حدود ۳۲ میلیون تومان (با در نظر گرفتن سکه ۱۴ میلیون و پانصد هزار تومانی) پرداخت کنند.
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍تاجری دو شاگرد برای تجارت داشت که در سفرهای تجاری، آن دو را همراه خود میکرد که بار تاجر بر شتر میزدند و از بار او مراقبت میکردند تا دزد و سارقی بر آن نزند و یا در طول راه بر زمین نریزد.
شرط یکی از شاگردان اخذ دستمزد، و شرط دیگری فقط اخذ پند و کلام از تاجر بود؛ و اگر تاجر به او دستمزدی میداد آن را میگرفت ولی شرط کرده بود که اگر دستمزد از او دریغ کرد پند و کلام و نصیحت را از شاگرد خود دریغ نکند. شاگرد عاقل و طالب معرفت هر لحظه برای یادگرفتن درس و حکمتی همراه تاجر بود.
روزی در بغداد به مردی برخورد کردند که مرد دیگری را ناسزا میگفت. مرد به نزد قاضی شکایت برد و قاضی به علت ناسزا حد قذف بر آن مرد رأی داد و چون مرد را توان شلاق خوردن در بدن نبود، شکایت را شاکی تغییر داده و بر اساس تغییر شکایت، رأی قاضی به جریمه بیست سکه طلا تغییر یافت.
تاجر روی به شاگرد خود گفت: ای جوان! بدان چنانچه سیم و زر را در هر جا روی در کیسه و انبانی مینهی و درب کیسه را محکم میبندی و طلا در کیسه زندانی میکنی، باید زبان خود نیز پشت میلههای دندان خود در دهان زندانی کنی، چنانچه اگر کیسۀ زر بند دهانش باز شود همۀ زرها به فنا میرود و اگر کیسه سوراخ شود شاید فرصتی یابی و زود بفهمی و سکه یا سکههایی از تو فنا رود.
بدان گاهی انسان سخن بیربطی در تجارت میگوید، گویی کیسه او سوراخ است و اندک سکهای ضرر میکند؛ ولی گاه کیسه زر باز میکند و زبان درنده از کام دهان رها میسازد و مثل آن مرد هرچه در کیسه زر داشت بیرون میریزد.
پس بزرگترین کیسۀ زر تو دهان توست که باید بیش از کیسۀ زر همراه خود، مراقباش باشی....
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
🔰خرمشهر و دست خدا
🔰سوم خرداد سال ۱۳۶۱ یادآور یکی از حماسیترین روزهای تاریخ ایران در دویست سال گذشته است. در فاصله این دو قرن به جز «آزادسازی خونین شهر» هیچ گاه پیش نیامده که شهری از مام وطن جدا شده و با استفاده از قدرت نظامی به دامن آن برگشته باشد. فتح خرمشهر را «اسطورۀ مقاومت و پیروزی» جمهوری اسلامی ایران در جنگ با عراق دانستهاند و صدام حسین تصرف آن را «کلید دروازه بصره» اعلام کرده بود.
🔰مفسرین نظامی جهان نیز با مشاهده «دژهای مستحکم و مواضع دفاعی ارتش عراق» در شهر، آن را به «استالینگراد» تشبیه کرده بودند؛ اما این استالینگراد در ۲۴ ساعت فرو ریخت و به دست رزمندگان جمهوری اسلامی افتاد. شهری که ارتش عراق برای تصرف آن ۳۵ روز با تمام قوا جنگیده بود.
#ثامن
✅بصیرت
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @basirat_fa
🇮🇷 www.basirat.ir
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_نهم : چشم های کور من
اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...
توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...
یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ...
تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ...
زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ...
بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟...
اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ...
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ...
خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...
و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...
🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_دهم : احسان
از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ...
می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ...
آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ...
- مهران ... راست میگن پدرت ورشکست شده؟ ...
برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ...
- نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ...
یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ...
- مهران جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ...
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم ... خنده ام گرفت ... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ...
سرم رو انداختم پایین ...
- آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ...
چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...
- قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ...
.
⬅️ادامه دارد
#رمان فاطمی
🌺
🌿🌺@fatemi_ar
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺