✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍تاجری دو شاگرد برای تجارت داشت که در سفرهای تجاری، آن دو را همراه خود میکرد که بار تاجر بر شتر میزدند و از بار او مراقبت میکردند تا دزد و سارقی بر آن نزند و یا در طول راه بر زمین نریزد.
شرط یکی از شاگردان اخذ دستمزد، و شرط دیگری فقط اخذ پند و کلام از تاجر بود؛ و اگر تاجر به او دستمزدی میداد آن را میگرفت ولی شرط کرده بود که اگر دستمزد از او دریغ کرد پند و کلام و نصیحت را از شاگرد خود دریغ نکند. شاگرد عاقل و طالب معرفت هر لحظه برای یادگرفتن درس و حکمتی همراه تاجر بود.
روزی در بغداد به مردی برخورد کردند که مرد دیگری را ناسزا میگفت. مرد به نزد قاضی شکایت برد و قاضی به علت ناسزا حد قذف بر آن مرد رأی داد و چون مرد را توان شلاق خوردن در بدن نبود، شکایت را شاکی تغییر داده و بر اساس تغییر شکایت، رأی قاضی به جریمه بیست سکه طلا تغییر یافت.
تاجر روی به شاگرد خود گفت: ای جوان! بدان چنانچه سیم و زر را در هر جا روی در کیسه و انبانی مینهی و درب کیسه را محکم میبندی و طلا در کیسه زندانی میکنی، باید زبان خود نیز پشت میلههای دندان خود در دهان زندانی کنی، چنانچه اگر کیسۀ زر بند دهانش باز شود همۀ زرها به فنا میرود و اگر کیسه سوراخ شود شاید فرصتی یابی و زود بفهمی و سکه یا سکههایی از تو فنا رود.
بدان گاهی انسان سخن بیربطی در تجارت میگوید، گویی کیسه او سوراخ است و اندک سکهای ضرر میکند؛ ولی گاه کیسه زر باز میکند و زبان درنده از کام دهان رها میسازد و مثل آن مرد هرچه در کیسه زر داشت بیرون میریزد.
پس بزرگترین کیسۀ زر تو دهان توست که باید بیش از کیسۀ زر همراه خود، مراقباش باشی....
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/joinchat/1284702208C7c11ed722e
🔰خرمشهر و دست خدا
🔰سوم خرداد سال ۱۳۶۱ یادآور یکی از حماسیترین روزهای تاریخ ایران در دویست سال گذشته است. در فاصله این دو قرن به جز «آزادسازی خونین شهر» هیچ گاه پیش نیامده که شهری از مام وطن جدا شده و با استفاده از قدرت نظامی به دامن آن برگشته باشد. فتح خرمشهر را «اسطورۀ مقاومت و پیروزی» جمهوری اسلامی ایران در جنگ با عراق دانستهاند و صدام حسین تصرف آن را «کلید دروازه بصره» اعلام کرده بود.
🔰مفسرین نظامی جهان نیز با مشاهده «دژهای مستحکم و مواضع دفاعی ارتش عراق» در شهر، آن را به «استالینگراد» تشبیه کرده بودند؛ اما این استالینگراد در ۲۴ ساعت فرو ریخت و به دست رزمندگان جمهوری اسلامی افتاد. شهری که ارتش عراق برای تصرف آن ۳۵ روز با تمام قوا جنگیده بود.
#ثامن
✅بصیرت
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🇮🇷 @basirat_fa
🇮🇷 www.basirat.ir
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_نهم : چشم های کور من
اون روز ... یه ایستگاه قبل از مدرسه ... اتوبوس خراب شد ... چی شده بود؛ نمی دونم و درست یادم نمیاد ... همه پیاده شدن ... چاره ای جز پیاده رفتن نبود ...
توی برف ها می دویدم و خدا خدا می کردم که به موقع برسم مدرسه ... و در رو نبسته باشن ... دو بار هم توی راه خوردم زمین ... جانانه سر خوردم و نقش زمین شدم ... و حسابی زانوم پوست کن شد ...
یه کوچه به مدرسه ... یکی از بچه ها رو با پدرش دیدم ... هم کلاسیم بود ... و من اصلا نمی دونستم پدرش رفتگره... همیشه شغل پدرش رو مخفی می کرد ... نشسته بود روی چرخ دستی پدرش ... و توی اون هوا، پدرش داشت هلش می داد ... تا یه جایی که رسید؛ سریع پیاده شد ... خداحافظی کرد و رفت ... و پدرش از همون فاصله برگشت...
کلاه نقابدار داشتم ... اون زمان کلاه بافتنی هایی که فقط چشم ها ازش معلوم بود ... خیلی بین بچه ها مرسوم شده بود ... اما ایستادم ... تا پدرش رفت ... معلوم بود دلش نمی خواد کسی شغل پدرش رو بفهمه ... می ترسیدم متوجه من بشه ... و نگران که کی ... اون رو با پدرش دیده ...
تمام مدت کلاس ... حواسم اصلا به درس نبود ... مدام از خودم می پرسیدم ... چرا از شغل پدرش خجالت می کشه؟... پدرش که کار بدی نمی کنه ... و هزاران سوال دیگه ... مدام توی سرم می چرخید ...
زنگ تفریح ... انگار تازه حواسم جمع شده بود ... عین کوری که تازه بینا شده ... تازه متوجه بچه هایی شدم که دستکش یا کلاه نداشتن ... بعضی هاشون حتی چکمه هم نداشتن... و با همون کفش های همیشگی ... توی اون برف و بارون می اومدن مدرسه ...
بچه ها توی حیاط ... با همون وضع با هم بازی می کردن ... و من غرق در فکر ... از خودم خجالت می کشیدم ... چطور تا قبل متوجه نشده بودم؟ ... چطور اینقدر کور بودم و ندیدم؟...
اون روز موقع برگشتن ... کلاهم رو گذاشتم توی کیفم ... هر چند مثل صبح، سوز نمی اومد ... اما می خواستم حس اونها رو درک کنم ...
وقتی رسیدم خونه ... مادرم تا چشمش بهم افتاد ... با نگرانی اومد سمتم ... دستش رو گذاشت روی گوش هام ...
- کلاهت کو مهران؟ ... مثل لبو سرخ شدی ...
اون روز چشم هام ... سرخ و خیس بود ... اما نه از سوز سرما ... اون روز .. برای اولین بار ... از عمق وجودم ... به خاطر تمام مشکلات اون ایام ... خدا رو شکر کردم ...
خدا رو شکر کردم ... قبل از این که دیر بشه ... چشم های من رو باز کرده بود ... چشم هایی که خودشون باز نشده بودن ...
و اگر هر روز ... عین همیشه ... پدرم من رو به مدرسه می برد ... هیچ کس نمی دونست ... کی باز می شدن؟ ... شاید هرگز ...
🔷🔷🔷🔷🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_دهم : احسان
از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ...
می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ...
آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ...
- مهران ... راست میگن پدرت ورشکست شده؟ ...
برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ...
- نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ...
یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ...
- مهران جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ...
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم ... خنده ام گرفت ... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ...
سرم رو انداختم پایین ...
- آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ...
چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...
- قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ...
.
⬅️ادامه دارد
#رمان فاطمی
🌺
🌿🌺@fatemi_ar
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
نه میتوان به همین سادگی مسافر شد
نه میتوان به یکی پر زدن مهاجر شد
بسا کسی که بسوی تو کاروانها بست
ولی نیامده کارش گرفت و تاجر شد
بسا کسی که به پابوسی تو هم آمد
ولی براه تو مؤمن نگشت و کافر شد
خوشابحال کلاغی که کنج لانه ی خود
کبوتران تو را دوست داشت، زائر شد
خوشا به حالت چشمان بچه آهویی
که عاشقانه ترین بیت هرچه شاعر شد
قسم به عشق که شرط و شروط لازم نیست
فقط بناست که غایب نبود و حاضر شد
چگونه می شود از سد روزگار گذشت
که لحظه ای بتوان با شما معاصر شد
ببند بار سفر را، پرنده آمد و گفت
که میتوان به همین راحتی مسافر شد
نوكرنوشت:
یاامام رضا
نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت
اینچنین حاجات خود راازخدا بایدگرفت
صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله
#هرروزیک_آیه
✨وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ
✨كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا ﴿۱۰۶﴾
✨و از خدا آمرزش بخواه كه
✨خدا آمرزنده مهربان است (۱۰۶)
📚سوره مبارکه النساء
✍آیه ۱۰۶
@fatemi_ar
سومین روز آواربرداری ساختمان متروپل
🔸فرماندار آبادان میگه آخرین آمار جانباختههای حادثه ریزش متروپل ۱۴ نفر هست.
@fatemi_ar
✋
الگوریتم ترور با کمک هوشمصنوعی
🔺خبر شهادت شهید حسن صیاد خدایی آن هم در دل تهران قلب های خیلی از ما را آکنده از غم کرده است. در این مطلب سعی داریم توضیح دهیم که فضای مجازی ول به کمک ابزار هوش مصنوعی چطور می تواند به عملیات تروریستی در کشور کمک کند.
🔹برای ساده تر شدن برخی از مسائل و کمک به تبیین عمومی (در راستای جهاد تبیین) آنها به صورت گام به گام (شبه الگوریتم) توضیح داده شده اند تا مطالبی که آسیب های جدی فضای مجازی ول برای کشور عزیزمان است بهتر و همگانی تر تبیین شود.
🔻 گام یکم:
فضای مجازی را ول کنید. سعی کنید عمده تمرکز کسانی که زیرساخت های فناوری اطلاعات آن کشور را در اختیار دارند روی زیرساخت های ارتباطی برای محصولات خودتان متمرکز کنید. هشتاد درصد ترافیک آن کشور را مخصوص به خود کنید و کاری کنید که هر روز مسئولان آن کشور به بیشتر کردن پهنای باند برای نرم افزارهای شما افتخار کنند. هر گونه تلاش برای گسترش زیرساخت های اطلاعاتی و شبکه ملی اطلاعات را تندرو بودن و غیرمردمی بودن جا بزنید. (تجربه تهمت هایی که به امیر کبیر زده شده در اینجا خیلی کمک کننده است.) اگر کسی از لزوم اندروید سفارشی شده برای آن کشور سخن گفت او را به ضدیت با فناوری و تحجر متهم کنید و هرگاه اراده کردید شبانه همه ی نرم افزارهای مورد ظن خود را از روی گوشی همه شهروندان آن کشور پاک کنید. به هرحال زمین حکمرانی شماست هر جور تمایل دارید عمل کنید. اگر هم رهبر آن کشور صراحتا بگوید در موقعیت تعارض منافع بین محبوبیت خود و صلاح کشور دومی را انتخاب کنید آن فرمایش را نادیده بگیرند.
🔻 گام دوم:
حالا همه اطلاعات همه شهروندان آن کشور در اختیار شماست. در این گام باید سعی کنید سوژه های مورد نظر خود را پیدا کنید. برای این مورد مکان تردد تمام گوشی های هوشمند آن کشور را که در اختیار دارید ببینید کدام یک به مکان های حساس می روند. رئیس شرکت متا (صاحب فیسبوک و اینستاگرام و واتساپ) را که می شناسید، رسما صهیونیست است و از خودتان است. از او بخواهید به متن تمامی مکاتبات آنها از طریق واتساپ یا اینستاگرام دسترسی بدهد. در آن ها با استفاده از ابزارهای پردازش زبان طبیعی دنبال سوژه های مشکوک باشید. اگر دیدید سوژه مورد نظر زیرکی کرده و ابزارهای این شرکت را نصب نکرده از روی کیبورد گوگل و پیامک ها هر چیزی را می نویسد بررسی کنید. در این صورت به احتمال قریب به یقین می توانید سوژه مورد نظر را بیابید. اگر باز هم زرنگ تر بود و از گوشی غیرهوشمند استفاده کرده بود سعی کنید از روی مکاتبات سایرین با وی او را شناسایی کنید. در پیامک های ارسالی اطرافیان بگردید تا ببینید به چه کسی بیشتر پیام های مورد نظر ارسال می شود. در این لحظه سعی کنید با استفاده از گوشی اطرافیان مواقع تردد فرد و استراحت وی در منزل را شناسایی کنید.
🔻 گام سوم:
مزدوری برای خیانت به کشورش به خاطر پول و اقامت بیابید. تمام فضای مجازی آن کشور جولانگاه شماست. پس حسابی بتازید. در همه ی وبسایت ها آگهی استخدام جاسوس بدهید. رسما هر شهروند کشور مورد نظر در یک سال چند باری این آگهی را دیده باشند. اینستاگرام و واتساپ که دیگر خود زمین بازی شماست. حتما با استفاده از رفتار (مثلا چه پست هایی را لایک می کند) و ارتباطات ( دوستانش چه کسانی هستند و چه پیام هایی تبادل می کند) و تراکنش های اشخاص با شبکه اجتماعی مستعدین را پیدا کنید. وقتی افراد مورد نظر پیدا شدند با متخصصین علوم شناختی مشورت کنید و خوراک رسانه ای در جهت تنفر از کشورشان و دینشان به آنها بدهید. گام به گام نامزدهای مزدور شدن را هدایت کنید تا حسابی پخته شوند. سپس با آنها در ابزار خودتان به راحتی تماس برقرار کنید و برای مراحل بعدی و تطمیع آنها را آماده کنید. از میان همه ی آنها بعضی آماده اینکار می شوند همین تعداد برای کار شما کفایت می کند آنها را به سمت سوژه ترور بفرستید. با استفاده از نرم افزارهای مسیریابتان شلوغی و خلوتی مسیرها را بررسی و همچنین کنترل کنید (مثلا با هدایت به مسیرهای دیگر و خلوت کردن مسیر فرار). راه را برای مزدورانتان باز کنید.
🔻 گام احتیاطی:
حتما مراقب باشید که گام یکم را همیشه داشته باشید آن کلید موفقیت شماست.
✅