eitaa logo
فاطمی
423 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرهای نسبتا داغ 🔥 امیرعبداللهیان: وزیر خارجه عراق در بازگشت از واشنگتن حامل پیام آمریکا برای ما بود آمریکایی‌ها پیام دادند که برای جمع‌بندی مذاکرات آمادگی دارند. اگر طرف آمریکایی در چارچوب پیامی که ارسال کرده واقع‌بینانه برخورد کند و اظهارات رسانه‌ای ریاکارانه را تکرار نکند ما فاصله زیادی با توافق نخواهیم داشت.این طرف آمریکایی است که از تعهدات خودش خارج شده و شرط گذاشتن و اظهارات متناقض کمکی به حل مشکل نخواهد کرد. رئیس سازمان انرژی اتمی: قصد داریم محصولات هسته‌ای‌ را صادر کنیم اسلامی: ثروت بالا و فرصت تحقیقاتی و فعالیت‌های پژوهشی در کشور توسعه یافته است و هم اکنون شاهد صادرات رادیودارو‌ها و صادرات تجهیزات هسته‌ای در کشور هستیم. مدیر عامل ایرانخودرو تغییر کرد مهدی خطیبی از مدیرعاملی ایران خودرو برکنار شد.عظیمی جایگزین شد.علت برکناری خطیبی، واگذاری خودرو خارج از ضابطه به برخی مدیران و سازمانهای دولتی عنوان شده است. کشف بیش از ۴۰۰۰ داروی کمیاب و حیاتی از یک دلال در شمال تهران معاون نظارت بر اماکن عمومی سازمان اطلاعات پلیس پایتخت: ارزش داروهای کشف شده ۳۰ میلیارد ریال برآورد شده است. متهم اصلی پرونده دستگیر و پس از تشکیل پرونده برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شد. ۴۹ میلیارد دلار درآمد ارزی کشور از صادرات غیرنفتی رئیس کل گمرک: درآمدهای ارزی کشور از محل صادرات غیرنفتی در ۱۱ ماهه سالجاری به حدود ۴۹ میلیارد دلار رسید که در مقایسه با مدت مشابه سال قبل افزایش ۱۲.۲۲ درصدی داشته است. تنظیم مرحله جدیدی از گفت‌وگوها با عربستان پیام وزیر خارجه عراق از سوی آمریکا برای ایران وزیر خارجه: ایران همواره از گفتگو و تعامل با عربستان استقبال کرده و با نقش آفرینی عراق پیشرفت خوبی در پنج دور گفتگوهای قبلی داشتیم و اکنون در حال تنظیم مرحله جدیدی از گفتگوها هستیم. ما معتقدیم که در نتیجه این گفتگوها فضای مناسب برای بازگشایی سفارتخانه های دو کشور در زمان خودش فراهم خواهد شد. شایعه فوت دختر ١١ ساله قمی دختر ۱۱ ساله قمی که چند روز پیش فوت شده ارتباطی به قضایای مسمومیت مدارس قم ندارد. در مدرسه این دختر نوجوان تاکنون هیچ گونه مسمومیتی گزارش نشده است. اعلام آمادگی ۲۵۰ موکب برای پذیرایی از زائران نیمه شعبان در قم معاون امور زائران استانداری قم گفت: تاکنون بیش از ۲۵۰ موکب از ۱۸ شهر برای پذیرایی از زائران، ثبت نام و اعلام آمادگی کرده اند که این موکب ها از روز شنبه هفته آینده مستقر خواهند شد. حجم آب سدهای کشور ۶ درصد رشد کرد حجم آب موجود در سدهای کشور از ابتدای سال آبی جاری (ابتدای مهر ماه) تا ۶ اسفند ماه با رشد ۶ درصدی نسبت به سال گذشته همراه شد. رئیسی: عراق نباید محل توطئه یا تهدید علیه همسایگان خود قرار گیرد رئیس جمهور در دیدار «ثابت محمد سعید رضا العباسی» وزیر دفاع عراق: جمهوری اسلامی ایران امنیت عراق را امنیت خود می‌داند و از تقویت ثبات و امنیت در این کشور حمایت می‌کند. ایران از تلاش‌های دولت عراق برای بازسازی اقتصادی و نظامی این کشور حمایت می‌کند. سفر احتمالی گروسی به ایران «لورنس نورمن» خبرنگار وال‌استریت‌ژورنال در صفحه توئیتر خود نوشت: «ارزیابی من این است که در حال حاضر شانس زیادی برای سفر رافائل گروسی به تهران طی هفته آینده وجود دارد».
‌ «آقا! خانم! ‌برادر! ‌‌ این منکر است.‌ شمابگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید...چه کسی میتواند منکر را ادامه دهد؟! ‌» ‌ این جمله خطاب به اونا که میگن امر به معروف نکنیم 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اعتراف بزرگ براندازا !😏 همین که گردن نمیگیرید خودش یه اتفاق بزرگه !😉 پ.ن : بالا و پایین ، خانواده و رفقا و کادر و تیم مشاوره چاهزادتون همون نگاه شاه و نوکری رو دارن بعد میگید ایشون فرق داره ! کلا ایشون چه عملکرد و رزومه ای غیر بچه شاه بودن داره که ما قضاوتش نکنیم !🤨
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ چرا پرونده مسمومیت‌ها در قم به سرانجام نمی‌رسد و بسته نمی‌شود؟/ حجت‌الاسلام طائب: همه سیستم امنیتی در قم فعال است؛ الان حرف بزنند که سرنخ‌ها را بسوزانند؟ باید به آنها زمان داد 🔹 رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه پاسداران: در پرونده هواپیمای اوکراینی می گویند چرا زود اظهار نظر کردید صبر می کردید در آخر همه چی مشخص می شد. 🔹 راهبرد دشمن در جنگ ترکیبی یکی امنیتی است و دیگری اقتصادی با موضوع ارز و طلا. 🔹 به موضوع مسمومیت‌های دانش آموزان در قم رسیدگی می شود؛ همه سیستم امنیتی در قم فعال هستند الان حرف بزنند که سرنخ های‌شان را بسوزانند؟ باید به آنها میدان داد. 🔹 اینکه پشت امنیتی این مساله چیست باید به سیستم امنیتی زمان داد
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تحلیل به زبون خودمونی از جنگ دلاری دشمن!
امام زين العابدين عليه السّلام: (خدایا) تو نيكوكاري، و ما بدكارانيم، به زيبايي آنچه نزد توست از زشتي آنچه پيش ماست درگذر ( إِلَهِي) أَنْتَ الْمُحْسِنُ، وَ نَحْنُ الْمُسِيئُونَ، فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ از دعای ابوحمزه ثمالی
📌 معیشت مردم قربانی ترور رسانه‌ای/ نقش ناآرامی‌ها در افزایش نرخ دلار چه بود؟ 🔹 مروری بر اتفاقات رخ داده در کشور از تابستان امسال تا امروز، راز‌های پنهانی را درباره دلایل جهش ارزی اخیر برملا می‌کند. 🔹 سیر تحولات سیاسی – اجتماعی – اقتصادی ۶ ماه گذشته نشان می‌دهد وضعیت امروز نرخ ارز در بازار آزاد بیش از آن که متأثر از مولفه‌های واقعی اقتصاد باشد، نتیجه یک عملیات مشترک داخلی - خارجی است که با کاشتن بذر ناآرامی‌ها شروع و با عملیات رسانه‌ای آبیاری شد و حالا میوه آن در بازار ارز چیده می‌شود.
♦️جمله دندان شکن امیرعبداللهیان خطاب به اروپاییان امیرعبداللهیان: آیا آلمان ها می پذیرند که اگر هیتلر فرزندی داشت امروز بیاید صدراعظم آلمان شود؟
🔴 توصیه‌های اقتصادی رهبرانقلاب به دولت سیزدهم 💠 @akhbar_rahbar
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * *. خودم را با این حرف‌ها قانع می‌کردم که محمدعلی از سر کار برگشت. جریان را بهش گفتم اون هم مخالفتی نکرد و گفت: مادرت راست میگه بری اونجا بهتره. _آخه  فکرم پیش تو هست. ظهر که برمیگردی غذای آماده نمی خوای؟! _شریعت نگران من نباش.مگه  موقعی که ازدواج نکرده بودیم که برای من غذا درست می کرد؟! با خنده گفت: توی خانواده موحد بیشتر از همه تو شور میزنی. البته مادرت کبرا خانم هم دست کمی از تو نداره. راست می گفت برای سال قبل از اینکه ازدواج کنیم محمدعلی خود تنها شیراز بود و کارهایش را خودش انجام می‌داد.الان هم محمدعلی همش سرش توی کتاب هست و خیلی به شکم اهمیت نمیده و لقمه نون خالی هم که گیرش بیاد قانع هست و گله نداره. در این یک سالی که ازدواج کرده بودیم همه اخلاقش آمده بود توی دستم.بنده خدا اصلا اهل نق زدن نبود .خیلی هم به من می رسید. مخصوصا از وقتی باردار بودم همه چیز برام می گرفت. آخه اون هم ذوق داشت دیگه ، می خواست پدر بشه. همش میگفت: _خانم مواظب این دو تا بچه توی شکمت باش! من هم می خندیدم و می گفتم :از کجا میدونی دوتا هستن. _معلومه! خلاصه پنجشنبه اومدیم کازرون خونه بابام .فکر میکردم حالا شاید یکی دو هفته تا فارغ شدن مونده . آخه اون موقع که امکاناتی نبود .سونوگرافی نبود که تاریخ زایمان را مشخص کند.چند روز بود که آمده بودم خونه مادرم و مثل پروانه دورم میچرخید.چون که دختر اول بودم و تازه می خواستند و نوه داربشن و به اصطلاح خودشان فرزند بادام هست و نون مغز بادام  ،دیگه خیلی خوشحال بودند. چیزی برام کم نمی گذاشتند که اوایل خرداد بود و هوای کازرون ها انگار کوره آتش. تازه حالا خرداد مرداد که میشد فصل خرماها دیگه انگار آتیش از آسمان می بارید. سه چهار روزی که گذشت یک روز و احساس خوبی نداشتم به مادرم هم چیزی نگفتم با خودم گفتم حالا بنده خدا نگران میشه فعلا که چیزی نیست.شبکه دیگه حالم خیلی بد بود مادرم خودش متوجه شد. سریع رفت دنبال یک مامای محلی به اسم ننه علی. ننه علی گفت :هنوز وقتش نیست حالا فعلا باید راه بره .بچه هر موقع وقتش باشه خودش به دنیا میاد .شما شور نزنید. _ننه علی ،میگی هنوز وقتش نیست؟! دخترم از صبح داره درد می کشه . _نه فعلا که باید راه بره تا بچه خودش بیاد! منم اون شب تا صبح را رفتم و مادرم به پام نشست تا دو روز درد میکشیدم و راه میرفتم و این ننه علی می گفت هنوز وقتش نیست. روزسوم بچه با هر بدبختی بود به دنیا آمد خدا میدونه که چقدر زجر کشیدم.
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * *. همه همسایه ها آمده بودندمن درد می کشیدم و بچه به دنیا نمی آمد. از بس من جیغ میزدم خاله ام دستش را گرفت جلوی دهنم و من از بس دستش را گاز گرفته بودم تمام دستاش کبود بود.مادرم فقط گریه میکرد و نذر و نیاز و التماس به خدا.. بچه که به دنیا آمد من بیهوش شدم. مادرم دست به دامان پسر عمه شده بود که آشنا داری برو یه دکتر بردار بیار. اونم سریع رفته بودیک دکتر آورده بود. دکتر تا منو میبینه ننه علی را خیلی دعوا میکنه _خانم تو دیگه داشتی این بنده خدا رو میکشتی..! آن وقتها کازرون زیاد دکتر نبود همین ماماهای محلی بودند .البته اگر شیراز بودم اینطور نمی شد. از بس ضعیف شده بودم اصلاً کسی من را نمی‌شناخت. دکتر دائم می آمد بالای سرم و کلی دارو و آمپول می داد تا یکم بهتر بشم. اگر آن دکتر نبود معلوم نبود زنده میموندم یا نه. دکتر میگفت: خدا این دختر را بهتون برگردون مادرجان از دعای شما بوده که دخترت سالم است. آخه می دید که مادرم چقدر بی‌تابی می‌کرد و نذر و نیاز که خوب بشم.چقدر دست به دامان دکتر می‌شد که تو رو خدا هر کاری از دستت بر می‌آید برای دخترم انجام بده. از یک طرف همه نگران وضعیت من بودند و از طرفی خوشحال که به بچه پسر است .همین که بابام شنیده بود بچه پسر چه کارهایی که نمی کرد. تا چند روز مغازه را بسته بود و مشغول قربانی و مهمانی دادن و نذری پخش کردن بود.نه اینکه مادرم ۶ تا دختر آورده بود و پسری نداشت پدرم خیلی خوشحالی می کرد. قدیم‌ها فرزند پسر دلخواه تر بود و می گفتند عصای دست پدر و مادر میشه. پدرم برای به دنیا آمدن هیچ‌کدام از بچه‌ها چقدر خوشحال نبود.نه این که از دختر بدش بیاد، اتفاقاً دخترها هم که به دنیا می آمدند می‌گفت که خدا را شکر سالم هستند قدمشون روی چشم. یادم ده سالی داشتم که رفتم بابام رو خبر کردم که بگم بچه به دنیا اومده.اونم دختر .اولش می ترسیدم برم به بابام بگم. گفتم نکنه ناراحت بشه و بگه بازم دختر !!؟ولی وقتی بهش گفتم گفت: _حال مادرت چه طوره ؟!قدم خواهرتم به روی جفت چشمام. پدرم نمی‌دانست من چقدر حالم بده و چقدر مادرم در حال نذر و نیاز است برای زنده ماندنم در حال ذوق کردن این پسر بود. البته بعد از پسر من خدا دوتا پسر به پدر و مادرم داد. پسر من ماشالله پنج کیلو بود و اندازه یک بچه چهار پنج ماهه.تقریباً همه محله می‌دانستند آقا محمد رضای موحد نوه دار شده و چه شادی ها که نمیکنه. همه اقوام که شنیده بودند من زایمان طبیعی داشتن دائم به من سر می زدند البته مادرم فقط به زنهای فامیل می‌گفت که چی کشیدم تا بچه به دنیا بیاد. به پدرم هم نمی‌گفت. فقط می دیدم یه گوشه خونه افتادم و دیگه نمیدونه چقد حالم بد بوده. قدیمها شرم حیا خیلی بیشتر بود زیاد مردها را در جریان می‌گذاشتند و گرنه اگر پدرم می دانست که من چه زجری کشیدم برای زایمان به واسطه داروهای دکتر هست که کمی بهترم، به جای اینکه اینقدر برای بچه زوج جوان بیشتر نگران خودم بود. ...
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* * * * * * *. خلاصه قرار شد اسمش را بگذاریم علی ، که خودم گفتم نه، بگذاریم «غلامعلی» .چون دوران بارداری در خلوت های خودم وقتی با خدا راز و نیاز می‌کردم می‌گفتم: ای حضرت علی اگر بچم پسر باشه ,دلم میخواد غلام خودت باشه اسمشو بذارم غلامعلی و همدم تنهایی هام باشه. سختی‌هایی که برای به دنیا آمدن غلامعلی کشیدم هیچ وقت فراموش نمی شود. همین سختی ها باعث شده بود که بیشتر دوستش داشته باشم و بهش وابسته تر باشم. غلامعلی روز به روز قد میکشید و من بیشتر ذوقش را می‌کردم.نه تنها من بلکه کل فامیل و مخصوصا خانواده هم خیلی دوستش داشتند.پدرم که غلامعلی را پسر خودش میدونست، به هر بهونه ای ما را می کشاند کازرون. با پدر و خانواده پدری خیلی انس گرفته بود.تابستان‌ها کلا آنجا بود با اینکه خیلی دوستش داشتم و به او وابسته بودم دلم نمی آمد جلویش را بگیرم.همین علاقه زیادی که به من داشت باعث می‌شد هر مشکلی داره بهم بگه. حالا اگر نمی گفت ، خودم از چشماش متوجه می شدم. یک روز از اتاق اومدم بیرون دیدم جلوی در ایستاده داره با یکی حرف میزنه تا من را دید گفت : باشه خداحافظ. فکر کردم با دوست کازرونیش، منصور واسه که هر روز می آمد از تو کوچه یه صدایی می داد. غلام علی هم باهاش میرفت.البته سنش خیلی بیشتر از غلامعلی بود خودم رو زدم به ندیدن و نشنیدن. همین که آمد داخل با دلهره پرسید: _مامان بابا هست؟! _نه بیرون چیزی شده؟! _چیزی نشده همینطوری پرسیدم! انگار می خواست حرفی بزنه هی دل دل می کرد.رپ سراغ مجتبی برادر کوچکش و چند بار این بچه را کشید و او را بوسید. مجتبی بچه آخر مبادا غلامعلی خیلی دوستش داشت. چند لحظه با مجتبی بازی کرده بعدش دوباره آمد پیش ما گفت: _مامان یه چیزی می خوام بگم! _بگو مادر چی شده؟! _آقای آگاه گفته فردا به بابات بگو بیاد مدرسه. _چی شده مادر تو اهل دعوا نبودی! _مادر کی گفته من دعوا کردم؟! گفتم آقای گفت آگاه گفته می خوام بابات را ببینم. _خوب حتما یه کاری کردی که معلم گفته بابات بیاد ببینمش! زنم عاشق خدایی این بچه که درسش خوبه عمل جراحی دعوا هم نیست آخه غلامعلی خیلی سر به زیر بود و کاری به کار کسی نداشت در این چند سالی که در این محل زندگی می‌کردیم یک بار هم نشده بود با یکی از همسایه ها دعوا کنه.سرش به کار خودش بود و اصلاً با هم سن و سال های خودش نمی پرید. با آدم های بزرگتر از خودش رفت و آمد داشت.آخه سر و کارش همش با مسجد  بود به همراه پدرش پای منبر و سخنرانی آقای دستغیب می نشست.از همان جا  با آدم های مسجد آشنا شده و آنها رفت و آمد داشت و آخر هفته ها هم که مدرسه نداشت راهی کازرون می‌شد. بیشتر سرشتوی کتاب بود و بعد از ظهر ها هم مسجد و بعضی مواقع تو محل فوتبال بازی می کرد. ...