شما از این جمله ها چقدر استفاده می کنید؟
"ببخشید فراموش کردم،
نوک زبونمهها، ولی یادم نمیاد
یادم رفت..."
🔹حافظه به توانایی ضبط و نگهداری اطلاعات گفته میشه و یکی از مهمترین مکانیزم.های مغز که اگر وجود نداشت، ما یادگیری و زندگی سودمندی نداشتیم. اگه از جملات بالا زیاد استفاده میکنید، این موارد رو رعایت کنید.
🔹با افزایش سن حافظه تضعیف میشه ولی راهکارهایی هست که با کمک گرفتن ازشون میتونیم این روند رو کندتر کنیم.
✨﷽✨
✅داستان کوتاه
✍️فرعون فرمان داد، تا یک کاخ آسمان خراش برای او بسازند، دژخیمان ستمگر او، همه مردم، از زن و مرد را برای ساختن آن کاخ به کار و بیگاری، گرفته بودند، حتی زنهای آبستن از این فرمان استثناء نشده بودند. یکی از زنان جوان که آبستن بود، سنگهای سنگین را برای آن ساختمان حمال میکرد، چارهای جز این نداشت زیرا همه تحت کنترل ماموران خونخوار فرعون بودند.
اگر او از بردن آن سنگها، شانه خالی میکرد، زیر تازیانه و چکمههای جلادان خونآشام، به هلاکت میرسید. آن زن جوان در برابر چنین فشاری قرار گرفت و بار سنگین سنگ را همچنان حمل میکرد، ولی ناگهان حالش منقلب شد، بچهاش سقط گردید، در این تنگنای سخت از اعماق دل غمبارش ناله کرد و در حالی که گریه گلویش را گرفته بود، گفت: آی خدا آیا خوابی؟ آیا نمیبینی این طاغوت زورگو با ما چه میکند؟
چند ماهی از این ماجرا گذشت که همین زن در کنار رود نیل نشسته بود، که ناگهان نعش فرعون را در روبروی خود دید (آن هنگام که فرعون و فرعونیان غرق شدند) آن زن، در درون وجود خود، صدای هاتفی را شنید که به او گفت: هان ای زن! ما در خواب نیستیم، ما در کمین ستمگران می باشیم
💐🍃💐🍃💐
🍃💐🍃
💐🍃💐
🍃
💐
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅
💠#قسمت_هفدهم : همه ما انسانیم
چشم که باز کردم با همون شرایط توی بازداشتگاه بودم ... حتی دستبند رو از دستم باز نکرده بودن ... خون ابرو و پیشونیم، روی پلک و چشمم رو گرفته بود ... قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... دستم از شدت درد می سوخت و تیر می کشید ... حتی نمی تونستم انگشت های دستم رو تکان بدم ... به زحمت اونها رو حس می کردم ... با هر تکانی تا مغز استخوانم تیر می کشید و مغزم از کار می افتاد ... .
زجرآورترین و دردناک ترین لحظات زندگیم رو تجربه می کردم... هیچ فریادرسی نبود ... هیچ کسی که به داد من برسه... یا حتی دست من رو باز کنه ...
یه لحظه آرزو می کردم درجا بمیرم ... و لحظه بعد می گفتم ... نه کوین ... تو باید زنده بمونی ... تو یه جنگجو و مبارزی ... نباید تسلیم بشی... هدفت رو فراموش نکن ... هدفت رو ... .
دو روز توی اون شرایط بودم تا بالاخره یه آمبولانس اومد ... با خشونت تمام، من رو از بازداشتگاه در آوردن و سوار آمبولانس کردن ...
.
سرم یه شکستگی ساده بود ... اما وضع دستم فرق می کرد ... اصلا اوضاع خوبی نبود ... آسیبش خیلی شدید بود ... باید دستم عمل می شد ... اما با کدوم پول؟ ... با کدوم بیمه؟ ... دستم در حد رسیدگی های اولیه باقی موند ...
.
از صحنه کتک خوردن من و پلاکاردهام فیلم و عکس گرفته بودن ... این فیلم ها و عکس ها به دست خبرگزاری های محلی رسیده بود ... و من به سوژه داغ رسانه ای تبدیل شدم ... .
.
از بیمارستان که مرخص شدم ... جنبش ها و حرکت ها تازه داشت شکل می گرفت ... بومی هایی که به اعتراض شرایط موجود ... این اتفاق و اتفاقات شبیه این به خیابون اومده بودن ... و گروهی از دانشجوها که برای اعتراض به وضع اسفبار و غیر انسانی ما با اونها همراه شدن ... همه جلوی دانشگاه جمع شده بودن ...
.
آروم روی زمین نشسته بودن و به گردن شون پلاکارد انداخته بودن ... همه ما انسانیم و حق برابر داریم ... مانع ورود بومی ها به دانشگاه نشوید ... .
پدرم گریه می کرد ... می خواست من رو با خودش به خونه ببره اما این آخرین چیزی بود که من در اون لحظه می خواستم ... با اون وضع دستم ... در حالی که به شدت درد می کرد به اونها ملحق شدم ... .
🔷🔷🔷
💠#قسمت_هجدهم : تحقق یک رویا
بالاخره موفق شدیم و دانشگاه مجبور به پذیرش من شد ... نبرد، استقامت و حرکت ما به پیروزی ختم شد ... برای من لحظات فوق العاده ای بود ... طعم شیرین پیروزی ... هر چند، چشمان پر از درد و غم پدر و مادرم، معنای دیگه ای داشت ...
.
شهریه دانشگاه زیاد بود ... و از طرفی، من بودم و یه دست علیل ... دستم درد زیادی داشت ... به مرور حس می کردم داره خشک میشه و قدرت حرکتش رو از دست میده ... اما چه کار می تونستم بکنم؟ ... حقیقت این بود ... من دستم رو در سن 19 سالگی از دست داده بودم ... .
.
یه عده از همسایه ها و مردم منطقه بومی نشین ما توی هزینه دانشگاه بهم کمک می کردن ... هر بار بهم نگاه می کردن می شد برق نگاه شون رو دید ... خودم هم باید برای مخارج، کار می کردم ... به سختی تونستم با اون وضع کار پیدا کنم ... جز کارگری و کار در مزرعه، اون هم با حقوق پایین تر ... کار دیگه ای برای یه بومی نبود ... اون هم با وضعی که من داشتم ...
.
کار می کردم و درس می خوندم ... اساتید به شدت بهم سخت می گرفتن ... کوچک ترین اشتباهی که از من سر می زد به بدترین شکل ممکن جواب می گرفت ... اجازه استفاده از کتابخونه رو بهم نمی دادن ... هر چند، به مرور، سرسختی و اخلاقم ... یه بار دیگه، بقیه رو تحت تاثیر قرار داد ... چند نفری بودن که یواشکی از کتابخونه کتاب می گرفتن ...
من قدرت خرید کتاب ها رو نداشتم و چاره ای جز این کار برام نمونده بود ... اما بازم توی دانشگاه جزء نفرات برتر بودم ... قسم خورده بودم به هر قیمتی شده موفق بشم ... و ثابت کنم یه بومی، نه تنها یه انسانه و حق زندگی کردن داره ... بلکه در هوش و توانایی هم با بقیه برابری می کنه ..
دوران تحصیل و امتحانات تموم شد و ما فارغ التحصیل شدیم... گام بعدی پیش روی من، حضور در دادگاه به عنوان یه وکیل کارآموز بود ... برعکس دیگران، من رو به هیچ دفتر وکالتی معرفی نکردن ... من موندم و دوره وکلای تسخیری... وکیل هایی که به ندرت برای دفاع از موکل، به خودشون زحمت می دادن ... و من باید کار رو از اونها یاد می گرفتم ...
.
هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... باید برای به دست آرودن ساده ترین چیزها مبارزه می کردم ... چیزهایی که برای دیگران انجامش مثل آب خوردن بود ... برای من، رسیدن بهش مثل رویا می موند ... .
⬅️ادامه دارد...
✋
عابربانک فریدون چطور از کشور فرار کرد
🔺قاضی صلواتی در دادگاه رسیدگی به پرونده شرکت کروز، از شخصی به اسم «مسعود احمدیزاده» نام برد. مسعود رفیق گرمابه و گلستان فریدون و بهعبارتی کارت عابربانک اوست. تحقیقات بیشتر نشانگر آن است که او را میبایست مخزن اسرار فریدون نامید.
🔸براساس گزارش معاونت حقوقی اطلاعات سپاه، مبالغ متعددی به حساب این فرد واریز شده و درنهایت در اختیار فریدون قرار گرفته. فریدون رشوههایی را که میگرفته از طریق حساب مسعود دریافت میکرده است.
🔹احمدیزاده بهخاطر همین اتهام به ۱۵ سال حبس محکوم شد که پس از اطلاع از آن با همکاری حسین فریدون در بهمن ۱۳۹۵ به ترکیه گریخت.
🔸مسعود همچنین در پوشش یک موسسه خیریه با همسر و دختر فریدون و شبدوست مالامیری که ابربدهکار بانکی است، همکاری داشته. مالامیر نیز پس از آغاز برخورد با بدهکاران و مفسدان اقتصادی، از کشور گریخت. درواقع متهم اصلی به محض حساسشدن نهادهای نظارتی، برای آنکه ردی از خود برجای نگذارد، مرتبطان خود را از کشور خارج میکند./فارس
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#چهارشنبه_های_زیارتی
#وقت_سلام
@fatemi_ar
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹به مناسبت سالروز حماسه 6 بهمن 60 مردم آمل
♦️ رهبر معظم انقلاب: قضیه ششم بهمن آنقدر اهمیت داشت که امام بزرگوار ما آنرا در وصیت نامه تاریخی خود مندرج کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استدلال مرتضی حسینی همه را ساکت کرد
۲۰۰ میلیون میدم بجاش دست و بچهتو قطع میکنم !
✨﷽✨
‼️ خداوند متعال بنده توبه کار را دوست دارد!
🗣آیت الله مجتهدی:
😊❤️ شماببینید وقتی فرزندتان یک خطایی می کند، بعد می گویید: «غلط کردم!» چقدر خوشحال می شوید. او را بغل می کنید و می بوسید.
🔻 شما که بنده خدا هستید این قدر از پشیمانی فرزندتان خوشحال می شوید، آن وقت خدا که معلوم است چه قدر از توبه بندگانش خوشحال می شود.
🔻فقط یک کلمه به خدا بگو:
❤️«خدایا غلط کردم نفهمیدم! عمرم را به بیهودگی و بطالت گذراندم.»
⚠️گاه شیطان به سراغ بعضی افراد می آید و به آنها می گوید: «بی خودی توبه نکن! تو خیلی بدی کردی و محال است که خدا تورا بیامرزد!» این سخن، سخن شیطان است.
📚 در محضر مجتهدی، ج۲، ص۲۸
@fatemi_ar
✍امام هادی علیه السَّلام میفرمایند:
حقتعالی، حضرت موسی (ع) را به عصا و ید بیضاء معجزهاش بخشید چون در آن زمان ساحران و جادوگران بر مردم تسلط داشتند، پس از سوی خدا معجزهای متناسب با آن زمان بر آنان استیلاء و برتری داده شد که حجتی بر آنان باشد. در زمان حضرت عیسی (ع) بیماریهای مزمن شیوع داشت و مردم نیاز به طبابت داشتند پس حقتعالی حجتی را آورد که مانند آن نداشتند که بیماران را شفاء میداد و مردگان را زنده میکرد. نبی مکرم اسلام (ص) زمانی آمدند که شعر و خطابه و فن سخنوری بر جامعۀ آن روز غلبه و برتری داشت و قرآن و حکمتهای توحیدی بر ابطال عقاید آنان، معجزۀ بزرگ نبی مکرم اسلام (ص) در آن زمان بود.
📚برگرفته از کتاب اصول کافی
🕌 @fatemi_ar
✋
افشای اموالی که فرح پهلوی پس نمیدهد!
🔺برخی رسانه های خارجی مانند ساینس مانیتور، فایننشالتایمز و نیویورکتایمز سیاهه کوچک بخشی از اموال مسروقه توسط محمدرضا پهلوی و خانواده اش از مردم ایران را منتشر کرده اند که مرور آنها باورنکردنی است.
🔹۳۵ میلیارد دلار پول نقد خارج شده هنگام فرار از ایران
🔹۳۸۴ چمدان جواهرات شامل تاج های بدون قیمت شاه و ملکه
🔹اموال مخفی در بانک چیس منهتن
🔹کاخ ۱۰ میلیون فرانکی رز در سوئیس
🔹گران ترین خانه در حومه لندن
🔹ساختمان ها و باغ های اسیل مانس انگلیس
🔹گرانترین باغ در ناپل ایتالیا
🔹باغ کاپری
🔹قصر مجلل سنت موریس سوئیس معروف به پایتخت زمستانی شاه
🔹جزیره ۷۰۰ میلیون دلاری شاه در اسپانیا
🔹ملک یک میلیون پوندی واقع در مناطق راکی آمریکا
@fatemi_ar