【#هرروز_یک_حدیث🌹 】
#پیامبراڪرم{صلےاللهعلیہوآلہوسلم}فرمودند:
هر کس داد #مظلوم را از ظالم بگيرد ﴿💪🏻﴾
در #بهشت با من یار و همنشین باشد ﴿🌸﴾
📖 ڪنزالفوائد، جلد 1
👤|#خـــــــــــــــادم_الحســـــــــــــــین
دختران_فاطمے|پسران_علوے🍃
#شهیدنویس ✍🏻
.
بــھقــولداشابرام
هـرکسـےظرفیـتمشھـورشدنرونداره !!
ازمشھـورشدنمـھمتراینکـھ
آدمبشیـممشتـے💔:)'
#سربازگمنام
دخترانفاطمیپسرانعلوی🌼✨
#ڪلامامیر
امام علی (ع):🍃
در راه خدا با دستهای
خود جهاد کنید ،اگر
نتوانستید با زبانهای
خود و اگر باز هم
نتوانستید با قلب
خود جهاد کنید ♥️
#حدیثانه
#سربازگمنام
دخترانفاطمیپسرانعلوی🌼✨
[• #توصیہهای_مجردانه♥•]
✍🏻چهار اصل ساده که باعث می شود متوجه شوید فرد مقابل واقعا قصد #ازدواج 💍 دارد یا خیر👌🏻
1 - فردی که قصد ازدواج دارد در دوره آشنایی، #تقاضای_نامشروع🔥 نمی کند.
2 - فردی که قصد ازدواج دارد، این #ارتباط را از خانواده اش پنهان نمی کند.😎
3 - فردی که قصد ازدواج دارد، زمان #آشنایی را بیش از اندازه طولانی⌛️ نمی کند.
4 - فردی که قصد ازدواج دارد علاوه بر #معرفی شخصیت خود، سعی می کند از طرف مقابل و خانواده اش شناخت پیدا کند و تنها به #تبادل_احساسات❣ و بیان #جملات_عاشقانه💖 و عاطفی بسنده نمی کند.
#روانشناسی_خانواده
#دانستنےهاےپیشازازدواج
#خوشبختےنصیبدلهاےپاکتون
#بهحقامامموسےڪاظمعلیہالسلام💚
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
ⓙⓞⓘⓝ↯
♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
نذارخدابلاڪتکنہ؛
بقیہلایڪ👍🏻
بقیہبلاڪتبکنند؛ولی
خدالایڪتکنه🙃💛✨!
#خادم_الزهرا🌸
دختران_فاطمے|پسران_علوے🍃
💠قسمت هفدهم: چشم ها را باید بس✅
تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ...
- آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه
... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ..
خنده اش گرفت ...
- علیک سالم ... صبح شنبه شما هم بخیر ..
سرم رو انداختم پایین ...
- ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ...
از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ...
- روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه
... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ..
حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی
گفتم ...
- آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟ ...
دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ...
- میری سر کالس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو
ببینی ...
دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ...
- نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ...
از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کالس که رسیدم ...
یهو حواسم جمع شد ...
- خوب اگه االن من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن
توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ...
دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ...
#سربازگمنام
💠قسمت هجدهم: عزت از آن خداست ..
دفتر رو در آوردم و دادم دستش ...
- آقا امانت تون ... صحیح و سالم ...
خنده اش گرفت ..
زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن ...
مهران فضلی ... پایه چهارم الف ... سریع بیاد دفتر .
با عجله ... پله ها رو دو تا یکی ... دو طبقه رو دویدم پایین ... رفتم دفتر ... مدیر باهام
کار داشت ...
- ببین فضلی ... از هر پایه، 3 کالس ... پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست ... یه
ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است ... و کادر هم سرشون خیلی شلوغه ... تمام کپی
های مدرسه و پرینت ها اونجاست ... از هر کپی ساده ای تا سواالت امتحانی همه پایه
ها ... از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی ...
کلید رو گذاشت روی میز ...
- هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده ...
مواظب باش برگه هم
اسراف نشه ... بیت الماله ...
از دفتر اومدم بیرون ...
مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم... باورم نمی شد تا این حد
بهم اعتماد کرده باشن ...
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم ... اون روز که به خاطر خدا ...
برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر ..
و خدا نگذاشت ... راحت اشتباهم رو جبران کنم ... در کنار تاوان گناهم ... یه امتحان
خیلی سخت هم ازم گرفت ...
و اون چند روز ... بار هر دوش رو به دوش کشیدم ...
اشک توی چشم هام جمع شده بود ...
ان اهلل ... تعز من تشاء ... و تذل من تشاء ...
خدا به هر که بخواهد ... عزت عطا می کند ...
#سربازگمنام