eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
551 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
🧔🏻|😁 همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم از خانم ها میگیم ...⚡️🌥 از چادری ها میگیم....اما امروزمیخوام بگم...✋🏻 سلامتی هر پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی و خم به ابرو نمیاره...☺️ 4- سلامتی اونیکه پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز...🙃💪🏼 سلامتی کسی که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی...✌️🏻 سلامتی پسری که سَرشو خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ، نه رودروی ناموس مردم....🧔🏻 7- سلامتی هرچی پسره که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتون،نه لباس های تنگ وشلوار جاستین...😎 8- سلامتی اونی که نه مدونا میشناسه نه شکیرا والیزابت تیلور ...دختر رویاهاشم سلنا گومز نیست..😉 سلامتی اون مردی که وقتی تو تاکسی میبینه دوتا خانم نشسته نمی ره وسطشون بشینه...😅 سلامتی اون پسری که بلده مکبر باشه و نماز اول وقتش حجته...🙂 11-سلامتی اون پسری که تظاهرات وراهپیمایی رفتنش عین نماز اول وقت میمونه براش........☝️🏼 12-سلامتی اون پسری که جای نود شب زود میخوابه تا صبح نمازش قضا نره... سلامتی هرکی که پیشش،روبروش ،کنار دستش تو کلاس با امنیت میشینی وانگارنه انگار کنارش دختر نشسته... سلامتی اون پسری که بعد امتحان نمیره پیش همکلاسی های مونث وبگو بخند رابندازه به بهانه ی امتحان... 16-سلامتی اون پسری که حاضره دخترا بهش بگن مَریضو اون وا نده... 17-سلامتی اونی که تو تابستون میره اردوی جهادی نه صفا سیتی با دوست دختراش توشمال سلامتی هرچی پسر مذهبی... سلامتی هرچی بچه حزب اللهی....🤞🏼🤓 منبع:asrz11.blog.ir 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
97.5K
بچہ‌شیعھ‌نمازش‌اوݪ‌وقته🌸🍃
👌🏻♥️ یادماݩ بآشد ↴ گناه ڪه‌ڪردیم°•○ آݩ را به حساب جوانی ݩگذاریمـ×°• میشود↷ 🍃°•جوانی ڪرد به عشق مهدے(عج) به شهادت رسید فدای مهدے(عج)🥀•° [ 💛 اݪلّہُمَـ عَجِّݪ ݪِوَݪیڪ اݪّفَرَج 💛 ] ♥️ 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
░•. 👳🏻 .•░ . . پرسش 📝اگر كسی به مسجد برود و كفشش را ببرند آیا می‌تواند كفش دیگری را كه جای آن گذاشته‌اند ببرد؟ ✍اگر كفش او را ببرد و كفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند كفشی كه مانده مال كسی است كه كفش او را برده در صورتی كه از پیدا شدن صاحبش مأیوس و یا برایش مشقت داشته باشد می‌تواند به جای كفش خودش بردارد ولی اگر قیمت آن از كفش خودش بیشتر باشد باید هر وقت صاحب آن پیدا شد زیادی قیمت را به او بدهد و چنانچه از پیدا شدن او ناامید شود باید با اجازه حاكم شرع زیادی قیمت را از طرف صاحبش صدقه بدهد و اگر احتمال دهد کفشی که مانده مال کسی نیست که کفش او را برده حکم مجهول المالک را دارد یعنی باید از صاحبش جستجو کند و اگر از پیدا شدن او نا امید شد از طرف او به فقیر غیر سید صدقه دهد. 📚توضیح المسائل حضرت امام (ره)، م 2581 🍃 . . 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 •[شنود]•  کتاب شنود؛ تجربه‌ نزدیک به مرگ، رمانی خواندنی از گروه فرهنگی انتشارات شهید هادی است. در این کتاب خاطرات یکی از مسئولین امنیتی را می‌خوانیم که از مرگ بازگشته است.😬 📗این کتاب داستان و تجربه نزدیک به مرگ را بازگو می‌کند. تجربه‌ عجیبی از دنیای پس از مرگ که با آموزه‌های دیانت اسلام منطبق است و می‌تواند برای اهل ایمان راهگشا باشد. جسم او ده روزی را در بیمارستان و در بدترین فشارها گذراند و به تایید پزشکان در کما بود. اما روحش به گشت و گذار در عالم پرداخت و حقایق بسیاری را به چشم دید. حقایقی که با گفته‌های علمای ربانی درباره معاد و زندگی پس از مرگ نیز مطابقت دارد.✨ ⚡️ 🌸 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
#معرفی_کتاب📚 #کتاب •[شنود]•  کتاب شنود؛ تجربه‌ نزدیک به مرگ، رمانی خواندنی از گروه فرهنگی انتشارات
📚 •[شنود]•  سال‌ها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زير آب گير كردم و نزديك بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه می‌كردم، خورشيد را مانند يك گوی نورانی بر سطح آب می‌ديدم كه هر لحظه آرزو داشتم به آن نزديك شوم. آنجا مسير نور خورشيد را شبيه يک دالان نورانی به سمت بالا مي‌ديدم. حالا پس از سال‌ها كه از آن روز می‌گذشت، يكبار ديگر همان اتفاق افتاد! تمام دنيا سياه شد. فقط بالای سرم را می‌ديدم که يک نقطه بسيار روشن می‌درخشيد. سينه‌ام سنگين بود. توجه من از آن نقطه نورانی به پايين پايم در همان اتاق کوچک جلب شد. يكباره ديدم پيرمردی بسيار نورانی و مهربان كه نمی‌توانم زيبايی چهره و محبتش را وصف كنم، با فاصله کمی روی سينه‌ام نشسته! با مهربانی به من لبخند زد و گفت: می‌خواهی با من بيايی؟ آمده‌ام جان تو را بگيرم، آماده هستی؟ من كه وحشت تمام وجودم را گرفته بود، مات و مبهوت نگاهش كردم. مثل نگاه ملتمسانه يک دانش آموز در سر جلسه امتحان، وقتی امتحان تمام شده و او هيچ جوابی ننوشته نگاهش کردم. به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نيست همراهش بروم. من که در زندگی خيلی کارهای مهم و خوب کرده‌ام و آدم خيلی خوبی بودم. برای همين دستانم را به سمت حضرت عزرائيل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. خيلی خيالم از خودم راحت بود. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت! بدنی شبيه من روی تخت بيمارستان بود و خودم در مقابل پيرمرد! 🌹 👤|‌ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا