eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
544 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰♥️🌱⊱ ❛ | ⃟🎞 گر فکࢪ رهایۍ ز غم و راھ نجاٺے در این‌شب‌پرفیض‌تو خواهےثمراٺے باید کھ بہ‌کورے دوچشمان‌حسودان بࢪ احمد و آلش بفرستے صلواتے..✨ ♡🎈 👤|‌ دختران_فاطمے|پسران_علوے
📿«مبعث مبارک» 📜 ان‌شاءاللہ از امروز درکانال داستان‌هایی از زندگی آموزنده پیامبر اکرم (ص) از زمان تولد مبارک ایشان تا زمان رحلت برای شما بازگو خواهدشد. به این ترتیب، در این مبعث با سعادت، داستان‌هایی از زندگی ایشان را مرور می‌کنیم. 🌹این آموزه‌ها همان اهدافی بودند که پیامبر (ص) برای حفظ و انتشار آن‌ها به جهانیان، تلاش‌های بسیار کردند. در ادامه می‌توانید داستانی درباره هریک از دوره‌های مختلف زندگی پیامبر اکرم (ص) را مطالعه نمایید.
قسمت اول: (کودکی متولد شده از پاکی و نور) ⛺ پدر و مادر پیامبر (ص)، آمنه و عبدالله هر دو از قبیله قریش بودند. قریش قبلیه‌ای بود که بزرگانِ آن،‌ در مکه نفوذ فراوانی داشتند و افرادش از بازرگانان مشهور آن زمان بودند. 🌴پدر محمد (ص) چندماه پس از ازدواج با آمنه و تولد محمد (ص) برای تجارت عازم «شام» شد. پس از انجام تجارتش در حالی که به مکه باز می‌گشت، در «یثرب» از دنیا رفت. پس محمد (ص) را به زنی به نام حلیمه سپردند تا ضمن حضور در فضایی آرام‌تر، در محیط ساده و پاک بادیه پرورش یافته و بزرگ شود. ⚫ ۴ سال بعد، آمنه مادر پیامبر (ص) تصمیم گرفت محمد ۴ ساله را به یثرب ببرد تا خویشاوندان و اقوام فامیلش را ببیند. پس از آن دیدار زمانی که به مکه بازمی‌گشتند، آمنه‌ در «ابواء» درگذشت. او را که ۳۰ سال بیشتر نداشت در همان جا به خاک سپردند. از این رو قرآن و تاریخ همواره از محمد (ص) به عنوان کودکی یتیم که از بچگی سختی‌های بسیاری را تحمل کرده‌است، یاد می‌کند. 🌾 پس از مرگ آمنه، محمد (ص)‌ را به جدش عبدالمطلب سپردند. محمد (ص)‌ ۸ سال بیشتر سن نداشت که پدربزرگش نیز از دنیا رفت. این بار عموی محمد (ص) یعنی ابوطالب بود که حمایت و سرپرستی او را بر عهده گرفت. 🌞 گفتیم که بیشتر افراد قبلیه قریش تاجر بودند. عموی محمد (ص) نیز از تاجران مشهور بود. از این محمد (ص) همواره در سفرهای تجاری همراه عمویش حضور داشت و در کنار او مشغول سفر کردن بود. 🐪 در یکی از این سفرها،‌ یکی از عالمان مسیحی آن زمان به نام «بحیرای نصرانی»، محمد (ص) و عمویشان را ملاقات کرد. در همان جا به ابوطالب،‌ نبوت حضرت محمد (ص) را وعده داد و به او هشدار داد که مراقب خطراتی که از سمت یهودیان آن‌ها را تهدید خواهد کرد،‌ باشند. 🌸🍃 دختران‌فاطمی|پسران‌علوی
[…اگر‌اراده‌ڪنی‌ڪه‌خود‌را‌حفظ‌کنی؛ پروردگار‌هم‌هنگام‌ارتکاب‌گناهان‌برایت مانع‌ایجاد‌میکند…🌿ヅ] دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨
☝️🏻 💍 .‌ این روزها که سن ازدواج 💞بالا رفته است، ازدواج در سن پایین محاسن زیادی دارد که نمی توان منکر آن شد. ☺️به طور مثال زن در کنار همسر💑 و با درک شرایط رشد می کند، در حالی که دخترانی که در سن بالاتر ازدواج می کنند، شخصیت آنها شکل گرفته است و ناسازگاری در آنها بیشتر و انعطاف کمتر است. 👌🏻هر چند از سوی دیگر دیگر زوج‌هایی 💞که در سن بالا زندگی مشترک را آغاز کرده‌اند به خاطر شناخت بهتر از خود و نیازهای درونی یکدیگر، مشکلات عاطفی کمتری دارند.😇 .‌ .‌ 👤|‌ 😍‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
Khamenei.ir13991221_40565_1281k.mp3
زمان: حجم: 11.38M
🎙 ♻️ صوت کامل بیانات امام خامنه ای(مدظله العالی) در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث پیامبر اعظم صلی ‌الله ‌علیه‌ و آله ‌و سلم. 📆 ۹۹/۱۲/۲۱ 🔰سیر بحث حضرت آقا: 1⃣|اوّل صحبت در مورد مسائل بعثت و انقلاب؛ یك تعریف بعثت. 2⃣|دوم اهداف بعثت: اهداف اصلی و سایر اهداف. 3⃣|سوم راه رسیدن به اهداف: یك برنامه گسترده، دو قدرت سیاسی. 4⃣|چهارم رابطه انقلاب و بعثت. 5⃣|پنجم دو عنصر مہّم مواجه با دشمن: یك بصیرت و دو صبر و استقامت. 6⃣|ششم تعریف دقیق بصیرت و صبر. 7⃣|هفتم دو هدف دشمن در جنگ نرم: یك قطع زنجیره ی تواصی به حق و صبر و دوم حقایق را وارونه کردن. 8⃣|هشتم نتیجه قطع این زنجیره ناامیدی و احساس تنهایی و ضعیف شدن اراده ها و راه جلوگیری از این امر خطرناك: جوانان هستند جوانان، افسران جنگ نرم هستند و وظیفه دارند در فضای مجازی برای امیدواری و تنبلی نکردن و...فعالیت کنند و تبلیغ کنند. 9⃣|نہم مصادیقی از وارونه نمایی حقیقت توسط دشمنان و روشن کردن چهره حقیقی و واقعی آنها. 🔟|دهم تلاش و تشکر از تمام کسانی که در مجموعه های پزشڪی درخدمت مردم هستند. 👤|‌ دختران_فاطمے|پسران_علوے
💔 قسمت دوازدهم: چاه عمیق محمد پایش را روی پدال گاز فشرد و گفت: -کمربندتم ببندی... صادق همانطور که به صندلی تکیه زده بو  گفت: *برادر شما همیشه اینقدر در کار دیگران ورود میکنید؟ -البته این دیگران برادر خانم بنده ست بهش علاقه دارم برا سلامتیش گفتم کمربندشو ببنده نهایتا اجباری هم نیست ولی مثل اینکه شما زیادی معذبی *بله من به برادر میلاد گفتم ماشین بگیریم شما آهسته میری آخرش میترسم به صحبتهای گرانقدر سید نرسیم -از این تندتر که خلافه! هنوز تو شهریم بچه ای یه دفعه میگذره... حالا فوقش نرسیدید از بقیه میپرسید، اصلا صحبتهای رهبر هم وقتی موردی پیش بیاد نتونیم بشنویم پیگیری میکنیم مکتوبشو میخونیم یا از کسی که شنیده میپرسیم... صادق این را که شنید صورتش قرمز شد و گفت: *مشکل شما اینه که فکر میکنید رهبرتون بالاتر از همه ست -رهبرتون؟ رهبر امت اسلامیه... به ظاهر مذهبیتون نمیاد که ... *هرکی علی رو قبول داشت باید حسینم قبول داشته باشه؟ -رسما داری میگی... ×ای بابا ول کنید جانِ میلاد -میلاد جان اجازه بده میخوام ببینم این برادر صادق شما چطور در مورد نایب امام زمان(عج) اینجوری حرف میزنه!؟ *اگر امام زمان نایب بخواد چرا سید ما نباشه !؟ -نه مثل اینکه مسئله شما چیز دیگه ست...نایب امام زمان(عج) به گفته خود معصومین باید عادل و باتقوا و با شجاعت و بصیرت باشه، کسی که جامعه اسلامی رو متحد کنه نه اینکه جیبش پر از  دلارای انگلیسی و آمریکایی باشه و به جای اسلام، مجلس  لعن و  فحاشی و خودزنی برپاکنه تا از شیعه یه چهره خونریز و پرخاشگر تو دنیا نشون بده  و مدام شیعه و سنی رو به جون هم بندازه تا تو سایه جنگ و اختلاف داخلی، دشمنا با امنیت به جنایتاشون مشغول باشن اصلا چرا این به اصطلاح حاج آقای شما یک کلمه از ظلم و جنایات صهیونیستا نمیگه به مسلمون کشی شون اعتراض نمیکنه بعد مدام با نظام اسلامی ایران دشمنی میکنه..... *آخه پدر....بزن کنار تا یه حرف بیخودی از دهنم در نیومده ×آره محمد بزن کنار به خدا بد میشه -میزنم کنار  ولی این نابرادر تنها پیاده بشه *فقط بخاطر میلاد چیزی که لایقشی نثارت نمیکنم وگرنه هرکی صدتا کمترش پشت سر حاج آقامون گفته مشت و ... -حرف ناحقی که زدی از صدتا فحش و مشت بدتر بود...به سلامت *پیاده شو میلاد -میلادجان کجا؟ شما مهمون دارید. بیا برگردیم خونه *میلاد اگه الان اومدی که اومدی وگرنه دور منو و هیئت و همه چی رو خط بکش ×محمد من باید برم -چرا باید؟ داداشم اصلا تا خونه من هیچی نمیگم فقط بیا بریم خونه مادر و حلما... *برادر میلاااااااد ×خداحافظ محمد میلاد  پیاده شد و با قدم های مردد دنبال صادق راه افتاد. لحظاتی بعد سوار ماشینی شدند. میلاد  قبل از سوار شدن سرش را برگرداند و به محمد نگاهی انداخت اما با کشیده شدن دستش در ماشین نشست. محمد به دور شدن ماشینی که آنها را سوار کرده بود، خیره شد. بعد ماشین خودش را روشن کرد. نفس عمیقی کشید و شروع کرد زیرلب آیت الکرسی خواندن... ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین.کاف.غفاری الهدی دختران فاطمی پسران علوی
💔 قسمت سیزدهم: سردار ( دانشگاه افسری امام حسین-۱۳:۳۰) - فرشته ها خسته شدن بس که ثواب نوشتن سر از سجده بردار حاج حسین، شب شدها! عباس کلاه لبه دارش را از روی موهای پرپشت و سفیدش برداشت و کنار حسین روی دو زانو نشست و ادامه داد: -کلاسای عصرتو براچی تعطیل کردی حسین؟  حسین سر از سجده برداشت و همانطور که نگاهش خیره تسبیحش بود آهسته گفت: +باید برگردم عباس -قبلا درموردش حرف زدیم +حرف من همونه که گف... -تو یه نظامی هستی حسین پس باید از مافوقت اطاعت کنی  حسین سرش را بلند کرد. انعکاس نگاهش که در چشم های گرد و سرخ عباس افتاد، لب های ترک خورده اش را بی صدا از هم بازکرد ولی چیزی نگفت. از جیب لباسش کاغذ تاخورده ای را بیرون آورد و درحالی که بلند میشد آن را در دستان عباس گذاشت. عباس کاغذ را که باز کرد برق از چشمانش پرید. دست حسین را که حالا تمام قد ایستاده بود، گرفت و با تشر گفت: -مثل بچه ها قهر میکنی....استعفاتو دستم دادی که چی؟ حالا که... +خیلی بهش فکر کردم -دوتا گزارش از چندتا تازه کار علیه ات رد شده  بعد... +بخاطر اون نیست -پس چیه؟ چیه اگه جانزدی و کم نیاوردی؟ +اواخر جنگ یه بار که برا شناسایی رفته بودم تو خاک دشمن...یهو یه کلت کمری چسبید به شقیقه ام پشت بندشم یه صدای گوش خراش با لهجه زیاد اما به زبون فارسی گفت"همه چی تمومه" اون لحظه باهمه وجود آماده بودم جونمو همه هستیمو برا دفاع از انقلاب و خاک کشورم بدم ولی حالا...حالا عباس...وقتی محمدم گفت برا همون اهداف  میخواد بره تو دل خطر...دلم لرزید -کسی بخاطر عشق پدرانه ات به تنها بچه ات سرزنشت نمیکنه حسین! اونم...بعد از اون سه تا پسری که هیچکدوم برات نموندن... +من با کسی کار ندارم، حرفم بین خودم و خدای خودمه...اینکه فکر میکنی با چهارتا تهمت و توهین جازدم برا تویی که رفیق چهل سالمی... -ببخشید نباید اونطور می... +هنوز حرفم تموم نشده...عباس من راهمو عوض نکردم. فقط دارم از طریق دیگه ای وارد میشم -نمیتونم اجازه بدم  با وضعی که داری بری منطقه +عباس اگه آزاد باشم راحت تر میتونم با این ستون پنجمیا برخورد کنم -برا یه عملیات مهم اینجا بهت احتیاج دارم +تو نیروی خوب برا عملیاتای اینجا داری -ولی به هیچکدومشون مثل تو اعتماد ندارم...حسین نمیخواستم بگم ولی...از بچه های اطلاعات یه تیم پنج نفره برا این عملیات قراره همکاری کنن +خب؟ -کوروشم جزء اون پنج نفره +اونکه با قید وثیقه بیرونه...با من شوخی نکن عباس آخه یه خبرچین ساده چرا باید تو ماموریت مهم.... - ولله اینجا بیشتر بهت نیازه دایره این پرونده هر روز داره بزرگتر میشه تازه اون جاسوس دو تابعیتی اعتراف کرده...  ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غفاری دختران فاطمی پسران علوی
شب جمعھ است....💔 ای کاش راست باشد ڪہ میگویند دل به دل راه داࢪد....💔.ارباب دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨