eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
551 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 】 🌼•°پیامبراڪرم(صلےالله‌علیہ‌و‌آلہ): 🌿•°هر کس برای سازش دادن میان زن و شوهر قدم بردارد، خداوند متعال ثواب هزار شهیدی که به حقیقت در راه خدا به شهادت رسیده‌اند به وی عطا خواهد فرمود👌🏻✨ 📚•°ثواب‌الاعمال، ص ٦٧١ 🌸🍃 دختران_فاطمے|پسران_علوے
.↯ 🌿 ↯. . . 95 ✅ یه انگیزه ای وجود داره که "زیبا تر از انگیزه منفعت طلبی" و "با دوام تر و راحت تر از انگیزه محبت" هست. 👈🏼 راه اصلی که ما باید طی کنیم انگیزه ای هست به نام "ادب". ✔️ راهی که عمومی و فراگیر و بسیار زیباست انجام دادن کارهای خوب بر اساس ادب هست. مسیر درست تربیت انجام عمل بر اساس ادبه. ✅ در واقع انگیزه ادب تونل اصلی وارد شدن به دین و همه خوبی هاست و هر کسی از هر راهی غیر از ادب وارد بشه یا جلو نمیره و یا یه روزی از مسیر خارج خواهد شد... . . ↯.♥️.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ... 🌸 دختران_فاطمے|پسران_علوے
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔽 براى دانلود كليپ هاى بيشتر به كانالمـــون يه ســرى بزنين دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻 @seyedoona_eitaa 🔽 ضمنا از صفحه اينستامــون هم غافل نشين،اونجا هم دورهميم 👉🏻 instagram.com/seyedoona لطفا نشر دهيد🎥💫
《Jusť God Can Help Me♥️🖇》 فقط خدا مے تواند ڪمڪم کند.....💛👑 ✍🏻 دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨
توصیه های امام زمان به شیعیان (۵) 🔴 امام زمان ارواحنا فداه در تشرف آیت الله مرعشی نجفی (ره) خواندن این ذکر را در رکوع نمازهای یومیه به ویژه در رکعت آخر توصیه کردند: 🔵 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨
هدایت شده از  یادگاران
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمرین صبوری از دوری ... برای ما دل‌بسته‌های رمل های فکه، نمی‌دونم تا کی باید ادامه پیدا کنه؟! ولی اینو خوب میدونم اگه ما شهدا رو دعوت کنیم .... اگه ازشون بخوابم بیان و دست روی دل های مرده ی ما بکشن میان ...🕊 آره خلاصه رفیق مهمونی گرفتیم به میزبانیِ دلهای تنگ🌱 که مهمون های ویژه ای داره 😍♥️ شماهم دعوتی :) ما همینجا ، تو خونه هامون ، کنج اتاقمون میریم راهیان نور ، درسته مجازیِ اما خب دلامون حقیقی و واقعی تنگشونه :) تاریخ مهمونی: ۲۴ تا ۲۷ اسفند ماه ساعت :۱۶ تا ۱۸ عصر 📆⏰ ♥️ eitaa.com/yadegaranir
👈همسر تصميم گرفتــ که شود ؛ و شُد یکــی از والای بهشتــی ... 👈پسر تصميمــی برای شدن نداشتــ ... غرق شد و شُد درس برای آیندگان... 👌 اولی همسر يک بود و دومی پسر يک ...!!! 📌 براے شدن هيچ قابل قبول نيستـــــ .... ✅اين هستــی که تصميم می‌گيری تا عوض بشی 💢 ‌آدم هم زمانی عوض میشه که پا روی هوای نفسش بذاره... ‌ دختران‌فاطمی‌پسران‌علوی🌼✨
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱•°[ᴇsᴛʀʏ]°•🌱 حَواسِت هَستٓ بہ موهایِ سِفید سَرَم ؛ چِقدَر امساݪ از گذشتِہ شڪستھ‌ترم !💔 🌸🍃 دختران‌فاطمی|پسران‌علوی
💔 قسمت چهاردهم: مهمان داریم در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای  با سیلقه چیده شده بود. حلما و محمد که وارد خانه شدند، بوی سبزی سرخ شده و نارنج، دهانشان را به تعریف بازکرد. حلما جلوتر از محمد دوید داخل سالن پذیرایی و گفت: +سلام مامانی ...قرمه سبزیه؟ ×سلام گل دخترم، بله به افتخار داماد عزیزم بعد لبخند کوچکی تحویل چشمان محمد داد. محمد هم که متوجه شده بود گل از گل چهره مهربانش شکفت و درحالی که کاسه های ترشی را از مادر حلما میگرفت گفت: -دستت دردنکنه مامان جان مگه شما به فکر من باشی حلما چادرش را از سرش برداشت و روی دست انداخت بعد رو به مادرش گفت: +نو که اومد به بازار کهنه میشه... ×حسودی نکن دخترجان -مامان جان ببین تو این مدت چی کشیدم از بس... و درحالی که لحنش به شوخی تغییر میکرد ادامه داد: -از بس غذا های خوشمزه درست میکنه سه کیلو چاق تر شدم آخه نباید از در رد بشم؟ و صدای خنده مادر حلما و محمد در خانه پیچید. حلما نیم نگاهی به محمد انداخت و چیزی نگفت. دقایقی بعد مادرحلما صدا زد: ×حلما سادات بیا دیگه سفره پهنه مادر -خانم خانما بیا دیگه شوهرت غلط کرد هرچی گفت اما صدایی در جواب نیامد. محمد درحالی که بلند میشد گفت: -کار خودمه باید برم منت کشی ×موفق باشی اما همینکه محمد بلند شد سرش با پارچ آبی که در دستان حلما بود برخورد کرد. پارچ استیل روی زمین افتاد و تمام تن محمد خیس آب شد. محمد دستش را روی سرش گذاشت و نشست. حلما آمد کنارش و گفت: +خاک به سرم چت شد؟ به جون خودم فقط میخواستم یکم خیست کنم نه که سرت بترکه... ×دامادمو دستی دستی  کشتی +مامان چ... همان موقع محمد باقی مانده پارچ آب را روی صورت حلما ریخت و با خنده گفت: -زدی آب یخی آب یخی نوش کن +بدجنس داشتم از ترس سکته میکردم -تسلیم خانم جان من همینجا... ×غذا سرد شد دیگه مثلا کارتون داشتم گفتم بیایین -من با اجازه تون برم لباسمو عوض کنم +شرمنده شوهرجان اینجا لباس نداری -خب برا منم مثل خودت یه چند دست لباس میذاشتی ×نی نی کوچولوهای من... +بذار ببینم مامانم چیکارمون داره دیگه -بفرما مادرجان جمعا چهارگوش ما در اختیار شما ×درمورد میلاد...خواستم تا نیومده یه چیزی درموردش بهتون بگم ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم؛ سین.کاف.غفاری الهدی دختران فاطمی پسران علوی