【#هرروز_یک_حدیث🌹 】
🌼•°پیامبراڪرم(صلےاللهعلیہوآلہ):
🌿•°هر کس برای سازش دادن میان زن و شوهر قدم بردارد، خداوند متعال ثواب هزار شهیدی که به حقیقت در راه خدا به شهادت رسیدهاند به وی عطا خواهد فرمود👌🏻✨
📚•°ثوابالاعمال، ص ٦٧١
#خادم_الزهرا🌸🍃
دختران_فاطمے|پسران_علوے
.↯ #حرفاے_بزرگو_دلی 🌿 ↯.
.
.
#افزایش_ظرفیت_روحی 95
✅ یه انگیزه ای وجود داره که "زیبا تر از انگیزه منفعت طلبی" و "با دوام تر و راحت تر از انگیزه محبت" هست.
👈🏼 راه اصلی که ما باید طی کنیم انگیزه ای هست به نام "ادب".
✔️ راهی که عمومی و فراگیر و بسیار زیباست انجام دادن کارهای خوب بر اساس ادب هست.
مسیر درست تربیت انجام عمل بر اساس ادبه.
✅ در واقع انگیزه ادب تونل اصلی وارد شدن به دین و همه خوبی هاست و هر کسی از هر راهی غیر از ادب وارد بشه یا جلو نمیره و یا یه روزی از مسیر خارج خواهد شد...
.
.
↯.♥️.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ...
#خادم_الزهرا🌸
دختران_فاطمے|پسران_علوے
هدایت شده از سیدِ خیرالامور | سیدنا
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حق_طلبيم
#آينده_روشن_ايران
#مسئول_زالو_صفت
#دولت_جوان_انقلابى
🔽
براى دانلود كليپ هاى بيشتر
به كانالمـــون يه ســرى بزنين
دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻
@seyedoona_eitaa
🔽
ضمنا از صفحه اينستامــون
هم غافل نشين،اونجا هم دورهميم
👉🏻 instagram.com/seyedoona
لطفا نشر دهيد🎥💫
《Jusť God Can Help Me♥️🖇》
فقط خدا مے تواند ڪمڪم کند.....💛👑
✍🏻#سربازگمنام
دخترانفاطمیپسرانعلوی🌼✨
توصیه های امام زمان به شیعیان (۵)
🔴 امام زمان ارواحنا فداه در تشرف
آیت الله مرعشی نجفی (ره) خواندن
این ذکر را در رکوع نمازهای یومیه به
ویژه در رکعت آخر توصیه کردند:
🔵 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم
#توصیه_های_امام_زمان
#سربازگمنام
دخترانفاطمیپسرانعلوی🌼✨
هدایت شده از یادگاران
8.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمرین صبوری از دوری #راهیان_نور ...
برای ما دلبستههای رمل های فکه،
نمیدونم تا کی باید ادامه پیدا کنه؟!
ولی اینو خوب میدونم
اگه ما شهدا رو دعوت کنیم ....
اگه ازشون بخوابم بیان و دست روی دل های مرده ی ما بکشن میان ...🕊
آره خلاصه رفیق
مهمونی گرفتیم به میزبانیِ دلهای تنگ🌱
که مهمون های ویژه ای داره 😍♥️
شماهم دعوتی :)
ما همینجا ، تو خونه هامون ، کنج اتاقمون
میریم راهیان نور ، درسته مجازیِ اما
خب دلامون حقیقی و واقعی تنگشونه :)
تاریخ مهمونی: ۲۴ تا ۲۷ اسفند ماه
ساعت :۱۶ تا ۱۸ عصر 📆⏰
#راهیان_نور_مجازی♥️
#قرارِ_دلِ_بیقرار✨
#مجموعه_فرهنگی_یادگاران_امام_ره
eitaa.com/yadegaranir
#تلنگرانہ
👈همسر #فرعون
تصميم گرفتــ که #عوض شود ؛
و شُد یکــی از #زنــان والای بهشتــی ...
👈پسر #نوح
تصميمــی برای #عوض شدن نداشتــ ...
غرق شد و شُد درس #عبرتــی برای آیندگان...
👌 اولی همسر يک #طغيانگـــــر بود
و دومی پسر يک #پيامبـــــر...!!!
📌 براے #عوض شدن هيچ #بهانهای
قابل قبول نيستـــــ ....
✅اين #خودتــ هستــی که تصميم میگيری
تا عوض بشی
💢 آدم هم زمانی عوض میشه که پا روی هوای نفسش بذاره...
#سربازگمنام
دخترانفاطمیپسرانعلوی🌼✨
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱•°[ᴇsᴛʀʏ]°•🌱
حَواسِت هَستٓ بہ موهایِ
سِفید سَرَم ؛
چِقدَر امساݪ از گذشتِہ
شڪستھترم !💔
#خادم_الزهرا🌸🍃
دخترانفاطمی|پسرانعلوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•﴾🎞﴿•
✅ مودبانه حرف بزنیم، نه صادقانه!
#استاد_پناهیان🌱
👤|#خــــــــــادم_الحـســـــــــــــــیـن
دختران_فاطمے|پسران_علوے
#ابوحلما💔
قسمت چهاردهم: مهمان داریم
در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای با سیلقه چیده شده بود. حلما و محمد که وارد خانه شدند، بوی سبزی سرخ شده و نارنج، دهانشان را به تعریف بازکرد. حلما جلوتر از محمد دوید داخل سالن پذیرایی و گفت:
+سلام مامانی ...قرمه سبزیه؟
×سلام گل دخترم، بله به افتخار داماد عزیزم
بعد لبخند کوچکی تحویل چشمان محمد داد. محمد هم که متوجه شده بود گل از گل چهره مهربانش شکفت و درحالی که کاسه های ترشی را از مادر حلما میگرفت گفت:
-دستت دردنکنه مامان جان مگه شما به فکر من باشی
حلما چادرش را از سرش برداشت و روی دست انداخت بعد رو به مادرش گفت:
+نو که اومد به بازار کهنه میشه...
×حسودی نکن دخترجان
-مامان جان ببین تو این مدت چی کشیدم از بس...
و درحالی که لحنش به شوخی تغییر میکرد ادامه داد:
-از بس غذا های خوشمزه درست میکنه سه کیلو چاق تر شدم آخه نباید از در رد بشم؟
و صدای خنده مادر حلما و محمد در خانه پیچید. حلما نیم نگاهی به محمد انداخت و چیزی نگفت. دقایقی بعد مادرحلما صدا زد:
×حلما سادات بیا دیگه سفره پهنه مادر
-خانم خانما بیا دیگه شوهرت غلط کرد هرچی گفت
اما صدایی در جواب نیامد. محمد درحالی که بلند میشد گفت:
-کار خودمه باید برم منت کشی
×موفق باشی
اما همینکه محمد بلند شد سرش با پارچ آبی که در دستان حلما بود برخورد کرد. پارچ استیل روی زمین افتاد و تمام تن محمد خیس آب شد. محمد دستش را روی سرش گذاشت و نشست. حلما آمد کنارش و گفت:
+خاک به سرم چت شد؟ به جون خودم فقط میخواستم یکم خیست کنم نه که سرت بترکه...
×دامادمو دستی دستی کشتی
+مامان چ...
همان موقع محمد باقی مانده پارچ آب را روی صورت حلما ریخت و با خنده گفت:
-زدی آب یخی آب یخی نوش کن
+بدجنس داشتم از ترس سکته میکردم
-تسلیم خانم جان من همینجا...
×غذا سرد شد دیگه مثلا کارتون داشتم گفتم بیایین
-من با اجازه تون برم لباسمو عوض کنم
+شرمنده شوهرجان اینجا لباس نداری
-خب برا منم مثل خودت یه چند دست لباس میذاشتی
×نی نی کوچولوهای من...
+بذار ببینم مامانم چیکارمون داره دیگه
-بفرما مادرجان جمعا چهارگوش ما در اختیار شما
×درمورد میلاد...خواستم تا نیومده یه چیزی درموردش بهتون بگم
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
#بنت الهدی
دختران فاطمی پسران علوی