بسم الله الرحمن الرحیم
⭕اطلاعیه مهم
با عرض سلام و احترام و تبریک فرا رسیدن ماه مناجات با خداوند متعال (رجب المرجب)خدمت همشهری های عزیز
با توجه به مصوبه ستاد اعتکاف قزوین
آغاز ثبت نام اعتکاف شهر قزوین از روز 13 دی ماه (همزمان با میلاد نورانی امام محمد باقر علیه السلام و آغاز ماه رجب) و به صورت غیر حضوری (از طریق سایت رسمی اعتکاف: www.etekafqa.ir ) خواهد بود.
لذا از هرگونه مراجعه حضوری به مساجد، ستاد اعتکاف و... خودداری نمایید.
💠 | @etekafQA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ |يا مَن أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🤲
⭕️همخوانی دعای هر روز ماه رجب
📌جدیدترین اثر:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
🔸ضبط صدا و تدوین فیلم:
🎙استودیو قرآنی تسنیم
#ماه_رجب
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر قشنگ بود😍
این دختر خانم آمریکایی مسلمان شده حالا واکنش دوستانش رو ببینید😁
🌷لحظاتی پیش یکی از مرزبانان کشور بر اثر سرمای شدید دچار یخ زدگی شد و به فیض شهادت نائل گردید.
https://eitaa.com/Fatimi_artesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ |يا مَن أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَیْرٍ... 🤲
⭕️همخوانی دعای هر روز ماه رجب
📌جدیدترین اثر:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
🔸ضبط صدا و تدوین فیلم:
🎙استودیو قرآنی تسنیم
📺مشاهده و دریافت نسخه باکیفیت:
🌐 aparat.com/v/3ky9u
#ماه_رجب
#رجب
شهیدی که درتابوت چشم هایش رابازکرد🥀
مادر شهید خلبان احمد کشوری برای من تعریف کرد؛ شهادت احمد، خیلی برای ما سنگین بود. من میدانستم دومین پسرم «محمد» هم اگر به جبهه برود، شهید میشود. او ۱۵ ساله و بسیجی بود. روزی که محمد میخواست به جبهه برود، ما در منزل نبودیم؛ محمد را ندیدیم و او بدون خداحافظی رفت.
محمد ۹ ماه بعد از شهادت احمد به شهادت رسید. برای دیدن پیکر محمد دستهجمعی به تهران آمدیم، در تابوت را برداشته بودند. وقتی رسیدم بالای سر پیکر پسرم، ۳ بار بلند گفتم: «محمد!»
یک لحظه دیدم پسرم چشمهایش را باز کرد و نگاهی به من کرد و با شانه راست در تابوت چرخید و نگاهی به پدرش کرد. همه متوجه شدند و گفتند: «او زنده است!» 🥲خوب که نگاه کردیم دیدیم، محمد جفت پاهایش را در جبهه جا گذاشته و یک تیر هم در قلب او خورده است.
وقتی مادر شهید کشوری این را برای من تعریف کرد، من باور کردم؛ چون این اتفاق از مسلّمات است.
یک روز علی کشوری فرزند شهید احمد کشوری به همراه دوستش پیش من آمدند. من این مطلب را برای آنها یادآور شدم و گفتم:مادربزرگتان برای من ماجرای محمد را تعریف کرده بود. همانجا دوست علی کشوری گفت: وقتی مادر شهید کشوری این خاطره را تعریف میکرد، دوست دیگری هم داشتیم که کنار ما بود. او میگفت من پیش خودم گفتم: احتمالاً مادر احساساتی شده و این صحنه را دیده همان شب، شهید محمد کشوری را در خواب دیدم که گفت: چرا حرف مادرم را باور نکردی؟ میدانی چرا من چشمهایم را باز کردم و به مادرم و پدرم نگاه کردم؟ برای اینکه موقع رفتن با آنها خداحافظی نکرده بودم.🌌
https://eitaa.com/Fatimi_artesh