eitaa logo
نقره‌ای ِکهن ࣪𓏲 ּ
147 دنبال‌کننده
288 عکس
28 ویدیو
1 فایل
🇵🇸 ‌‌ ‌ ‌ https://eitaayar.ir/anonymous/GA3g.U15E9A https://daigo.ir/secret/4765429921 آرشیو و جواب ناشناسا @just_warehouse 한발 한발 어렵게 어렵게 ..
مشاهده در ایتا
دانلود
با دیوار حرف میزنم انگار لفت بدید همتون
شیطونه میگه برم از اول وضعیت سفید ببینم و گریه کنم برای امیر(برای شباهتام به امیر)
نقره‌ای ِکهن ࣪𓏲 ּ
بماند که با جان و روح و روانم چه کردی ..
میدونی خودمم برام سواله کی تموم میشه کاش هیچ‌وقت آرزو نمیکردم بزرگ بشم خیلی زود به زور بزرگ شدم خودم به زور خودمو بزرگ کردم الان از این زورم میگیره مثل بچه‌ها پاک بودم دلم صاف بود و همه چیزم برای یه نفر بود تمام قلبم رو گذاشته بودم براش و خیلی پاک و بچگونه دوسش داشتم خیلی پاک بودم خیلی بخدا تو تمام این چند سال زیباترین حس‌ها رو تجربه کردم تعداد روزایی که نمیدیدمش رو میشمردم و لحظه به لحظه‌ی اتفاقایی که مربوط بود به اون رو مینوشتم وای دقیقا مثل این امیر احمق و خنگول بودم یهویی یه عصر به خودم اومدم وسط حیاط دانشگاه و دیدم بزرگ شدم و باید تصمیم بزرگانه بگیرم و گفتم گور بابای همه چی (؟) یهویی به خودم اومدم دیدم میتونم چشمامو باز کنم و بیرون از دوربین و پنجره "احساس" به واقعیات نگاه کنم و دیدم که میتونم از زیر بارش شونه خالی کنم و کردم. به این فکر کردم که انتخاب خودت بود و خودت گفتی برو خداحافظ (مثل امیر که گفت "برید، داداش طفلی منیر میگه برید، خداحافظ") پس وقتی خودت اینو انتخاب کردی حق اعتراض کردن نداری حق غصه خوردن نداری حق گریه کردن نداری و باورتون نمیشه ولی تمام توانم رو برای منفجر نشدن گلوم کردم و گریه نکردم !!!! خودمو مجبور کردم گریه نکنم و گریه نکردم و تمام این مدت قلبم سیاه و سنگین و چروکیده شد و فکر نمیکنم حالا حالا ها فکر نکنم به حالت عادی برگرده (: ولی بچه‌ها واقعا خیلی احمقانه و وحشیانه و ظالمانه بود این بلایی که سر خودم آوردم نمیدونم فکر کنم مازوخیست ترین آدم جهان هم سر خودش این بلا رو نیاره واقعا دیوانه‌ام ! بعد کاش فقط به خودم ظلم کرده بودم ! هم خودم هم مامان‌بابام هم اون هم اطرافیانم همه همه رو زیر پام گذاشتم تا مثلا با منطق و عقل از گذشته احساساتی خودم انتقام بگیرم (؟) چته فضه مشکلت با خودت چیه ؟؟؟
ولی میدونید چی شد الان رفتم چند تا کلیپ از امیر و شیرین ديدم .. و خب گریه کردم بچه‌ها خیلی گریه کردم باورتون نمیشه یهویی مثل چی دلم برای خودم کباب شد و دلم خواست به حال خودم بلند بلند گریه کنم حتی دلم خواست داد بزنم یه کاری کنم که از گلودرد مزخرفی که این همه مدت باهام بوده و خفم میکرد کم کنم آخه تازه فهمیدم چقدر گناه داشتم و بیچاره بودم تمام این مدت ولی خب نمیشد بلند بلند گریه کنم و آروم گوشه تخت داشتم اشک میریختم برای اولین بار از این درد ولی میدونید که بدشانس تر از من تو کل عالم نیست !!!!! و برای همین بود یهو مامانم در رو باز کرد و اومد تو و گفت برگرد نگاهم کن مدیونی اگه نگی چی شده :/ د آخه زن ولم کن اگه بگم یجور گرفتاریه اگه نگم یجور کاش فقط میمردم چرا همیشه دقیقا وقتی میخوام برم خوابگاه اینجور اتفاقا میفته که مامانم تا آخر هفته نگران باشه خدایا .. واقعا سر این قضیه مامانم هزار برابر من روح و روانش به هم ریخت و من بیشتر دلم به حال اون میسوزه .. د آخه زن 😭 الان باز هر شب میخواد زنگ بزنه بگه فکر و خیال نکن و حواست به درست باشه و فلان و بهمان :/
معذرت میخوام مامان تو لایق دختر بهتری بودی
𓏲 ֶָ୭