هدایت شده از ..اِلـــ¹²⁸ـصـاق..♡🇵🇸🇮🇷
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه از داغی که هرگز سرد نمیشود ..❤️🩹
داشتیم میرفتیم خونه مامانبزرگم.
بعد تو ماشین یه اتفاق مسخره ای افتاد من خیلی ناراحت شدم، چون داشتیم میرفتیم پیش مامانبزرگم، سعی کردم گریه نکنم.
بعد رفتیم منتظر بودیم آسانسور بیاد یه خانواده ای توش بود سلام کردن و اینا.
بعد تو آسانسور بابام بهم یچیزی گفت یهو
بغضم ترکید گریه کردم، قرمزِ قرمز شده بودم.
بعد خاستم مامانبزرگم نبینه با آسانسور رفتم پارکینگ.
بعد یه نفر ازون خانواده که قبل ازینکه سوار آسانسور شیم اونجا بود،(پیچیدهشد میدونم😂) بعد بهم گفت میری پارکینگ؟
بعد گفتم نه مرسی😂🤦🏻♀
بعد چشامم قرمز بوداا...
بعد رفت طبقه یک
فکر کن اون اول منو دیده بود با مادر و پدرم که داشتیم میرفتیم بالا بعد من اومدم وایین بدون اینکه هیچکاری بکنم😂برای اینکه گریم پاک شه😂🗿