╭─💕─═✨💜✨═─💕─╮
🌹🌹🌹🌹
محمودهمواره سعی میکرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، نیروهای ارتش نیز این را خوب میدانستند. این خصال و روحیات فرماندهی محمود، تیپ ویژه شهدا را به آنجایی رساند که مقام معظم رهبری درباره این یگان و شهید کاوه میفرمایند :
«تیپ ویژه شهدا که فرماندهیاش را ایشان برعهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب میشد؛ او در عملیات گوناگون شرکت داشت و کارآزمودهی میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان اما برجسته بود.
این جوان (شهید کاوه) جزو عناصر کم نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم، حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی و هم خودسازی رزمی».
🌹🌹🌹🌹
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
🌷برگی از خاطرات سردار شهید محمود کاوه🌷
کومله و دموکرات پدر مردم را در آورده بودند.جنایت هایی می کردند که نظیرش کمتر پیدا می شد.توی چشم ما کردها ، مثل کوه شده بودند.
وصفش را زیاد می شنیدم ؛ می شنیدم پدر ضد انقلاب را در آورده ، می شنیدم توی چشم شان مثل کوه شده ؛ شهر ما ، بانه را هم او از چنگ آنها در آورده بود.
برای سرش جایزه گذاشته بودند، هر روز هم قیمتش رامی بردند بالاتر ؛ ولی مگر کسی جرات داشت به اش نزدیک شود؟
توی یکی از عملیات ها ، خودم بیسیم ضد انقلاب را شنود می کردم.از همان اول کار ، کم آوردند.با فرمانده ی بالاترشان تماس گرفتند.گفتند:"اوضاع قمر در عقربه ؛ چی کار کنیم ؟"
طرف پرسید:"کاوه هم همراهشونه؟"
گفتند :"بله."
گفت :"پس بکشین عقب!"
📚کتاب ساکنان ملک اعظم 1
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
برگی از خاطرات سردار شهید #محمود _کاوه
📌یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر کاوه. کم مانده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می آمد. با خودم گفتم: الان است که یک برخورد ناجوری با من بکند. چون خودم را بی تقصیر می دانستم، آماده شدم که اگر حرفی ،چیزی گفت، جوابش را بدهم. کاملاً خلاف انتظارم عمل کرد؛ یک دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرشو بعد از سالن رفت بیرون. این برخورد از صد تا توگوشی برایم سخت تر بود. دنبالش دویدم. در حالی که دلم می سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، چیزی بگو، همانطور که می خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که خون ها را پاک می کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. چنان مرا شیفته خودش کرد که بعدها اگر
می گفت: بمیر، می مردم.
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
#برگی از خاطرات سردار شهید کاوه
📌تلفن زد آقا، این مبلّغی که فرستادید، احتیاج بهش نیست. بگید برگرده.
◽️پرسیدم چرا؟ کسی دیگه پیدا شده ؟
گفت: نه. لازم نیست اصلا.
گفتم: یعنی چی ؟
◽️گفت: این قراره بیاد اون جا، توی پادگان، تبلیغ خدا و پیغمبر و امام حسین رو بکنه. هنوز از راه نرسیده رفته منبر، منبر اولش، داره تبلیغ من محمود کاوه رو می کنه. به چه درد می خوره این ؟
📔یادگاران، جلد 6 کتاب شهید محمود کاوه، ص 63
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون !
خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه"
به مناسبت 11شهریور سالروز عروجش در کردستان
┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
شادی روح شهدا و امام راحل
و سلامتی مدافعین حرم و وطن و جناب لبیک یاحسین که این مطالب رو برای ما تهیه کردند صلواتی عنایت بفرمائید.