زیست از اونم یجوری تره یعنی تو یه فصلو ۷۲۹۸۳۹۳۷۳۹۳۸ بار میخونی، ولی وقتی باز میکنی تا مرور کنی با یه سری مطالب جدید آشنا میشی که خود خدا تو خلقت بهش دقت نکرده

بچه خوب فقط شیمی

کفر و بی دینی ات ای یار , به ما مربوط است بشنو این پند گهربار , به ما مربوط است تو که با لهو و لعب در پی مستی هستی میکنی جمع گرفتار , به ما مربوط است بی خیالت بشوم بارش طوفان بلا میرسد از درو دیوار , به ما مربوط است آنچه آمد به سر طایفه نوح نبی میشود واقعه تکرار , به ما مربوط است من اگر لایق الطاف خدایم , به تو چه؟ تو کنی جامعه بیمار , به ما مربوط است تو اگر می بخوری در پس خانه , چه به من؟ گر بیایی بر انظار , به ما مربوط است تو به این کوه گنه عامل شیطان گشتی شده ای نوکر دربار به ما مربوط است گر نبندیم، برِ پوزه او قلاده میدرد همچو سگ هار , به ما مربوط است گر تو سوراخ کنی کشتی این جامعه را میشود غرق به ناچار به ما مربوط است مست کن لیک نبینم که تو مستی کردی اربده , کوچه وبازار؟ به ما مربوط است تو که با چنگ و ربابت همه مردم را میکنی مستعد نار , به ما مربوط است به جهنم که خودت را بکشی در خانه در خیابان بزنی دار به ما مربوط است دین من داده اجازه که دخالت بکنم تا نبینم زتو آزار , به ما مربوط است امر معروف کنم , نهی زمنکر بپذیر تا ابد , ترمز اشرار , به ما مربوط است

امروز اولین روز مادر بدون ماماحجی بود

اولین روز مادریه که نمیتونم بهش تبریک بگم حتی نرفتم سر مزارش

امشب فقط گریه دارم گریه ی زیاد گریه هایی که قرار نیست تموم بشه

همه حرفاشون حق ،دردناکه و خیلی خیلی برام قابل درکه((:

ا https://eitaa.com/GAHVE_TALKH/5337 ایده خوبیه..فعلا شاید نویسنده داره زیر فشار سنگیننننننن درس عربی له میشهههه و کلی غر برای زدن داره و بعد از اینکه عربی تموم شد باید یرهازمون غربالگری رو انجام بده که اگه انجام نده مدیر میکشتش..و آخر شب وقت کردم برات لیستم رو میفرستم توهم برام. بعد باهم آخر زمستون میبینم چیکار کردیم خلاصه و انگار یه جورایی به هم قول میدیم وبخاطر همین سعی می‌کنیم به اون قوله عمل کنیم __ بازم معرفت نویسنده که ایگنورم نکردن🥲🤌🏻 ایول اصلا.. موفق باشینننن(((: اکلیل، اکلیل، اکلیل فراوان حله اصلا(((:: آره اره دقیقا همین بقیه ممبرام اگه دوس داشتن من واقعا خوشحال میشم(:

🥲💔خیلی دردناکه آدمی نیستم که اینقدر احساسات به خرج بدم امشب کلا غمگینننن بودم از همه چیز و واقعا گریم گرفت با اسمش و حتی الانم دوباره نمیتونم گریه کنم چون دوباره برگشتم به همون همه چی خوبه ی سابق و تا وقتی منفجر نشم گریم نمیگیره

من از چهارشنبه شب تو یه لول دیگه ای از دلتنگی بودم، واقعا داشتم متلاشی می‌شدم.. انگار برگشته بودم به لحظه ای که اعلامیشو دیدم.. ولی دیشب طی یه جریاناتی به این باور رسیدم، نه مامان بزرگم و نه هیچی تو این دنیا مال من نیس، حتی جسمم.. همشون چیزای موقتین که قراره باهاشون بزرگ شیم.. همه چی دستمون امانته.. درسته،این هیچی از دلتنگی و غم دوریش کم نمیکنه ولی بهم خیلی چیزارو یادآوری کرد.. و خب.. بنده خدا بود، دلش خواست بپره پیش خودش(((: مام چند صباحی اینجا نیستیم.. خیلی زود تموم میشه.. فقط باید این خیلی زوده یجوری بگذره که بتونیم تو آخرت بازم ببینیمیشون

:)