eitaa logo
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
3.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
16 فایل
﷽ 𝟑.𝟔𝐤⇢𝟑.𝟕𝐤 ┊ اولین كانال‌اطلا؏رسانی‌طرفدارانِ🤍 𒀭𝘼𝙡𝙞 𝘼𝙠𝙗𝙖𝙧 𝙂𝙝𝙚𝙡𝙞𝙘𝙝🌿 ⌗خوانندہ‌ی‌ارزشی!🕊️ ⌗شاعر،موزیسین‌ومداح‌اهل‌بیت!🌱 ⌗وفرزندشهیدسهراب‌قلیچ‌پور☁️• ⌗ کانال پاسخگویی‌به‌ناشناس↶ @alighelichpv ⌗ و خدماتمون↶ @GHELICH_IR_info
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 『چِشْـمٓ‌هـآیَـشٖ』
گاهی وقتا حس میکنم زمین دیگه جای خوبی واسه زندگی نیست. به قول آقای پناهی: خدایا آسمانت متری چند؟ :)
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 🎼 ●° @GHELICH_IR
19 شیشه‌ی سمت راست رو پایین دادم و با خم شدنم به طرفش گفتم:"بیا بالا! می‌رسونمت..." مخالفت کرد و گفت:" نع،ممنون. آژانس میگیرم..." -من تا این موقع نگه‌ت داشتم تو شرکت، پس الان میتونم در حقت لطف کنم و برسونمت... با دودلی نگام کرد. خندیدمو گفتم:"باور کن تاکسی‌ها این موقع شب از ماشین من خطرناک ترن!" بالاخره در عقب ماشین رو باز کرد و توی ماشین نشست. بعد پرسیدن آدرسش به سمت خونه‌شون حرکت کردم... هر دو ساکت بودیم و فضای ماشین رو آهنگ غمگینی که همیشه و بدون دلیل و هر وقت توی ماشین می‌نشستم گوش می‌دادم پر کرده بود که با شنیدن صدای زنگ گوشیش و جواب دادنش به تماس، صدای آهنگ رو کم کردم تا صدای شخص پشت خط رو بشنوه و خودم کنجکاوانه به مکالمه‌اش گوش دادم... صورتش رو حتی از توی آینه هم نمی‌تونستم ببینم و فقط صداش رو می‌شنیدم که با صدای آرومی به مخاطبش گفت:"سلام مامان... من توی راهم... تا یه ربع دیگه می‌رسم..." □... + نه نگران نباش رئیسم منو می‌رسونه... □... + مامان جان این چه حرفیه میزنی؟...مطمئن باش اگه بهش اعتماد نداشتم سوار ماشینش نمی‌شدم... □... + باشه، میام خونه باهم حرف می زنیم...فعلا خداحافظ... تماسش رو قطع کرد و رو به من گفت:" مامانم فردا می‌خوان بیان شرکت و با شما به خاطر اینکه منو تا این موقع شب نگه داشتین صحبت کنن." آینه رو برای اینکه بتونم چهره‌اش رو ببینم روش تنظیم کردم و با نگاه کردن به چهره‌ش که لبخند ملایمی داشت، گفتم:" یعنی تو از من به مادرت شکایت کردی؟؟!" + نه. - پس چی؟؟ + خودش وقتی دید کارم طول کشیده تا ته ماجرا رو خوند... - پس باید برای فردا خودم رو آماده کنم...؟ جوابی نداد و از شیشه‌ی کناریش به بیرون خیره شد و من دیگه حرفی نزدم. با تصور اینکه مامانش به شرکت بیاد و من رو دعوا کنه لبخند روی لبم اومد و در سکوت به رانندگیم ادامه دادم... ۝۝ جلوی در خونه‌شون ماشین رو پارک کردم و منتظر موندم تا پیاده بشه. قبل پیاده شدنش بهم نگاه کرد و گفت:" با اینکه رسوندن من در برابر بیهوده نگه داشتنم توی شرکت خیلی ناچیزه ولی بازم ممنون که من رو رسوندین." به طرفش برگشتم و با ابروهای بالا پریده گفتم:" خیلی پررویی!!..." در مقابل نگاه متعجب و حرصی من با گفتن شب بخیر از ماشین پیاده شد و به سمت خونه‌شون رفت. نگاهم رو از دختر چادری‌ای که این چند روزه حسابی حرصم رو در آورده بود، گرفتم و به سرعت به سمت خونه روندم....... ✍🏻میم.الف
هدایت شده از یـٰارا '
آااااخ! پس‌بگوچرا مایہ‌مدټ ‌بایدتوضح ‌میدادیم ڪھ چرا اینقد عاشقشونیم😐🤦🏼‍♂ چشم‌حتماًشفاف‌سازي‌میشھ :)💛 راستي!یادم‌رف‌تشڪرکنم! :)🌱
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
آااااخ! پس‌بگوچرا مایہ‌مدټ ‌بایدتوضح ‌میدادیم ڪھ چرا اینقد عاشقشونیم😐🤦🏼‍♂ چشم‌حتماًشفاف‌سازي‌میشھ :)
[…~•°🎼•°~…] دوستاݩعزیزی‌ڪھ دچآر سووووء تفاهم‌شدݩ،،، بدانیدوآگاه‌باشید (!) ڪه اسم ڪانآݪپیام‌های ناشناس یک‌تیکہ از یکی از شعرهای آقای قلیڇ هست و مخاطبش هم فقط وفقط ارباݕتشنہ‌لب میباشد :)🌿 والسلآم!
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 🎼 ●° @GHELICH_IR
عَََڪښٖٖٖ :)🍭ٖ 🖼 👌🏻 🎧 🎼 ●° @GHELICH_IR
هدایت شده از یـٰارا '
عه؟! خوش‌اومدین‌عاقای‌قاضي!😏 خیر‌جناب! ماازجایي‌کپےنمیکنیم. منظورمون هم حرام بودݩِ‌کپی، کپی در کانآݪهای‌ایتاس،، وگرنھ توی سایر اپلیکیشنا ڪھ پُره!😐 دلیل‌حرام بودنشم کاملا واضحه!... 1. ماوقت‌میذاریم‌دانلودمیکنیم؛ 2. وقت‌میذاریم‌آپلودمیکنیم؛ 3. بہ‌دلیل‌حجم‌بالاشوݩ باید قیمه‌قیمه‌شوݩ‌‌کنیم تا ایتاپشتیبانی‌کنھ 😐😂😐 واینم خودش دنیادنیا زماݩ‌‌میبرہ😐💔 4. اگھ از حجم اینترنتی‌ڪه‌صرف این کار میکنیم بگذریم،،، از وقتي‌ڪه ازموݩمیگیره‌نمیگذریم! و راضی نیستیم ڪھ یکی از راه بیاد و خودشو از هفت‌دولت آزاد ڪنہ! -_- تامام! ❌ پ.ن: کسایی‌ڪھ باخوندݩاین‌حرفا بہ‌کارشوݩادامہ‌میدن و توجهی بہ رضایت ما نمیکنن،،،... اوݩ‌‌دُنیامیبینمتوݩ! 😏🔥