🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
parsijoo.apk
3.95M
اینمرورگرایرانی #پارسی_جو هست🌻
میتونیدکلاًبهجایگوگلازاینموتور
جستجویایرانیاستفادهکنید😉☺️💛
@GHELICH_IR🖇🚜
9.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ادیت💛🌿
↫حُسِیــ♡ـــن↬
⇠"عَلَیہِالسَلامـ"⇢
【ٺــاࢪیخروتحــتتأثیࢪقرارࢪدادھ!】
.
.
.
بخشےازسخنان #علی_اکبر_قلیچ
دࢪبرنامہڪوڪعاشقے🖇❤️
⋮❥|@GHELICH_IR•🌥✨•
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 28 صبح فرداش دیرتر از همیشه به شرکت رفتم و اگه مجبور نمیبودم اصلا نمیرفتم.
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 29
صبح روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم و به شرکت رفتم.
اون روز برعکس روز قبل سرحال بودم و با اینکه علتش برام مجهول بود اما من این سرحالی رو دوست داشتم و برام خوشایند بود.
حال هوای شرکت هم اون روز عوض شده بود و خانم رفاهی رو هم برعکس روز قبل که کسل و بیحوصله به نظر میرسید اون روز توی سالن سر حال دیدمش که بهم سلام کرد.
تنها این پرهام بود که با اخمای توی هم جلوی در اتاقش وایستاده بود و من رو نگاه میکرد و وقتی دید من متوجهاش شدم پوزخندی زد و به اتاقش رفت.
بدون توجه به پرهام مقابل میز منشی وایستادم و رو به نازی گفتم:" امروز خودم به دیدن مهندس ترابی میرم پس باهاش تماس بگیر و ببین کی وقت داره همو ببینیم."
+چشم همین الان تماس میگیرم.
از میز منشی فاصله گرفتم که با شنیدن سر وصدایی که از اتاق حسابداری نشأت میگرفت به اونطرف نگاه کردم و گفتم:" توی اون اتاق خبریه؟"
لبخند گندهای روی لب نازی نشست و گفت:" آرام امروز اومده و باز دخترا دورش جمع شدن که ازش سوغاتی بگیرن."
ناخوداگاه اخمام توی هم رفت و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم.
نمیخواستم باور کنم حال خوب اونروزم به خاطر وجود آرام توی شرکت بوده ولی این واقعیت داشت که من به خاطر وجود کسی خوشحال بودم که دل خوشی ازش نداشتم و دنبال راهی بودم که از شرکت بیرونش کنم.
از رفتارای ضد نقیض خودم عصبی بودم و با کلافگی دستام رو پشت گردنم قلاب کردم و پشت دیوار شیشهای وایستادم که در همین حال در اتاق باز و مش باقر با سینی چای وارد اتاق شد و با خنده بهم سلام کرد و صبح بخیر گفت.
به طرف میز کارم رفتم و در همان حال جواب سلامش رو دادم.
مش باقر سینی توی دستش رو روی میز گذاشت و گفت:" آقا اگه با من کاری نداری من من برم به کارم برسم..."
پشت میزم نشستم که با دیدن ظرف سوهان توی سینی تعجب کردم و خواستم چیزی بگم که مش باقر خودش گفت:" این سوغات مشهده،...خانم محمدی زحمتش رو کشیده."
چیزی نگفتم و به ظرف سوهان خیره شدم که مش باقر از اتاق خارج شد و پرهام جاش رو گرفت.
به پرهام که هنوز هم ناراحت به نظر میرسید نگاه کردم و گفتم:" تو معلوم هست امروز چت شده؟؟"
نیشخندی زد و با کنایه گفت:" من که معلومه چمه. از اومدن این دختره ناراحتم...ولی تو معلوم نیست چته که امروز بر عکس دیروز و روز یکشنبه کبکت خروس میخونه!!..."
دست به سینه به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم:" درست فهمیدی! من امروز حالم خوبه ولی این ربطی به اون نداره."
با چشم به ظرف روی میز اشاره کرد و گفت:" چه قدرم معلومه که ربط نداره!..."
-پرهام تو یه چیزیت میشه کلا چند وقتیه که عوض شدی...
پرهام چیزی نگفت و در عوض در سکوت پشت دیوار شیشهای وایستاد و به بیرون خیره شد.
چند روزی از اون روز گذشته بود و من مشغول دیدن طرحهایی بودم که برای تبلیغ محصولاتمون طراحی شده بودن و من میبایست در موردشون نظر میدادم تا اگه مشکل دارن برطرف بشه.
چشمم به مانیتور بود که آرام بعد در زدن وارد اتاق شد و در رو پشت سرش بست.
به چهرهی نگرانش خیره شدم و پرسیدم:" مشکلی پیش اومده؟"
با نگرانی جواب داد:" نه!یعنی آره..."
-بالاخره آره یا نه؟
+آره.
سوالی نگاهش کردم که ادامه داد:"راستش از حساب شرکت پول برداشت شده، ولی این که به کدوم شماره حساب ریخته شده مشخص نیست!..."
-یعنی چی که مشخص نیست؟
+یعنی اینکه شماره حساب مقصد از حافظهی سیستم پاک شده.
-مگه میشه؟حالا مبلغش چقدره؟
+۱۰۰ میلیون تومن!... از صبحه دارم بررسی میکنم و هر حسابی رو هم که به نظرم رسیده گشتم ولی بیفایده بود.
نفسم رو بیرون دادم و گفتم:" باشه خودم بررسی میکنم ببینم چی شده،... تو برو به کارت برس."
آرام با تردید و اضطراب از اتاق خارج شد و من با رفتنش پیش اکبری رفتم و ازش خواستم ته و توی ماجرا رو در بیاره و خبرش رو بهم بده.
اون روز پرهام به شرکت نیومده بود و خبری هم ازش نداشتم و هر چی هم که بهش زنگ میزدم بیفایده بود و گوشیش در دسترس نبود
به خیال اینکه این مشکل یه مشکل جزئی توی جابه جایی پول بوده به اتاقم برگشتم و به ادامهی کارم مشغول شدم که مدتی نگذشت که اکبری با یه کاغذ توی دستش وارد اتاق شد و کاغذ رو روی میز و جلوی من گذاشت...
✍🏻میم.الف
AUD-20201014-WA0006.mp3
7.42M
⌜💔,🍁⌟
موزیڪ #رکعت_هشتم 🖇📕
عاشقانہۍِامامࢪضــٰـــایـــــے‹؏›
⋮❥|@GHELICH_IR•🚗🍓•
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
Arteshe Miliooni.mp3
11.29M
موزیک #ارتش_میلیونی
موزیک اربعینی
https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
▪️ به کانالمون بپیوندید 👆🏻