🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 42 پوزخندی زد و گفت:"شوخی جالبی نیست!" با جدیت گفتم:"من شوخی نکردم!" همانطور ک
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 43
لبخندی پهن روی لبم نشست و به مرسانا که سعی داشت از پام بالا بیاد و روی زانوم بشینه نگاه کردم؛بابا به پشتی مبل تکیه داد و درحالی که به مرسانا نگاه میکرد،گفت:
+دلم به حال این بچه میسوزه که همیشه باید شاهد دعوای پدر و مادرش باشه...مادرت و آیدا فکر میکنن من باور میکنم که سعید دم به دقیقه برای کارش به شهرستان میره؛بیاختیار به آیدا که در حال چیدن میز شام بود نگاه کردم،او خوشگل بود و بیشتر وقتا هم آرایش داشت و همیشه گرونترین لباسها رو میپوشید تحصیل کرده بود ولی هیچ وقت سر کار نرفت و بیشتر وقتش با دوستاش میگذشت،سعید هم از نظر تیپ و شخصیت آدم خوبی بود ولی نمیدونم چرا همیشه با هم دعوا داشتن و آیدا توی ماه چند بار قهر میکرد و از خونهشون بیرون میزد.
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
-به نظرتون این درسته که ما کنار بایستیم و کاری نکنیم؟
+من با سعید حرف زدم یعنی یه جورایی دعواش کردم ولی هرچی که من گفتم اون سرش پایین بود و حرفی نزد
-به نظر من سعید آدمی نیست که بیخود دعوا راه بندازه
+منم فکر میکنم بیشتر خواهرت مقصر باشه من نمیخوام روش بهم باز بشه ولی تو از مادرت بخواه باهاش حرف بزنه و اگه اون جواب درست و حسابی بهش نداد از سعید بپرسه مشکلشون چیه
-من یه بار به مامان گفتم که همه تقصیرها رو نندازه گردن سعید و از آیدا توضیح بخواد ولی اون بهش برخورد و گفت دخترِ من همه چی تمومه
ولی بازم چَشم دوباره بهش میگم
بابا دیگه حرفی نزد و من مشغول بازی کردن با مرسانا شدم.
صبح روز شنبه بود و من در سکوت اتاق به تماشای بارون پشت دیوار شیشهای وایستاده بودم و قهوهام رو مزه مزه میکردم؛که با صدای زنگ تلفن از پنجره فاصله گرفتم وگوشی رو روی گوشم گذاشتم...
صدای نازی توی گوشم پیچید که گفت:
+آقا یه آقایی پشت خطه و میگه با شما کار داره ولی خودش رو معرفی نمیکنه!
در موردش کنجکاو شدم و گفتم به تلفن اتاقم وصلش کنه؛ثانیهای بعد صدایی که عجیب برام آشنا بود توی تلفن گفت: +سلام آقای مهندس جاوید حالتون خوبه؟
-سلام شما؟
+من و شما یه بار همو دیدیم و با هم گرم احوالپرسی کردیم یادتونه جلوی شرکت!
-یادمه خب که چی؟
+هیچی من فقط زنگ زدم بگم اگه آرام قرار نیست مال من بشه پس مال دیگری هم نمیشه
-اونوقت کی می خواد نذاره که بشہ؟
+من!
-هه اولا که تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی ثانیا اون یه بار به تو جواب رد داده و حتی توی بدترین شرایط هم حاضر نشد بهت جواب بده پس بیخود تلاش نکن
+اون مال من شده بود که تو پیدات شد و همه چی رو خراب کردی ولی منم نمیزارم مال تو بشه و برای اینکه بدونی میتونم اینکار رو بکنم بهت میگم که اون امشب بعد مهمونی به خونهشون بر نمیگرده
با عصبانیت غریدم:
-تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی؛ولی صدای بوقی که توی گوشم میپیچید نشون میداد اون بعد گفتن حرفش تماس رو قطع کرده و حرفم رو نشنیده
دستم رو عصبی توی موهام کشیدم و با خودم گفتم؛محاله آرام اهل مهمونی باشه؛با این حرف بیخیال گوشی رو روی تلفن گذاشتم و به پشتی صندلی تکیه دادم ولی فکر آرام و تهدید مرَده، آرامم نمیذاشت و دلشوره رو به دلم به انداخته بود،شمارهی مبینا رو از لیست مشخصات کارمندا پیدا کردم و باهاش تماس گرفتم و ازش خواستم بدون اینکه جلب توجه کنه به اتاق من بیاد
از زمان قطع کردن تماس تا اومدن مبینا چند ثانیهای بیشتر طول نکشید که به اتاقم اومد و بعد سلام کردن با لبخند گفت:+من در خدمتم
برای اولین بار بود که خجالت میکشیدم از زیر دستم چیزی بخوام ولی مثل همیشه ژست آدمای ریلکس رو به خودم گرفتم و گفتم:
-میخوام از خانم محمدی در مورد رفتنش به مهمونی بپرسی
لبخند زد و با تعجب گفت:
+شما از کجا میدونین که آرام قراره به مهمونی بره؟
-مگه می خواد بره؟
+اره!
-کِی؟
+امشب، مهمونی برای تولد دوستشه
✍🏻میم.الف
هدایت شده از یـٰارا '
عه؟!
خوشاومدینعاقایقاضي!😏
خیرجناب! ماازجایيکپےنمیکنیم. منظورمون هم حرام بودݩِکپی، کپی در کانآݪهایایتاس،، وگرنھ توی سایر اپلیکیشنا ڪھ پُره!😐
دلیلحرام بودنشم کاملا واضحه!...
1. ماوقتمیذاریمدانلودمیکنیم؛
2. وقتمیذاریمآپلودمیکنیم؛
3. بہدلیلحجمبالاشوݩ باید قیمهقیمهشوݩکنیم تا ایتاپشتیبانیکنھ 😐😂😐 واینم خودش دنیادنیا زماݩمیبرہ😐💔
4. اگھ از حجم اینترنتیڪهصرف این کار میکنیم بگذریم،،، از وقتيڪه ازموݩمیگیرهنمیگذریم! و راضی نیستیم ڪھ یکی از راه بیاد و خودشو از هفتدولت آزاد ڪنہ! -_-
تامام!
❌ پ.ن: کساییڪھ باخوندݩاینحرفا بہکارشوݩادامہمیدن و توجهی بہ رضایت ما نمیکنن،،،...
اوݩدُنیامیبینمتوݩ! 😏🔥
هدایت شده از زَنجێرهآیماݩ⛓
ممنوݩ از همہ اونایی کہ درک میکنن زمان امتحاناته و طبیعیه که فعالیتموݩکم بشھ:))🌿🖇☕️
وهمراهۍمیکنن!💛
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
🇱 🇮 🇻 🇪:) 🌿 #لایوتایم🍩🎥 لایو روز 1398/8/10 قرار بود بیشتر از این حرفا باشه ولی چون میخواستیم با کی
درآمار 555 لایو انتخاباتيقرارھ بزاریم! :)✌️🏻🖇❤️
نَگیدنگفتیدااا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت🌿
#نجاتم_بده✨
#آقازاده
[نجاٺمبدھ]
•|شبهاڪہدلگیࢪوخستم🌃
•|وقتےڪہچشماموبستم🌿
•|تصویررویامهمینہ✨
•|ݐیشٺدوزانونشستم🍃
@GHELICH_IR 🖇🌸
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #حسین_درون
باصدای: #علی_اکبر_قلیچ
یقین؛ آب حیات است برای حسین درون تو
و تردید، معجون مرگآور آن ...
@GHELICH_IR
گفته بودیم که بدنسازی میرن؟🤔😅
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 43 لبخندی پهن روی لبم نشست و به مرسانا که سعی داشت از پام بالا بیاد و روی زانو
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 44
پس رفتنش به مهمونی حقیقت داشت و باید یه جوری مانعش میشدم،ولی چجوری؛منکه نمیتونستم بهش بگم به مهمونی نره پس باید چیکار میکردم،
با صدای مبینا از فکر در اومدم و بهش نگاه کردم که گفت:
+میدونم فضولیه ولی میتونم بپرسم چرا این رو پرسیدین؟
-چیز مهمی نیست،اگه بخوام آدرس مهمونی رو برام گیر بیاری اینکار رو میکنی؟
+آدرس مهمونی و نمیدونم شاید بتونم یه جوری از خودش بپرسم
-پس اگه چیزی فهمیدی به همون شمارهای که بهت زنگ زدم پیام بده
+چشم حتما
-ممنون میتونی بری
از موقع رفتن مبینا چند ساعتی طول کشید که بهم پیام داد و علاوه بر آدرس مهمونی ساعت رفتن و برگشتنش رو هم بهم اطلاع داد،با خوندن پیامش که همه چی رو دقیق نوشته بود براش پیام فرستادم:
-یادم باشه تو رو به وزارت اطلاعات معرفی کنم برای جاسوسی عالی هستی!
پیام داد
+الان این پیامتون طعنه بود دیگه؛ منو باش با چه جون کندنی از زیر زبون آرام اطلاعات بیرون کشیدم و شما به جای خسته نباشی این جوری جوابم رو میدی
براش نوشتم
- مگه کوه کندی؟
جواب داد
+از کوه کندن هم سختتر بود؛نمیدونین چقدر سوال پیچم کرد و با چه بدبختی از دستش خلاص شدم
دیگه جوابی بهش ندادم و راضی از عملکردش گوشی رو روی میز انداختم
ساعت ۱۱ شب بود و من منتظر آرام جلوی در خونهای که آدرسش رو مبینا بهم داده بود،توی ماشین نشسته بودم.
از صبح خیلی فکر کرده بودم و به نظرم این بهترین راه بود که آرام رو تا رسیدن به خونهاش تعقیب کنم و مطمعن بشم سالم به خونه رسیده.
دو ساعت توی ماشین نشسته بودم تا اینکه بالاخره از در آپارتمان خارج شد و توی آژانسی که رانندهاش یه خانم بود نشست،با حرکت کردن آژانس، من هم ماشین رو روشن کردم و جوری که جلب توجه نکنم به دنبالشون حرکت کردم
یه مقدار که دنبال ماشین رفتم متوجه شدم داره مسیر رو اشتباهی میره ولی به خیال اینکه میخواد از مسیر دیگهای بره کاری نکردم و به تعقیب کردنم ادامه دادم که بر خلاف انتظارم ماشین وارد خیابون خلوت و کنار خیابون پارک شد
همانطور که به آرومی رانندگی میکردم و بهش نزدیک میشدم همون پسر مزاحم رو دیدم که در سمت آرام رو باز کرد و با گرفتن دست آرام اون رو به زور از ماشین بیرون کشید و به سمت ماشین خودش بردش
آرام برای بیرون کشیدن دستش از دست پسره تقلا میکرد که بیفایده بود و باعث شد پسره او رو توی بغلش بگیره
خیلی سریع ماشین رو کنارشون نگه داشتم و پیاده شدم و رو به پسره گفتم: -تو داری چه غلطی میکنی؟
قیافهی پسره و آرام با دیدن من متعجب شد و پسره با تعجب گفت:
+ تو اینجا چیکار میکنی؟
آرام که فرصت رو مناسب دیده بود از غفلت پسره استفاده کرد و خودش رو از بغلش بیرون کشید ولی دستش هنوز توی دست پسره بود و نمیتونست آزادش کنه
بهشون نزدیک شدم و رو به پسره گفتم: -دستش رو ول کن
+و اگه نکنم؟
یقهاش رو گرفتم و غریدم:
-خودم میکشمت عوضی
✍🏻میم.الف
هرنفسیڪهفرومیرود
ممدحیاٺاست
وچونبرمیآید،مفرحذاٺ!
پسدرهرنفسینعمتيموجود،
وبرهرنعمتۍشکریواجݕ! :)🌿
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
AliAkbarGhelich-Negar-e-Man.mp3
10.54M
|🕊🌿|
اهنگ |●نگارمن●|🎧
با صدای علي اکبر قلیچ :)
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
17.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موزیکویدیو🎥
موسیقی |●نگارمن●|🌿🎧
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
هدایت شده از یـٰارا '
سلام✋🏻 خیر امکانش نیسٺ😑😅 اخہما داریم تلاشمونو میکنیم دیگه🤷🏻♂
بله یه راهی هسٺ، این ایمیلشونہ👇🏻
http://alighelich7@gmail.com
☝️🏻ولۍفقط ایمیلای ڪاری رو جواب میدن😌
🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
#رماݩدختربسیجی #پارٺ 44 پس رفتنش به مهمونی حقیقت داشت و باید یه جوری مانعش میشدم،ولی چجوری؛منکه نم
#رماݩدختربسیجی
#پارٺ 45
مَرد دیگهای که نمیدونم یهو از کجا پیداش شد من رو ازش جدا کرد و رو به پسره گفت:
+آقا شما حالتون خوبه؟
پسره جوابی نداد و به سمت آرام که از ما فاصله گرفته بود رفت که آرام خیلی سریع ازش دور شد و پشت من وایستاد
به طرف آرام برگشتم و گفتم:
-برو بشین توی ماشین!
مَردی که یهویی پیداش شده بود خیلی ناگهانی یقهام رو گرفت و من رو محکم به ماشین کوبوند که آرام جیغ کشید و به طرفمون اومد که سرش داد زدم
- بهت میگم بشین توی ماشین
آرام که از داد من جا خورده بود سر جاش وایستاد و با نگرانی نگاهم کرد
با زانو ضربهای به شکم مَرده زدم و از خودم دورش کردم و با دیدن پسره که با لبخند به طرف آرام میرفت دوباره رو به آرام داد زدم
- مگه با تو نیستم مگه کری که نمیشنوی میگم برو توی ماشین.
آرام بدون اینکه از من چشم برداره چند قدم به عقب برداشت و ناگهان به سمت ماشین دوید و با رسیدنش به ماشین روی صندلی جلو نشست
من که حالا خیالم از بابت آرام راحت شده بود کاپشنم رو توی تنم مرتب کردم و رو به پسره گفتم:
- اگه یه بار دیگه دور و برش ببینمت خونت رو میریزم
پسره با لبخندی گوشهی لبش بهم نزدیک شد و گفت:
+ امشب کاری باهات ندارم چون دلم نمیخواد پای پلیس به این ماجرا باز بشه وگرنه خودت خوب میدونی حریف دوتامون نمیشی ولی این رو بدون من از آرام دست نمیکشم.
به حرفش پوزخندی زدم که عصبی شد و با عصبانیت توی ماشینش نشست و خیلی سریع از اونجا دور شد.
به سمت ماشینم رفتم که مَرده خودش رو بهم رسوند و در حالی که وسایلی رو به دستم میداد گفت:
+ اینا مال دختره است
مرده بعد دادن کیف و وسایل آرام به سمت ماشین آژانسی که رانندهاش خانم بود رفت و پشت فرمون نشست
با تعجب بهش نزدیک شدم و به شیشهی ماشین زدم که شیشه رو پایین داد و سوالی نگاهم کرد و من پرسیدم:
- مگه یه خانم راننده نبود؟
چادری رو از رو ی صندلی کنارش توی دست گرفت و درحالی که بهم نشونش میداد گفت:
+ انقدر گیج بود که متوجه نشد من مَردم آخه دوا به خوردش دادن تو هم هر کار دلت خواست بکن تا صبح بیدار نمیشه.
مَرده این حرف رو گفت و قهقههای به حرف خودش سرداد و با سرعت از جلوی چشمای متعجبم دور شد
توی ماشین نشستم و برای گذاشتن وسایل توی دستم رو روی صندلی عقب به طرف آرام چرخیدم که باهاش چشم تو چشم شدم که بیرمق نگاهم میکرد
به چشماش خیره شده بودم و پلک نمیزدم که نگاهش رو ازم گرفت و به روبه روش خیره شد
نفسم رو کلافه بیرون دادم و وسایل رو روی صندلی عقب انداختم و به سمت خونهشون حرکت کردم
چیزی از راه افتادنمون نگذشت که با صدای ضعیفی گفت
+میشه نریم خونه؟
با تعجب نگاهش کردم که قطرهی اشکی روی گونهاش سرخورد روی چونهاش تموم شد.
بیرمق نگاهم کرد و گفت
+ حالم خیلی بده سرم گیج میره لطفا دیرتر بریم تا شاید بهتر بشم
ماشین رو کنار خیابون پارک کردم و گفتم
- میخوای بریم بیمارستان ؟
سرش رو به شیشهی کنارش تکیه داد و گفت
+ نه فقط خوابم میاد میخوام بخوابم
-باشه الان میریم خونه بخواب
با صدای ضعیفی نالید
+دیگه نمیتونم بیدار بمونم
با گفتن این حرف خیلی زود سرش آویزون و چشماش بسته شد و بی خیال از همه چیز راحت خوابید
صندلیش رو خوابوندم و خیلی با احتیاط روی صندلی خوابوندمش و گفتم
- آرام لطفا بیدار بمون الان میرسیم خونه
ولی اون که خیلی راحت خوابیده بود جواب نداد،برای اینکه سرما نخوره درجهی بخاری ماشین رو بیشتر و به سمت خونهشون حرکت کردم
با رسیدن به خونه صداش زدم. چندین باااار!... ولی اون عمیق خوابیده بود و کوچکترین واکنشی مبنیٰ بر بیدار بودن انجام نداد.
با کلافگی دستم رو به صورتم کشیدم و سرم رو روی فرمون گذاشتم.
مونده بودم چیکار کنم که با صدای زنگ گوشیش درست سر جام نشستم و گوشیش روبیرون کشیدم؛ولی به محض اینکه گوشی رو برداشتم تماس قطع شد و ثانیهای بعد پیامی از طرف آرزو روی صفحهی گوشی خودنمایی کرد.
دست آرام رو باچادرش گرفتم و انگشتش روبرای باز شدن قفل گوشی روی محل اثر انگشت گذاشتم و پیام آرزو رو خوندم که نوشته بود:
+آرام چی شد؟ آخر سر برمیگردی یا خونهی سمیرا میخوابی؟ توروخدا جواب بده!
با خوندن این پیام جرقهای توی ذهنم زده شد و براش نوشتم:
-جشن تا دیر وقت طول میکشه من همینجا میخوابم!..
✍🏻میم.الف
هدایت شده از زَنجێرهآیماݩ⛓
[…~•°🎼•°~…]
دوستاݩادمینتبادݪمرجعتقلیدنیست!😐
پسبراےاطمیناݩاز حلالبودنیانبودندرآمدحاصڵازتبلیغاتکاناݪها،
بہمرجعتقلیدخودمراجعہکنید :)🍓
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گیف🍉
هوراااااااااا 😍🥳
@GHELICH_IR 🖇🍓
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
4_5827734664588035835.mp3
15.48M
موزیک #انتخاب
موزیک اربعینی به سفارش مؤسسهی ظهور منجی و استاد محمد شجاعی 💛
https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
▪️ به کانالمون بپیوندید 👆🏻
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
[…~•°🎼•°~…]
یِـــڪ...
ڪَربَــلامـُــقــابِــل
هـَــراِنتِـــخـــابِمـــاســت:))💛✨
.
.
.
#انتخاب🌱
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
هدایت شده از 🇵🇸 علی قلیچ | Ali Ghelich
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت_اعضا
ادیتیکیازاعضایگُلِگُلاب :)🌷
ببخشید این ادیت جامونده🙈
ولی فوقالعاده زیباست😀♥️
آیدےجهتارسالاِدیتاوکارهاےجذابتون 👇🏻
@HASANEIN_IR
.
.
.
🎧 °.• j๑ïท ツ ➺ https://eitaa.com/joinchat/1723203633C5c2b295451
#ادیت 🖤🍃
•|غیࢪبہشٺاینجاےدنیا
•|باچےدیگھتوصیفمیشہ؟
•|مابیناࢪبابو؏ـلمدار
•|آدمبلآٺڪلیفمیشہ!🏴🥀
⋮❥|@GHELICH_IR•🌥✨•