♨️ پایگاههای قدم قدم....تا..ظهور
عضویت در
💠کانال تلگرام:
t.me/GGTaZ
💠گروه تلگرام:
https://t.me/joinchat/Brqzoz2R1OqF1vjSLB-hjw
💠فیس بوک:
https://m.facebook.com/groups/260876440684470
💠کانال ایتا:
https://eitaa.com/GHGHTaZ
💠گروه ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1982726155Cc4e561e940
📌 #پندانه
🔸سوار اسبی بودم که سایه اش روی دیوار افتاد
🔸اسب به آن سایه نگاه میکرد و خیال میکرد اسب دیگری است و سعی میکرد از آن جلو بزند،و چون می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر ادامه می یافت، مرا به کشتن می داد.
🔺اما به محض اینکه دیوار تمام می شد، آرام می گرفت.
🔸حکایت بعضی از آدمهاست.
🔺وقتی که بدون در نظر گرفتن توانایی های خود به داشته های دیگران نگاه کنی و گرفتار چشم و هم چشمی شوی، تو را به نابودی میکِشد.
♨️ پایگاههای قدم قدم....تا..ظهور
عضویت در
💠کانال تلگرام:
t.me/GGTaZ
💠گروه تلگرام:
https://t.me/joinchat/Brqzoz2R1OqF1vjSLB-hjw
💠فیس بوک:
https://m.facebook.com/groups/260876440684470
💠کانال ایتا:
https://eitaa.com/GHGHTaZ
💠گروه ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1982726155Cc4e561e940
📌 #پندانه
⭕️ برو بالاتر
🔸توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشاندادن که باید پایش را بعلت عفونت می بریدیم. دکتر گفت که اینبار من نظارت می کنم و شما عمل می کنید.
🔹به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم ودکتر گفت: برو بالاتر...
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر... تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته
🔸لحن و عبارت " برو بالاتر " خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد. خیلی تلخ.
🔹دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می کردیم.
🔸قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی ها تعطیل.
🔹مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می کشیدند که داستانش را همه میدانند. عده ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق شان را تهیه می کردند و عده ای از خدا بی خبر ھم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می کردند.
🔸شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه مان که دلال بود و گندم و جو می فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
🔹پدرم هر قیمتی که می گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می گفت: برو بالاتر... برو بالاتر...
🔸بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت :
🔹 بچه پامنار بودم. گندم و جو می فروختم.خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
🔸دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که
از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو
🔺اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم.
👤" دکترمرتضی عبدالوهابی "استاد آناتومی دانشگاه تهران
🔅پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله :
[برخى] مصيبت ها، بيمارى ها و غم ها در دنيا، جزا[ى بدى ها ] هستند.
💠♨️ پایگاههای قدم قدم....تا..ظهور
عضویت در
💠کانال تلگرام:
t.me/GGTaZ
💠گروه تلگرام:
https://t.me/joinchat/Brqzoz2R1OqF1vjSLB-hjw
💠فیس بوک:
https://m.facebook.com/groups/260876440684470
💠کانال ایتا:
https://eitaa.com/GHGHTaZ
💠گروه ایتا:
http://eitaa.com/joinchat/1982726155Cc4e561e940
دانستنیهای مهدوی 2
مشخصات کتاب:
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1388
عنوان و نام پدیدآور:دانستنیهای مهدوی2/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان / علی غزالی اصفهانی
مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1388.
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
عناوین اصلی کتاب شامل:
مهدویت ؛ امام مهدی ؛ غیبت ؛ انتظار ؛ ظهور ؛ بعد از ظهور
@GHGHTaZ