eitaa logo
گل یاس
329 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
9.8هزار ویدیو
189 فایل
"سرباز امام زمانمان باشیم حتی در فضای مجازی" به کانال گل یاس خوش آمدید لینک کانال: https://eitaa.com/GOOLLEYAS 👇👇راه ارتباط با مدیر کانال👇👇 https://eitaa.com/Fatima_3516
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شبهات آماده
4_420725504438436549.mp3
7.47M
ترتیل(61دقیقه) 👆👆 🌺از ابتدای صفحه442تا پایان صفحه461🌺 🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺 🏴 دعوتید به عقیق 👇 http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
هدایت شده از تبیان
💠 دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان 📱سایز ویژه #استوری 📝 شرح دعای روز بیست و سوم را از زبان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی در لینک زیر بخوانید و بشنوید: 👇👇👇 goo.gl/JePbPg 🆔 @TebyanOnline
هدایت شده از تبیان
4_415155550330815179.mp3
7.2M
در سی روز ماه مبارک رمضان 🔹 ترتیل جزء بیست و سوم - استاد منشاوی 👇👇👇 🆔 @TebyanOnline
هدایت شده از اخبار تهران20:20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺نماهنگ ویژه شب قدر با نوای حاج محمود کریمی ⚫️ @Bisto30_irib
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
👆👆به کوری چشم انگلیس وامریکا کمک های مردمی به جبهه ی مقاومت وفلسطین در قم
هدایت شده از  اخبار ویژه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گرمای هوا و گرمای #حضور_مردم در #راهپیمایی روز #قدس خمین #نابودی_صهیونیسم_وعده_الهی #کانال_اخبار_ویژه https://t.me/joinchat/AAAAADyU_2FL59XTCSUZew
هدایت شده از  عمار نیوز ... 📢
🔹در حاشیه راهپیمایی روز جهانی قدس؛ 🚩سرلشکر باقری: انتقال سفارت آمریکا به قدس موجب فروپاشی زودتر اسرائیل می‌شود 🚩آیت‌الله جنتی: "اسرائیل" به‌زودی نابود خواهد شد؛ قدس شریف به دست فلسطینیان می‌رسد‌ 🚩 فرمانده نزاجا: ارتش آماده مقابله با رژیم صهیونیستی است 🚩 آیت‌الله ‌مکارم‌شیرازی‌: انزوای امریکا و اسرائیل در دنیا به‌وضوح قابل‌ مشاهده است ‌ 🚩 آیت الله جوادی آملی: مبارزه با ظلم ۷۰ ساله رژیم صهیونیستی واجب است هستیم 🚩سرلشکر فیروزآبادی: "گنبد آهنین" اسرائیل یک شوخی است @ammar_newsir
هدایت شده از پایا
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽ اے ڪه روشن شود از نـور تو هر صبح جهان روشنـــاے دل من حضرتـــ خورشـید سلام السَّلامُ عَلی مهـدی‌ِّ الُامَم #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
هدایت شده از پایا
🔻 🔻 🔸روایت پیامبر در مورد خروج یاران خراسانی از ایران در نزدیکی های ظهور قال رسول الله: یخرج من خراسان رایات سود لایردها شئ حتى تنصب بإیلیاء. 👈پیامبر (ص )فرمود: از خراسان، پرچم های سیاهی قیام می کنند که برنمی گردند تا در ، نصب شوند. حدیث الإمام الباقر الذی رواه النعمانی/273 ، عن أبی خالد الکابلی، عنه قال: کأنی بقوم قد خرجوا بالمشرق یطلبون الحق فلایعطونه ثم یطلبونه فلا یعطونه، فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم على عواتقهم، فیعطون ما سألوه فلا یقبلونه حتى یقوموا، ولا یدفعونها إلا إلى صاحبکم. ’قتلاهم شهداء‘. أما إنی لو أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر. من غیبة الطوسی/274: إذا خرجت الرایات السود الى السفیانی التی فیها شعیب بن صالح تمنى الناس المهدی فیطلبونه فیخرج من مکة ومعه رایة رسول الله ... 🔶وقتی پرچم‌های سیاهی که شعیب بن صالح با آنان است، به سوی سفیانی شتافت، مردم آرزوی دیدن مهدی را می کنند پس او را طلب می کنند، پس [مهدی] از مکه قیام می کند در حالی که پرچم پیامبر خدا با اوست ... ◾️پایا ╔═.💚.═════╗ @payaworld ╚═════.💚.═╝
هدایت شده از دفاع همچنان باقیست
🌷روایت صعصعه‌بن‌صوحان از لحظات آخر امام علی(ع) ✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم... پرسشی دلم را ویران کرده‌بود. نمی‌توانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمی‌کرد. از سویی می‌دانستم که چنان پرسشی او را آزار می‌دهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژه‌هایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم: "ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟" در چشمان پر مهرش شعله‌ای از شرم افروخته شد. نگاه‌اش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت معطر بود. همه منتظر بودیم تا واژه‌ها مثل پرنده‌هایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند. فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمت‌های پروردگارتان سخن بگویید." خاموش می‌ماندم و سخنی نمی‌گفتم." بازهم سکوت کرد. شعله‌ی شرم در نگاهش می‌سوخت. " آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده‌بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ می‌زد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگی‌ام بر دوش می‌گیرم. صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخورده‌ام." فرزنداش آهسته می‌گریستند. زینب چشم از علی بر نمی‌داشت. پرسیدم:" 👈ابراهیم؟" فرمود:" ابراهیم در ملکوت آسمان،ها سیر کرد. خداوند ملکوت اسمان‌ها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید می‌لرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مرده‌ها را زنده می‌کنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست... ✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجاب‌ها بر طرف شوند بر یقین و طمانینه‌ی جانم اندکی افزوده نمی‌شود." چشم‌هایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه می‌کرد. پرسیدم:"👈نوح؟" فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخم‌هایی که بر پیکرش می‌نشست. سرانجام دلش گرفت و بی‌تاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد. ✋من هم بسیار آزار دیدم. کژی‌ها و ناراستی‌ها. زخم هایی که روح را می‌سوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بی‌تاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمی‌دانند چه می‌کنند؛ نمی‌دانند چه می‌گویند." پرسیدم:"👈موسی؟" فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشته‌ام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند. هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋من بسیاری از سران قریش را کشته‌ام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بت‌ها را شکستم." پرسیدم:"👈عیسی؟" فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیت‌المقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت. ✋من پسر کعبه‌ام..." از شوق می‌لرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمی‌کرد. بر زبانم نمی‌گشت. چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم: اما👈محـمـد؟ علی لبخند زد، شکفته شد.گفت: "✋من یکی از بندگان محمدم🌷" دیگر بی‌تاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم... ✋دست بر شانه‌ام گذاشت. درست مثل آن غروب غم‌انگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده‌بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر زید و سبحان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند. علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آن‌ها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری... 🌘علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. چه می‌توانستم بگویم؟ گفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی… ✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرنده‌ای نوای ناله و زاری‌ات را می‌شنید. ای مرگ! از من چه می‌خواهی؟ از آن چه هراس داشتم بر سرم آمد. ای مرگ! اگر می‌گفتی که فدیه می‌پذیری جانم را فدای علی می‌کردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانه‌ای هستی… ناصر کاوه دفاع همچنان باقیست @defa_baghist