eitaa logo
قلـم رنـگـی
780 دنبال‌کننده
640 عکس
435 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سلـ🌸ـام به همگی چه خبرا؟ 😉 ان‌شاءالله روز خوبی داشته باشین و بهتون خوش بگذره...😊 @GalamRange
در هیاهوی زمانه کاش یادت نرود روی این نقطه‌ی پررنگ زمین بین بی‌باوری آدم‌ها یک نفر هست که می‌خواهد تو همیشه خندان باشی. نکند در کنج هیاهوی زمان غم بخوری، تو بخند! ☺️ غم دنیا با من است، اما تو، فقط بخند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✍ نرگس علی‌پور @GalamRange
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میکرد...گیج بودمو و منگ ...خدایا چه اتفاقی داره می افته...این پسره چشم سبز وسط زندگی و آینده من چیکار میکنه؟... آرش بامشت آروم زد رو شونه امو و گفت:کجایی خانومی؟ جا خوردمو با اخم بهش نگاه کردم... لبخندی بهم زد و گفت:اوه اوه ترسیدم...تروخدا اینجوری نگاهم نکن....یه بار پس می افتم اخمم پررنگ تر شد و گفتم:بی مزه... با همون لبخند نگاهم کرد و با لحن داغی گفت:ولی معلومه تو خیلی خوشمزه ای... مو به تنم سیخ شد...خدایا این دیگه چه آدمی بود...به قول نیاز هات دو آتیشه به این آدما میگن...از لحنش چندشم شد ...با تنفر بهش نگاه کردم... خندید و عینک آفتابی شو زد و گفت:چیه؟خوشت نیومد؟ تنفرمو تو لحنم جای دادم و گفتم:حالم ازت بهم میخوره.... قهقهه ای زد و گفت:اما من عاشقتم جوجه کوچولو... بغضم گرفته بود..نگاهمو ازش گرفتم و دوباره زل زدم به بیرون...من واین آدم دو تا وصله ناجور بودیم...نباید آینده مو تباه همچین آدمی بکنم...باید دوباره با بابا صحبت میکردم...فوقش کتک می خوردم...تنبیه می شدم ...اصلا شاید بابا ماشینمم ازم میگرفت...هرچی باشه بهتر از ازدواج با این پسره ی لعنتیه... جلوی یک پاساژتوقف کرد و گفت :اول بریم لباس تو رو بخریم.... با بی میلی از ماشین پیاده شدم...همراه آرش رفتیم داخل پاساژکه تقریبا تمام مغازه هاش مخصوص لباس های شب و مجلسی بود...آرش رفت سمت بزرگترین مغازه و به من که مات ومبهوت به اطراف زل زده بودم گفت:بیا دیگه.... با هم داخل مغازه شدیم...یک دختر با آرایش غلیظ اومد طرفمونو وگفت:بفرمایید .... آرش بی مقدمه گفت:ممکنه لباس نامزدی هاتونو ببینیم؟ دختر لبخندی زد و با کلی عشوه گفت:بله...بفرمایید طبقه بالا....
یشتر لباسها دکلته بودن و پشت شونم تا کمر باز بود...آرش به یکی از لباسها که فیروزه ای رنگ بود روش کار شده بود اشاره کرد و گفت:اون چطوره...به رنگ پوستتم میاد... اخمی کردم و بی توجه به آرش رو به دختر کردم و گفتم:من یک لباس پوشیده میخوام....چیزی دارین؟ دختر پشت چشمی برام نازک کرد وبا کلی افاده گفت:تو مدل های اروپایی مون چند تا موجوده...و بعد یه ژورنال داد دستم و چند تا از صفحه هاشو رد کرد و روی یک مدل ایستاد و با ناخن های مانیکور شده اش زد روشو و گفت:این تازه برامون رسیده... یک لباس نباتی رنگ دانتل بود که یقه ایستاده بود وآستین سه ربع...تا کمر چسبون بود و بعد از اون باز میشد و دنباله داشت...آستین هاش و یقه اش تا روی سینه فقط گیپور تنها بود... دختر که نگاه منو دید با لحن تحقیر آمیزی گفت:دیگه از این پوشیده تر نداریم... جدی نگاهش کردم...سری تکان دادم و گفتم:بیارینش لطفا... چاره ای نبود...حوصله گشتن بین مغازه هارو هم نداشتم...حضور آرش کنارم زجر آور بود...فقط میخواستم زودتر برگردم خونه... دختر لباسو گرفت طرفمو و اشاره کرد به اتاق پرو و گفت:برو تا بیام کمکت... اخم کردمو و گفتم:کمک نمیخوام....ممنون.. و رفتم تو اتاق پرو..لباسو پوشیدم ...زیپ پشتشو با هزار بدبختی بستم....حالا میمردی دختره می اومد کمکت...یک دنده لجباز...تن خورش عالی بود...بی اراده لبخندی زدم و لباس رو در آوردم...و از اتاق رفتم بیرون... آرش نگاهی بهم انداخت و گفت:چطور بود... با اخم گفتم:خوبه ... و لباس و دادم به دختر فروشنده...و از مغازه زدم بیرون... حالم بد بود...نشستم روی پله های ورودی پاساژ تا آرش بیاد...یکم سرگیجه داشتم...احساس کردم دوباره تب کردم..سرمو گذاشتم روی زانو هاموچشمهامو بستم ...نمیدونم چقدر گذشت که آرش صدام زد و گفت:بلند شو خانوم بد اخلاق...اینجا چرا نشستی...
سرمو بلند کردمو بدون اینکه نگاهی به آرش بندازم رفتم سمت ماشین و نشستم و سرمو تکیه دادم به پشتی صندلی و چشمهامو بستم....آرش جعبه ای که توش لباس قرارداشت رو روی صندلی عقب گذاشت و اومد نشست پشت فرمون...هرچی منتظر شدم راه نیافتاد...چشم هامو باز کردم ببینم چه خبره که صورتشو نزدیک صورتم دیدم...داشت با یه لبخند خیره نگاهم میکرد...چشمش رو کل صورتم در نوسان بود....سرمو کشیدم عقب وبا چشمهای گرد شده ام نگاهش کردم و گفتم:چیه ؟؟ لبخندی زد و گفت:هیچی...و بعد سرشو کشید عقب و عینک آفتابی شو زد و شروع به حرکت کرد... وای خدا این دیگه کیه...بوی عطر تند و خنکش تو کل ماشین پیچیده بود...حس کردم نفسم داره میگیره... شیشه ماشینو دادم پایین و سرمو کمی بردم بیرون...انقدر هوا آلوده بود و دود اگزوز ماشینها رفت تو حلقم که بی خیال شدم و شیشه رو دادم بالا.... دوباره جلوی یه پاساژبزرگ که توش پر از طلا و جواهر بود نگه داشت ...به اجبار پیاده شدم و همراهش رفتیم توی یکی از مغازه های پاساژکه طبقه هم کف بود... آرش به فروشنده دست داد و گفت: سامیار جون جدید ترین حلقه هاتونو میخوام ببینم... پسر چشمکی زد به آرش و گفت:مبارک باشه...دیگه داری میری قاطی مرغها... آرش خندید و گفت:چاکریم...قسمت شما بشه ... سامیار خندید و گفت:خدا نکنه ... اصلا حوصله شوخیهای بی مزه شونو نداشتم... پسر یک جعبه مخملی از توی گاو صندوق در آورد و گفت:اینها تازه از ایتالیا برامون اومده... در جعبه رو باز کرد و گذاشت جلوی من روی میز...وای خدای من ..چه حلقه هایی..همه اشون جواهر بودن و شیک...نمیدونستم کدومو انتخاب کنم ... آرش بهم نگاه کرد و گفت:خب عزیزم...چیزی پسندیدی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ «و عشق اگر با حضور همین روزمرگی‌ها عشق بماند؛ عشق است…» *احمد شاملو @GalamRange
🌙 @GalamRange ‌‌‌‌
هدایت شده از قلـم رنـگـی
🌿 سلامتی زنان، با روش‌های طبیعی! 🌿 آیا از عفونت‌های مکرر رنج می‌برید؟ آیا به دنبال راه‌حل‌های طبیعی و مؤثر هستید؟ ✨ طب سنتی، راهی به سوی بهبودی! ✨ با استفاده از گیاهان دارویی و روش‌های سنتی، به شما کمک می‌کنیم تا عفونت‌های زنان را به طور طبیعی درمان کنید. 💚 مزایای ما: - درمان‌های بدون عوارض جانبی - مشاوره تخصصی 🔍 همین امروز با ما همراه شوید و اولین قدم را به سوی سلامتی بردارید! https://eitaa.com/joinchat/187695948Ced3fff14b0 💥به 5 نفر خانم جهت همکاری نیازمندیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا