🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه 💖
قسمت۶۱
صدای تشییع که بلند می شود، احمد که با تابوت می رود، حنانه می ماند و داغ دلش. زهره خانم آرام آرام اشک میریزد. غریبه و آشنا اشک میریزند. علی را از حنانه می گیرند. علی را می برند. همان کودکی که روزی در آغوشش گذاشتند و او با همه کودکی های خودش، مادری کردن را برای عروسک کوچکش یاد گرفت. برایش لالایی می خواند:لالا لالا گل سرخم ستاره/ دوشو کاسه دره دوغ به قداره/ یکی تورشه یکی شیرین شیرین/ نگو دوغ و دوشاب فرقی نداره/
علی رفت تا بخوابد. بدون گهواره. بدون لالایی مادر. علی را خواباندند. زمان مفهمومی نداشت. انگار عمری گذشته بود و حنانه در همین چند ساعت احساس پیری می کرد، اما گویی چشم بر هم زدنی علی را در خاک گذاشتند. حنانه ناله کرد: صبر کنید! تو رو خدا! یک بار دیگه ببینمش!
صدای تلقین خواندن را می شنید. سعی می کرد خود را از میان جمعیت متراکم به جلو بکشاند. مردم اطرافش شکایت می کردند: خانم چه وضعشه؟ خانم برو عقب! بین این همه مرد چکار می کنی؟ خانم رعایت کن!
حنانه اما گوشش پی علی بود. کسی گفت لحد رو بیارید!
حنانه جیغ زد: نه! نه! بذارید ببینمش!
حنانه میان آن جمعیت جیغ می زد و دست و پا می زد تا به علی برسد. احمد صدای حنانه را شنید. گفت: صبر کنید. بذارید مادرش بیاد! راه رو باز کنید مادرش بیاد.
مردمی که از رفتار حنانه شاکی بودند، نگاهشان رنگ ترحم گرفت و راه را باز کردند. حنانه کنار قبر علی زانو زد. نگاهش به صورت پسرش بود. زمزمه کرد: خداحافظ همه آرزوهام! خداحافظ همه داشته هام! خداحافظ عزیز مادر! خداحافظ عشق مادر! هستی مادر! سفرت به خیر باشه! من که راضی بودم ازت خدا ازت راضی باشه! خدایا! این کم رو از ما بپذیر که بزرگترین داراییم رو در راه تو دادم!
احمد کنار حنانه ایستاده بود. کاش می توانست همسری کند برای این زن! اینجا، میان این جمعیت که نمی دانستند حنانه محرم ترین محرم اوست، نمی توانست برای تسلای دل خودش و همسرش کاری کند. زانو زد و گفت: حنانه؟ باید قبر رو پر کنن! اجازه می دی؟
حنانه گفت: ازش گذشتم احمد! از بچم، از پاره تنم گذشتم!
قلب احمد در سینه اش فشرده شد! آن لحظه، حال مرگ داشت!
لحد را گذاشتند و خاک ریختند اما حنانه صورت زیبای علی را پشت پلک هایش ذخیره کرده بود. جمعیت کم کم متفرق می شدند. پدر و مادر احمد توانستند خود را به قبر برسانند. احمد به مادرش گفت: مامان! نباید تنهاشون می ذاشتی!
زهره خانم اشکش را پاک کرد: نمی دونی چطور خودشو زد به دل جمعیت! گفتم با این جثه، توی این جمعیت خفه میشه! نتونستم خودمو بهش برسونم! مادره دیگه! برای بچه اش به دل آتیش هم میزنه، چه برسه جمعیت!
حنانه صورتش روی خاک بود. دو دستش را هم دور قبر علی گذاشته بود. پسرکش را در آغوش داشت! احساس تنهایی می کرد. تمام پشت و پناهش در خاک خفته بود. جایی کنار همین قبر را می خواست تا بخوابد.
احمد نمی توانست مرهم شود و این نتوانستن او را می کشت.
آقای رحیمی زیر گوشش گفت: حالا که پدر مادرتون اومدن، قضیه رو بگید و تموم کنید، حنانه خانم الان بیشتر از همیشه به شما احتیاج داره! نه پدر، نه مادری، نه خواهری، نه برادری، نه بچه ای! هیچ کس رو نداره! براش همسری کنید و بذارید مادرتون براش مادری کنه! پدرتون براش پدری کنه!
احمد سری تکان داد و تشکر کرد. همه رفته بودند. آرزو هم رفت تا آرزوی دیگری شود! فقط حنانه بود و نگاه نگران احمد. علی بود و تنهایی و سردی قبر.
زمین سرد بود. زهره خانم سعی کرد حنانه را بلند کند اما حنانه از جایش تکان نخورد!
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓ @GalamRange ┗━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ چنان از دیدنت دورم؛
که باور کردهام، کورم!
تو C᭄کاری کن؛
بدونِ تو،
نبینم صبحِ فردا را…
#استوری
#سهشنبههای_مهدوی
#امام_زمان
@GalamRange
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
صبحتون دلپذیر 🌸
#صبح_بخیر
@GalamRange
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هر قدمی که برمیدارید، داستانی از تلاش و پشتکار شماست. در مسیر موفقیت، هیچ چیز به اندازه عزم و اراده نمیتواند شما را به جلو ببرد. هر چالش را فرصتی برای رشد بدانید. هر یک قدم شما را به هدف نزدیکتر میکند!"
#عزم_و_اراده #هدفمندی
#پیشرفت #سخت_کوشی
#رویاها_به_واقعیت_میپیوندند
@GalamRange
رفتار والدین و تأثیر آن بر فرزندان
✨والدینی که در خانه به طور مداوم از دیگران بد میگویند و حسادت خود را به شیوههای کلامی ابراز میکنند، باید به این نکته توجه کنند که رفتارهایشان تأثیر عمیقی بر فرزندانشان دارد. وقتی فرزندان شاهد نقشهکشی و برنامهریزی برای ضربه زدن به دیگران هستند، این رفتارها به عنوان الگوهای رفتاری در ذهن آنها ثبت میشود.
💫این والدین باید بدانند که فرزندانشان نه تنها از کلمات و رفتارهای آنها یاد میگیرند، بلکه شخصیت و ارزشهای خود را نیز از آنها میسازند. فرزندان ما در واقع بازتابی از آنچه ما هستیم، نه آنچه که ما میخواهیم. بنابراین، ایجاد یک محیط مثبت و حمایتگر در خانه، به جای پر کردن آن با حسادت و بدگویی، میتواند به رشد سالم و مثبت فرزندان کمک کند.
🌿به یاد داشته باشیم که ما به عنوان والدین، مسئول شکلگیری شخصیت و رفتارهای آینده فرزندانمان هستیم و باید تلاش کنیم تا الگوهای مناسبی برای آنها باشیم.
#فرزند_پروری
@GalamRange