eitaa logo
🙏دعاهای مشکل گشا 🙏
91هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
25 فایل
‍ ❣دوست واقعى فقط خداست "خدا" تنها دوستيه ❣ ڪه هيچوقت پشتت رو خالى نمیڪنه و ❣ تنها دوستيه ڪه هميشه محبتش یڪ ❣طرفه است با خدا دوستى ڪن ❣ڪه محتاج خلق نشی تبلیغاتــــ ما🤍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1016528955C6f8ce47ae9
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 💯✍🏻امام صادق علیه السلام فرموده است : دوست دارم که در غلاف شمشیر مومن و یا زیر انگشترش ویا زیر عمامه اش این دعا باشد تا از حوادث شب و روز در امان بماند ✨بسم اللّه الرحمن الرحيم يا هو. يا من هو هو. يا من ليس إلّا هو. يا حيّ يا قيوم. يا حيّا لا يموت. يا حي. لا إله إلّا أنت صلّ على محمد و آل محمد و كن لفلان بن فلان درعا حصينا، و حصنا منيعا. يا رب العالمين، و صلّى اللّه على محمد خاتم النبيين و على آله الطاهرين✨ 💯به جای فلان بن فلان اسم خودش و پدرش را بنویسد مثلا علی بن رضا💯 📚طب الائمه سید عبد الله شبر 🦋➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
✨﷽✨💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🔘 حکایت کوتاه ✍از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود. 📚 داستانهای بحار الانوار 🦋 ‌➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
🧡آموختم که هیچ دارویی 🦋نمیتواند همچون " اُمید" 🧡آدمی را ایستاده نگه دارد 🦋آموختم که در همه حال 🧡و همه وقت باید عشق ورزید 🦋حتی در زمان خستگی، بیماری و یاس 🧡آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها 🦋چشم ها را به روی داشته هایمان می‌بندد 🧡گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد 🦋رها از هر نَبردی و شکستی 🧡آموختم که هیچ دارویی، 🦋نمی‌تواند همچون اُمید 🧡آدمی را زنده نگه داشته باشد 🦋زندگی بیاورد، عشق ببخشد ... ‌➣ @ganje_arsh ❤️
✨﷽✨💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🔴عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه ✍مردي در كنار درب خانه اش نشسته بود. بانوئى به حمام معروف (( منجاب)) مى رفت ، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:حمام منجاب كجاست ؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت : حمام منجاب همين جاست . آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست ، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد.زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است ، حيله اي به ذهنش رسيد و گفت : من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم ، ولى چون كثيف هستم و گرسنه ، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم . مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت ، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند:   ... اين الطريق الى حمام منجاب؟(( چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست ))؟ مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه ((لا اله الا الله محمد رسول الله )) تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شرشد 📚نفل از كتاب عالم برزخ ص 41  يا كشكول شيخ بهائى 1/232 🦋 ‌➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
💎داشتن ۶چیز معادل همه دنیاست↯ 1⃣ غذاے گوارا 2⃣ فرزند صالح 3⃣ زن مورد پسند 4⃣ سخن متین 5⃣ عقل ڪامل 6⃣ بدن سالم 📙مشکل گشای معنوی ۲۲۲ ➢ @Ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🌸راستی چقدر بخدا بدهکاریم؟!؟! ✍بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (دستگاه تنفّس مصنوعی) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم" سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد. این داستان ما را به یاد درسی از گلستان سعدی انداخت: «منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب...» 🦋 ➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
🌸فقط تاریکی می داند 🍃ماه چقدر روشن است. 🌸فقط خاک می داند 🍃دست های آب، چقدر مهربان است. 🌸معنی دقیق نان را 🍃فقط آدم گرسنه می داند. 🌸پنجره دلت رو به مهربانی باز کن ➣ @ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 🌹ارزش آبرو ✍حضرت اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام مقدار "پنج بار شتر" خرما براى شخصى آبرومند که از كسى تقاضاى كمك نمى كرد فرستادند . یک نفر که در آن جا حضور داشت به امیرالمؤمنین گفت : "آن مرد كه تقاضاى كمك نكرد ، چرا براى او خرما فرستادید ؟ يك بار شتر هم براى او كافى بود!" امام علی (ع) به او فرمودند: "خداوند امثال تو را در جامعه ما زياد نكند ! من می بخشم و تو بخل مى ورزى !؟ اگر من آن چه را كه مورد حاجت او است ، پس از درخواست کردن بدهم ، چيزى به او نداده ام ؛ بلكه قيمت آبرویش را به او داده ام ؛ زيرا اگر صبر كنم تا از من درخواست كند، در حقيقت او را وادار كرده ام كه آبرويش را به من بدهد." 📚 وسائل الشيعة ، ج۲ ، ص۱۱۸ 🦋 ➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
🌹گاهي آرامش در نديدن و نشنيدنهاست 🍃اصلا به این فکر نکن که دیگران 🌹بــرای تو چه فکری می کنند 🍃حتی بـرایت مهم نباشد چطور 🌹و چگونه قضاوت می شوی 🍃کاری که دوست داری و می دانی 🌹درست است را بکن و مسیرِ خودت را برو 🍃بگذار دیگران هم یاد بگیرند 🌹به جــای اینکه زمانشان را به پای حسادت 🍃و قضاوت و تقلید تلف کنند 🌹دنبالِ اهداف و آرزوهایشان باشند. 🍃گاهی تــو به آسیب پذیریِ 🌹قــرص جوشان می شوی 🍃و آدم ها با حرف ها و قضاوت هایشان 🌹مانندِ آب نزدیکشان که می شوی 🍃نابودت می کنند 🌹لازم است کمی دورتــر بایستی 🍃و در سکوت کارِ خودت را بکنی 🌹که گاهی آرامشِ انسان 🍃در همین ندیدن ها و نشنیدن هاست ➣ @ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 ✅مراقب دینمان باشیم ✍روزي (عقيل ) برادر (امام علي ) عليه السلام از حضرتش درخواست كمك مالي كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزي بده . حضرت فرمود : صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد . عقيل اصرار ورزيد ، امام به مردي گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار ، بگو قفل دكاني را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد . عقيل در جواب گفت : مي خواهي مرا به عنوان دزدي بگيرند . امام فرمود : پس تو مي خواهي مرا سارق قرار دهي كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟ عقيل گفت : پيش معاويه مي رويم ، فرمود : خود داني عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاي كمك كرد . معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاي منبر برو بگو علي عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از علي عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ، ولي از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت . 📚پند تاریخ ج۱ ص۱۸۰ ‌‌‌‌🦋 ➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
🕊بسازیم خانه‌ی دل را 🦋زخوبی‌ها و نیکی‌ها 🕊ببخشیم کج رَوی‌ها را 🦋در این دنیا و بازی‌ها 🕊بیا جشنی بزرگ گیریم 🦋که در آن میشود خندید 🕊به دنیا و به سختی ها ➣ @ganje_arsh ❤️
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 ✅چگونگی تقسیم کارها میان امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) ✍علی(ع) و زهرای مرضیه (س) پس از آنکه با هم ازدواج کردند و زندگی مشترک تشکیل دادند، ترتیب و تقسیم کارهای خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم(ص) واگذاشتند، به آن حضرت گفتند: «یا رسول الله ما دوست داریم ترتیب و تقسیم کارهای خانه با نظر شما باشد». پیامبر (ص) کارهای بیرون خانه را به عهده علی (ع) و کارهای داخلی را به عهده زهرای مرضیه (س) گذاشت. علی (ع) و زهرا (س) از اینکه نظر رسول خدا (ص) را در زندگی خصوصی خود دخالت دادند و رسول خدا(ص) با مهربانی و محبت خاص از پیشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، راضی و خرسند بودند. 💥مخصوصا زهرای مرضیه (س) از اینکه رسول خدا (ص) او را از کار بیرون معاف کرد خیلی اظهار خرسندی می‌کرد، می‌گفت: «یک دنیا خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از سروکار پیدا کردن با مردان معاف کرده است». 📚داستان راستان، ج۲، ص۲۷۱ 🦋 ➣ @ganje_arsh ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋