عبدالوهاب شهیدی
از ستونهای استوار موسیقی ناب ایرانی است که افسوس آنگونه که شایستهی هنرش میباشد، شناخته شده نیست. او با آوایی رسا و خوشآهنگ، چیرگی کممانند بر دستگاههای آوازی داشت و از شاگردان راستین استاد ابوالحسن صبا بود. همکاریهای درخشانش با استاد جلیل شهناز از روزگاران زرین موسیقی ایران به شمار میآید.
شهیدی هنرمندی بیهیاهو و فروتن بود و در روزگاری میزیست که فضای هنری برای شناساندن هنرمندان به اندازهی کافی یارای(مساعد) نبود و از این رو ناشناخته ماند، اما برای دوستداران راستین موسیقی ناب، نام و آوایش همواره درخشان و یادش گرامی باد.
مرضیه، آن ققنوس آواز ایران، که از خاکستر روزگار خود برخاست و در آسمان هنر به پرواز درآمد.آوایش هم ریشه در ژرفای تاریخ این سرزمین داشت و هم پر میکشید به سوی فردا. هم سنگینی غزل کهن را به دوش میکشید،هم سبکباری ترانههای نو را.او برای زنان این دیار،نگارگری بود که رنگهای ناروا(ممنوعه) را
به تابلوهای همیشه ماندگار دگرگون کرد.
نشان داد که میتوان هم در قالبهای سنتی استاد بود،هم در قالبهای نوین پیشرو.
یادش گرامی باد🤍
فرهاد مهراد؛ صدای عصیانگر نسل خاموش
او فقط یک خواننده نبود،صدای یک نسل بود. ترانههایی خواند که روایتگر دردها و امیدهای جامعه خود بودند،با سبکی یگانه و بیان هنرمندانه که او را از دیگران متمایز میکرد. اما تراژدی زندگی فرهاد این بود: استعدادی بیهمتا که هرگز آنچنان که باید دیده نشد. در دورهای خواند که موسیقی به حاشیه رانده شد و بسیاری از هنرمندان بزرگ،در سایه ماندند یا ناشناخته رفتند. افسوس که نسل جدید بسیاری از این صداهای اصیل را نمیشناسد. صداهایی که داستان رنج و شوق این سرزمین را در سینه دارند.
حبیب...آن آوای گرم و آرامشبخش که همچون رودی همیشه روان در دل تاریخ موسیقی ایران جاریست. آوایش نه تنها یک آوا،که پناهگاهی بود برای دلبندگان خسته.
او در اوج سادگی،چنان ژرفایی به سرودهایش میبخشید که گویی هر واژهاش از جنس دل مردم بود.در خانوادهای پر از دشواری و دور از رفاه پرورش یافت، اما همین زیست ساده و بیپیرایه،ریشههای هنرش شد.آواز خوانی حرفهای او از رادیو گیلان آغاز شد و پس از آن به تهران آمد. او هیچگاه در پی نام و نان و شهرت نبود و سادگی را تا واپسین دم زندگی از دست نداد🤍