eitaa logo
Gaza Pulse
161 دنبال‌کننده
589 عکس
235 ویدیو
10 فایل
Gaza Pulse | نبض غزه با ما حقیقت غزه رو بشنو از نگاه نوجوان، به عمق واقعیت! لینک ناشناس کانال ما: 👉https://daigo.ir/secret/11675937201 لینک کانال ما در آپارات: 👉 https://www.aparat.com/v/ymt85db آیدی پیج توییتر ما: 👉80Gaza_Pulse
مشاهده در ایتا
دانلود
Gaza Pulse
دو برادر دوقلوی سفیدرو مثل قرص ماه که با هم مو نمی‌زدند؛ سال ۶۵ من ۱۵ساله بودم که دوقلوها به دنیا آمدند. بابا همیشه سرکار بود و دور از شهر. من پسر بزرگ خانواده بودم و یک‌طورهایی حکم بابای بچه‌ها را داشتم. بیشتر مسئولیت‌هایشان با من بود. ثبت‌نام مدرسه و پیگیری همه کارهای دوقلوها. دوران بعد از جنگ تحمیلی بود و مشکلات اقتصادی پس از جنگ. خلاصه که چشم روی‌هم گذاشتیم بچه‌ها به مدرسه رفتند. با معدل بالا دیپلم گرفتند. درس‌خوان بودند و در ریاضی، سرآمد کلاس. این‌طور شد که هر دو با هم مهندسی مکانیک طراحی جامدات در دانشگاه اهواز قبول شدند و در این برهه از زندگی‌شان هم ممتاز بودند و با معدل الف از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدند.» * مهندسی خط تولید در کارخانه یا پیوستن به جمع سربازان سردار حاجی زاده! کار برای دوقلوهای مهندس مکانیک زیاد بود. اما هنوز مهر لیسانس خشک نشده بود که عزمشان را جزم کردند برای اعزام به خدمت سربازی. چندماهه خدمت بودند که مسیر زندگی‌شان تغییر کرد؛ تصمیم گرفتند هوش و علم شان را در راه وطن به خدمت بگیرند و روایت آغاز مسیر پرفرازونشیب و پر از خیروبرکت مرتضی و مصطفی از زبان برادر شنیدنی است؛ «چندماهه خدمت بودند که باتوجه‌به هوش سرشار و تحصیلات و ولایی بودن دوقلوها به آن‌ها پیشنهاد پیوستن به هوافضای سپاه و ادامه تحصیل در دانشگاه امام حسین را دادند. آن زمان من به‌حسب وظیفه‌ای که بر عهده‌ام بود و برادر بزرگ‌ترشان بودم بهشان گفتم خوب فکر کردید؟ مسیر شما مسیر راحتی نیست. سخت است. مسئولیتتان چندبرابر می‌شود. حتی ازشان دعوت کردم به کارخانه‌ای بروند که رئیسش درخواست کرده بود دوقلوها مهندس‌های خط تولیدش شوند با حقوق و مزایای بالا. بچه‌ها را به کارخانه بردم. اما نخواستند. راهشان را انتخاب کرده بودند. هر دو با هم. اصلاً هر تصمیمی که می‌گرفتند دونفره بود. قرار گذاشته بودند با هم زندگی‌شان را بسازند و جلو بروند. هر دو رشته ریاضی فیزیک، بعد هم یک‌رشته، یک دانشگاه. برای پیوستن به هوافضای سپاه هم دونفری مشورت کردند و تصمیمشان را عملی کردند.» *نخبه‌های پهپادی کرمانشاه آغاز راهی پر فراز و نشیب برای سازندگی، برای سربلندی ایران. دوقلوهای همسان کرمانشاهی خیلی زود به یکی از نخبه‌های هوافضای سپاه کرمانشاه تبدیل شدند. برادر بزرگ‌ترشان آن روزها را خیلی خوب به‌خاطر دارد؛ «شرکت در دوره‌های مختلف و کسب تجربه باعث شد ما کمتر دوقلوها را ببینیم. طوری محو خدمت شده بودند که زیاد در خانه نبودند. با جان‌ودل کار می‌کردند. در مورد کار هم با ما زیاد صحبت نمی‌کردند. اطلاعاتی نمی‌دادند اما ما کمابیش فهمیده بودیم مرتضی و مصطفی تیزهوشی و علمشان را در خدمت توسعه صنعت هوافضا و پیشرفت پهپادی ایران به کار گرفته بودند.» *حرف رهبری نباید زمین بماند «مرتضی و مصطفی شبانه‌روزی کار می‌کردند. هیچ‌وقت گله‌ای از سختی کار نداشتند. بعضی روزها که به خانه می‌آمدند می‌دیدم دست‌هایشان بریده، کبود شده. بچه‌های هوافضا بسیجی وار و هیئتی کار می‌کنند. فعالیت‌های یدی و سنگین را هم انجام می‌دادند. این‌طور نبود که بگویند مثلاً من چون فلان درجه را دارم یا مهندسم نباید وسیله جابه‌جا کنم. هر وقت به یکی‌شان می‌گفتم این حجم از کار خسته‌تان نمی‌کند؟ استراحت به خودتان نمی‌دهید؟ می‌گفت حرف حضرت آقا نباید زمین بماند. ما باید قوی شویم. باید هر روز پیشرفت کنیم. هنوز هم نمی‌دانیم خدا چه توانی به این بچه‌ها داده بود که خستگی برایشان معنی نداشت. بعد از شهادت که با همکارانشان بیشتر آشنا شدیم دیدیم همه این بچه‌ها مثل هم هستند. مخلص، بی‌ریا، پرتلاش، ولایتی. همین روحیه بسیجی و تعهد بچه‌های هوافضای سپاه است که با مدیریت قوی سردار شهید حاجی‌زاده باعث شد ایران در زمینه توسعه صنعت پهپادی به یکی از کشورهای قدرتمند تبدیل شود، طوری که خیلی از کشورهایی که در حوزه تجهیزات نظامی حرفی برای گفتن دارند، متقاضی پهپادهای ایرانی هستند. بچه‌های بی‌توقع و پرکار هوافضا با کمترین هزینه پهپادهای پیشرفته می‌سازند و پهپادهای قبلی را ارتقا می‌دهند.» *۸ ساعت اضافه کار ماندم اما ۳ ساعت رد کردم روایت‌های برادرشهید که به کم‌توقع بودن و پرکار بودن تلاشگران هوافضا می‌رسد حرف‌های همسر شهید برایم تداعی می‌شود؛ وقتی می‌گفت آقا مرتضی خیلی زیاد کار می‌کرد. یک‌وقت‌هایی ۸ ساعت اضافه‌تر کار می‌کرد اما وقتی به خانه می‌آمد و خستگی در می‌کرد، می‌گفت من ۸ ساعت امروز بیشتر ماندم اما اضافه کارم را ۳ ساعت رد کردم. من می‌پرسیدم چرا؟ می‌گفت همه آن ۸ ساعت را که کار نکردم. نماز خواندم. با شما صحبت کردم. این‌طوری خیالم راحت تره.»
Gaza Pulse
*سنگ تمام در جنگ با داعش هنوز چند سالی از پیوستن برادران دوقلو به هوافضا نگذشته بود که داعش به حرمین شریفین حمله کرد. مهندس‌ها در نبرد با داعش و دفاع از حرم سنگ تمام گذاشتند. برادر بزرگ‌تر از آن روزها می‌گوید؛ «مرتضی و مصطفی به خواست خودشان راهی عراق و سوریه شدند تا در کنار نیروهای سپاه قدس و در شرایطی که داعش بر منطقه مسلط شده بود بتوانند به شکست داعش کمک کنند. هر کدامشان بیش از ۵۰۰ روز در عراق بودند و همراه سردار سلیمانی کم نگذاشتند برای کم‌کردن شر داعش از سر منطقه.» *پدر، مادر و برادر شهیدان دوقلوی شریفی نسب *واکنش مادر بعد از شنیدن شهادت همزمان دوقلوها سخت است هنوز دو ساعت از شهادت برادر جوانت نگذشته باشد که خبر برسد عزیز دیگرت هم آسمانی شده، سخت است پشت شیشه‌ای بایستی و تلاش بی‌فایده پزشکان برای بازگرداندن نفس به جان برادرت را نظاره کنی، خانواده شریفی‌نسب در اولین روز جنگ دو عزیز در راه دفاع از وطن از دست دادند؛ دو فرزند دوقلو به فاصله دو ساعت؛ دو جوان رعنا. آن روز در بیمارستان مانده بودند چطور خبر شهادت مصطفی را به مادر بدهند. تازه فهمیده بود دیگر مرتضی ندارد. حالا چطور خبردارش کنند که دیدار با مصطفی هم رفت به قیامت! اما انگار وقتی خدا برات شهادت را دست اهلش می‌گذرد، صبوری در برابر داغ را هم کادوپیچ شده، تقدیم عزیزانش می‌کند. مثل پدر و مار دوقلوها. واکنش مادر شهیدان شریفی‌نسب از شنیدن خبر شهادت فرزندانش را که می‌شنویم یاد این قاعده نانوشته می‌افتیم؛ «مادرم اگر خار به‌پای مرتضی و مصطفی می‌رفت دیوانه می‌شد. آنقدر که دیوانه‌وار آن‌ها را دوست داشت. اما آن روز در بیمارستان وقتی خبر شهادت مرتضی و مصطفی را شنید. با گریه می‌گفت فدای سر امام حسین (ع)، خدایا امروز سر سفره اهل‌بیت مهمانشان کن! ما هاج‌و واج فقط نگاهشان می‌کردیم. پدر و مادرم من و خواهرها و همسران شهید را آرام می‌کردند. مرتضی یک دختر ۵ساله دارد و مصطفی دو بچه چندماهه و ۵ساله * مهندس‌هایی که خمس و زکات یک کیلو نخود و لوبیا را هم پرداخت می‌کردند «زندگی‌شان پاک و مطهر بود. بدون هیچ حاشیه. من از دو برادرم درس یاد می‌گرفتم. عبادت‌های واجب به کنار، روزه‌های بدون سحری در دوره‌های کوهستانی سخت به کنار، اینکه مرتضی و مصطفی آخر هر سال، حتی خمس یک کیلو نخود و لوبیای مانده را هم حساب می‌کردند. خمس کوچک‌ترین و جزئی‌ترین مواد غذایی خانه را هم پرداخت می‌کردند برای من درس بزرگی داشت. لذت می‌بردم وقتی می‌دیدم دو بچه مهندس دهه شصتی این‌طوری پای حلال و حرام و خمس و زکات هستند.» پای خاطرات مرتضی و مصطفی از جان‌فشانی در آخرین لحظات زندگی به چهاردیواری خانه می‌رسد و رضا شریفی‌نسب خاطراتش را زیرورو می‌کند و می‌گوید: «واقعاً شهادت اتفاقی نیست. هر بنده‌ای لایقش نیست. مرتضی و مصطفی خیلی پاک بودند. من یاد ندارم از دهان این دو برادر دروغی شنیده باشم حتی مصلحتی. یادم هست یک روز مصطفی به من زنگ زد گفت داداش پس‌فردا می‌آیی با هم بریم کولر بخریم برای خانه. روز قرار گفت فعلاً از خیرش گذشتم. پاپیچش که شدم که کولرتان سوخته و خانه‌ات بدون کولر مانده، چرا کنسل می‌کنی؟ به‌زحمت از زیر زبانش کشیدم که همان پول را به همکاری که مشکل مالی پیدا کرده قرض داده است. یعنی حاضر بود در خانه گرما بکشد اما گره از کار رفیقش باز کند. همه فکر می‌کردند بچه‌ها چون مهندس هستند و در هوا فضای سپاه کار می‌کنند، حقوق بالایی می‌گیرند، آن‌قدر که برادرهایم مهمان‌نواز بودند. اما قسط و قرض وام‌ها را که از حقوقشان پرداخت می‌کردند یک ماه را با مبلغ کمی می‌گذراندند و مهم این بود که همان هم برایشان برکت داشت.» آقا مصطفی، آقا مرتضی حالا بعد از رفتن شما ما دلمان قرص است به شجاعت و جسارت صدها شاگرد خلف سردار حاجی‌زاده در دفاع از کیان و اقتدار و عزت ایران!
Gaza Pulse
*سنگ تمام در جنگ با داعش هنوز چند سالی از پیوستن برادران دوقلو به هوافضا نگذشته بود که داعش به حرمین
کپی زندگینامه شهیدان شریفی نسب گورای وجود همه☺️ بچه ها نشر بدین این شرح داستان شهدای هوافضا رو
حس خوب امشب یعنی شنیدند صدای بارون🥲
Gaza Pulse
حال خوب نصیب دلتون🌱
Gaza Pulse
حال خوب نصیب دلتون🌱
الهی شکر بابت بارون شنیدید میگن زیر بارون دعا مستجاب میشه؟
Gaza Pulse
الهی شکر بابت بارون شنیدید میگن زیر بارون دعا مستجاب میشه؟
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: دعا را در چهار مورد غنیمت بدانید: هنگام خواندن قرآن، موقع گفتن اذان، هنگام و زمانی که دو سپاه رو در روی هم برای جهاد قرار می‌گیرند.
Gaza Pulse
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: دعا را در چهار مورد غنیمت بد
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی دعا زیر بارون خیلی زود مستجاب میشه🙂 پ.ن: خیلی وقت بود حس بارون تجربه نکرده بودم،الهی شکر بابت بارون،اون موقع که شهرنشین نبودیم(: توروستا پدری بودیم،خیلی راحت می شد توحیاط خونه قدم زد اولین بارون میخورد به صورت آدم یه شادی بزرگ می اومد تودل آدم،ولی امان ازشهر نشینی دراوج امکانات از دلخوشی های کوچیک ات محروم میشی. 🥲🌱 نکته: صدابارون بشنوید😌🌧 📲آیدی پیج توییتر: 🆔80Gaza_Pulse 📲آیدی ایتا: 🆔 @Gaza_Pulse
مادر که نباشد نظم خانه به هم میریزد؛ "علی(ع) در نجف" "حسن(ع) در بقیع" "حسین(ع) در کربلا" "زینب(س) در دمشق" "ابوالفضل العباس(ع) در کربلا" (ایشونم به حضرت فاطمه میگفت مادرم) "و اما یوسف زهرا... او را نمیدانم" 📲آیدی پیج توییتر: 🆔80Gaza_Pulse 📲آیدی ایتا: 🆔 @Gaza_Pulse