من تو ارائه گفتم: _ما روایت نکردیم _روایت ساختیم و همه این روایت ها یک لبیک عاشورایی بود. ما بازی طراحی کردیم، پویش راه انداختیم، و کاری کردیم که موجش از مشهد تا ماداگاسکار، از فرانسه تا آلمان رفت بدون هیچ تبلیغی، بدون هیچ تکیه‌ای حتی ما شبی که تا صبحش دنبال محل اسکان بودیم‌..🥲 بی هیچ کلافگی ای با چند ساعت خواب کم روایت کردیم البته جهادی بود برای همسو کردن و تقویت اتحاد. با اطمینان کامل میتونم بگم کار ما رو هزاران نفر دیدن و حال اونا جای ما هستن ما تموم نخواهیم شدیم رد پای ما تو مشهد هست حتی بازی که طراحی کردیم تو مدارس مشهد در حال نشر هست.. ما تیمی بودیم که شب و روز کار نکردیم برای دیده شدن، کار کردیم برای اثر گذاشتن. و حالا، اگر قراره انتخابی باشه، خوبه بدونن که این مسیر با قدم‌های بی‌ادعا، ولی پرنفوذ طی شد.. از این جا به بعد بدون ترس می ایستیم چون میدونم تیم ما تعدادش بیش از پنج نفره چون ما با این سن کم معلم گروه های دیگه تو غرفه روایت بودیم.. اگر...ما نشدم اونا میشن در اینده. #روشنفکر 🆔 @Gaza_Pulse

مثل این تصویر.. رهروان جمهوری اسلامی سن و سال نمی شناسن. #روشنفکر 🆔 @Gaza_Pulse

شهید رضوان پور: شهدا دست شون جیب خداست #ماه_۱۳۳ 🆔 @Gaza_Pulse

قسم به صدای اذان....... 🆔 @Gaza_Pulse

خلاصه اومدم یه کم حرف بزنیم 🆔 @Gaza_Pulse

هیچی تو دم ودستگاه خدا گم نمیشه🥲 تجربه شخصی من اینو میگه ، هیچی گم نمیشه.... پ.ن: نگران نباشید😅.... این نگران نباش من فرق داره با تموم نگران نباش های دیگه، چون پیش شهدا رفتم. دغدغه هاتون گفتم خیال تون تخت ،دل تون قرص، #ماه_۱۳۳ 🆔 @Gaza_Pulse

اینو شهید میثم رضوان پور گفت: شهدا دست شون بازه بچه ها ، باز دست شون تو جیب خداست😅🙏 پ.ن: بگیرید ازشون رزق تون ، تلاش هاتون دیدن، دغدغه ها تون دیدن، عشق کنید اینجا تقابل عقل واحساس.... #ماه_۱۳۳ 🆔 @Gaza_Pulse

زنده هستن🥲

دست شون تو جیب خداست

اینا همش امتحان خداست قبول شین تو این امتحان.... پ.ن: شما یه نمره متفاوت باید بگیرید یه نمره خاص تا ده سال دیگه ،باقاطعیت بگین ما حس کردیم ، شهدا دست شون تو جیب خداست🥲 رزق روزی مارو میدن. پ.ن: ازاین امتحان سربلند بیرون بیان بانمره ۲۰ #ماه_۱۳۳ 🆔 @Gaza_Pulse

کوثر دختریه از یه خانواده‌ی معمولی که تو مدرسه با دختری به اسم هلیا دوست شده. هلیا از خانواده‌ای پولدار و شیکه، همیشه لباس‌های برند می‌پوشه، گوشی گرون‌قیمت داره و نمره‌هاش هم بالاست. کوثر با دیدن زندگی هلیا، کم‌کم احساس کمبود می‌کنه و از خودش و خانواده‌اش خجالت می‌کشه. یه روز، وقتی پدر کوثر با عشق و محبت براش خوراکی می‌خره و صداش می‌کنه،قند و عسل بابا کوثر تو دلش می‌گه: _«قند و عسل بابا حالش خوب نیست، هیچ حالش خوب نیست!» این جمله نشون می‌ده که کوثر دیگه نمی‌تونه محبت پدرش رو حس کنه چون ذهنش درگیر مقایسه و حسرت شده. اما در ادامه‌ی داستان، اتفاقاتی می‌افته که باعث می‌شه کوثر بفهمه خوشبختی فقط به پول و ظاهر نیست. اون به ارزش‌هایی مثل محبت واقعی، ایمان، و آرامش درونی پی می‌بره. #روشنفکر 🆔 @Gaza_Pulse