حتما تو عکسهایی که از فیلم جنگ جهانی سوم براتون گذاشتیم، محسن طنابنده رو در نقش آدولف هیتلر دیدید.
حالا اگه میخواید لحظاتی از بازی آقا محسن رو تو فیلم در نقش هیتلر ببینید، دومین تیزر فیلم رو از دست ندید 👇🏻
راستی تا یادمون نرفته بگیم که این نقش واسه آقا محسن چند جایزه بینالمللی از کشورهایی مثل ایتالیا، صربستان و آمریکا بهمراه داشته 🏆🥇
یه نکته برای عزیزانی که تا به حال در جلسات تحلیل فیلم گرافیلما شرکت نکردن 👇🏻
میدونید فرق جلسات تحلیل ما و جلساتی که در رسانههای آپارات و یوتیوب پخش میشه، یا در تلویزیون و برنامههایی مثل هفت برگزار میشه، چیه؟
این جلسات تحلیل و نقد فیلم که با عنوان "جور دیگر باید دید" برگزار شده تفاوتهایی با روال معمول جلسات نقد فیلم داره:
1⃣ اولاً نظر نهایی برآیند گفتگوهای تمام حاضران هست و استاد منتقد تنها به پیشبرد بحث کمک میکنه و جمعبندی و تکمیل رو انجام میده.
2⃣ دوماً لزوماً قرار نیست به فیلم برچسب بد یا خوب زده بشه، رویکرد داوری صرف نداشته و غالباً تاکید بر تحلیل و کارکرد توسعهی فردی و توسعهی فرهنگی فیلم و در نهایت پیشنهادهایی برای تکمیل کاستیهایش هست.
3⃣ در نهایت اینکه چند دوره برگزاری این جلسات و تماشای حدود ۳۰ فیلم در ژانرهای متفاوت حاکی از تجربهی لذتبخش حاضران در تماشای جمعی و همینطور لذت مضاعفشون از گفتگویی سالم، تفکرزا و احساسبرانگیز بوده و اذعان به اینکه بعد از این جلسات فیلمها را جور دیگری دیدهاند.
🪴 @Gerafilma
در ادامه بریم واسه مطالعهی یه یادداشت
دربارهی فیلم "جنگ جهانی سوم" 👇🏻
خیالتون تخت.
داستان فیلم رو اسپویل نمیکنه.
🔻 یادداشت کوتاهی بر فیلم «جنگ جهانی سوم»
✍️ شاهپور شهبازی
دیشب فیلم «جنگ جهانی سوم» (هومن سیدی) را دیدم. سالها پیش در کتاب «دراماتورژی فیلم» نوشتم: «سینما چشم نیست، چشمهاست. صدا نیست، صداهاست. دهان نیست، دهانهاست. سینما رنگینکمان هزاران چهره است. آینهای در برابر آینه. سینما سمفونی شکوهمند رقص خیال است. کهکشان تسلای دشنه و درد. صدای زخم قربانی. تردید پاهای خسته. یقین دستهای امیدوار. سینما تردستی با گوی قلب و زبان و فهم است ...»
فیلم «جنگ جهانی سوم» اما به ما میگوید، سینما صدا نیست، نکبتِ خفقان است. دهان نیست، وراجی منافع است. چشم نیست، کوری جمعی است. نگاه نیست، تباهی دیدن است. اخلاق نیست، فروپاشی ارزشهاست.
سینما دوست نمیسازد، دشنه میافریند. رستگار نمیکند، دوزخ میسازد. عطوفت نمیبخشد، بیگانگی تقدیم میکند. رهایی نمیآورد، زنجیر را اکسیژن میکند. اخلاق نمیسازد، افقها را محو میکند.
سینما خیال میآفریند اما خاکستر تقدیم میکند. پناه میدهد اما ویران میکند. امید میسازد اما گورستان حفر میدهد.
سینما از قربانی، جلاد میسازد. از همکار، همدست جنایت. از کارگردان، تفرعن بیگانگی، از کارگر بیکار، کارگردان مرگ، از تهیه کنندهی سینما، همپیمانِ قرمساق. سینما از عاشقِ شکیب، هیلترِ شقی میسازد و از سینماییهای هنرمند، نازیهای اتاق گاز.
سینما تنوع چهرهها، دستها، دهانهاست که از زلالی و آلودگی یک چشمه سبز میشوند. زیبایی و زشتی توامان. هم این است و هم آن.
«جنگ جهانی سوم» سینماست.