eitaa logo
دانلود
من داشتم یک بادبادک دنباله اش رنگ طلا بود وقتی که او پرواز می کرد زیباتر از پروانه ها بود یک روز از دستم جدا شد بند بلند بادبادک پرواز کرد و رفت بالا شد قد یک گنجشک کوچک هی دور شد هی دورتر شد چرخید و چون چرخ فلک شد دیدم که کم کم بادبادک اندازه یک شاپرک شد شاعر جعفر ابراهیمی شاهد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
نی نی میخواد بخوابه خمار تو رختخوابه ⭐️🌛 مامان کنار اونه لالایی براش می خونه ⭐️🌛 لالالا گل مینا شکر میکنم خدا را ⭐️🌛 عطا نموده بر ما نوگلی ناز و زیبا ⭐️🌛 لالالا گل پونه بخند یکی یه دونه ⭐️🌛 تویی برای مادر نفس،عزیز دردونه ⭐️🌛 لالالا گل شب بو چه قدر عزیز هستی تو ⭐️🌛 لالا نوگل مامان همیشه پیشم بمان ⭐️🌛 لالالا کودک من نی نی کوچک من ⭐️🌛 خوابای خوش ببینی تو دنیا غم نبینی ⭐️🌛 لالا عزیز دلبند چشماتو حالا ببند 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
418047_854.mp3
9.94M
اسم قصه: قصه صوتی فانوس فرسوده🍬 گروه سنی: ۱ تا ۷ سال 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
سوره فیل کی بود کی بود ابرهه چی‌کار می‌کرد تو مکه اون آدم خیلی بد سوی مکه حمله کرد یک لشگر فیل داشت یک سپاه عظیم داشت می‌رفت به سوی مکه تا که بکوبه کعبه چی شد چی شد یکباره بارون سنگ می‌باره یه عالمه ابابیل اومد رو لشگر فیل تو پاهاشون سنگ داره با دشمنا می‌جنگه دشمنا نابود شدن خاکستر و دود شدن سوره فیل نازل شد قصه ما کامل شد 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷✈️نماهنگ پدر موشکی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
توی یک جنگل سبز چند تا آهو با بچه هایشان زندگی می کردند. بچه های عزیز هر وقت که آهو خانم برای بچه هایش غذا تهیه می کرد و می آورد که بین آنها تقسیم کند یکی از بچه هایش به نام دم قهوه ای میگفت: من بیشتر می خوام. آهو خانم می گفت : آخر عزیز دلم باید به اندازه ای که می توانی بخوری ، و برداری اگر بیشتر برداری نیمه خور و اسراف می شود . ولی آهو کوچولو گوشش بدهکار نبود . یک روز که با برادرش د نبا ل رنگین کمان می گشت تا سر رنگین کمان را پیدا کند و بگیرد ، یک سبد میوه که شاید انسانها آنجا ، جا گذاشته بودند را دید که ریخته شده روی زمین . طبق معمول از برادرش جلو زد و گفت: کنده ترین میوه مال من است و یک گلابی بزرگ را با پوزه خود (دهان ) به سمت خود کشید و یک گاز زد و سیر شد و آن را پرت کرد آن طرف . بقیه ی میوه ها را هم برای آهو خانم بردند. حالا بشنوید از آهو خانم که داشت لانه اش را تمیز می کرد دید لاک پشت ها دارند یک پرستوی بیمار را می برند گفت : صبر کنید این پرستو دوست بچه های من است چه اتفاقی افتاده گفتند : او بیمار است و دکتر لاک پشتیان گفته : اگر گلابی بخورد مداوا خواهد شد. آهو خانم گفت هر طور که شده برایش گلابی پیدا می کنیم لطفا?او را به لانهی ما بیاورید. بچه های آهو خانم آمدند هوا تاریک شده بود. آهو خانم سبد میوه را که دید گفت : توی میوه ها گلابی هم هست گفتند: نه ،آهو خانم گفت : پرستو اگر گلابی بخورد مداوا می شود . دم قهوه ای ناراحت به خواب رفت در خواب گلابی را که نیمه خور کرده بود دید که گریه میکند به او گفت چرا گریه می کنی ؟ گلابی جواب داد : تو مرا به دور انداختی در حالی که می توانستم مفید باشم و بعد این شعر را به دم قهوه ای یاد داد: گلابی تمیزم همیشه روی میزم اگر که خوردی مرا نصفه نخور عزیزم خدا گفته به قرآن همان خدای رحمان اسراف نکن تو جانا در راه دین بمانا آهو کوچولو صبح زود بیدار شد و با برادرانش به جنگل رفت و به دنبال گلابی گشت . گلابی که نصفه خور کرده بود را پیدا کردند آن را در آب چشمه شستند و برای پرستو آوردند . وقتی پرستو گلابی را خورد نجات پیدا کرد و چشمانش را باز کرد و از آهو کوچولو تشکر کرد که جانش را نجات داده بود از آن به بعد دم قهوه ای دیگر اسراف نمی کرد و فریاد نمی زد زیاد می خواهم گنده می خواهم و حالا او می داند اسراف وهدر داد ن هر چیزی بد است و خدا اسراف کاران را دوست ندارد . قصه ی ما به سر رسید اسراف کار به بهشت نرسید 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
دوستی موش🐭 و قورباغه 🐸 موشي و قورباغه‌اي در كنار جوي آبي باهم زندگي مي‌كردند. روزي موش به قورباغه گفت: اي دوست عزيز، دلم مي‌خواهد كه بيشتر از اين با تو همدم باشم و بيشتر با هم صحبت كنيم، ولي حيف كه تو بيشتر زندگي‌ات را توي آب مي‌گذراني و من نمي‌توانم با تو به داخل آب بيايم. قورباغه وقتي اصرار دوست خود را ديد قبول كرد كه نخي پيدا كنند و يك سر نخ را به پاي موش ببندند و سر ديگر را به پاي قورباغه تا وقتي كه بخواهند همديگر را ببينند نخ را بكشند و همديگر را با خبر كنند. روزي موش به كنار جوي آمد تا نخ را بكشد و قورباغه را براي ديدار دعوت كند، ناگهان كلاغي از بالا در يك چشم به هم زدن او را از زمين بلند كرد و به آسمان برد. قورباغه هم با نخي كه به پايش بسته شده بود از آب بيرون كشيده شد و ميان زمين و آسمان آويزان بود. وقتي مردم اين صحنه عجيب را ديدند با تعجب مي‌پرسيدند عجب كلاغ حيله‌گري! چگونه در آب رفته و قورباغه را شكار كرده و با نخ پاي موش را به پاي قورباغه بسته؟!! قورباغه كه ميان آسمان و زمين آويزان بود فرياد مي‌زد اين است سزاي دوستي با مردم نا اهل. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
  🌸شعر ورزش 🌸 ای بچه های با نظم همه بیاین توی صف پاشو پاشو ورزش کن تنبلی رو ولش کن نرمش بکن پویا باش ازتنبلی جدا باش حالا بزن تو در جا با اون پاهای زیبا حالا بشین و پاشو در حرکات کوشا شو حالا بایست تو ثابت یک ایست خوب وجالب درجا بزن ببینم افسردگی نبینم یه گردش به راست گردش بعدی به چپ بپا نیفتی عقب حالا دوباره درجا با اون پاهای زیبا نرمش بکن پویا باش از تنبلی جدا باش 🏋‍♂⛹‍♂🤺🤸‍♂🚴‍♂🏊‍♂🤽‍♂🧘‍♂ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6