#داستان_متنی
گاو اسفنجی 🐮
پشت کوههای بلند در دشتی با صفا مزرعه بزرگ و سرسبز بود و در این مزرعه زیبا حیوانات و شاد و خندان کنار هم زندگی میکردند صاحب مزرعه
مردی مهربان بود که حیوانات را خیلی دوست داشت در بین حیوانات گاوی بود بازیگوش و ساده لوح که شباهت زیادی به ستاره معروف باب اسفنجی داشت برای همین او را گاو اسفنجی صدا میزدند
گاو قصه ما دوستان زیادی داشت از جمله الاغ درازگوش گربه نره گوسفند ناقلا و سگ آقای پتیبل که گاو اسفنجی بیشتر وقت خود را با آنها سپری میکرد
روزها و شبها به خوبی و خوشی از پی هم میگذشت تا اینکه یک روز دوستان گاو اسفنجی تصمیم گرفتند که سر به سر او گذاشته و مثلاً خوش باشد
پس وقتی او را دیدن شروع کردن به تعریف و تمجید که تو چقدر شبیه باب اسفنجی ستاره معروف هستی تو هم اگر بخواهی میتوانی ستاره سینما باشی مگر تو از دیگران چه چیزی کمتری داری
حیف نیست ستاره خوش تیپی مثل تو مثل بقیه حیوانات کار کند خلاصه آنقدر گفتند و گفتند که گاو اسفنجی ساده لوح این حرف ها را جدی گرفت و به خودش مغرور شد.
به همین خاطر درس از تلاش و کوشش در مزرعه کشید و تمام وقت او صرف رسیدگی به سر و وضع و ظاهر خود شد در نتیجه باب اسفنجی هر روز از هدف اصلی خود که همان کار و تلاش بود دورتر میشد
همین موضوع باعث شد که اخلاق گاو اسفنجی عوض شود و به عادتهای غلط زندگی روی آورد او هر روز با دوستان خود برای گردش و تفریح به بیرون از مزرعه میرفت خوراکش شده بود
علف نمکی یونجه فلفلی و انواع هله هوله.
مدام در حال وقت گذرانی با سرگرمیهای کاذب و بازیهای رایانهای بود
و به تنها چیزی که فکر نمیکرد کار و تلاش بود گاواسفنجی فکر میکرد با انجام این کارها شبیه ستارههای سینما میشود .
بله بچههای خوب بد نیست بدانید که هر سال در مزرعه مسابقهای برگزار میشد تا بهترین حیوان مزرعه انتخاب شود برای همین همه حیوانات دوست داشتند در این مسابقه برنده شوند
روزها و شبها از پی هم میگذشتند تا روز مسابقه فرا رسید گاو اسفنجی هم مطمئن بود با تعریفهایی که دوستانش از او میکردند برنده امسال خودش خواهد بود اما با کمال تعجب دید که گاو دیگری به عنوان بهترین حیوان انتخاب شده است گاوی که در کارهای مزرعه بیشترین تلاش را کرده بود برنده شد.
در نتیجه گاو اسفنجی بسیار غمگین و ناراحت شد صاحب مزرعه وقتی ناراحتی گاواسفنجی را دید به او گفت تا به خاطر کار نکردن و پرخوری در این مدت خیلی چاق شدهای بهتر است که در مسابقه قویترین حیوان
مزرعه شرکت کنی شاید در آن رقابت برنده شدی پس گاو اسفنجی با خوشحالی منتظر مسابقه بعدی ما مسابقهای که شرکت کنندگان اصلی آن حیوانات قدرتمندی مثل
اسب سم طلا الاغ بلا و شترخان بوده اما متاسفانه باز هم برنده حیوان دیگری بود بله بچهها
برنده کسی نبود جز اسب سم طلا که در بین حیوانات نظیری نداشت.
بعد از مسابقه و انتخاب قهرمان صاحب مزرعه به حیوانات گفت که امشب مهمان ویژه داریم بروید و برای مهمانی آماده شوید شب شد و مهمان ویژه آمد ولی او کسی نبود جز قصاب زبردست او آمده بود تا چاقترین و تنبلترین حیوان مزرعه را با خودش ببرد.
صاحب مزرعه به حیوانات توضیح داد به علت هزینهها و مخارج بالا بر خلاف میل خود تصمیم گرفتم که هر سال یکی از حیواناتی را که قصاب بابت خرید آن پول خوبی میدهد را به فروش برساند حیوان انتخاب شده امسال کسی نیست جز گاو اسفنجی
به عبارت دیگر گاو اسفنجی در مسابقه تنبلترین و چاقترین حیوان اول شده بود بله دوستان عزیز گاو اسفنجی به دردسر بزرگی افتاده و هیچ راهی نداشت جز قبول واقعیت.
حیوان بیچاره بر خلاف انتظار و میل باطنی سوار ماشین مخصوص حمل حیوانات شد و از مزرعه دور گردید و همینطور که دور میشد به یاد روزهایی افتاد که بیهوده از دست داده بود اما این پایان ماجرا نبود روز بعد اسب سم طلا از طرف بقیه حیوانات سراغ مزرعهدار رفت.
و از او خواهش کرد تا نزد قصاب برود و گاو اسفنجی را پس بگیرد چون گاو اسفنجی واقعا از رفتار خود پشیمان شده بود پس مزرعهدار مهربان که خودش هم راضی به این کار نبود به سرعت پیش قصاب رفت و گاو اسفنجی را به مزرعه برگرداند
گاو اسفنجی هم که به اشتباهات خود پی برده بود بعد از آن هر روز قبل از دیگران از خواب بیدار میشد و در انجام کارها به مزرعهدار و حیوانات دیگر کمک میکرد و خیلی زود محبوب همه آنها گردید.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
spider-istgahekoodak.ir.mp3
4.38M
عنکبوتی که پارچه می بافت 🕸
#قصه #صوتی
#عنکبوتی_که_پارچه_می_بافت
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
دویدم و دویدم 🏃♂
به سبزهها رسیدم
رو فرش سبز سبزه
گل قشنگی دیدیم🌹
کنار گل نشستم
نفس زنان و خسته
دیدم که روی آن گل
شاپرکی نشسته🦋
سفید و سرخ و آبی
دو بال رنگارنگ داشت
لطیفتر از پر گل
دو شاخک قشنگ داشت🥰
شاعر : مصطفی رحماندوست
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕
ترانه شاد بابابزرگ👨🏻🦳
#ترانه
#کلیپ
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#داستان_متنی
🌸 آداب دعا کردن
وقت سحر، وقتی هوا هنوز تاريک بود، فاطمه پا شد آب بخوره كه ديد مامان نماز می خونه.
فاطمه نشست و به مامان نگاه كرد.
مامانش اول نماز خوند، بعد به سجده رفت و وقتی بعد از مدتی سرش رو از روی مهر برداشت، دستاشو بالا برد و اشک از چشماش جاری شد. خوب كه با خدا حرف زد دستاشو به صورتش كشيد و آمين گفت.
فاطمه كه ديگه خوابش نمی اومد رفت كنار مامان و پرسيد: شما اون موقع تا حالا چی كار ميكردين؟؟!
مامان جواب داد: دعا می كردم. فاطمه گفت: می دونم، فهميدم كه دعا می كردين ولی شما يه كارای ديگهای هم انجام میدادين!
مامان لبخندی زد و گفت: اونا آداب دعا كردن بود. ما برای حرف زدن با خدا هم آداب داريم. مثلا قبل از دعا كردن صدقه ميديم، عطر ميزنيم دعامون را با بسم الله و تشكر از خدا شروع می كنيم و يادمون نميره كه اول و آخر دعا صلوات بفرستيم.
فاطمه پرسيد: مامان ما هميشه و همه جا ميتونيم دعا كنيم؟
مامان جواب داد: بله ما هميشه و همه جا می تونيم با خدا حرف بزنيم ولی يه وقتايی دعامون زودتر مستجاب ميشه، مثل وقتی بارون مياد، موقع سحر، يا وقتی كه صدای اذان همه جا می پيچه.
فاطمه كه از دونستن اين همه آداب قشنگ خوشحال شد، پرسيد: من فقط برای خودم ميتونم دعا كنم؟!
مامان گفت: نه عزيزم، ما برای دوستان، همسايهها، پدر و مادر و همه و همه ميتونيم دعا كنيم. راستی يادت باشه هيچ وقت از دعا كردن خسته نشي و دعاهات رو تكرار كنی و هميشه اميدوار باشی كه خدا دعای تو رو مستجاب ميكنه. الان اگه دوست داری، برو وضو بگير و بيا تا كنار هم ديگه نماز بخونيم و دعا كنيم.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
ساقه ي ني-mc.mp3
3.81M
ساقه ی نی 🎶
با صدا ی : پگاه رضوی
#قصه #صوتی
#ساقه_ی_نی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر
#روز_درختکاری
#کاربرگ
من یه درخت هستم🌳
بلند و سبز هستم
تو خاک ریشه دارم
روشاخه میوه دارم
پاک می کنم هوا را
شاد می کنم شما را
اگر تو ماه اسفند
تو یک نهال بکاری
سال دیگه می بینی
که یک درخت داری🌲
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
💕💕
#داستان_متنی
🦋 پروانه ی زيبا 🦋
يكي بود يكي نبود. جنگل زيبا و سرسبزي بود كه همه ي حيوانات آن براي مهماني بزرگ آماده مي شدند.
اين مهماني هر سال در يك شب بهاري زيبا برگزار مي شد تا همه ي حيوانات جنگل با صفا و صميمت دور هم جمع بشوند.حيوانات خوش حال بودند، با هم مي گفتند و مي خنديدند، پروانه ي زيبا هم روي يك گل نشسته بود و از گرماي آفتاب لذت مي برد.
سنجاب كوچولوها كه از درخت بالا مي رفتند، پروانه ي زيبا را ديدند و گفتند: «پروانه ي زيبا ما داريم براي همه ي ميهمان هاي امشب فندق جمع مي كنيم. مي خواهي يك فندق هم به تو بدهيم؟»
پروانه ي زيبا گفت: «نه، من خيلي ظريف تر و زيباتر از اين هستم كه بخواهم يك فندق داشته باشم.» سنجاب ها پشت سر هم دويدند و رفتند.
يك كم كه گذشت خرگوش ها كه از اين طرف به آن طرف مي پريدند، پروانه ي زيبا را ديدند و گفتند: «ببين ما چه خوش گل شديم، دور گوش هاي مان حلقه ي گل پيچيده ايم. مي خواهي يك حلقه ي گل هم به تو بدهيم؟»
پروانه ي زيبا گفت: «نه، من زيبا هستم و نياز به حلقه ي گل ندارم.»خرگوش ها هم جست زدند و رفتند.
چند ساعتي گذشته بود كه چند تا گنجشك كوچولو پروانه ي زيبا را ديدند و گفتند: «پروانه ي زيبا مي خواهي امشب با ما بالاي سر مهمان ها پرواز كني و با هم آواز بخوانيم.»
پروانه گفت: «نه؛ من با شما پرواز نمي كنم، من خيلي زيبا هستم.»
گنجشك ها هم پر زدند و رفتند.
بالاخره مهماني شروع شد . جشن امسال خيلي باشكوه بود. پر از چراغ هاي بزرگ و روشن بود و يك آيينه ي بزرگ هم آن جا بود.
هوا كه تاريك شد، پروانه هم بال زد و خودش را به مهماني رساند. ديد همه ي حيوانات مشغول خنديدن و بازي كردن هستند. انگار هيچ كس منتظر او نبود. يك مرتبه يك پروانه ي زيبا مثل خودش را ديد و سريع به طرفش رفت . آن پروانه هم همين طور به او نگاه مي كرد، پروانه ي زيبا ساعت ها به بال هاي زيباي پروانه نگاه كرد.
بعد خواست با او حرف بزند، اما شاخكش را كه به سمت او برد، يك مرتبه سرما تمام وجودش را گرفت. تازه فهميد كه آن پروانه تصوير خودش در آيينه است. وقتي برگشت و پشت سرش را نگاه كرد، ديگر مهماني تمام شده بود و همه ي حيوانات به خانه هاي شان رفته بودند.
پروانه ي زيبا خيلي ناراحت شد؛ چون فهميد زيبايي اش باعث شد كه تمام شب را تنها بماند . تصميم گرفت گه ديگر به خودش مغرور نباشد و همه ي حيوانات را دوست داشته باشد.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
gharghavol.mp3
9.07M
قصه قرقاول خوش شانس
اجرا :خاله سحر
#قصه #صوتی
#قرقاول_خوش_شانس
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_کودکانه
🔸️شعر منظم بودن
اینو همه خوب میدونن
بچهی خوب منظمه
تو خونه یا تو مدرسه
ریخت و پاشش خیلی کمه
لباسهاشو تا میکنه
این چیزا رو خوب میدونه
جای کتاب که هر جا نیست
میذاره تو کتابخونه
بی نظمی و شلختگی
توی کارش راه نداره
وسایلش مُرتبه
هر چیزی رو جاش میذاره
چه خوشحالم عزیز من
تو هم خوب و منظمی
دقیقی و مرتبی
مودب و حواسجمعی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_کودکانه
🌲 درخت خوابالو
یکی بود، یکی نبود. پیرمرد زحمت کشی بود که در دوران جوانی درختی کاشته بود اما این درخت میوه نمی داد چون همیشه می خوابید. پیرمرد دیگر ناامید شده بود.
روزی پیرمرد اندیشید و با خود گفت:«این درخت فقط می خوابد… نه میوه ای دارد که پولی به دست آورم و نه کاری برای زیبایی طبیعت می کند… پس باید آن را قطع کنم… همین الان باید دست به کار شوم.»
پیرمرد بلند شد. وسایل خود را برداشت. نام خداوند را بر زبان آورد تا درخت را قطع کند. ولی احساس کرد که پلک هایش سنگین شده است. با خود گفت:«حالا می خوابم، عصر سرحال می شوم و این درخت را قطع می کنم.»
پیرمرد بعد از گفتن این جمله خوابش برد. او سه ساعت خوابید. وقتی بیدار شد خورشید غروب کرده بود و اذان می گفتند. پیرمرد که دید شب شده بلند شد و به خانه رفت، وضو گرفت و نماز خواند.
صبح روز بعد به طرف درخت به راه افتاد.
در راه، گرفتار یک پیرمرد پرحرف شد. پیرمرد کشاورز مجبور شد تا شب با این پیرمرد پر حرف حرف بزند و به سئوالات او پاسخ بدهد. در نتیجه نتوانست آن روز هم درخت را قطع کند.
روز بعد پیرمرد بلند شد و خود را آماده کرد تا برود. در راه احساس ناراحتی می کرد چون واقعاً نمی خواست درخت قطع شود. وقتی رسید تبر را برداشت تا درخت را قطع کند. در آن موقع ناگهان چشمش به به میوه های درخت افتاد که تازه در آمده بودند.
با خوشحالی گفت:«میوه…! بالاخره درختم میوه داد!»
پیرمرد فراموش کرده بود که این سه ماه که درخت خوابیده بود فصل زمستان بود.
او فکر کرد و به یاد دوران جوانی اش افتاد. در آن موقع او به درخت رسیدگی نمی کرد و به آن کم آب می داد و به خاطر همین بود که درخت میوه خوبی نمی داد.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6