رویدادهای مهم ششم بهمن
سال ۱۲۹۳
🔷در تبریز و ارومیه جنگ شدیدی بین قوای دولت روس و لشگریان عثمانی آغاز شد.
سال ۱۲۹۶
🔷کمیته فرقه دموکرات تهران در رابطه با بازداشت سلیمانمیرزا اعلامیهای انتشار داده و از این عمل ابراز تنفر نمود.
سال ۱۳۰۰
🔷احمدشاه برادر خود به نام اعتضادالسلطنه را به نیابت سلطنت تا ورود محمدحسنمیرزا ولیعهد که در اروپا به سر میبرد، تعیین نمود.
اعتضادالسلطنه فرزند ارشد محمدعلیشاه بود ولی چون مادرش از طایفه قاجاریه نبود لذا به ولیعهدی انتخاب نگردید.
سال ۱۳۱۰
🔷عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار، پس از پنج ماه توقف در اروپا به تهران بازگشت.
سال ۱۳۱۱
🔷علی منصور، وزیر داخله، به وزارت طرق و شوارع منصوب شد. سرتیپ فیروز، کفیل سابق وزارت طرق، به وزارت جنگ بازگشت.
سال ۱۳۲۰
🔷پیمان اتحاد دولت ایران با دولتین اتحاد جماهیر شوروی و انگلستان پس از چندین جلسه بحث و گفتوگو سرانجام با ۸۰ رأی موافق از ۹۳ نفر نمایندگان حاضر در جلسه تصویب شد. دفاع از پیمان بر عهده نخستوزیر، تدین، سهیلی، آهی قرار داشت.
سال ۱۳۲۴
🔷مجلس شورای ملی در یک جلسه خصوصی برای انتخاب نخستوزیری رأیگیری کردند. عده حاضر در جلسه ۱۰۵ نفر، رأیدهندگان به قوامالسلطنه ۵۳ نفر، به مؤتمنالملک ۵۱ نفر بودند.
🔷سال ۱۳۲۹
میتینگ بزرگی برحسب دعوت آیتالله کاشانی در مسجد شاه از طرف بازرگانان و اصناف برپا شد. در این گردهمایی مردم خواستار ملیشدن صنعت نفت شدند.
سال ۱۳۳۳
🔷ساختمان هزار دستگاه خانه بانک ساختمانی در اراضی نارمک خاتمه یافت.
سال ۱۳۳۷
🔷شورای وزیران پیمان بغداد در کراچی افتتاح شد. از طرف دولت ایران دکتر اقبال، نخستوزیر، در این شورا شرکت کرد.
سال ۱۳۳۸
🔷کنفرانس قضایی کشور با شرکت رؤسای دادگستری استانها و شهرستانها در تهران تشکیل شد.
ابوالحسن فروغی، از فلاسفه و دانشمندان معروف معاصر، فرزند محمدحسین خان ذکاءالملک استاد دانشگاه در سن ۷۹ سالگی درگذشت.
سال ۱۳۴۱
🔷از بامداد امروز در تهران و تمام شهرستانها و بخشهای ایران مراجعه به آراء عمومی شروع شد و کارگران و کشاورزان دولتی با صف در مقابل صندوقها قرار گرفته و آراء خود را در صندوق میریختند. به زنان نیز اجازه شرکت در رفراندوم داده شد.
سال ۱۳۴۲
🔷دولت به مناسبت سالگرد شش بهمن مراسمی در تهران و شهرستانها بر پا ساخت و هیاتی را از تهران به اتریش فرستاد تا به شاه تبریک بگویند.
سال ۱۳۴۳
🔷با تمام تلاشی که پزشکان خارجی و ایرانی به عمل آوردند سرانجام حسنعلی منصور در اثر جراحات وارده درگذشت.
شاه طی نطقی در رادیو و تلویزیون از دخالت بیگانگان در گذشته در امور داخلی ایران سخن گفت و افزود انگلیسها بعد از شهریور ۱۳۲۰ به دست شخصی به نام مصطفی فاتح، حزب توده را در ایران بنیاد نهادند. او افزود مگر بیچاره منصور چه کرده بود؟
سال ۱۳۴۷
🔷نخستوزیر و چند تن از وزراء برای رسیدگی به وضع سیلزدگان به جنوب عزیمت کردند.
سال ۱۳۴۹
🔷بازار مهران در خیابان لالهزار آتش گرفت و ۳۰ مغازه بهسرعت سوختند و بقیه خسارت دیدند.
سال ۱۳۵۲
🔷طبق قرارداد منعقده بین ایران و انگلیس، ایران در مقابل ۱۱۰ میلیون لیره نفت بر مبنای هر بشکه هفت دلار کالاهای مختلف دریافت خواهد کرد.
سال ۱۳۵۴
🔷به بدهکاران مالیاتی گذرنامه خروج از کشور داده نخواهد شد.
سال ۱۳۵۶
🔷روزنامه های خبری عصر نوشتند در رژه امروز سه میلیون نفر در تهران شرکت کردند. آموزگار مدعی شد این رژه پاسخی دندانشکن بود به آنها که در یکپارچگی ملت ما شک دارند.
🔷عطاءالله تدین، فتحالله سعادت و محمدحسین کاشانی ثابت به معاونت وزارت اطلاعات و جهانگردی تعیین شدند.
🔷سازمان وزارت کشور تغییر کرد و ادارات کل آن به هشت اداره کاهش یافت. از این پس وزارت کشور کار ستادی انجام خواهد داد و اختیارات وزیر کشور به استانداران تفویض شده است. به موجب سازمان جدید کلیه کارمندان ۶۰ ساله بازنشسته میشوند.
به مناسبت شش بهمن گروههای مختلف حزب رستاخیز رژه رفتند.
۴۵ نفر از دانشجویانی که در تظاهرات اخیر دستگیر شده بودند، آزاد شدند.
سال ۱۳۵۷
🔷شاپور بختیار در گفتگویی با رادیو فرانسه گفت: بازگشت آیتالله خمینی به ایران هنوز خیلی زود است. آیتالله باید به من فرصت دهد تا برای ورود او و تضمین امنیت این کار برنامهریزی کنم. وی افزود که ما برای فراهمآوردن امکانات بازگشت آیتالله با وی در حال مذاکره هستیم. بر ارتش و دولت تسلط و قدرت کامل دارم و تا زمانی که هستم احتمال کودتا وجود ندارد.
🔷در شهرهایی چون قزوین، تبریز و مغان ارتش به طرف مردم تیراندازی کرد.
🔷مردم تهران و شهرستانها که خود را برای استقبال از امام بسیج نموده بودند، در اعتراض به لغو مسافرت امام و تعطیلشدن فرودگاهها، تظاهرات وسیعی به عمل آوردند و دولت بختیار را بهشدت مورد اعتراض قرار دادند.
عدهای از چماقبهدستان به دانشگاه صنعتی حمله کردند.
وصیت نامه شهید محمدرضا مهرپاک دانشجوي رشته پزشکي
دوست، تو از من خواسته بودی به عهد وفا کنم و به سویت بشتابم و من همان شاکر نادانی هستم پس مرا ببخش ولی بدان من نیز روزی پاک بودم قلبم هنوز از زنگار پاک بود. چشمانم هنوز بر رخی نگاه نکرده بود. دستانم هنوز به ناپاکی آلوده نشده بود.
وجودم پاک بود، عقلم پاک بود، (آه ای زیبای زیبایان) چه کنم نفس بر من غالب شد و تو خود حال مرا می بینی، شیطان را به دوستی برگزیدم و تو روزگارم را می بینی ولی هرگز از روی طغیان سر از فرمانت نپیچیده ام، هرگز از روی عمد برخلاف دوستی ام عمل نکرده ام. هرگز!
خود می دانی حتی آن هنگام که طعم گناه از دهانم زایل نگشته بود فکر تو آن را تلخ می کرد که هرگز گناه لذت نداشته است خود می دانی همواره پشیمان بوده ام
ولی چه کنم که وجود کثیفم را شیطان مسلط شده است.
هرگاه خواسته بود سیلی به رخ شیطان زنم این نفس جلویم را گرفته بود. آری خود می دانی روزگاری پاکترین و صادقترین بودم. شبها به لبخندی می خوابیدم و صبح ها به لبخندی دیگر بیدار می شدم شب و روزم با تو می گذشت.
و حالا، رانده از هر جا ، مانده از هر چیز ، پشیمان از هر کار به درگاهت آمده ام، می گفتند تو به این سرزمین آشنایی در این جا دوستان زیادی داریم .
می گفتند به اینجا نظری داری و من سر از پا نشناخته به اینجا آمده ام شتاب داشتم تا به اینجا برسم .
پا برهنه ، جامه دریده ، چشم گریان ، با تنی ریش به اینجا رسیده ام . چشمانم کم سو گشته اند پاهایم مجروح است دلم پریشان است ، آیا تو مرا خواهی پذیرفت؟ آیا برای دیدنت حالی جز این می خواهی؟ آیا برای وصالت مهریه ای بالاتر از این خواستاری؟ پس کی بر من ناتوان نظر خواهی افکند .
پس کی مرا خواهی پذیرفت. همه خوبانت را قبول کرده ایی و من بیچاره بر درگهت نشسته ام که چه کنی.
آیا وقتی خونی در بدنم در جریان است روحی در تنم باقی است ، تو مرا می پذیری حاشا و کلا! تا دستانم می جنبد ،قلبم می تپد تو مرا هرگز قبول نخواهی کرد ؟
پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید، ای نامردان جاهل مرا بکشید، ای خون فوران کن، ای تن پاره شو ، ای چشم کور شو، بگذار دستانم بکشند. پاهایم قطع شود
مغزم پریشان شود، مگر تو این را نمی خواهی مگر تو این را قبول نمی کنی ؛ پس تو می گویی چه کنم؟
بهای دیدنت را این جان ناقابل قرار داده ایم ، پس ای خصم مرا بکش.به درگهت انتظار تلخ است، برای وصالت صبر نتوان کرد مرا در انتظار مگذار، هر کس خواسته است به شیطان پشت پا بزند ،
هر کس می خواهد راه میان بر را انتخاب کند. هرکس خواسته است با تو دم ساز شود هر کس خواسته است با تو هم سخن شود به اینجا شتافته است و من از آنها تبعیت کرده ام .آیا مرا هم قبول خواهی کرد؟
هیچ کس وقتی بدن پاره پاره ام را دید گریه نکند. احدی چشم به جسم بیجز قفس نیست که این پوست و استخوان بیش نیست.
این بدن پوسته صدفی بیش نیست، مرواریدش را تقدیم یار کرده ام و حقش هم همین است .بر من قبری نسازید، مرا از یادها ببرید ، من نبودم ، منی وجود نداشته است می خواهم همه جز او مرا از یاد ببرند می خواهم تنها باشم و شما مرا از اینتنهایی باز ندارید، هر کس می خواهد بهترین راه را انتخاب کند باید بیشترین بها را بدهد من نیز چنین کرده ام پس مرا بر این ناراحت نشوید که بسیار سود برده ام
پدر جان از شما می خواهم در مسجد بعد از نماز حتماً طول عمر امام را از خدا بخواهید و پیروزی لشگریان اسلام را خواستار شوید و اگر توانستید
به یاد رزمندگان و امام زمان(عج) و پیروزی نهایی اسلام بعد از نماز (امن یجیب) بخوانید.
ملت عزیز ایران از امام امت پیروی کنید که صلاح و پیروزی و رستگاری ما در این است.
#شهدا_توانستند_آمدهایم_تا_ما_هم_بتوانیم
#ای_که_مرا_خواندهای_راه_نشانم_بده
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🦋🦋🦋
انتخاب
حدود هشت سال داشت ، خواب دیده بود … همین که بیدار شد رفت سراغ پدرش ! توی اتاق تمثالی از امام علی (ع) داشتیم . دست پدر را گرفت و کشان کشان برد کنار آن عکس ، بعد با دست اشاره به چهره مولا در عکس کرد و گفت : بابا ، من خواب این آقا رو دیدم . خواب دیدم این آقا یک سبد از آسمون انداخت برای من ! من نشستم توی اون ، دوباره به عکس اشاره کرد و ادامه داد : این آقا سبد رو کشید تا اون بالا . من رفتم پیش این آقا توی آسمون !
محمدرضا در خانواده ای که با عشق به ولایت بنا نهاده شده بود.همین طور بزرگ و بزرگ تر شد . و هر روز ایمان و عمل و رفتار او بهتر از قبل
وقتی وارد عرصه ی ایمان و جهاد شد همه فهمیدند که او رفتنی است . اصلا او برای این دنیا خلق نشده ، می خواهد برود. …
یکی از دوستان صمیمی او از مکه برگشته بود . یک راست آمد سراغ پدر محمدرضا و گفت : حاج آقا میدونی اون لحظه اول که خانه خدا را دیدم.از خدا چی خواستم ؟ از خدا خواستم که محمدرضا شهید بشه !
پدر تعجب کرد . از صمیمی ترین دوست محمدرضا عجیب بود.! پرسید ؛ چرا ؟ گفت : « آخه اگه من شهید بشم.که لیاقت شفاعت کسی رو ندارم اعمال من خیلی ناقصه.، ولی اگه محمدرضا شهید بشه.، با اون اخلاص و با اون تقوایی که داره ، می تونه خیلی ها رو شفاعت کنه . راستش محمدرضا باید شهید بشه . اون اهل این دنیا نیست . » عجیب بود که در عملیات بعدی هم محمدرضا شهید شد .
محمدرضا مهرپاک در جبهه دیده بان بود . تازه در رشته ی پزشکی قبول شده.اما بند تعلقات دنیایی نتوانست او را جذب خود کند .
دوباره راهی مناطق عملیاتی شد . این بار به گروه اطلاعات عملیات پیوست . یک بار مجروح شد اما پس از بهبودی باز هم راهی شد . شناسایی منطقه ی اروند برای عملیات والفجر ۸ آغاز شد . وقتی خواست جزو گروه غواصها حرکت کند.با ممانعت فرمانده مواجه شد . اصرارهای زیاد او هم راهگشا نشد.
فرمانده می گفت : تو را برای آینده نگه داشته ام . اسلام به تو خیلی نیاز دارد . برای از دست دادن تو فرصت زیاد است !
بهمن سال ۱۳۶۴ بود . گروه اول نیروهای اطلاعات و عملیات راهی شدند و از دل اروند عبور کردند . محمدرضا جزو آنها نبود . فرمانده نمی گذاشت برود . فرمانده را به کناری برد . اشک چشمانش همین طور جاری بود. آن قدر اشک ریخت و التماس کرد تا فرمانده راضی شد .
قایق که حرکت کرد محمدرضا آرام و بی صدا منتظر پیک حق نشسته بود.! نیروها را به آن سوی اروند رساند اما … یکباره یک ترکش پشت گردنش نشست.! محمدرضا آرام تر و زیباتر از همیشه بالهایش را گشود . معبودش را درک کرد و رفت و رفت …
#شهدا_توانستند_آمدهایم_تا_ما_هم_بتوانیم
#ای_که_مرا_خواندهای_راه_نشانم_بده
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🦋🦋🦋
زندگی نامه شهیده شهناز حاجی شاه
امدادگر و طلبه بسیجی شهیده «شهناز حاجی شاه » متولد 1333 دزفول، دلاور زنی است که در روزهای جوانی عمر پربرکت خویش تمام همت خود را صرف جهاد در مقابل دشمن متجاوز نمود و در پشت جبهه با یاری رسانی به رزمندگان اسلام، نام خود را بر بلندای این مرز پرگهر جاودانه کرد و در نهایت در هشتم مهر ماه 1359 در سن 26 سالگی و در روزهایی که خونین شهر قهرمان در انتظار شمیم آزادی روزگار می گذراند به دیدار معبود خود شتافت.
شهناز، دیپلمش را که گرفت، درس حوزه را شروع کرد. خیلی فعال بود. یک انرژی تمام نشدنی داشت. در کتابخانه فعالیت می کرد. در مسایل زندگی، شرکت می کرد و دوره های مختلف آموزشی، مذهبی و رزمی را دیده بود. یک سال قبل از شروع جنگ، برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مسلح شده بود.
یکبار هم چهل نفر از خواهران را جهت آموزش مسائل دینی به قم برد. بعدش هم آنها را برای آمادگی نظامی به شلمچه برده بود که همان جا یکی از آنها در شط افتاده بود که شهناز با زحمت فراوان او را از آبها بیرون آورده بود. او در این راه سختی های زیادی را متحمل شده بود.
قبل از شروع جنگ، چندبار عراقی ها برای شناسایی وارد خرمشهر شده بودند. این خبر، خیلی زود بین بچه های محل و مسجد، پیچید.
شهید احمدی، درباره احتمال حمله عراق با ما صحبت کرد. همان موقع در مرز، پست های نگهبانی گذاشتند. با ما و خواهران هم در مورد وظایفی که هنگام حوادث احتمالی باید انجام می دادیم، صحبت کردند. این هشدارها خیلی کمک می کرد. به همین جهت یک برنامه فشرده تعلیمات نظامی، مخصوص خواهران در «حسینیه اصفهانی ها» گذاشتند. تعداد خواهران، پنجاه نفر می شد. آن روزها من و شهناز کمتر می توانستیم به خانه برویم.
وقتی جنگ شروع شد، او در بیمارستان طالقانی خرمشهر از جان، مایه می گذاشت. دیگر شب و روز نداشت.
شهیده حاجی شاه از نظر اخلاق، شجاعت، ایثار و تقوا، طهارت و عزت نفس الگو بود
برادر بیگی مسئول یکی از گروه های رزمنده: در جریان خرمشهر ، تعدادی از خواهران واقعا رشادتشان از خیلی از مردها بیشتر بود. خواهر «شهناز حاجی شاه» که چند روزی مهمان گروه ما بودن، از نظر اخلاق، شجاعت و ایثار و تقوا، طهارت و عزت نفس الگو بود، مردانه می جنگید.
با وجود شدت درگیری ها در این چند روز کسی تار و مویی از ایشان ندید و کلامی به جز سلام نشنید. وقتی برای استراحت به عقب بر میگشتیم او به سرعت مشغول آماده کردن غذا میشد.
شهناز حاجی شاه سر انجام به آرزویش رسید.
در جلوی مقر همیشگی اش، مکتب قرآن زمانی که آمده بود برای سنگرها غذا ببرد همراه با یکی از دوستانش، شهناز بر اثر اصابت آتش دشمن به شهادت رسید.
راوی:دوست شهید
#شهدا_توانستند_آمدهایم_تا_ما_هم_بتوانیم
#ای_که_مرا_خواندهای_راه_نشانم_بده
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🦋🦋🦋
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه بگویم از تو زینب
وفات حضرت زینب (س) بر تمامی شیعیان جهان تسلیت باد.
#شهدا_توانستند_آمدهایم_تا_ما_هم_بتوانیم
#ای_که_مرا_خواندهای_راه_نشانم_بده
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🦋🦋🦋
محمد صدیق منشاوی
(به عربی: محمد صديق المنشاوي) (زادهٔ ۲۰ ژانویه ۱۹۲۰ در منشاه – درگذشتهٔ ۲۰ ژوئن ۱۹۶۹ در قاهره) از بزرگترین قاریان جهان اسلام میباشد. مذهب او سنی شافعی بود
پدرش صدیق سید منشاوی و برادرش محمود صدیق منشاوی نیز مانند محمد از قاریان مشهور قرآن هستند.
با توجه به حزن خاصی که در صدای محمد صدیق منشاوی وجود داشت، به وی لقب «حنجره الباکیه» به معنی حنجره گریان را دادهاند.
محمد صدیق منشاوی، در سن ۴۹ سالگی و به علت بیماری واریس مری در قاهره درگذشت.
محمد صدیق در هشت سالگی موفق به حفظ قرآن شد و از نه سالگی قرائت قرآن را همراه با پدر خود در محافل و مجالس سوهاج آغاز کرد.
زیبایی تلاوت وی، شهرت زیادی برایش به ارمغان آورد تا جایی که آوازهٔ تلاوتهای او به گوش مسئولان وقت رادیو نیز رسید و آنها از وی خواستند تا در رادیو حاضر و برای هیئت داوری تلاوت کند و در صورت موفقیت، اجازهٔ تلاوت در رادیو را بیابد اما وی این درخواست را نپذیرفت
تا اینکه برای نخستین بار در تاریخ رادیو، رادیوی مصر، تجهیزات و کارکنان خود را برای ضبط تلاوت این قاری به محل زندگیاش فرستاد. با پخش تلاوتهای وی از رادیو، شهرت محمد صدیق منشاوی سرتاسر مصر و کشورهای عربی را فرا گرفت.
وی برای تلاوت قرآن به اندونزی، اردن، کویت، لیبی، فلسطین (مسجدالاقصی)، عربستان سعودی، سوریه، عراق، پاکستان، مغرب و سودان سفر کرد؛ سفر وی به اندونزی در سال ۱۹۵۵ در سن ۳۵ سالگی همراه با استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد بود.
نخستین سفر خارجی استاد محمد صدیق منشاوی به کشور اندونزی بود که این سفر به دعوت نخستین رئیسجمهور این کشور، احمد سوکارنو صورت گرفت.
وی در سال ۱۹۶۶ به بغداد سفر کرد و در سال ۱۹۶۹ نیز به همراه محمود خلیل الحصری به کشور لیبی سفر کرد.
#شهدا_توانستند_آمدهایم_تا_ما_هم_بتوانیم
#ای_که_مرا_خواندهای_راه_نشانم_بده
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
https://eitaa.com/Gheseparvaneha1359
┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄
🦋🦋🦋
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
#صبحتون_شهدایی📿
امروز قرآن رو با ذکر سلام بر امام حسین به نیابت از #شهید_مدافع_حرم_امیررضا_علیزاده برای تعجیل و سلامتی امام زمان(عج) ختم می کنیم .
7.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جزء 7 -- سوره انعام -- آیه(45 تا 52) .... با ترجمه گویا فارسی