تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_ششم گوشی را دادم طرف خودش گفتم: ببخش لیلا هنوز ذهنم درگیر
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_هفتم
امید که با خودش فکر کرده بود سعید به
ما شماره داده بدون هیچ مقدمه ای یقه ی سعید را گرفت! در همین حین
لیلا برگه را از سعید گرفت و سریع
گذاشت داخل کیفش!
سعید متحیر و گیج مونده بود که چه اتفاقی افتاده! با دو تا دستش محکم دستهای امید را گرفته بود می گفت: آقا چرا یقه را گرفتی! ول کن ببینم قضیه چیه؟!
من شروع کردم به داد زدن که چکار داری میکنی؟!
صداش رو بلند کرد و به سعید گفت:
دیگه اینقدر پرو شدی شماره میدی!
مهلت ندادم سعید حرف بزنه گفتم : به
تو ربطی نداره ولش کن این آقای محترم رو...
امید که دیگه حسابی عصبی شده
بود و همینطور سعید را به دیوار
چسبونده بود گفت: عه! پس این آقا
محترم هستن! با یه ضربه ی مشت یکی محکم زد توی شکمش!
سعید که دیگه بدجوری داشت دست و پاش بسته می شد با اون جثه ی ریزش یک حرکت زد و امید نقش زمین شد...
آخ آخ امید خیلی بد خورد زمین!
سعید که دید امید بدجوری نقش زمین شد رفت سمتش بلندش کنه که امید این بار با پاش یه لگد زد که خورد به صورت سعید! اوه... اوه... خون از گوشه لبش جاری شد... معلوم بود خیلی عصبی شده مشتش را گره کرد بکوبه توی صورت امید اما نمی دونم چی شد با اینکه می تونست بی خیال شد! محکم یقه ی امید را گرفت و بلندگفت: چرا بدون اینکه بدونی قضیه چی دعوا راه می اندازی؟!
بچه ها ی دانشگاه دورمون با فاصله جمع شده بودن...نمی دونستم باید چکار کنم! مستأصل شده بودم! خیلی وضعیت ناجور شده بود! توی همین حال و هوا دیدم لیلا از ته سالن نفس زنان با مامور حراست داره میاد!
اصلا نفهمیدم کی رفته بود که الان اومد! مامور حراست که رسید امید و سعید را از هم جدا کرد لیلا سریع دستش رو طرف امید نشونه رفت و گفت: این آقا مزاحم ما شده! من هم ادامه دادم تازه این آقای محترم رو هم بدون هیچ دلیلی کتک زدند!
مامور حراست در حالی که هردو نفرشون رو می برد گفت: بریم تکلیفتون رو مشخص کنم...
سعید و امید که با مامور حراست رفتند
منو لیلا هم رفتیم گوشه ایی از حیاط
دانشگاه روی یک نیمکت نشستیم...
خیلی ناراحت بودم به لیلا گفتم: دیدی چه بلوایی شد؟ به نظرت باهاشون چکار میکنن؟!
لیلا خیلی ریلکس سری تکون داد و گفت: هرکاری باهاش بکنن حقش! پسریه پرو! دیدی چکار کرد؟
گفتم: الان دقیقا کدومشون رو می گی؟
گفت: نازی تو منو می کشی! خوب
معلومه امید را میگم! دیدی چه جوری
سعید رو زد...
گفتم : آره خیلی بد شد صورتش خونی شد ولی سعید هم خوب جبران کرد با اون حرکتی زد امید نقش زمین شد! فکر کنم کاراته ای، تکواندویی چیزی بلد هست که اینجوری امید ضربه فنی شد!
لیلا همینطور که آدامسش را می جوید گفت: عه! پس امید هم خورد حیف شد من این قسمتش را ندیدم! بعد ادامه داد راستی نازنین سوالم خوب بود حال کردی ایندفعه؟!
تازه یادم افتاد چشمهام رو درشت کردم و گفتم: لیلا این چه سوال مسخره ایی بود پرسیدی با اون ضایع بازی که درآوردی؟!
گفت: اولا من علم غیب نداشتم بچه های مهندسی هم قسمت دانشکده شما هم میان! بعد هم حالا مگه چی شد مهم اینه ما ایندفعه به هدفمون رسیدیم!
گفتم: اولا عزیزم تو خودت دانشجوی دانشکده هنر قسمت ما چکار می کنی! بعد هم کلاس های عمومی بستگی به استاد داره دیگه ممکن داخل هر کلاسی برگزار بشه یعنی تو این رو نمی دونی! حالا این به کنار بماند! خداوکیلی یه نگاهی به قیافه خودت و خودم می کردی! قشنگ معلوم بود سوالت سرکاریه!
بعد هم ما هنوز به سعید نیاز داشتیم با این سوالی تو طرح کردی حالا باید بریم دنبال نخود سیاه...
اصلا لیلا فک کنم بهتر هم هست قضیه را تمومش کنیم! از اول هم این کارمون اشتباه بود من باید عاقلانه تمومش می کردم نه با این بلوا درست کردن!
لیلا اخم هاش را کشید تو هم و گفت: چرا؟! تازه رسیده به جاهای هیجان انگیزش اتفاقا خیلی هم خوب شد!
گفتم: بهر حال که تموم شد چون نه تنها برای تحقیقتون که به اندازه یک پژوهش بهتون کتاب معرفی کردن که جای هیچ سوالی باقی نمی مونه!
لیلا گفت: فکر شم نکن تا منو داری غم نداری!
دفعه بعد هم با خودم...
نگران انگشت های دستهایم را بهم گره زدم، احساس کردم قفسه ی سینه ام سنگینی می کند نفس عمیقی کشیدم و...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
📖 قرائت #زیارت_عاشورا با نوای علی فانی، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹 🌷«روز اول »
چهل روز از عاشورا تا اربعین
🌷«روز چهلم »
✅ پایان چله ؛ از همگی قبول باشه
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
ـ☀️ ☕️🦋
ســلام و احتراام محضر مبارک تک تک شما مهــربانان و خوبان
صبح زیباتون به نور خدا بخـــــیر✨
خدا قوت بده بهتون
🖤 ضمن عرض تسلیت ایام #اربعین حسینی محضر مبارک شما خوبان ، از همه عزیزانی که توفیق زیارت نصیبشون شده مشرف شدند و میشوند برای همه تنها مسیریهای عزیز التماس دعا داریم
انشاءالله که نایبالزباره #رهبر_انقلاب و همه مومنین خصوصا تنها مسیریها باشند
از زیباییهای مسیر عشق و سرزمین عشق هر چقدر هم سعی کنیم ، چيزهايی بنویسیم و توصیف کنیم. نمیشه... عشق حسین حلاوتی هست که فقط باید با روح و روان چشید.
انشاءالله روزی همگی🤲
8.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چقدر بگیری بیخیال ادامه مسیر میشی؟
#اربعین
🌷@Gilan_tanhamasir
💫✨
یکی از آثار زیارت؛
ایجاد الفت در جامعه شیعه است.
زیارت، عصبیتها و قومیتگراییهایی
که شیاطین ایجاد کردند از بین میبرد.
تا جامعه شیعه؛ از
عصبیتها و قومیتگراییها
عبور نکند ظهور محقق نخواهد شد...
- آیتاللهمیرباقری -
#اربعین #امام_حسین #کربلا
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ| سلام کربلا، سلام اربعین، سلام بهترین جادهی رو زمین
#اربعین
🌷@Gilan_tanhamasir
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ مباحث تنها مسیر از نگاه یک متخصص علوم پزشکی
🔷 تفاوت های لذت سطحی و لذت عمیق
🌺 @Islamlifestyles
52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☢ انیمیشن زیبای بچرخ تا بچرخیم
دیدنی!
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
☢ انیمیشن زیبای بچرخ تا بچرخیم دیدنی!
سلام شب بخیر 🌹
این انیمیشن برای بچه ها فوق العادس.👌🏼💥
✅ حتما تک تک فرزندان ما باید این کارتون رو ببینن و عمیقا در اعماق قلبشون ماجرا رو درک کنند.
معلمین در کلاس های مجازی حتما این انیمیشن رو بذارن و تحلیل کنن و برای دیدنش جایزه بذارن و ...
⭕️ خلاصه باید این موضوع در ذهن بچه ها نهادینه بشه که نوکری و گدایی غربی ها واقعا موجب بدبختی ما خواهد شد...