eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
793 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3هزار ویدیو
60 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
همین ڪه گردی بر دلتان پیدا می شود ↞ یڪ سبحان الله بگویید آن گرد ڪنار می رود . هر وقت خطایی انجام دادید ‌↞استغفرالله بگویید که چارہ است. هر جا هم نعمتی به شما رسید ↞الحمدلله بگویید چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی گیرد . با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید. صحبت ڪردن با خدا غم و حزن را از بین می برد ...👌 حاج اسماعیل دولابی 🌸@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 قبلا دستگاهی ساخته بودن كه از رطوبت هوا آب شرب ميگرفت.حتی طعنه زده بودندكه اگر بخواهند و با ما رابطه داشته باشند ميتوانيم اين را به آنها تحويل بدهيم. 🔸اما ما نيازی به این كار نداشتیم؛ چون جوانان ما آن را ساختن، با يک‌ سوم قيمت نمونه خارجی و قابليت صادرات به هر كشور دنیا✌️🇮🇷 🇮🇷@Gilan_tanhamasir
🔴 رئیس جمهور لغو اجرا سند ۲۰۳۰ را ابلاغ کرد دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: 🔹 هفت مصوبه مهم این شورای که مدت‌ها بر زمین مانده بود، از سوی رئیس‌جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی برای اجرا به دستگاه‌های مربوط ابلاغ شد. 🔹 لغو اجرا سند ۲۰۳۰، بنیاد ایرانشناسی، قانون تشکیل هیئات امنا دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی، تاسیس گروه برنامه‌ریزی مراکز و موسسه‌های آموزشی و پژوهشی خاص و اصلاح و تکمیل آیین نامه کمیسیون فرهنگی تربیت بدنی و ورزش کشور از جمله مهمترین مصوباتی است که از سوی رئیس‌جمهور به دستگاه‌های اجرایی ابلاغ شد. ❇️@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - ای امام همه یا حسن مجتبی - حسین طاهری.mp3
3.77M
🔳 (ع) 🌴ای امام همه یا حسن مجتبی(ع) 🌴پسر فاطمه یا حسن مجتبی(ع) 🎤 حسین طاهری 💔@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢💢 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت72 اسرا نگران جلو در آپارتمان ایستاده بود، تا من رو د
ــ دلیلش رو هم که بهتون گفته. ــ بله، ولی قانع کننده نیست. ــ ببینید آقا آرش، من شمارو درک می کنم ولی ازتون می خوام به نظر راحیل احترام بزارید. اگه شما دوستش دارید باید به میلش عمل کنید. اینکه شما به زور بخواهید به خواستتون برسید که علاقه نیست. پس اون چی؟ من اصلا کاری به دلیل راحیل ندارم. ولی هر چی که باشه تشخیصش اینه. تو چشم هاش نگاه کردم و گفتم: –مگه به این آسونیه؟ اونم زل زد تو چشم هام و گفت: –از کجا می دونید واسه اون آسونه؟ حرفش خوشحالم کرد و انگار متوجه شدو ادامه داد: –حرفهایی که میزنم اکثرش حرفهای خود راحیله، برای زندگی مشترک فقط علاقه کافی نیست. دونفر مثل شما دوتا، گاهی حتی تفریحاتشونم با هم فرق داره. پوزخندی زدم و اون ادامه داد: شاید الان از نظر شما مضحک بیاد ولی وقتی وارد زندگی بشید همین مسائل پیش پا افتاده باعث اختلافهای بزرگ میشه. با پایم با سنگ ریزه ایی که جلوی کفشم بود بازی می کردم. تو دلم گفتم: ، خانوادگی واسه من شدن معلم اخلاق. فکر کنم فهمید نسبت به حرفهایش بی اهمیتم دیگه ادامه نداد و گفت: – اگه اجازه بدید من دیگه برم. با لبخند تلخی گفتم: –فکرکردم کمکم می کنید ولی انگار ... حرفم را برید و گفت: – حرفهایی که بهتون زدم نظر راحیله. راستش من خودم بارها بهش گفتم که سخت گیره. ولی فقط می تونم نظرمو بهش بگم، در آخر باید به تصمیمش احترام گذاشت. البته اینم بگم من آرزوم بود که می تونستم مثل راحیل اینقدر روی عقایدم پافشاری کنم. ولی من قدرتش رو ندارم. دست هایم را در جیبم فروکردم و دوباره نگاهش کردم."کلا انگار زیباییشون ارثیه، ولی هیچ کس راحیل نمی شود" حرف هایش عصبانیم می کرد. برای همین نفسم را بیرون دادم و گفتم: –به نظرم کارش درست نیست، اون حتی برای چند دقیقه هم نیومد بشین توی ماشین حرف بزنیم. ولی با این آقایی که پرستار بچشه همش اینو رو اونور میره... با تعجب گفت: – چون ایشون رو به چشم یه صاحب کار می دونه. حتما براتون توضیح داده دلیل کار کردنش رو. راحیل خودش رو یه جورایی مسئول اون بچه می دونه، با این که من عامل تصادف بودم ولی اون خودش رو مقصر می دونه. گره ایی انداخت به ابروهایش و ادامه داد: –راحیل دیگه اونجا کار نمیکنه. فقط گاهی سر میزنه، اونم به خاطر اون دختر بچه در ضمن آقای معصومی تو این یک سال رفتار غیر معقولی از خودشون نشون ندادند که راحیل اذیت بشه. گره ی ابروهایش را بیشتر کردو گفت: – زود قضاوت کردن... نذاشتم حرفش را تمام کند و گفتم: – نه، من قضاوتی نکردم. فقط برام سوال بود. سرش راپایین انداخت و گفت: – من دیگه باید برم دیرم شده. بدون خداحافظی رفت و پشت فرمان ماشینش نشست. "چراناراحت شد، من که حرفی نزدم." بعداز رفتنش سوار ماشینم شدم وبه خانه برگشتم. برادرم و خانمش امده بودند دنبالمان تا برای چند روز باهم دیگربرای تفریح به شمال برویم. ولی من گفتم که حوصله ی مسافرت ندارم و نمی توانم بیایم و سفارش کردم که حتما مامان راباخودشان ببرند. روی تختم دراز کشیدم. کیارش وارداتاقم شدو کنارم روی تخت نشست وپرسید: –چته تو؟ مامان می گفت روبه راه نیستی. بلند شدم نشستم و گفتم: – چیز مهمی نیست، خوبم. لبخند کجی زدو گفت: – نکنه عاشق شدی؟ سرم راپایین انداختم وبی توجه به سوالش گفتم: –میشه مامان رو با خودتون ببرید؟ احتیاج به تنهایی دارم. با کف دستش محکم به پشتم زد و گفت: –نپیچون، میریم خواستگاری برات می گیریمش بابا، این که غصه نداره. فقط اینو بدون عاشقی یعنی بدبختی، یعنی کوری وکری، زندگی منو ببین عبرت بگیر. از این که اینقدر همه چی را راحت گرفته بود و درعوض اززندگیش ناراضی بودتعجب کردم. آهی کشیدم وگفتم: – داداش به این راحتیا نیست. بعد برایش افکارراحیل راتوضیح دادم. اخمی کردو گفت: – توام عاشق چه کسی شدیا، مگه دختر قحط بود. اون اگه جواب مثبت هم می داد مگه می تونستی باهاش زندگی کنی؟ هی می خواد ایراد بگیره اینجا نریم گناه میشه اونجا نریم محیطش مناسب نیست. دختره خیلی عاقل بوده جواب منفی بهت داده. وگرنه واسه حتی یه عروسی رفتنتون هم باید عذاب می کشیدی. اونا که عروسی مختلط و اینجور جاها نمیان، خیلی خودشون رو محدود می کنند. باید بری خدارو شکر کنی، که دختره فهمیده بوده.حتما نشسته با خودش به همه ی اینا فکر کرده و دیده نمیشه، که گفته نه. وگرنه هر دختری آرزوشه زن تو بشه. پوفی کردم و گفتم: – خودت داری میگی دختر عاقل و فهمیده اییه، بعد میگی خودشونو محدود می کنند. خب کسی که عاقله، حتما این محدودیت هم لازمه دیگه، آدم عاقل خب کارهای عاقلانه هم می کنه دیگه... بی حوصله گفت: – ول کن آرش، دو روز دنیا، نیازی به این همه مته به خشخاش زدن نیست.آدم باید از زندگیش لذت ببره. توام با ما میای شمال، خانواده ی مژگانم هستند. همین خواهر مژگان که کشته مردته محلش نمیزاری، بعدافتادی دنبال یکی که هیچیش بهت نمی خوره؟
سلام علیکم و رحمت الله خدمت شما سروران گرامی🌹 درود حضرت حق بر شما خوبان 🌺 صبحتون بخیر و نیکی شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام ) را خدمت شما بزرگواران تسلیت عرض می کنیم🖤 ان شاءالله ما و اولاد ما شیعه واقعی حضرت باشیم.🤲 الحمدالله باز توفیقی شد تا در خدمت شما باشیم.🌺
Ziarat-Ashura-amir-soleymanipur.mp3
12.29M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح امیر سلیمانی پور، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و ششم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃چای سبز ماده ای ضد ویروس کرونا 🔸ژورنال پزشکی "BioRxiv" گزارش می دهد که ماده ای در چای سبز وجود دارد می تواند با جلوگیری از اتصال نوع جدید ویروس کرونا به سلولهای انسانی، از ابتلا به بیماری کووید19 به ویژه در انواع شدید و جهش یافته ویروس، جلوگیری کند. 🔹بر اساس یافته های این تحقیق، ماده ای به نام "اپی گالوکاتکین گالات (EGCG)"موجود در چای سبز حتی می تواند تا حد زیادی در جلوگیری از ابتلا به نوع جهش یافته ویروس کرونا که طی ماه های گذشته نگرانی گسترده ای را در دنیا سبب شده، موثر باشد. چای سبز همچنین با pH اسیدی بالایی که دارد می تواند به کاهش خطر ابتلا به علائم شدید کووید19 کمک کند. ▪️بی جهت نیست که بی بی سی چندی پیش گزارش خود درباره کرونا در ژاپن را با این عنوان منتشر کرد:"چرا آمار مرگ و میر کرونا در ژاپن به طرز مرموزی پایین است؟" ؛ گزارشی که هر چند در آن نامی از چای سبز نبود، ولی به فرهنگ ژاپنی اشاره داشت که چای سبز، یکی از بخش های جدایی ناپذیر آن است. 🔸همچنین می توان دستکم درصدی از آمار پایین کرونا در چین را نیز به مصرف چای سبز در این کشور ربط داد که 80 درصد چای سبز جهان را تولید می کند. ✅خواص چای سبز: ضد چربی و کلسترول تقویت كننده عملكرد مغز کنترل بیماری های خودایمنی آنتی اکسیدان قوی؛محافظ قلب تقویت كننده سیستم دفاعی بدن جلوگیری از بیماری‌های قلبی – عروقی 🌐منابع: mshrgh.ir/1227791 https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1057290 https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba ࿐❁🍀❒◌🦋◌❒🍀❁࿐
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🍃چای سبز ماده ای ضد ویروس کرونا 🔸ژورنال پزشکی "BioRxiv" گزارش می دهد که ماده ای در چای سبز وجود دار
🔰نکات مهم در مصرف چای سبز ✅ما با مصرف در پیشگیری و حتی درمان کرونا موافقیم. از لختگی و فساد خون جلوگیری و قلب را در پمپاژ خون تقویت میکند 🔅برای طعم بهتر میتوانید چای سبز را با گل بنفشه یا پونه مخلوط کنید 🔅چای سبز باید تازه دم باشد. وقتی دم میکنید سریعا رنگ دمنوش، سبز پر رنگ نشود. 🌱بوی تازگی بدهد و عطر خاص چای سبز را داشته باشد. 🔺چای سبز که یکی دو سال در مغازه یا عطاری مانده است را استفاده نکنید 🍎برای خوش رنگی چای سبز میتوانید در آن چند پر زعفران بریزید. ⚠️افراد حساس به کهیر، افراد خیلی لاغر ممکن است بدنشان نسبت به این دمنوش واکنش خوبی نشان ندهد، بهرجهت احتیاط کنند 🌿افراد بلغمی، سرماخورده و خلط دار سعی کنند دمنوش چای سبز را همراه با پونه یا آویشن میل کنند.
| بیش از ۴۰۰ هزار ایرانی در شش ماه اخیر برای تفریح به ترکیه رفتند، واکسن لازم نبود، هیچ فاجعۀ ملی هم گزارش نشده. چرا ۳۰ هزار نفر می‌خواهند بروند کربلایی که رییس بزرگترین بیمارستان آنجا میگوید کرونا نزدیک به صفر است، واکسن لازم است؟! لااقل با کربلا مثل همان سفر به آنتالیا رفتار شود! 🔹@Panahian_ir 🔸@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹یادواره 38 شهید والامقام شهر شلمان و گرامیداشت یاد و خاطره جانباز سرافراز حاج احمد حکیمی برگزار می گردد. ▫️زمان: پنجشنبه 25 شهریور1400 ساعت 16 الی 18 ▫️مکان: گلزار متبرک شهدای شهر شلمان شهرستان لنگرود سخنران: حجت الاسلام محمد مدنی استاد حوزه و دانشگاه مداح: سید حسین نبوی ☔️@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت73 ــ دلیلش رو هم که بهتون گفته. ــ بله، ولی قانع کننده نیست. ــ بب
بالاخره کیارش راضی شد مادر را با خودشان ببرد، از من هم قول گرفت که حداقل برای دو روز هم که شده همراهیشان کنم.موقع رفتنشان، مژگان(همسربرادرم) به طرفم امد وهمانطور که دستش را دراز می کرد برای خداحافظی گفت: –آخه تو می خوای تنها بمونی که چی بشه، دستش را فشردم و با لبخند گفتم: –همیشه که تنها موندن بد نیست. حالا شایدم چند روز دیگه آمدم. برید به سلامت، امیدوارم بهتون خوش بگذره.مشتی حواله‌ی بازویم کرد و گفت: –ای کلک، مشکوک میزنیا. دستم را گذاشتم روی بازویم و اخم نمایشی کردم و گفتم: – بیچاره داداشم، دستت سنگینه‌ها. کیارش چمدان مادر را داخل صندوق ماشین گذاشت و گفت: – مژگان بیا بریم، کم این داداش ما رو اذیت کن. بزار بشینه تنهایی خوب فکراش رو بکنه ببینه واست جاری بیاره یا نه؟ مژگان باتعجب نگاهم کرد و گفت: –واقعا؟ خبریه؟ در چشم های کیارش بُراق شدم و گفتم: –برید زودتر، تا من رو همینجا زن ندادید. مژگان چشمکی به من زد و آرام گفت: – زیاد خوشگل نباشه ها... خنده ایی کردم و گفتم: –تو مایه های "دیپیکا پادوکنه." باچشم های گرد شده نگاهم کردو گفت: – شوخی می کنی؟ خیلی خونسرد و آرام گفتم: – البته خیلی بهتر از اونه. کنجکاوانه گفت: –موهاشم مثل اونه؟ شانه ایی بالا انداختم و گفتم: – چه میدونم. ــ وا یعنی چی؟ مگه ندیدی؟ ــ من اداشو درآوردم و گفتم: –وا! از کجا ببینم زیر روسریه؟ مشکوک نگاهم کردو گفت: – خب معلوم میشه دیگه، همش که زیر روسری نیست، تابلوئه. تازه منظورش رامتوجه شدم، حالا محجبه بودن راحیل را چطور توضیح بدهم. با من و من گفتم: – احتمالا هست دیگه. کیارش کنار مژگان ایستاد و پرسید: – چی میگه این؟ مژگان کلافه گفت: –هیچی، داره از احتمالات حرف میزنه. بعد خداحافظی کرد و رفت. کیارش رو به من با تعجب گفت: –چی شد؟ این که ذوق کرده بود. با لبخند گفتم: –چی بگم، انگار از "دیپیکاپادوکن" زیاد خوشش نمیاد.کیارش با بهت نگاهم کرد. هم زمان مادر در حال مرتب کردن شالش رسید و گفت: – غذا رو گازه گرسنه شدی بخور، مواظب خودتم باش.خم شدم و بوسه ایی روی موهایی که از شالش بیرون زده بود کاشتم و گفتم: –فکر من نباش گرسنه نمی مونم. آهی کشید و گفت: – تازگیا خوب غذا نمی خوری، مواظب خودت باش. سرم را با دو دستش پایین آورد و گونه ام رابوسید و به طرف ماشین رفت. دستم را دراز کردم تا با کیارش خداحافظی کنم که دیدم هنوز مبهوت است. خندیدم و گفتم: – کاش می موندید صبح می رفتید. از بهت بیرون امد و دست داد و گفت: –الان خلوتره. خداحافظ. ــ به سلامت. هنوز به ماشین نرسیده برگشت و گفت: – نگفتی این پاکُنه چیه؟ با تعجب گفتم: –پاکُن؟؟ ــ همین که مژگان خوشش نیومده دیگه. از ته دل خندیدم و گفتم: –آهان...بازیگره بابا... هنوزم مبهوت نگاهم می کرد، دستی برایش تکان دادم و گفتم: –آروم برون.با همان حالت رفت و پشت فرمان نشست. دستهایم رادرجیب شلوارم فرو بردم و به دور شدنشان خیره شدم.وقتی به رفتارهای مژگان فکر می کنم. تفاوتش را با راحیل کاملا متوجه می شوم.رفتارهایی که قبلا برایم خیلی عادی و معمولی بود، ولی الان چون همه را با راحیل مقایسه می کنم، انگار درک حرف های راحیل برایم راحتر می شود.انگار راحیل برای من از یک دنیای دیگر امده. یک دنیای پاک و دست نیافتنی. با این فکرها اضطراب می گیرم. نکند راحیل برای من زیادی باشد، نکند با من بودن، دنیای پاکش را آلوده کند.شاید اصلا از همین موضوع واهمه دارد.شاید برای همین می گوید دنیای من با شما فرق دارد.کیارش راست می گوید او بهتر از من فهمیده که افکار آدم ها روی روش زندگیشان تاثیر دارد. کاش دل آدم ها فهم و شعور داشت و این مسائل را می فهمید.گوشی را برداشتم و به سعید زنگ زدم تا بیاید و کمی حرف بزنیم تا از این بی قراری حداقل برای مدت کوتاهی نجات پیدا کنم. انگار مهمانی بود، آنقدرصدای موزیک بلند بود که صدایش را درست نمی شنیدم. قطع کردم. بعد از چند دقیقه خودش تماس گرفت و گفت در یک پارتی در حال خوشگذرانی با دوستانش است. خیلی اصرارکردکه من هم بروم. اگر روزهای دیگر بود می رفتم. ولی الان اصلا دل و دماغش را نداشتم.وقتی اصرارش رابی فایده دید گفت:–فردا با بچه ها بریم بیرون؟ فکری کردم و گفتم: –سعید جمعمون پسرونه باشه ها، حوصله ی این دخترای لوس روندارم. خندیدوگفت: –بابا اینا لوس نیستند، فقط بعضیهاشون یه کم زیادی اجتماعی هستند. –حالا هرچی، اصلافقط خودت بیا، تنهای تنها... –باشه بابا. 💐@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر و سلامتی 🤚 روزتون پر از خیر و برکت🌷 میگن باشید، این جمله عالیه، یعنی بمب انرژی👌👌 امااا حواستون باشه این مثبت اندیشی تبدیل به نشه که باعث بشه همش در سکون بمونی وهیچ نکنی❌ مثبت اندیشی یعنی تلاش برای تغییر مثبت در سخت ترین شرایط زمانی و مکانی✅✅
Ziarat-Ashura-amir-soleymanipur.mp3
12.29M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای مداح امیر سلیمانی پور، هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه ❤️🌹 🔸 روز سی و هفتم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
🌹 دعای هر روز ماه صفر ┅┅──.─────.✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿. 🌸 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا