ســلااام و درودهــا محضر مبارک عزیزان همیشه همراه☺️🌸
الهی صبح قشنگ اول هفتهتون لبریز عطوفت و لبخند یزدان 🌺
انشاءالله که شروع هفته آغاز خوبیها و زیباتر و مفیدتر از هر روزتون باشه🌱
آنچہ خداوند می دهد پایانی ندارد
و آنچہ آدمی می دهد دوامی ندارد👌💐
الهی زندگیتون پر از داده هاے خداوند باشه✌️
#تنهامسیراستانگیلان💞
🌹@gilan_tanhamasir
🌹 #گنج_سخن
امام صادق علیه السلام:
🌷فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛
یک ساعت اندیشیدن (در خیر و صلاح)
از هزار سال عبادت بهتر است.🌷
مصباح الشریعه،ص114
🔻کارگروه تخصصی #کنترل_ذهن
🆔@Gilan_tanhamasir
http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
وقت شما بزرگواران بخیر.
ان شالله که غرق در لذت بندگی پروردگار باشید.🌹
🔷یه فایل تصویری از استاد رائفی پور تقدیم می کنیم که یه مقدار زوایای قانون جذب روشن تر بشه.👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقدی بر #قانون_جذب از استاد رائفی پور
🚨 اساس شرکت های کلاهبرداری هرمی، مروجین قانون جذب بودند....
🚨 بیشترین درامد شرکت های هرمی از ایرانیان بود!
🔵@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 46 " #نقدی_بر_قانون_جذب " بخش اول 🔶 یکی از سوالاتی که ممکنه با یادگیری درس ها
👆🏻✅ابتدای بحث " نقدی بر قانون جذب"💥
تمام حرفایی که توی کانالای #جذب_ثروت و #قانون_راز خوندید با کانال ما متحول میشه!👌🏼💥
🔴 درخشش عکاس گیلانی در جشنواره ملی عکس خبری
🔹 عباس عاشوری، هنرمند ۴۲ ساله گیلانی موفق شد در مراسم اهدای جوایز شانزدهمین جشنواره ملی عکس خبری دوربین – نت که در فرهنگسرای رسانه در تهران برگزار شد، #مقام_دوم کشوری را در بخش اجتماعی به دست آورد.
🔸موضوع عکس این هنرمند گیلانی، آموزش مجازی در دوران کرونا و تلاش یک معلم برای تدریس به دانش آموزانش بود.
#عکاسی #گیلان
☔️@gilan_tanhamasir
💥رهبر انقلاب: رویدادهای سیاسی و نظامی این روزها، تشکیلدهنده بخشی از همان پیچ تاریخی جهان است
🔹پیام حضرت آیتالله خامنهای به نشست اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا: دانشجویان عزیز! رویدادهای سیاسی و نظامی در این روزها، تشکیلدهنده بخشی از همان پیچ تاریخی جهان است که گمان آن رفته بود.
🔹نخبگان و زبدگان ملت بزرگ ما در این مرحله، حامل مسئولیتهای ویژهاند. شناخت جبههبندیها و صفآراییها و انتخاب موضع درست، مسئولیت کوتاهمدت، و آمادگی برای نقشآفرینی در تحولات به سود جبهه حق، وظیفه میانمدت آنان است.
🔹شما جوانان عزیز میتوانید در هر دو بخش بدرخشید و امید به انجمنهایی را که مزیّن به نام مبارک اسلام است، بارور نمایید.
☔️@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت345 🌻نمیدانم شاید فریدون هم قربانی پدر و مادر بی مسئولیتش شده است. ب
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت346
🌺🌺روی سجاده نشسته بودم و به حرفهای مادر فکر می کردم.
چرا وقتی یک نفر افکارش، رفتارش و حرفهایش با بقیه فرق دارد طرد می شود. چرا دیگران نمی توانند تحملش کنند. راحیل که به کسی بدی نکرد. شاید خوبی نزدیکانمان این اجازه را به ما نمیدهد که با وجدان راحت اشتباهاتمان را ادامه دهیم. آن درد وجدان گاهی باعث عصبانیت میشود. اصلا چرا راه دور بروم خودم بهتر از هر کس میدانم که گاهی چقدر از حرفهای راحیل عصبانی میشدم، در حالی که میدانستم درست میگوید. اما عشقی که نسبت به او داشتم باعث میشد عصبانیتم فرو کش کند و به حرفهایش فکر کنم. انگار همین فکرها باعث شد آرام باشم.
راحیل کمکم معانی همه چیز را برایم تغییر داد و چه تغییر زیبایی. حرف کیارش یادم آمد. روز اولی که از راحیل برایش گفتم، مخالفت کرد و گفت رهایش کن. وقتی دلیلش را پرسیدم گفت چون دختر عاقل و فهمیدهایی است.
راست میگفت اگر راحیل می ماند تمام عمرم، شرمنده اش می شدم. شاید باید هر روز به خاطر رفتار اطرافیانم از او عذر خواهی می کردم.
من این شرمندگی را نمی خواستم.
شاید دلیل نداشتن راحیل را خودم بهتر بتوانم پیدا کنم.
شاید اگر قدمی در گذشته ام بزنم جواب خیلی از سوالهایم را بتوانم پیدا کنم.
🌸🌸سرم را روی مهر گذاشتم.
خدایا من به تقدیر ایمان پیدا کرده ام، اینجا تشخیص خوب و بد از هم سخت شده، مثل تمام دورانهای تاریخ. من درحال تجربه ی تکرار تاریخ هستم. چطور این همه سال گم شده بودم که خودم هم نفهمیدم، چرا آن سالها چیزی برایم غریب نبود؟
کاش راحیل زودتر از این پیدایم می کرد و مرا به خودم پس میداد.
باصدای زنگ گوشی مژگان، سر از مهر برداشتم.
مژگان وارد اتاق شد و متاسف نگاهم کرد.
فوری گوشیاش را از روی تخت برداشت و تماس را متصل کرد و از اتاق بیرون رفت.
سجاده راجمع کردم و لباسهایم راپوشیدم و به طرف سالن رفتم.
مادر که تازه سارنا را از حمام آورده بود درحال پوشاندن لباسهایش بود.
–مامان یه چیزی برای خوردن داریم؟ میخوام برم سرکار.
–آره مامان، ناهارحاضره، دستم بنده مژگان رو صدابزن بیاد میزو بچینه. فکر کنم رفت تو اتاق.
پشت در اتاق که رسیدم صدایش راشنیدم که با دلخوری با کسی که پشت خط بود درد و دل می کرد.
–آره بابا، دلم خوش بود گفتم اون دیگه ازدواج کرد. من راحت شدم. ولی اشتباه کردم. نمی دونم این راحیل چه بلایی سرش آورده کلا یه آرش دیگه شده.
🌼🌼–فکرکن، تا آخر عمر باید با یکی که اصلا فکرش به من نمی خوره زندگی کنم.
–دوسش دارم، ولی نمی تونم بعضی حرفهاش رو هم قبول کنم. یعنی قبول کردنش سخته.
تک سرفه ایی کردم و وارد اتاق شدم.
مژگان با دیدنم فوری با فرد پشت خط خداحافظی کرد و پرسید:
–کاری داشتی؟
به گوشی دستش اشاره کردم و پرسیدم:
–کی بود؟
–دوستم بود.
روی تخت کنارش نشستم.
–میشه بگی رفتار من چه عیبی داره که تو رو ناراحت میکنه ومجبوری تحملم کنی.
بامِن و مِن گفت:
–هیچ عیبی.
جدی نگاهش کردم.
–حرفهات رو شنیدم، لطفا اگه حرفی داری به خودم بگو، تا دوتایی حلش کنیم.
سرش را پایین انداخت وگفت:
–خب، از این که رفتارات تغییر کرده ناراحتم.
مثلا چرا مهمونی الی اینا نیومدی؟
–اون که مهمونی نبود... توام دیگه اجازه نداری بری. اون دفعه هم به اصرار مامان اجازه دادم. چون خودشم همراهت آمد.
🌺🌺لبهایش را بیرون داد.
–خب حالا هر چی. تو که خودت قبلا...
فریاد زدم:
–مگه قرار نشدکه دیگه حرفی از گذشته نزنی؟ گذشته مُرد مژگان.
در حال زندگی کن.
حرصی شد و گفت:
–اون دیگه تموم شد، ازدواج کرد، چرا به زندگیت برنمی گردی؟ اگه گذشته مُرده، پس چرا راحیل برای تو نمرده؟
با چشمهای گرد شده نگاهش کردم.
–من الان دقیقا دارم زندگی می کنم مژگان. اونم دنبال زندگی خودشه و خوشبخته،اون از اولشم برای من زیادی بود، من نفهمیدم. مکثی کردم. بلند شدم و به کتابی که هر دفعه میومداز کتابخانه بالای تخت برمیداشت و میخواند خیره شدم.
–انگار اون وظیفه داشت بیاد ولی نمونه.
ناله کرد:
–آرش چرا از زندگیت لذت نمیبری؟
حرفش مرا به فکر انداخت. مگر چطور زندگی می کنم که مژگان احساس می کند لذتی از زندگیام نمیبرم.
–مژگان باورکن من الان آرامش دارم. نمی دونم تو چرا اینجوری فکر می کنی، من الان برای خودم دارم زندگی می کنم، نه مثل گذشتهها برای دیگران.
اگر واقعا این زندگی برات مهمه، قبول کن که من همین هستم.
نگاهم کرد و گفت:
–اگه خودت اینجوری دوست داری من که حرفی ندارم، بالاخره برای توجیه نرفتنت به مهمونی الی باید یه چیزی بهش می گفتم دیگه، باور کن آرش من خودمم تمایلی ندارم اون جور جاها برم.
بخصوص که اونجا همش باید مدام مواظب نگاه بقیه به تو باشم. اصلا آرامش ندارم.
ولی چیکار کنم یه جورایی مجبورم، اگه رفت و آمد نکنیم میگن، اجتماعی نیستن و ...هزارتا برچسب دیگه.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت346 🌺🌺روی سجاده نشسته بودم و به حرفهای مادر فکر می کردم. چرا وقتی یک
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت347
🌸🌸سعی کردم مهربان باشم.
–منم یه زمانی مثل تو فکر می کردم، شاید اون موقع به خودم و کارهام شک داشتم که دنبال تایید دیگران بودم. انگار یه جوری خوشحالیم، به تایید دیگران وابسته بود. حتی گاهی جزیی ترین مسائل زندگیم هم با یه زنجیر نامرئی بهشون متصل بود که آرامش رو ازم می گرفت. چون نمیتونستم از عقلم درست استفاده کنم. ولی الان دیگه حرفهای دیگران برام اهمیتی نداره. برای این که زندگیم هدف پیدا کرده.
مژگان، برگشتن و هی به پشت سر نگاه کردن باعث میشه مدام بخوری زمین چون جلوی پات رو نمی تونی ببینی. همش با خودم میگم چرا کسایی مثل راحیل از نظر آدمهای منطقی عاقلن؟ و راحت تر از بقیه خوب و بد رو از هم تشخیص میدن.
مژگان پشت چشمی نازک کرد.
–لابد چون چادر چاقچوری هستن.
–اونم هست. اتفاقا میدونستی حجاب داشتن و متین بودن زن، عقلش رو زیاد میکنه؟
مژگان با چشمهای گرد شده نگاهم کرد.
ادامه دادم:
–آره، هر دفعه که ما گناهی رو ترک کنیم همون مقدار آیکیومون میره بالا، برعکسشم هست. مثلا فریدون رو نگاه کن چقدر کاراش از روی نادونیه، هر چقدر از خدا دور باشیم به همون اندازه احمقانهتر عمل میکنیم. روبرویم ایستاد.
بغض داشت.
🌼🌼–آرش با این حرفهای تو من چطوری به گذشته فکر نکنم؟
چطور به راحیل حسادت نکنم؟ وقتی حتی حرفهات هم شبیه اون شده و مدام توی ذهنت یادآوری میشه. راحیل برای من یه هووی نامرئیه، نه می تونم باهاش گلاویز بشم نه می تونم بهش حرفی بزنم که دلم خنک بشه. اون تا آخر عمر شکنجم میده.
–اینجوری فکر نکن، وقتی به فکرهای منفی توجه کنی، پر و بال پیدا میکنن و اونقدر بالا میبرنت که دیگه نمیتونی از دستشون خلاص بشی. خودت رو توجیه کن که همه چی تموم شده.
–تموم نشده، تو هم مثل اون سنگین و سخت حرف میزنی.
خندیدم.
–سنگینی حرفهای من به سنگینی گوش های تو در، مشت محکمی نثار بازویم کرد. نخیر من گوشهام سنگین نیست. فقط این کارایی که میگی انجام بدم خیلی سخته.
بازم یاد حرف تو افتادم راحیل. رو بهش گفتم:
–میدونم، سخته چون هنوز عقلمون خوب رشد نکرده، هر دفعه نَفست رو بزن کنار تا جا واسه رشد عقل بدبختت باز بشه که دیگه الان شده اندازهی یه عدس.بعد خندیدم.
–متلک میگی؟ این اخلاقت هیچ وقت عوض نمیشه. یعنی من بیعقلم.
دستش را کشیدم و به طرف سالن بردم.
–هممون گاهی میشیم. حالا بیا نهار رو ردیف کن بخورم برم.
🌺🌺با دیدن سارنا که دو دستی گردن مادر را چسبیده بود لبخند زدم و از بغل مادر گرفتمش و گفتم:
–خوشبختی یعنی این. بعد ماچ آبداری از لپش گرفتم و محکم توی بغلم فشارش دادم.
مادر هم با لبخند رضایت مندی نگاهم کرد.
سر میز غذا با هر قاشق غذایی که میخوردم یک بوسه از سارنا برمیداشتم.
تمام مدت مژگان جوری با ندامت نگاهم می کرد.
بعد از غذا سویچم را برداشتم و راه افتادم.
کفشهایم راکه پوشیدم مژگان را کنارخودم دیدم. سر به زیر گفت:
–بابت اون حرفهایی که پشت تلفن در مورد تو به الی گفتم معذرت می خوام. باور کن فقط می خواستم یه جوابی به سوالهاش در مورد نرفتنت به مهمونیش جواب بدم و دست به سرش کنم.
–اسمش رو نیار که هروقت اسمش رو می شنوم یاد اورانیوم غنی شده میوفتم.
به جای توجیه اون، فکر توجیه خودت باش.
–اورانیوم؟
–آره، کاش میشد شعور و فرهنگ کسایی مثل الی رو هم مثل اورانیوم غنی کرد.
بزار یه چیزی رو رک بهت بگم، می خوای شوهرت از دستت نره کاتش کن.
البته اینم بگم ها ما با اونا رفت وآمد کنیم کل خانوادمون از دست میره.
🌸🌸وقتی تعجبش را دیدم ادامه دادم:
–باور کن مژگان، یه خورده بهتر اطرافت رو نگاه کن. اون از این محبتهایی که بهت می کنه هدف داره.
وارد آسانسور شدم و اشاره به سرم کردم.
–کاتش کن تا رشد کنه. کفش جلوی در را برداشت تا به طرفم پرت کند، همان موقع در آسانسور بسته شد.
باورم نمیشد مژگان دراین حد ساده واحساساتی باشد و معنی محبتها را متوجه نشود با کوچکترین محبت از طرف دیگران به طرفشان کشیده می شد. با این که همیشه در اجتماع بوده وتحصیلات بالایی دارد ولی رفتارهایش گاهی شبیه یک دختر خام هفده ساله است.
شاید اگر محبتهای بی دریغ مادر نبود،
رابطه اش با ما هم مثل خانوادهاش سرد میشد و َفقط خدا می داند که اگر من از عشقم چشم پوشی نمی کردم چه اتفاقی می افتاد.
انقدر مژگان حرف از راحیل زد که دیگر نتوانستم به شرکت بروم.
مثل همیشه که تا یادش میافتادم سر مزار شهدای گمنام میرفتم. دوباره دور زدم و مسیرم را تغییر دادم.
هوا سرد بود. در آن وقت روز کسی آنجا نبود. اینجا حس خاصی دارم. سرم را روی مزارها گذاشتم و بغضم را رها کردم.
شروع به حرف زدن کردم. نمیبینمشان اما گاهی حضورشان را در کنارم احساس میکنم. مثل همیشه از حضورشان آرامش گرفتم.
به این فکر کردم که بعضیها چقدر منبع آرامشند، حتی اگر در کنارمان نباشند مثل همین شهدا...
🌹این تصویر شهید سلیمانی، از کنار همچیدن عکس ۱۷۴۶ شهید درست شده است، عکس را بزرگتر کنید و بهتر ببینید. کاری بسیار هنرمندانه و ابتکاری! 👆
#حاج_قاسم
#شبتون_شهدایی
🌹@gilan_tanhamasir
سلااااام و احترااام همراهان جان و دوست داشتنی☺️
صبحتون متبرک به الطاف الهی باد😊🌹
امیدوارم روزهای آخر سال را با سلامتی و دل خوش سپری کنید
از همراهی و حضورتون سپاسگزاریم🌺
لطفتان مستدام باد🌹
🏕 روستای خرماسیسکو #لنگرود
🌷#گیلان_گردی
🌷#گیلان_زیبا
💞#تنهامسیراستانگیلان
☔️@gilan_tanhamasir
🌹 #گنج_سخن
امیرالمومنین علی علیه السلام✨
🌷اعقل الناس من کان بعیبه بصیراً و عن عیب غیره ضریراً
عاقل ترین مردم کسی است که به عیب خودش آگاه و به عیب دیگران نابینا باشد.🌷
غرر الحکم ص ۲۰۷
🔻کارگروه تخصصی #کنترل_ذهن
🌹@gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمله بزرگ با موشکهای بالستیک به پایگاههای اسرائیل در ساعت ۱:۲۰
🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزرگی در اربیل عراق بهوقوع پیوست. چندین راکت ۱۲۲ میلیمتری گراد به ۲ مرکز آموزشی پیشرفته متعلق به موساد اسرائیل اصابت کرد. رسانههای عراقی نوشتند: این پایگاهها زیر باران موشکها بود.
🔹دقایقی بعد رسانهها نوشتند که درمیان موشکهای شلیکشده چند موشک بالستیک نیز وجود داشت. همچنین با پرواز پهپادهای ناشناس در آسمان اربیل، صدای تیراندازیهای شدید به گوش رسید.
🔹سازمان ضدتروریسم منطقه کردستان عراق اعلام کرد: ۱۲ فروند موشکی که به اربیل برخورد کردند، از جایی در خارج از عراق و جهت شرق این کشور شلیک شدهاند.
#حاج_قاسم
#انتقام_سخت
🇮🇷@gilan_tanhamasir
💢#الله_اکبر | اولین واکنش سپاه پاسداران به حمله موشکی به پایگاه سری موساد در اربیل عراق
🔹حساب توئیتری منتسب به سپاه پاسداران با انتشار تصاویر شهید کربلایی پور و شهید سعید نژاد نوشت :
✨وقـتلوا فی سبیل الله الذین یقـتلونکم
🔹جمهوری اسلامی ایران برای پاسخگویی به فتنه انگیزی های شیاطین لحظه ای درنگ نمی کند و هر اقدام خصمانه بر علیه ملت ایران را با پاسخی ویرانگر مواجه خواهد کرد.
🇮🇷@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔴 حمله بزرگ با موشکهای بالستیک به پایگاههای اسرائیل در ساعت ۱:۲۰ 🔹ساعت ۱:۲۰ بامداد، انفجارهای بزر
الحمدلله رب العالمین....🌷
✅ ان شالله که درس خوبی برای صهیونیست های خونخوار باشه
🌹۲۲ اسفند روز شهدا
🌹حضرت امام خامنه ای : نگذارید غبارهای فراموشی روی این خاطره های گرامی را بگیرد.
🌸خوشا آنان که جانان می شناسند
🥀طریق عشق و ایمان می شناسند
🌸خوشا آنان که با عزت ز گیتی
🥀بساط خویش برچیدند و رفتند
🌸ز کالاهای این آشفته بازار
🥀شهادت را پسندیدند و رفتند
درود میفرستیم به روان پاک شهدا
که بدون ریا و خودنمایی برای این سرزمین جنگیدن .
۲۲ اسفند روز بزرگداشت شهدا گرامی🌹
🔹خیلی از بزرگواران میفرمودن کاش بحث نقدی بر قانون جذب رو باز میکردید.
✅ این بحث مهمترین و شیرین ترین بحث زندگی انسان هست.
یه دونه فایل صوتی تقدیم میکنم خواهش میکنم همه اینو گوش بدید. خیلی چیزا براتون روشن خواهد شد.👇
راه رسیدن به بالاترین لذت.mp3
12.3M
✅ راه رسیدن به بالاترین لذت ها....
این #راز اصلی حیات بشر هست...
شاهکاری از استاد پناهیان
🌹@gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✅ راه رسیدن به بالاترین لذت ها.... این #راز اصلی حیات بشر هست... شاهکاری از استاد پناهیان 🌹@gilan
👆🏻توصیه اکید بنده اینه که حداقل ماهی یک بار این فایل صوتی رو گوش بدید.
احساس قشنگتون رو میتونید با ما در میون بذارید😌❤️
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سلام و عرض ادب خدمت شما 🌹
عرض تبریک به مناسبت ایام و اعیاد شعبانیه و ولادت با سعادت حضرت علی اکبر علیه السلام و روز جوان ❤️😍
🔶 امشب ادامه تدریس رو تقدیم میکنیم استفاده بفرمایید. سعی میکنیم بحث #نقد_قانون_جذب رو کم کم تمومش کنیم. ما حرفایی که لازم بود رو زدیم، هر کسی میتونه راهش رو با این مطالب مشخص کنه.
🔷 برخی از افراد خیلی مقاومت کردن و تاکید داشتن که دوره های جذب خیلی خوب هست و لازمه افراد شرکت کنن، برای همین ما نقدها رو گفتیم و بقیش رو به مخاطب سپردیم.
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#کنترل_ذهن برای تقرب 49 " #نقدی_بر_قانون_جذب " بخش چهارم 🔶 خداوند متعال هر انسانی رو آزاد آفرید تا
#کنترل_ذهن برای تقرب 50
یه نکته ای رو در مورد بحث قانون جذب عرض میکنم دقت بفرمایید.
🔷 ببینید ما به خود قانون جذب ایرادی نمیگیریم. اتفاقا میگیم قانون جذب حتما وجود داره و حتی خیلی پیشرفته تر از اینی هست که توی دوره های جذب گفته میشه.✔️
✳️ قدرت ذهن انسان انقدر زیاده که میتونه حتی نظر خداوند متعال رو هم تغییر بده چه برسه و اتفاقات کوچولوی زندگی انسان.
قانون جذب یکی از محکم ترین قوانین الهی در دنیاست.
🚨 👈 اما ایرادی که وجود داره به مروجان قانون جذب هست. دقت کردید مشکل کجاست!
💢 در واقع اون افرادی که قانون جذب رو تدریس میکنن مشکل دارن و باعث خراب شدن کار میشن.
چطور؟
⭕️ بعضیاشون که وقتی میخوان قانون جذب رو برای مخاطبین خودشون بگن، کلا خدا رو منکر میشن و انسان رو میذارن وسط و میپرستنش!
😒
بالاترین نیروی عالم هستی رو کنار میذارن! خب این کاملا نادرست هست.