رمان ❤️ #خواهرجان❤️ پارت دوم🌹
از اتاق خارج می شوم. در همان لحظه حلما هم از اتاقش که درست روبروی اتاق من است بیرون می آید و نگاهی به سر تا پای من می کند. حلما میگوید:« وااااای خانوووم رو نگاه نگاه چقدر خودش را لوس میکند من که دختر کوچیکتر بابا هستم اینطوری دلبری نمی کنم اه اه حالم به هم خورد.»
زبانی برایش در می آورم و با حالت ملوسی می گویم :«ما اینیم دیگر، به خاطر همینه که بابا عاشق منه .»
دوباره می گوید :«عه جدی؟.»
بگو مگو های ما هرگز تمامی ندارد. با سر و صدا و جیغ و داد از راه پله پایین می آییم. مامان به بگو مگو هایمان میخندد
تا پا درون آشپزخانه میگذاریم بابا وارد خانه می شود .
من می دوم و کیف بابا را از دستش می گیرم . بوسه ای به لپش می زنم و با دامن بلندم می چرخم. بابا از این دلبری هایم کیف میکند. تا بابا لباس هایش را بیرون می آورد منم با سینی چایی جلویش ظاهر می شوم و با حالت نازی می گویم :«بفرمایید.»
بابا سینی را از دستم می گیرد و مرا بغل می کند ؛خیلی دوستش دارم .
حلما با خنده به من زل زده است . بهش می گویم:«چرا داری بر و بر من رو نگاه میکنی ؟!)
می خندد و جواب نمی دهد ...
مامان همیشه می گوید :«ما این دختر رو قراره چجوری شوهر بدهیم ؟»
بابا هم در جوابش می گوید :«کی گفته عروسش میکنیم ؟! این دختر باباست . برای خودمه!!!
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
عصر پشت میز تحریرم نشسته ام و دارم برای امتحان فارسی فردا درس میخوانم در همین لحظه صدای در اتاقم را می شنوم . می گویم :«بفرمایید.»
حلما در را باز می کند و وارد می شود . پشت صندلی ام می ایستد و مرا بغل می کند. می دانم در اینجور مواقع کارم دارد که خودش را لوس می کند ازش می پرسم :«دوباره چی کارم داری ؟!»
می گوید :«سلما جان! من این سوال ریاضی را نمی فهمم. می توانی کمکم کنی؟؟؟»
و پشت بندش کتابش را به طرفم می گیرد. نگاهی به مسئله می اندازم . تقریبا می دانم چجوری باید حلش کنم . اما کمی ناز می کنم حلما بوسه ای روی صورتم می کارد و با حالت التماس می گوید:«خواهش میکنم.»
می گویم :«باشه.»
و اشاره می کنم روی تخت بنشیند تا برایش توضیح دهم . ذوق میکند و کنارم می نشیند . تمام حواسش را جمع می کند و به توضیحاتم گوش می دهد .
انگار یاد گرفته است که میگوید:«ممنون خواهر جون جبران می کنم و خوشحال و سر زنده از اتاق خارج می شود .
خوشحالم که توانستم بهش کمک کنم . بر میگردم سمت میز تحریر و ادامه ی درسم را می خوانم ...
ادامه دارد...
نویسنده : فاطمه زهرا تقدیری🌸
《 @Girl_patoq 》
💛پاتوق دخترا💛
رمان ❤️ #خواهرجان❤️
فعلا روزی ۳ پارت میزارم
اگه تونستم به روزی ۵ پارت تغییر میدم
امیدوارم خوشتون بیاد 😊
راستی کپی از رمان ممنوعه❌❌
#حمایت 🤝
لیست حمایتی امروز🌼
ڪانال عاشق بے قراࢪ ↯:)
@biigharar
ڪانال دخٺࢪان حاج قاسم ↯:)
@hjab_bhshty
ڪانال نقاشے ↯:)
@bekesh
کانال باحالا ↯:)
@bahala2021
ڪانال انتخاباٺ ↯:)
@maraymidahim
ڪانال والیبال ایراݩ ↯:)
@Volleyball2021
ڪانال دخترونہ خاص ↯:)
@qwehukldgj
ڪانال ڪافہ رمان ↯:)
@kaferooman
ڪانال خداجون ↯:)
@Angel60
ڪانال دختࢪان انقلابے ↯:)
https://eitaa.com/joinchat/1936982117C436d909321
#چادرانہ
رضاخاڹهماگࢪمۍدیدباچادࢪچہزیبایۍ✨⚡️
جہانپࢪمۍشدازقانوݩچادࢪهاۍاجبارۍ❄️💦
《 @Girl_patoq 》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 روشهای دوستی با امام زمان
🔵 قسمت هشتم
🎙#ابراهیم_افشاری
اینم یه #ایده_نقاشی ماندالا برای وقتایی که خعلی حوصله داريد 😁
#ایده_نقاشی🍒