🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
❣ #سلام_امام_زمانم❣
اِلهى عَظُمَ الْبَلاء ...
نبودنت ،
همان بلایِ عظیم است ؛
که زمین را تنگ کرده!
و اینک...
بـــــهار و...
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار...
با تحول قلبهایمان به أَحْسَنِ الْحَال ...🍃🌸
از میلههای غربت هزار ساله رهایت میکنیم!
و زمین را ؛
از بلایِ هزار لایه... 🥀
روزمان را با تو ؛ نو میکنیم ...
♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج♥️
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
?????????????? ???? ?????? ????????????????? 1.mp3
1.27M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#هرروز_یک_صفحه_با_کلام_حق
صفحه_441
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_532581772974662381.mp3
1.62M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🔈#صوت_قرآن
📖 #صفحه_441
#استاد_العفاسی
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🗓 امروز جمعه ↯
☀️ ۲۵ تیر ۱۴۰۰
🌙 ۵ ذی الحجه١۴۴٢
🎄۱۶ جولای ۲۰۲۱
📿 ذکر روز :
اللهم صل علی محمد و آل محمد
#حدیث_روز
🍃🌸كسى كه به خاطر پيروى از دلخواه تو، راه درست را بر تو پنهان دارد، بي گمان با تو دشمنى كرده است
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
♢نبودنتــ
درداست💔
و درد را⇨
ازهــرطرفبنویـسے📝
درد استــ🤕
و #تو 👉
از هـرطرفڪهبیایـے👣
⇦• درمانے•⇨😍
•✿اَللّهُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّکَالفَرَج❥•
⃟• •⃟⃟ ↜|| #یامهدۍادرکنی🖐🏽'
⃟• •⃟⃟ ↜|| #جمعههایدلتنگی💔'
•٠٠✿٠٠•
°◇◇°
•٠٠✿٠٠•
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
جمعه احوال عجيبي دارد
هر كس از عشق نصيبي دارد💚
در دلم حس غريبي جاري است🍃
و جهان منتظر بيداري است🍃
جمعه، با نام تو آغاز شود🍃
يابن ياسين همه جا ساز شود🍃
جمعه يعني غزل ناب حضور🍃
جمعه ميعاد گه سبز حضور🍃
جمعه هر ثانيه اش يكسال است🍃
جمعه از دلهره مالامال است...😔
ابر چشمان همه باراني است😢
عشق در مرحله پاياني است💚
كاش اين مرحله هم سر مي شد🍃
چشم ناقابل ما تر مي شد... 😢
أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت199
چند روزی گذشت. در این چند روز نه خبری از مریمخانم بود نه تلفن و پیغامی.
برایم عجیب بود.
امروز دوباره آقا رضا به شرکت نیامده بود. از بلعمی پرسیدم:
–امروزم نمیاد؟ زنگی چیزی نزده؟
–نه زنگ نزده، احتمالا میاد. چون هر روز این موقعها زنگ میزد اطلاع میداد که بهت بگم نمیاد.
–خدا کنه بیاد. کارها زیاد شده تنهایی نمیتونم.
–حالا اگر کاری هست که من میتونم انجام بدم بهم بگو، راستی امروز یه قرار داریمها، با شرکت دیدهبانان، برای بستن قرارداد.
–خب پس به آقا رضا زنگ بزن بگو بیاد دیگه، اون نباشه که اصلا نمیشه، اگه نمیتونه بیاد قرار رو کنسل کن. یعنی تو این چند روز حالش خوب نشده؟
فکر کرد و گفت:
–مدیر عامل که آقای چگنیه، به نظرت بدون اون میشه قرار داد بست؟
شانهایی بالا انداختم. نمیدونم، فکر کنم بشه، چون قبلا نمونش رو داشتیم. آخه قرار بزرگی نیست، از این دم دستیهاست.
بعد از این که بلعمی به آقا رضا زنگ زد گفت:
–گفت میاد، ولی یه کم دیرتر.
پشت میزم نشستم و سخت مشغول کارم بودم که با صدای پیامک گوشیام فوری بازش کردم. این روزها همیشه گوش به زنگ بودم، تا ببینم پریناز پیامی میدهد یا نه، برای همین اینترنت گوشیام را حتی شبها هم روشن میگذاشتم. یک پیام از یک شماره ناشناس بود. نوشته بود.
–چند دقیقه دیگه بهت تصویری زنگ میزنم، فقط یه جا تنها باش. از دیروز که فهمیده برات اون فیلم رو فرستادم تا حالا نه غذا خوره، نه حرف زده. فقط با سُرم زندس، اگه اینجوری پیش بره باید بیای جنازش رو ببری پس توجیهش کن که غذا بخوره.
با خواندن پیام از جایم بلند شدم. دستم را جلوی دهانم گرفتم. پس این پیام از طرف پریناز است. یعنی راستین غذا نخورده. آن هم با آن حالش؟ نمیتوانستم چشم از صفحهی گوشی بردارم. گوشی به دست در اتاق به این طرف و آن طرف میرفتم. میگوید باید بروم جنازهاش را بیاورم، این دختره روانیست. اصلا معلوم نیست چه مرگش است. جوری حرف میزند انگار مجبور بود که راستین را با خودش ببرد. زیاد طول نکشید که گوشیام زنگ خورد. ضربان قلبم بالا رفت. دستپاچه شدم. فوری پشت میزم رفتم و روی صندلی نشستم. گوشی را روی میز گذاشتم و کمی روسریام را مرتب کردم.
با انگشت سبابهام که شروع به لرزیدن کرده بود صفحه را به طرف بالا لمس کردم.
چهرهی پریناز ظاهر شد.
بدون سلام گفت:
–ببین اگه امروز باهاش حرف بزنی و غذا بخوره فردا هم همین موقع بهت زنگ میزنم باهاش حرف بزنی. بگو دست از لجبازی برداره. منتظر جواب من نشد. در اتاقی را باز کرد و وارد شد.
اتاقی که میدیدم با دفعهی قبل فرق داشت. کوچکتر به نظر میرسید. جلوی دوربین پتویی قرار گرفت که فهمیدم روی راستین کشیده شده. رنگ پتو روشنتر و انگار نو و تمیزتر از قبل بود. پس هنوز آنقدر حالش خوب نشده که از روی تخت پایین بیاید. نگران چشم به دوربین دوخته بودم.
پریناز دوربین را روی صورت راستین نگه داشت و گفت:
–بیا بگیر حرف بزن. راستین سرش مخالف طرف پریناز بود. انگار به پنجره نگاه میکرد چون نور ضعیفی از آن سمت میآمد. از حرف پریناز تکانی به خودش نداد و بیتفاوت همانطور مانده بود. پریناز گوشی را به طرف خودش گرفت و گفت:
–اُسوه یه چیزی بگو، آقا صدات رو بشنوه، مطمئن بشه. بعد دوباره گوشی را روی صورت راستین گرفت. ناگهان راستین سرش را چرخاند و چهرهاش در مقابل دوربین هویدا شد.
الهی بمیرم چقدر صورتش لاغر شده. حریصانه نگاهش کردم و جزجز صورتش را از نظر گذراندم. چشمهایش پف داشتند و لبهایش خشک و پوسته پوسته شده بودند. ته ریشش بیشتر شده بود و رنگ پریدهاش را کمی پنهان میکرد. با تمام اینها چقدر چهرهاش جذابتر و مردانهتر شده بود.
با دیدن من لبخند زد. فقط نگاه میکرد. لبخندش بغض به گلویم آورد. صدای پریناز را شنیدم که به راستین گفت:
–بگیر باهاش حرف بزن.
راستین گوشی را از دست پرناز گرفت ولی چشم از دوربین برنداشت.
پریناز گفت:
–مگه نگفتی اگه بهش زنگ بزنم حرف میزنی، خب...
راستین بی توجه به حرف او سرش را برایم تکان داد و گفت:
–سلام.
چقدر صدایش خط و خش داشت، از صدایش غم میبارید. همین یک کلمه سلام گفتنش هزار جمله بود. قلبم به درد آمد و دیگر سخت بود جلوی اشکهایم را بگیرم.
با گریه جواب سلامش را دادم. نگاهی به پریناز انداخت و گفت:
–برو برام یه سوپی چیزی بیار تا بخورم.
اینبار صدای پریناز آرامتر از قبل بود، شاید از حرف زدن راستین خوشحال شده بود.
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت200
–باشه میرم یه کیلو هم نخود سیاه پخته برات میارم، میگن خیلی خاصیت داره، تا برگردم تموم شده باشهها.
دوباره نگاهش را به طرف من کشاند و لبخند زد.
–از این که از دست اینا نجات پیدا کردی و حالت خوبه خیلی خوشحالم. باورم نمیشه دارم میبینمت.
تمام این چند روز نگرانت بودم. حتی وقتی بیهوش بودم. پری ناز گفت به خانوادم خبر داده که حالم خوبه و مشکلی ندارم. میگفت همهچی خوبه فقط مامان یه کم بیتابی میکنه. ولی وقتی از تو میپرسیدم جوابم رو نمیداد. تا این که دیروز گفت چیکار کرده. وقتی شنیدم چی بهت گفته دیگه نتونستم چیزی بخورم نه این که نخوام، نتونستم. با حرف نزدن تحت فشارش قرار دادم تا این که بالاخره کوتا امد و بهت زنگ زد.
مکثی کرد و ادامه داد:
–خانوادم چطورن؟ دیدیشون؟ با حرفش یاد حرفهای مادرش افتادم و برخوردهای دیگران، نتوانستم جز اشکریختن جوابی بدهم.
–میخوای با گریههات حالم بدتر بشه؟
من میخوام صدات رو بشنوم، نه این که اشکهات رو ببینم. میخوای منم گریهام بگیره؟ اشکهایم را پاک کردم و سرم را به طرفیت تکان دادم.
نفسش را محکم بیرن داد و با احتیاط گفت:
–پریناز میگفت مادرم گفته قراره امشب ...مسیر نگاهش را عوض کرد. استرس گرفتم:
–قرار امشب چی بشه؟
اخم ریزی کرد.
–خبر نداری؟
–چی رو؟
–قرار امشب بیان خواستگاریت و تا آخر هفته....
–مادرتون گفته؟
بیتوجه به حرفم گفت:
–یادت باشه به من چه قولی دادی.
سرم را پایین انداختم.
–باور کنید من روحم خبر نداره، خیلی خوب یادمه چه قولی دادم ولی ممکنه به خاطر شما، به خاطر مادرتون...
حرفم را برید.
–به خاطر هیچ کس کاری نمیکنی. فقط وقتی جنازم رو دیدی حرفهای پریناز رو باور کن.
–اما، مادرتون خیلی نگرانتون هستن، احتمالا با بیتا خانم نقشههایی دارن که واسه خودشون بریدن و دوختن.
–بیتا خانم؟ اون چیکارس؟
–مگه نمیدونید؟ شرط پرینازه که من با پسر بیتا خانم باید...
فریاد زد.
–پریناز غلط کرده. تو هیچ کاری نمیکنی، میخوای خودت رو بدبخت کنی؟ اون پسره...اون پسره...
صورتش مچاله شد و نگاهش را به طرف پایش سُر داد.
پرسیدم:
–چی شد؟ پاتون درد گرفت؟
–خوبم، یه وقتهایی تیر میکشه.
–تو رو خدا ببخشید، پاتون به خاطر من...
لبخند زد.
–بهترین دردیه که تا حالا داشتم. برای کسی که تمام...
همان موقع پریناز وارد اتاق شد و گفت:
–بسه دیگه، سیا داره میاد. زود قطع کن. اگه بفهمه بهت گوشی دادم گزارش میده و هر دومون بدبخت میشیم. بعد هم زود گوشی را از دست راستین گرفت و قطع کرد.
#ادامهدارد...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#یک حبه نور ✨
وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍۢ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِ
اگر خدا خیری برای تو بخواهد هیچکسی نمیتواند لطف خدا رو از تو برگرداند...
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
انقدرڪه⬐
توۍفضاۍمجازۍ📱
منتظـرامامزمـانداریـم؛📿
تـویفضـاۍواقعۍنداریـم)••
چـرا؟!😞
•|اَللّهُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّکَالفَرَج❥•
⃟• •⃟⃟ ↜|| #بدونتعارفــ🖐🏽'
⃟• •⃟⃟ ↜|| #ایدلغـافل...💔'
•٠٠✿٠٠•
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#کلیپ
💚نام پیامبر اکرم(ص) در آسمانها چیست؟
👤حجت_الاسلام_والمسلمین_عالی
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
❄️✨🌸✨❄️✨🌸✨❄️
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#حدیث✨
🌹امام على عليه السلام:
☘هركس خود را درجايگاه هاى تهمت قراردهد، نبايدكسى راكه به او گمانِ بد مى برد سرزنش كند
✨مَن وَضعَ نَفسَهُ مَواضِعَ التُّهمَةِ فلا يَلومَنَّ مَن أساءَ بهِ الظَّنَّ ✨
📚 نهج البلاغه؛ حکمت ۱۵۹
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🎬کلیپ: ثروت و مال، امانت است در دست ما
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_تراشیون
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
هیچوقتنگو:🙅🏻♂
محیطخرابه،منمخرابشدم!‼️
هـرچقدرهـواسردتـرباشد🥶
لباسترابیشتـرمیڪنے!🧥🧣
پسهـرچهجامعهفاسدتـرشد،🍂
تو #لباس تقوایترابیشترڪن ☝️🏻
⃟• •⃟⃟ ↜|| #تلنگرانھ❗️'
⃟• •⃟⃟ ↜|| #حجتالاسلامقرائتے🌱'
•٠٠✿٠٠•
°◇◇°
•٠٠✿٠٠•
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_1624177071.mp3
5.09M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
⏰ 5 دقیقه
#حتما_گوش_کنید👆
#افق_مهدوی_در_گام_دوم_انقلاب
✅ برای پس زدن تمدن کفر باید این مراحل رو طی کرد.
🔺 یکی از مهمترین اقدامات اهل بیت بعد از پیامبر این بود که...
#کلاسهای_مهدویت
═══✼🍃🌹🍃✼═══
🎤 #استاد_رائفی_پور
🔹 #نشر_دهید
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#نبض_زن
#مهدےجان❤️
💖 خدایا ! زنده کن شوق دعا را
🖇 شبی سرشار کن از خویش ما را
💗 ببین چشم انتظاران بهاریم
🗓 پر از آیینه کن تقویم ها را
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#شبتون_مهدوے 🌙
#التماس_دعای_فرج 🤲
#منتظران_ظهور 💚
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
✨خــــداوندا..🙏
🌸بنام تو که زیباترین نامهاست
✨روزمان را آغاز میکنیم
🌸روزی که با نام و یاد تو باشد
✨سراسر شادی است و عشق و مهربانی
🌸و سرشار از خیر و برکت است
✨و فراوانی
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
نیایش صبحگاهی 🌸🌿
✨خدایا 🙏
💐 دراین صبح زیبای تابستانی
🌸هرچی خوبیه وخوشبختیه
💐نصیب دوستانم بفرما
✨الهی🙏
💐مردم سرزمینم را
🌸درپناه خودت حفظ بفرما
💐وسلامتی خوشبختی
🌸وآرامش و لب خندان
🌿به آنهاعنایت بفرما
آمیـــن...🙏
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
4_5852461375426660914.mp3
1M
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
#دعای_روز شنبه
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
«#سمت_خدا»
💕join ➣ @God_Online 💕
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
+ یه چادر خریدم یه ماه نشده خراب شده😐 توبه کردم😔
- ای وای گلم😱 چرا آخه، مگه بهت نگفته بودم از جایی بگیر که نماد اعتماد داره مثل فروشگاه چادر مشکی👌
+ ارزونتر بود طمع کردم😔
- ناراحت نباش فروشگاه چادر مشکی هم قیمتاش عالیه چون تولیدیه یه تخفیف عالی ۵۰ هزاری هم داره، برو یکی سفارش بده مطمئن باش راضی میشی😍
+ ۵۰ هزار تخفیف😳 جنسش خوبه؟
- آره بابا عالیه، تولیدی دارن دلال ها رو حذف کردن، کیفیتها عالین، قیمتها هم کاملا منصفانه با تخفیفاتش رویایی میشه🤩 برای بار دوم لینکو میدم بفرما👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
بزرگتــــــــــرین و معتبــــــــــرترین فروشـــــگاه چادر مشڪــــــــــے در ایتا👏💯