📷 تصاویری از شناورهای ایرانی در رزمایش کمربند امنیتی
🔹تصویری از ناو شهید سلیمانی و شناور شهید ابومهدی نیروی دریایی سپاه و نیز شناورهای کلاس حیدر نیروهای دریابانی که همگی ساخت داخل هستند را در رزمایش کمربند امنیتی ۲۰۲۴ میبینید.
#ایران_قوی
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
عضو کابینهٔ جنگ رژیم صهیونیستی: کمکهای بشردوستانه باید وارد غزه شود
🔹گانتز در نامهای به نتانیاهو نوشت: تمام کابینهٔ جنگ برای عملیات در رفح متحد هستند و همه باید اجازهٔ ورود کمکهای بشردوستانه به غزه را بدهیم.
#طوفان_الاقصی
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختران۹ساله باید روزه بگیرن؟🤔
(مسئله۴)
#ماه_رمضان
#روزهاولیها_رمضان
#احکام_رمضان🌙
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
📚#معرفی_کتاب
🌟برادر رحی🌟
✍به قلم:محمد طالبی
💠📚💠📚💠📚💠📚💠📚
معرفی کتاب برادر رحی 1 اثر محمد طالبی (1358)
کتاب برادر رحی خاطرات دوران مجاهدت هشت سال دفاع مقدس شهید مدافع حرم رحیم کابلی است به قلم آقای محمد طالبی از انتشارات شهید کاطمی و روایتگر سال های مبارزه حاج رحیم در جنگ با عراق می باشد.
شهید رحیم کابلی از جوانان انقلابی بود که در سالهای دفاع مقدس اوج جوانیاش را در جبهه نبرد حق علیه باطل گذراند. پس از پایان جنگ خدمتش را در نهاد انقلابی سپاه ادامه داد و در همین ارگان بازنشسته شد. شروع جنگ در سوریه همزمان شد با دوران بازنشستگی او اما این موضوع دلیلی نشد تا شهید کابلی لباس رزم را از تن در بیاورد و خود را به معرکه جنگ با ترورستها رساند. وی به همراه تعدادی از همرزمان خود در اردیبهشت 95 پس از یک درگیری سخت و نا برابر در خان طومان سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش به وطن بازنگشت.
برادر رحی روایتگر سالهای حضور حاج رحیم در میدان نبرد عراق علیه ایران میباشد. باید اشاره کرد که پژوهش و بخشی از تدوین این اثر، در زمان حیات این بزرگوار انجام شده، و کتاب به طور کامل، روایت خود شهید است
#کتاب_خوانی
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
حاج حسین سیب سرخی_هفتگی 20 آذر - هیئت رزمندگان مکتب الحسین(ع) - روضه - هرشب جمعه صدای مادر آید از حرم-1577721208.mp3
2.04M
حسیـــــــــن جان🖤...؛
شب جمعَست، هوایت نکنم میمیــــــرَم 😭😭😭
#ماه_رمضان
#شب_جمعه
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
با سلام و احترام خدمت همراهان گرانقدر؛
🍀ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما،
📚صفحه ۱۵ و ۱۶ کتاب صندوقچه گل رز را تقدیم شما میکنیم
📖صندوقچه گل رز
📜صفحه ۱۵ و ۱۶
✅️ریشه ام راهچمن
راهچمن جنگل سرسبزی که به روستای من صفا ببخشد، ندارد اما آب و هوایاش مطبوع است؛ روزهایش مَلَس و شبهایش خُنَک، با مردمانی خونگرم. پدرم « محمد» مؤمن، مردمدار، مهربان و مهماننواز بود. اهالی راهچمن به خاطر اخلاق و اسمش به پدرم احترام می گذاشتند. خانه ما جمع می شدند تا دیروقت با اقوام و خویشاوندان می نشستیم و حرف می زدیم. به خصوص شبهای زمستان دور کُرسی جمع می شدیم. چشم و گوشمان به دهانِ بزرگترها بود که از گذشته های دور بگویند، شاهنامه بخوانند، از رستم و سهراب بگویند، داستان تعریف کنند، از زندگیهایشان و از شکست و پیروزیهایشان حرف بزنند.
یادش بخیر، روزها و شبهای قشنگی بود! جای آن دورهمیها در زندگی امروز حسابی خالیست.
آن سالها، در زمستان چنان برف سنگینی میآمد که تا یک ماه بعد از عید هم، زمین سفیدپوش بود. چه صفایی داشت آن روزها! با هم سنّ و سالان خود جمع می شدیم و برف بازی می کردیم. گاهی بزرگترها هم قاطی ما میشدند.
آنقدر گلولههای برفی میساختیم و به هم میزدیم که از خستگی روی برف ولو می شدیم.
یکبار صبح از شدت سرما از خواب بیدار شدم و دیدم زمین یکسره سفیدپوش شده است. اولین بار بود که این همه برف میدیدم. برف چنان انبوه شده بود که درب اتاق به سمت حیاط باز نمیشد. بزرگترها را صدا کردیم و با پارو برف را کنار زدند و در باز شد. شال و کلاه کردم و با دوستان یک دل سیر برفبازی کردم. با سید عباس و بچّههای همسایه پارو برداشتیم رفتیم برفهای جلوی خانه ها راکنار زدیم تا مردم بتوانند رفت و آمد کنند. بعد به پشتبام رفتیم برف را پارو زدیم و ریختیم سمت کوچه.
پدرم گفت:« مراقب باشید برفها را که پارو می کنید، روی کسی نریزد.»
من هم سفارش پدرم را برای بچّهها تکرار میکردم که مراقب باشند.
پدرم کشاورز بود؛ چغندر و گندم کشت میکرد. قبل از ریزش برف، زمین را برای کشت گندم آماده می کردیم. گندم زیر برف می خوابید. بهار که از راه میرسید، همراه با شکوفهها و گلهای بهاری سبزههای گندم سر از خاک بیرون میزد. با آنکه کم سنّ و سال بودم، اما لازم بود همهجور به پدرم کمک کنم و به قول معروف عصای دستش باشم.
در راهچمن جای رودخانه خالی بود. پسر بچّهها عاشق آبتنیاند. دلمان میخواست بپریم داخل آب و با شیرجههای عجیب و غریب، دلی از عزا دربیاوریم؛ اما حیف که این نعمت را نداشتیم! در عوض قناتهای عمیق با آب پاک و زلال داشتیم که جگر سوختهی هر رهگذر تشنهای را خُنک میکرد، سیرابش میکرد و به او روحی تازه میبخشید. قنات های پُر عمق برای روستای من نعمت بزرگی بود. عمق قناتها به حدود ۱۵۰ متر میرسید.
آن روز را هنوز به یاد دارم. حدود دوازده سال داشتم. نمیدانم برای انجام چه کاری باید میرفتم داخل قنات. طناب را به کمرم بستم و رفتم. وسطها که رسیدم، ترس بَرَم داشت. تاریکتر از شب بود. انگار وارد قبری عمیق میشدم. هرچه میرفتم تمام نمیشد. وحشت تمام وجودم را گرفت. تنم به لرزه افتاد. پاهایم را زدم دو طرف دیوارهی قنات و نفسی عمیق کشیدم. پدرم و آنهایی که از بالا نگاه میکردند ترسیدند. گمان کردند که افتادم ته قنات.
صدا زدند:« علیاکبر، علیاکبر، افتادی؟» گفتم :« نه! نگران نباشید نیافتادم؛ اما میترسم بیشتر از این ادامه بدهم.» مرا بالا کشیدند. پدرم دستم را گرفت و بیرون آورد. خیلی محکم بغلم کرد و دقایقی هر دو ساکت بودیم.
به چشمانم نگاه کرد و گفت :« خیلی ترسیدم پسرم. اگر میافتادی؟ اگر طوریات میشد؟ جواب مادرت «ماهوَر» را چی میدادم؟ آخر من بهاش قول…
#صندوقچه_گل_رز
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
آخرین شب جمعه سال
و منی که دلم خیلی برای شما تنگ شده 😭💔
#شب_جمعه
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
سوره آل عمران (آیه ۱۳۹)
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ
و [در انجام فرمانهایِ حق و در جهاد با دشمن] سستی نكنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختیهایی كه به شما میرسد] اندوهگین مشوید كه شما اگر مؤمن باشید، برترید.
✏️با هنرمندی خانم فاطمه غفاری
#قرآن
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
﷽
دعای #روز_چهارم
💠 اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا أبْصَرَ النّاظرین.
🌀خدایا نیرومندم فرما در آن روز بر به پا داشتن فرمانت و بچشان در آن شیرینى یادت را و مهیا کن مرا در آن روز برای انجام سپاسگزاریت به کـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه داریت و پرده پوشى خودت اى بیناترین بینایان
#ماه_رمضان
#رمضان
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
142672_595.mp3
4.22M
📖 ترتیل سریع جزء چهارم قرآن کریم
🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی
❤️ #با_خدا_همکلام_شویم 👌
#ترتیل_جزء_چهارم
#ماه_رمضان
💢 حجم: ۴ مگابایت
⏰ زمان: ۳۴:۳۷
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
نکات کلیدی جزء چهارم🌹
#ماه_رمضان
#رمضان
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
یمن کشتیهای اسرائیل را تا اقیانوس هند تعقیب میکند
ارتش یمن:
🔹کشتیهای اسرائیلی را در اقیانوس هند نیز تعقیب میکنیم.
🔹از حرکت آنها به سمت دماغه امید نیک (در جنوب آفریقا) جلوگیری میکنیم.
#طوفان_الاقصى
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
جزئیات طراحی موشکِ ضد موشک سنگرشکن
🔹مشاور وزیر دفاع در امور پدافند هوایی: موشک دفاع از سامانهٔ در برد کم طراحی و تولید شده است.
🔹پس از رصد تهدیدات منطقهای به این نتیجه رسیدیم که رژیم صهیونیستی، بمبهای هدایتشونده GBU یا سنگرشکن را از فاصلههای دور به سمت اهداف پرتاب میکند.
🔹ما برای اینکه بتوانیم با این اقدام مقابله کنیم، موشک AGBU را طراحی کرده و بر روی سامانه سوار کردیم که محافظ خوبی خواهد بود.
🔸این موشک ویژه حفاظت از سامانهٔ پدافندی شهید آرمان طراحی شده است.
#ایران_قوی
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍 خروش مردم تگزاس در حمایت از فلسطین
#غزه
#فلسطین
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجازه همسر برای روزه واجب رمضان نیاز است؟🤔
(مسئله۵)
#ماه_رمضان
#اجازه_همسر_روزه_رمضان
#احکام_رمضان🌙
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
💗 احمد آقا، مشاوری امین و اعزّ اشخاص برای امام بود
🔻رهبر انقلاب: به یاد دارم که امام دو مرتبه گفتند: احمد برای من #اعزّ_اشخاص است. آقای هاشمی نیز این مطلب را همان وقت در خطبههای نماز جمعه نقل کردند؛ چون اتّفاقاً هر دو دفعه با هم بودیم که این حرف را از امام شنیدیم.
🔹بار اوّل در سال پنجاه و هشت، به مناسبت جریانی که پسر یکی از آقایان، مشکل عاطفی برای پدرش درست کرده بود، امام سخنی به این مضمون گفتند که هر چند من احمد آقا را بسیار دوست دارم، اما چنانچه او را بگیرند یا بکشند، در باطنِ قلبم متأثّر نمیشوم یا تکان نمیخورم. حرف عجیبی بود که قوّت قلب امام را نشان میداد.
🔹بار دوم، همین اواخر بود که ایشان به مناسبتی در خلال صحبت گفتند - رسم امام این بود که حرفهایی را که میخواستند بزنند، گاهی مستقیم نمیگفتند؛ بلکه در خلال صحبت به شکلی وارد میکردند - احمد که اعزّ اشخاص در نظر من است، اگر مثلاً چنین کند، با او برخورد میکنم. بههرحال، اعزّ اشخاص بودند. ۱۳۷۴/۳/۱۱
🏴 سالروز درگذشت یادگار امام
📚 Farsi.Khamenei.ir
#یادگار_امام_خمینی(ره)
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅مراقب خوراکهای فکرت باش!
🔰#استاد_مطهری
#ماه_رمضان
#رمضان
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯
🔸️🔹️🔸️با سلام و احترام خدمت مخاطبین بزرگوار؛ضمن تشکر از همراهی شما
📚صفحه ۱۷ و ۱۸ ار کتاب صندوقچه گل رز را تقدیم شما میکنیم
📖صندوقچه گل رز
📜صفحه ۱۷-۱۸
…دادم مراقبات باشم.»
روزگار سختی داشتیم و به دلیل فقدان مهر مادری، دوران کودکی تلخی را پشت سر گذاشتم، اما خاطرات شیرینی از خانواده ام دارم. هرازگاهی می رفتیم مشهد؛ خیلی خوش میگذشت. پدرم سعی میکرد جای خالی مادرم را برایم پر کند. اما از نگاه مهربان پدر تا دل غمدیده من فاصلهها بود که فقط آغوش گرم مادر تسکین میداد. اولین بار که خیلی برای مادرم دلتنگی کردم، بُردَم مشهد.
یادش بخیر! سوار موتور می شدیم و تا ایستگاه « سَنخواست» می رفتیم.
پاورقی: سَنخواست از شهرهای استان خراسان شمالی است که در بخش دشت سَنخواست از توابع شهرستان جاجرم قرار گرفته است ( ویکی پدیا؛ مدل « سنخواست»
آن زمان توی روستای ما، ماشین برای مسافرکِشی نبود. چند نفر موتور داشتند و مسافر میبردند. با توجه به دور و نزدیک بودن مسیر، یک مبلغی میگرفتند. یادم هست با موتورگازی رفتیم ایستگاه راه آهن. سوار قطار شدیم. قطارش قدیمی بود با تختهای چوبی و کثیف و پُر از ساس. خیلی اذیت شدیم. در این میان تنها چیزی که برای من لذت داشت سوت قطار بود. لحظه شماری میکردم که صدای سوتاش بلند شود و گوش کنم. هر ایستگاهی که نگه میداشت، سریع میرفتم پشت پنجره؛ آدمها را که پیاده و سوار میشدند، تماشا میکردم. صبح زود به مشهد رسیدیم. پدرم یکی از خانههای نزدیک به حرم را اجاره کرد. دستم را گرفت و آرامآرام رفتیم حرم. خیلی زود وارد صحن شدیم. چشمم به گنبدی طلایی افتاد که خیلی زیبا و تماشایی بود. همانطور که پدرم دستم را سفت چسبیده بود، وارد حرم امام رضا علیه السّلام شدیم. دور مرقد آقا علی بن موسی الرضا علیه السّلام چرخیدیم و گوشهای نشستیم. محو تماشای این همه عظمت و جبروت بودم.پدر، برایم از امام رضا علیه السّلام گفت؛ از کرامات و مهربانیهایش؛ از اینکه چرا به آقا، « ضامن آهو» می گویند. با کُلّی خاطره و معلومات و سوغاتی، به راهچمن بازگشتیم.
با بچّههای مدرسه که بیشترشان همسایههای ما بودند، بازی میکردیم: هفتسنگ، یه قُل دو قُل، گرگم به هوا، سنگ کاغذ قیچی، اما هیچکدام از بازی ها به قشنگی مسابقه با طوقهی چرخ نبود. طوقههای دوچرخههای کهنه را که دیگر از کار افتاده بودند در میآوردیم، یک چوب برمیداشتیم و میافتادیم به جانشان. دور قنات، توی خیابان خاکی و کوچه پس کوچههای پیچ در پیچ، هرجا که فضا بود میتاختیم. یاد آن روزها بخیر! چه لذتی داشت! دوره کودکی ام مظلوم بودم؛ آرام یک گوشه می نشستم و کاری به کار کسی نداشتم. روزها میگذشت اما زندگی همان زندگی بود. شیرینیها و سختیهایش هم همان بود. فقط جنس آنها عوض میشد.
هر روز صبح درب منزل همدیگر منتظر میماندیم تا با هم برویم مدرسه. یک روز داشتم با بچّه ها میرفتم، توی مسیر یک اسکناس دو تومانی روی زمین افتاده بود. آن را برداشتم و به بچّهها نشان دادم. گفتم :« مال هرکه هست بیاد از من بگیره.» پول را داخل جیبم گذاشتم، رفتم سر کلاس. زنگ تفریح یکی از هم کلاسیهایم که خیلی شیطان بود، گفت : « علیاکبر، پولی که پیدا کردی مال منه.» نشانیاش را پرسیدم؛ گفت : « فلان گوشهاش پارهست، آن قسمتاش نقطه دارد و فلان و فلان» دیدم نشانیها درست است پول را به او دادم.
فردای همان روز مادر یکی از دانش آموزان پیش مدیر مدرسه رفته بود با ناراحتی گفته بود: « شنیدم یکی از دانش آموزان شما دو تومان پول پیدا کرده. اون پول مال بچّهی منه.» مدیر مدرسه آمد سر کلاس و گفت: « راهچمنی! پولی که پیدا کردی مال پسر این خانم است. اسکناس را به ایشان بده.»
انتظار چنین چیزی را نداشتم. قضیه را به طور کامل برای مدیرمان تعریف کردم. مدیر، هم کلاسیام را صدا زد و پول را از او خواست، اما آن دانش آموز، پولی را که مالِ خودش نبود، خرج کرده بود. آن روز تجربه تلخی کسب کردم که در بزرگسالی خیلی به دردم خورد. باید در اعتماد به حرف دیگران، بیشتر دقّت میکردم.
#صندوقچه_گل_رز
─━━━━━━⊱🌼⊰━━━━━━─
❁❁ 🌳 گــــــــــــادوانـــــ 🌳 ❁❁
╭┅─────────┅╮
🇮🇷https://eitaa.com/Godone🌱
╰┅─────────┅╯