eitaa logo
گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
1هزار دنبال‌کننده
709 عکس
1.9هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢استاد فاطمی نیا : شخصی گرفتاري و مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد و چهل روز تمام میشود اما مشكل برطرف نميشود. میگوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد و از منزل خارج شدم، پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبا به دوش داشت و عرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت:مشکلت به دست او حل ميشود! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، مجتهدین خدمت او زانو میزدند و التماس میکردند نظری به آنها بکند! میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم را گفتم! تا سخنم تمام شد گفت : چهار سال است که شوهر خواهرت مرده و تو یک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند و رفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. تمام رفتارها و اعمال ما در زندگي مان تاثير دارد. براي مثال همان طور كه اگر دلي را بشكنيم ، ممكن است تاثير منفي بر زندگي مان بگذارد ، اگر دلي را هم بدست آوريم ، تاثير مثبت خواهد گذاشت. منشا بسياري از مشكلات و گره ها در زندگي مردم ، اعمال و رفتار آنهاست. @Golchintajrobeh 🎬
💢اهمیت گفتن و نوشتن "ان شاءالله" در نامه روزی امام صادق (علیه السلام) به خدمتكاران دستور داد،برای كاری نامه ای بنويسند. آن نامه نوشته شد و آن را به نظر آن حضرت رساندند،حضرت آن را نامه خواند،ديد در آن،ان شاءالله (بخواست خدا) نوشته نشده است. به تنظيم كنندگان نامه،فرمود: چگونه اميد دارید كه مطلب اين نامه به پايان برسد و نتيجه بخش باشد،با اينكه در آن "ان شاءالله" ننوشته ايد! نامه را با دقت بنگريد،در هر جای آن كه لازم است و "ان شاءالله" نوشته نشده، "ان شاء الله" بنويسيد... پیوست: گروهى از يهود چيزى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند،حضرت فرمود: فردا بياييد تا جوابتان را بدهم و اِن شاءاللّه نگفت. پس تا چهل روز از آمدن جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر جلوگيرى شد. و پس از آن،بر پيامبر فرود آمد و گفت: «هرگز در مورد چيزى مگوى كه: من آن را فردا انجام خواهم داد! مگر اینکه در ادامه بگویی:مگر اینکه خداوند بخواهد... و چون فراموش كنى،پروردگارت را به ياد آور و بگو:اميد كه پروردگارم مرا به راهى كه نزديك تر از اين به صواب است، هدايت كند» @Golchintajrobeh 🎬
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﺗﺎﺟﺮ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻓﺮﻭﺵ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻗﺪﯾﻢ , ﺗﺎﺟﺮﯼ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﻫﺎﯼ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺁﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﺯﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ . ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﻣﺠﺎﻭﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺭﺍ ۱۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ۲۰ ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﻡ . ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯿﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻼﺷﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﮑﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﺍﻣﺎ ﻇﺎﻫﺮﺍ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﻗﯿﻤﺎﻧﺪﻩ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ۵۰۰ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﻭﺧﺘﻨﺪ . ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻣﺠﺪﺩﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ۵۰ ﺩﻻﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺯﺍﯼ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺩﺍﺩ . ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮔﻔﺖ : ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺧﺮﺩ . ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺸﺘﺎﻕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۵۰ ﺩﻻﺭ ! ﺍﻣﺎ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻤﻮﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺧﺘﻦ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ . ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻤﯽ ﺗﺎﻣﻞ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﺪ ؟ ﻣﻦ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ۳۵ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺟﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺖ ۵۰ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﻔﺮﻭﺷﯿﺪ . ﻇﺎﻫﺮﺍ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻣﻨﻔﻌﺘﯽ ﺑﻨﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ , ﻭﻟﯽ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺣﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﺍ ﺑﻤﺒﻠﻎ 35 ﺩﻻﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺗﺎﺟﺮ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻠﻪ . ﭼﺸﻤﺘﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺪ ﻧﺒﯿﻨﺪ ! ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺟﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﺭﺳﯿﺪ ! ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﺋﯿﺎﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺳﺎﮐﻦ ﺷﺪﻧﺪ ... ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﻔﺮﻭﺷﯿﺪ! @Golchintajrobeh 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت این بود که تو مَحرم حیدر باشی به علی مونس و همخانه و همسر باشی قسمت این بود که در زندگی مشترک ات به عزیزان دل فاطمه مادر باشی آفرین بر تو که هنگام ورودت گفتی آمدی خادمه خانه کوثر باشی قسمت این بود که در بین تمامی‌زنان تو فقط صاحب یک ماه و سه اختر باشی قمرت یک نفره لشکر انصار خداست پس عجب نیست که تو مادر لشکر باشی خاک این خانه تو را قبله حاجات کند متعجب نشو گر شافع محشر باشی @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙بار الها 🍃تنها کوچه ای 🌙که بن بست نيست 🍃کوچه ياد توست 🌙از تو خالصانه مي خواهم 🍃که دوستان 🌙خوبم و هيچ انسانی 🍃در کوچه پس کوچه های 🌙زندگی اسير و گرفتار 🍃هيچ بن بستی نگردد 🌙شبتون بخیر @Golchintajrobeh 🎬
🖤 🖤 🖤 🖤 🖤 ام‌البنین شدن سرمایه‌ای بزرگ می‌خواهد مانند دانستن آداب حضور امام ... پس حقا که ادب زاییده‌ی توست!! به ما بیاموز ادبِ انتظار را در برابر مولایی که همه هستی چشم براه اوست ... ام‌البنین در ره حق هستی خود را داد!! به ناله‌های جانسوز بی‌بی ام‌البنین 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 ◾️وفات حضرت ام البنین مادر علمدار کربلا تسلیت باد◾ 🖤سلام صبحتون بخیر 🖤 ✍ @Golchintajrobeh 🎬
نامش فاطمه بود، دختر حزام بن خال؛ اما او را به پسرانش می‌شناختند. ۴ پسر داشت، یکی از یکی شیرتر، نشان از پدر داشتند همگی… عباس، عبدالله، جعفر و عثمان. «مادر پسران» صدایش می‌کردند. خودش خواسته بود. آخر همنام همسر اول همسرش بود، می‌ترسید مبادا هر بار کسی صدایش کند، داغ مادر، فرزندان همسرش را بیازارد. وقت معرکه مدینه بود… کاروان که به مدینه رسید، «بشیر»نامی آمد تا از معرکه به او خبر دهد. بشیر آمد و او از حسین (ع) پرسید… هر بار از حسین (ع) پرسید بشیر نام یکی از پسرانش را برد و خبر شهادتش را داد… عباس… عبدالله… جعفر… عثمان… بی‌گمان هر جمله تیری بود بر قلبش؛ اما او محکم گفت: «فرزندانم و هر چه زیر این آسمان مینایی است فدای حسین(ع)… از حسین(ع) به من خبر بده…» تیر آخر کاری بود… دنیا روی سرش آوار شد… گفت: «آه که بندهای قلبم را پاره پاره کردی…» از دنیا بریده بودن درد نکشیدن نیست، غم نخوردن نیست… یادمان رفته پیامبر(ص) هم در سوگ ابراهیمش گریسته‌ بود؟ صبر بر مصیبت وقتی معنی دارد که درد بکشی و غم خار گلویت باشد اما پای عهدت بمانی… پا پس نکشی، سست نشوی، راه کج نکنی، دل برنگردانی… درد بکشی و صبر کنی و راضی باشی… و ادامه دهی🖤 ✍ @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
، شب ، پایان نیست... آغاز دلدادگی ست... دروازه دلت را بگشا تا فراوانی خداوند بر تو آشکار گردد شبتون بخیر💫💫 ‌ @Golchintajrobeh 🎬