eitaa logo
🌺Golkhat _گلخط🌺
63 دنبال‌کننده
322 عکس
88 ویدیو
4 فایل
ن والقلم 🖋️ با عشق می‌نویسم ،پیشکش به حضرت یار (عج) ارتباط بامن ؛ @Alamdar83_313
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 : مرا با خودت ببر این که «ابراهیم» به «آمال» میرسد یا نه بخشی از داستان است؛ در ضمنِ این داستان؛ موضوع امامت در سن ۷ سالگی علیه السلام و اوضاع سیاسی، اجتماعی و اعتقادی شیعیان آن دوره ترسیم می شود و با تنی چند از شخصیت های آن دوره آشنا می شویم. @Golkhat_313 | گلخط🌺
📝 برشی از ... ...منقل و دیگ روی آن را به خودش نزدیک کرده بود تا گرم بماند. بخار ملایمی از دیگ برمی خاست و خوشه های بی برگ ذرت در آب نمک همراه با صاحبشان به خواب رفته بودند. کنار منقل، لاوکی چوبین بود و در آن کلوچه های خرمایی. ابراهیم ایستاد و نیم رخ او را تماشا کرد. نتوانست لبخند نزند. شبیه فرشته ای بود که چشم فروبسته و به زیبایی خودش خیره مانده بود! دو دسته موی روشن و پایدار از دو سوی چهره اش آویزان بود. ابراهیم به نرمی رو به رویش نیم خیز نشست. باد بزن را برداشت و ذغال های منقل را آرام باد زد تا نسیمی گرم، آمال را در میان گیرد. تارهایی از مویش به رقص درآمدند. ذغال ها گل انداخت و آب دیگ آشکارا جوشید. اسب سواری گذشت و دختر چشم باز کرد. خواست خمیازه بکشد که با دیدن ابراهیم، جلو خود را گرفت. راست نشست و چادر و روسری اش را مرتب کرد. تارهای مویش را انگار تنبیه کند، با پشت دست، از جلو چشمانش کنار زد. خیره به ابراهیم نگاه کرد. انگار می خواست از قصد و غرضش سر درآورد. - چه می خواهی؟ ابراهیم باد بزن را روی لاوک گذاشت و ایستاد. سکه ای مسین به سویش دراز کرد. - یک ذرت و یک کلوچه. هنوز خمیازه سماجت می کرد و دختر کنارش می زد. با انبر، ذرتی از دیگ بیرون آورد. آن را بالای دیگ نگه داشت تا آبش بچکد. روی برگی تازه گذاشت و به دستش داد. به لاوک اشاره کرد. - هر کدام را می خواهی بردار!... @Golkhat_313 | گلخط🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙بخشی از کتاب صوتی 🎧 حتمــا تا آخر گوش کنید فایل کامل کتاب صوتی را از اینجا تهیه کنید👇 www.behnashr.com marabebar.ir یادتــون نره بعد از گوش کردن داستان، برید تو سایت مسابقه و سوالات رو پاسخ بدید تا در قرعه کشی باشید ۹ سفر به عتبات و زیـارت مرقد مطهر علیه السلام‌ Sco.razavi.ir @sco_razavi @Golkhat_313 | گلخط🌺