#تبیین
اون موقع زمان جنگ بود و پدر من هم که یه کارگرساده بود با هشت سر عائله 😍
وتو دست و بال مردم هم آنقدری پول نبود که بتونم برای همه معلما کادو بگیرن
و این وضعیت ۹۸-۹۹درصد خانواده ها بود
ولی تو چند سال گذشته که پسر خود من دانش آموز ابتدایی و راهنمایی بود، الحمدلله جوری بود که برای همه #معلما و حتی خدمتگزارای مدرسه هم پسرم هدیه میبرد
(هر چند که امروز دوباره داریم برمیگردیم به دوره ما ، که انقدر مشکلات اقتصادی زیاد شده که دیگه نمیشه این کار رو انجام داد😭)
🌺Golkhat _گلخط🌺
#تبیین اون موقع زمان جنگ بود و پدر من هم که یه کارگرساده بود با هشت سر عائله 😍 وتو دست و بال مردم
🌺Golkhat _گلخط🌺
یعنی تقریبا از دو، سه هفته قبل از مراسم ،من دنبال هماهنگی گروه سرود و تمرین بودم، گاهی وقتا صبح ها ن
صبح روز دهم اردیبهشتکه زودتر از بقیه بچه ها اومدم مدرسه برای هماهنگی سرود،
دیدم خدمتگزار مدرسه مون یه جور دیگه منو نیگا میکنه🧐😳
بعد از چند دقیقه دیدم ناظم مدرسه مون اومد تو کلاس تمرین ، منو صدا کرد و برد جلوی در مدرسه پشت پرده🤨😉
مدرسه ما تو کوچه ،جنوبی بود و اول ما وارد ساختمون مدرسه میشدیم،برخلاف مدرسه هوایی که توی تلویزیون نشون میده و اکثرا بچه ها اول وارد حیاط مدرسه میشن☺️😂
و یه فضایی جلوی در بود که با پرده از راهرویی که دفتر مدیر و معلما و کلاسها جدا میشد
خلاصه رفتیم پشت پرده و دیدم ناظم مون با دقت سرو صورت منو وارسی میکنه🧐 و منم متعجب که چی شده یعنی🤔
حالا از روز قبل یکی دوتا جوش تو صورت من در اومده بود که برام اهمیتی نداشت و حالا برای معلممون با اهمیت شده بود
معلممون شروع کرد به سوال پرسیدن که :
_جاییت دردنمیکنه؟
_نه
_تب نداری؟
_نه
و......
بعد از سوال و جواب گفت همینجا وایستا تا من بیام،نیای پشت پرده ها🤭
منم ترسیده بودم که چی شده و چه اتفاقی افتاده که قرنطینه شدم😳🙈
معلممون رفت و با خدمتگزار مدرسه مون و کیف و وسایلم برگشت و گفت باید برگردی خونتون
گفتم : چرا آخه؟چی شده
ایشون فرمودند که :
فکر کنم « آبله مرغون» گرفتی😢
حالا دیگه حساب کنین که من چی شدم
کلی برنامه و تمرین سرود و برنامه های جشن و...
دیگه من رو با خدمتگزار مدرسه مون برگردوندن خونمون و
به التماسای من مبنی بر ماندن در مدرسه و برگزاری جشن #روز_معلم وقتی ننهادند و...😂😂😂
دیگه هیچی دیگه
اومدم خونمون و با مامانم رفتیم دکتر و ایشون فرمودند که : بله، «آبله مرغان» گرفتم و از نوع شدیدش و حداقل ۲۰ روز باید مدرسه نرم و استراحت کنم😅😢
دیگه نفهمیدم که چی شد و مراسم مدرسه چطوری برگزار شد و خلاصه بچه ها چیکار کردند...
#تبیین
چون اون موقع مثل الان نبود که بچه ها هم هر کدوم برای خودشون گوشی داشته باشن ،ما تو خونمون تلفن ثابت هم نداشتیم و اکثرا بیشتر بچه هامون هم نداشتن ،وما اگر میخواستیم از هم خبر بگیریم باید میرفتیم خونه همدیگه و این «مهم» برای من میسر نبود 😅🌿
بعداز بیست روز که اومدم مدرسه هم دیگه کار از کار گذشته بود و دیگه صفایی نداشت که بخوام بپرسم
ولی اینو بگم که کادویی که برای #معلم دینی و قرآنم گرفته بودم رو بردم خدمتشون ،تقدیم کردم،اون بنده خدا هم اول متوجه نشد که بخاطر چیه،و خدمتشون عرض کردم که چون #روز_معلم نبودم ،الان تقدیمشون کردم و کلی با خنده و شوخی اون روز گذشت....💐💐💐
با این خاطره
یکی یکی از معلمها مون به یادم اومدن ،واز تک تک شون بخاطر چیزایی که یادم دادن و ازشون درس گرفتم ،چه اونایی که دوستشون داشتم و چه اونایی که ازشون میترسیدم😅
(اصولاً بچه کم دل و جرأتی بودم،مخصوصا در مقابل معلما)
ممنونم و برای همشون آرزوی سلامتی و سربلندی و طول عمر باعزت دارم
انشاءالله که هر کجا که زیر این آسمون کبود هستند خوش و خرم و سلامت باشند🤲❤️