"🍉"
چند روز پیش یه خانومه زنگ زد به بابام گفت شما بخاطر پرداخت قبض از فلان اپلیکیشن، تو قرعه کشیِ یه ساعت هوشمند به ارزش ۸ میلیون تومن برنده شدین. آدرس و مشخصات بدین ارسال کنیم.
گفتم بابا هرموقع اومد به عنوان کادو تولدم ازت میپذیرمش. ددی ام گفت چشم امرِ دیگه؟🙄
حالا امروز پست زنگ زد، بابام سر نماز بود من رفتم پایین. گفت ۲۸۰ باید پرداخت کنید. بسته رو میخواین یا نه؟ هرچی فکر کردم یادم نمیومد چیزی سفارش داده باشم. گفتم میبرم بالا ببینم برای کیه.
اومدم گفتم بابا از فلان جاست. مال شماعه؟ با چشماش گفت آره. گفتم پس میرم ۲۸۰ پرداخت کنم و رفتم کارتو بردارم که بلند گفت: سمع الله لمن حمده. پرسیدم آهان نقد ببرم؟ بلند گفت الله اکبر(یعنی کلا صبر کن)🫡
[شکر میون کلامم، اینو بخونید آبجیم نوشته😂]
نمازش تموم شد بسته رو گرفت گفت همون ساعتهس که برنده شدم. گرفت بردش پایین. چند دقیقه بعد اومد گفت کلاهبرداری بود. گفتم وا چرا؟ گفت نوشته بود ارزش کالا ۲۴۰ تومن. بقیهشم پول پست بود. اینا زنگ میزنن یه همچین چیزی میگن که برنده شدی و... بعد یه ساعت معمولی رو پست میکنن و از هر نفر ۲۵۰ اینجوری کاسب میشن😐
ضد حال خوردم چون براش نقشه کشیده بودم🚶🏻♀
گفتم نمیخوای زنگ بزنی بهش؟ گفت نه خودش زنگ میزنه میگه برگشت خورده. منم میگم ای بابا دوباره ارسال کن؛ که مثل این بار باز بخواد پول پست بده🗿
خلاصه این برای ما شد جزء تفریحات سالم😂
میخوام وقتی این بار پست آورد، قبل برگشت زدن جعبه رو ازش بگیرم روش بنویسم:
ضایع ضایع
در خونهتون چارپایه🦦
#پدرِ_تیز
#ایستگاه_بعدی_مولوی
《 @Mahdokht_Arts 》
قبل ماه محرم چندتا وبینار کسب و کار گوش دادم که برای شرکت کنندهها قرعهکشی میذاشت. جایزهش هم سنگهای متبرک از حرم ائمه و تربت اصل بود.
گذشت و من اصلا یادم رفته بود یه قرعهکشی شرکت کردم. شب حضرت علی اصغر(ع) برام یه پیام اومد که شما برندهی قطعه سنگ متبرک حرم حضرت زینب شدین🥲
آدرس و مشخصات فرستادم مرداد ماه یکبار ارسال شد ولی انگار نبودیم و برگشت خورد.
امروز بالاخره رسید به دستم🥲🤍
"🍉"
پس فردا یه امتحان سنگین دارم و تقریبا نصف محدوده باقی مونده.
امروز چیکار کردم؟ درس خوندم از کله صبح؟ عمرا✌️🏻
خونه رو سابیدم، جارو هم باید بزنم و خیلی هم احساس رضایت میکنم🦦
#عکاسی📸
... اگه کینهای ازش به دل نگیری، خودت راحت تری!
کینه مثل خاره. اگه تو دلت نگهش داری، زخمیت میکنه.
📚برشی از کتاب شب صورتی
《 @Mahdokht_Arts 》
"🍉"
#اتاق_رؤیایی
#قسمت_اول
دیدین تو این کارتون و فیلما مثلا یه نفر که میره مسافرت، با یه چمدون کوچیک میره خونهی یکی، صاحبخونهام بهش میگه وای عزیزم خوش اومدی بیا اینجا این اتاق رو مال تو آماده کردیم🥰؟
منم از بچگی بخاطر کارتونایی که میدیدم این فانتزیِ آماده شدن یه اتاق کامل برای من توسط صاحبخونه، ایجاد شده بود. ولی متأسفانه هرجا که میرفتم، حتی یه کشو برای من نداشتن چه برسه به اتاق🫠¹*
تا اینکه تیرماه من تنهایی سفر کردم به مشهد. اونجا یکی از عمههام هستن که ماشاءالله خونهی بزرگی دارن و من قرار بود برم اونجا🌝
رفتیمُ کلهی صبح رسیدیم خونهی عمه جون. درو برام باز کردن رفتم داخل حیاط.
برخلاف وقتایی که با خانواده سفر میکنم که بابام چهارتا ساک و یه چمدون دستشه و از شدت فشاری که بهش میاد تا سه روز رگ سیاتیکش میگیره و منم شیش تا کیسه خوراکی دستمه، خیلی شیک و پیک بودم؛ چون کلا یه چمدون کوچیک با یه کیف دستی داشتم.
👒
😌
🧳👘👜
👡👡
خلاصه رفتم داخل چمدونمُ آروم از رو کاشیای حیاط کشوندم که صدای تلق تلق بده. نگاهی به نور آفتابی که روی برگ درختان خودنمایی میکرد انداختم و زیبایی حیاط مرا به وجد آورد. اندکی مکث کردم. پلکهایم را روی هم گذاشتم و نفسی عمیق کشیدم. در حال و هوای خود بودم که صدای "زینب جان چرا نمیای داخل"، مثل صدایِ "کااااات، خیلی مصنوعی بودِ" کارگردان بر من فرود آمد و دیگه نتونستم برم تو حس🦦
《 @Goll_Nesa 》