eitaa logo
گنبد فیروزه
58 دنبال‌کننده
547 عکس
169 ویدیو
22 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۴۶): تذکر مهم؛ در پیام شماره ۰۴۳ (در کانال گنبد فیروزه) اشاره کردم که در خلاء همت اهالی برای تشکیل رسمی شورای روستا، حکم دهیاری برای آ.سیدمیرشجاع صادر شد و در این حکم بخشداری آوج، ظاهراً مراجعه‌ای به اهالی و پذیرش آن‌ها نداشت فلذا نوشتم که اهالی در نصب ایشان به دهیاری نقشی نداشتند ولیکن این ادعای بنده نباید سبب این گمان گردد که دهیاری ایشان به اهالی، تحمیل گردید. زیرا باید حواشی امر را هم در نظر گرفت. منظورم «پیشبرد مقتدرانه امور روستا» (که قاعدتاً با مشارکت اهالی تحقق یافت)، دارای ریشه‌های فرهنگی و تاریخی هم بود. اگر به سال‌های قبل از انقلاب برگردیم، جایگاه رسمی «بزرگی بر روستا»، کدخدای روستا بود که از طرف مقامات دولتی تعیین و تحمیل می‌گردید ولیکن اهالی روستای ما، مرکز قدرت غیررسمی هم برای خود داشتند که اقتدار باطنی آن بسیار بالاتر از قدرت ظاهری کدخدا بود. «حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیدمیربابا حسینی» که بعلت چند صباحی «طلبه امام خمینی» بودن (قبل از تبعید آن‌حضرت از ایران)، دارای روحیه انقلابی و ضد رژیمی هم گشته بود و علیه شاهنشاهی موضعگیری بعضاً آشکاری داشت (و به همین علت هم از طرف یکی از اهالی که به مزدوری ساواک جنایت‌کار شاه در آمده بود، تهدید می‌شد!) در جایگاه امام جماعت روستا و پایگاه مسجد نقش بسزائی در حفظ وحدت، معنویت و هم‌گرائی در امور ذی‌ربط روستا ایفاء می‌کرد. نشان به آن نشان که بعد از هجرت آقامیرشجاع به تهران در سن ۱۷ سالگی (که من ۵ ساله بودم و چگونگی آن بخاطرم نمی‌آید!) اهالی روستا فقط دو بچه از بچه‌های روستا را با کلمه «آقا» توصیف می‌کردند. چرا اهالی فقط مرا «محمدآقا» (و اخوی کوچکترم را «علی‌آقا») صدا می‌کردند؟! مگر بقیه بچه‌های روستا «آقازاده» نبودند؟! علت چنین استثنائی چه بود؟! دلیلش آن بود که ابوی را که «عالم» و روحانی روستا بود بعنوان «آقا» (بمفهوم مکتب‌خانه‌ای آن) می‌شناختند و می‌نامیدند. فلذا آقامیرشجاع هم تحت‌الشعاع این وضعیت معنوی ابوی بود. ابوی بعد از مهاجرت قریب باتفاق اهالی به تهران (که عمدتا نتیجه سیاست‌های غلط رژیم خائن شاهنشاهی بود) در مرکز هم تلاش وافری داشت تا از رهبری معنوی و اجتماعی در قالب «هیئت جوانان امامزاده علاءالدین مقیم مرکز» غافل نگردد که بعد از انقلاب هیئت مذکور تدریجاً مورد کم لطفی اهالی قرار گرفت و نهایتاً هم در حد یک خاطره در اذهان اهالی باقی ماند. الغرض؛ مقبولیت آقاسیدمیرشجاع وامدار مقبولیت و اقتدار کاریزماتیک حاج‌سیدمیربابا نیز بود وگرنه اهالی شاید وارد آنهمه پذیرش و همکاری با او نمی‌شدند و او هم قادر به إعمال آنهمه اقتدار نمی‌شد. فلذا بنظر بنده توفیق و پیشرفت و موفقیت آ.میرشجاع حداکثر ۵۰٪ رهین شخصیت خود او بود و حداقل ۵۰٪ هم متأثر از بنوّت ابوی. و شاید یکی از خطاهای اخوی همین باشد که گمان می‌کرده هم‌گرائی اهالی بویژه سادات با او ۱۰۰٪ بخاطر خود او بوده است! بنابراین نهضت اجتماعی، عمرانی و خدمت‌رسانی آ.سیدمیرشجاع از منظر اهالی محترم، تداوم نهضت فرهنگی و تعلیم و تربیتی آقاسیدمیربابا بود. و مگر می‌شد که جوانان قدیم از «استادزاده» خود حمایت نکنند؟! ولیکن باید پذیرفت که سال به سال آن حس و حال تحلیل برود و برای نسل جدید خاطرات والدین‌شان چندان معنا و مفهومی نداشته باشد و این گسست نسلی، امری کاملاً طبیعی و عادی است. و اما بعد؛ پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۴ ممدشورا علیرغم آنکه ادعا می‌کند بررسی صحت و سقم وقفنامه‌ها امری تخصصی است، پایبند این توصیه خود نمانده و «صورتجلسه اختلاس‌نامه منسوخ» را هم «وقفنامه اصلی» قلمداد می‌کند!! و اساساً منکر وجود وقفنامه جعلی است و لذا مدعی است که هرچه بنام وقفنامه وجود دارد، اصلی است!! چرا؟! زیرا که ارباب وی (نان‌کلی) چنین اراده فرموده است! کسی که قادر به تشخیص «وقفنامه» و «صورتجلسه گزارش وقفنامه» از همدیگر نیست و «صورتجلسات» را «وقفنامه» می‌پندارد، براستی چه صلاحیتی برای «امین موقوفه» بودن دارد؟!! نکته بعدی؛ بنده هنوز هم در نیافته‌ام که «صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد» در چه زمانی تهیه شده و چگونه به دست اوقاف رسیده است و اساساً اداره اوقاف قزوین (زمانی که زیرمجموعه اداره‌کل اوقاف زنجان بوده) با استناد و مستمسک به کدام وقفنامه، با فرزندان مرحوم آقامحمودعلی داودی و بقیه مستأجرین امامزاده، قرارداد استیجاری بسته است ولیکن بعد از مکاتبات اولیه رحمانی با آ.میرشجاع و جوابیه‌های ۳ و ۵ صفحه‌ای ایشان بعنوان دهیار روستا، نامه سومی هم در ۲ صفحه شخصاً تسلیم رحمانی می‌کند که کپی صورتجلسه ۱۲۹۹ قمری موسوم به وقفنامه اصلی، ضمیمه آن بوده است و همه این مدارک را بنده در کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم. رحمانی ... ...ادامه دارد. ح.م. اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۴۷): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۵ ... رحمانی رئیس وقت اداره اوقاف بوئین‌زهرا در هامش صفحه اول آخرین نامه دهیار وقت نوشته است: «باسمه تعالی. جناب علیزاده. مراتب از آرشیو سازمان در خصوص صحت سقم وقفنامه‌ها استعلام گردد.» همین نوشته رحمانی در حاشیه نامه دهیار وقت به تاریخ ۹۶/۵/۳ به وضوح نشان می‌دهد که اولین کپی از وقفنامه (مثلاً اصلی) پنج سال قبل تحویل اداره اوقاف شده است (نه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که ممدشورا آنرا تلقین می‌کند!!) ولیکن نان‌کلی که به ریاست اداره اوقاف رسید، آنرا نادیده گرفت و مجدداً در مکاتبات و تعاملات خود با روستا به اختلاس‌نامه مشکوک، استناد کرد! در نتیجه ضرورت یافت که به نانکلی هم گوشزد شود که بجای وقفنامه جعلی و منسوخ ۱۲۹۷ قمری، صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری را معیار تفاهم و عمل خود قرار بدهد. در جلسه مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ نانکلی آنرا پذیرفته و حتی صورتجلسه آنرا هم امضاءومهر می‌کند و در اینجاست که آ.میرشجاع کپی دومی از وقفنامه را تحویل نانکلی می‌دهد تا احیانا اگر کپی قبلی مورد دستبرد شیاطین قرار گرفته باشد، رئیس اوقاف ادعا نکند که چیزی در پرونده نیست. بنابراین کپی وقفنامه اصلی دو بار به رؤسای سابق و لاحق اوقاف تحویل شده است و هر دو مورد هم عیناً توسط آ.میرشجاع صورت گرفته است؛ اولی در ۱۳۹۵/۵/۳ و دومی در ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که هر دو بار هم با هدف مقابله با سوءاستفاده رؤسای اوقاف بوئین‌زهرا از وقفنامه جعلی و مخالفت با دخالت‌های نامشروع و نامتعارف و قانون‌شکنانه نان‌کلی بوده است. علیرغم همه این‌ها نانکلی بعد از ۴۱ روز از امضای صورتجلسه مذکور، بخشنامه‌ای برای شورای روستا می‌نویسد و با کمال وقاحت مجددا به وقفنامه جعلی، استناد می‌کند! و به آن بسنده نکرده و ظرف چند ماه بعد طی دادخواست مکارانه و فریب‌کارانه‌ای، خواستار ابطال اظهارنامه‌های ثبتی اجداد اهالی می‌گردد که در دادگاه بدوی آوج، حکم به بطلان دعوا می‌شود. نان‌کلی در تقاضای ابطال اظهارنامه‌های ثبتی ۱۸ تن از اجداد اهالی، بدون هیچ اشاره‌ای به وقفنامه اصلی، صرفاً وقفنامه جعلی را ضمیمه شکوائیه خود کرده است! تا شاید بتواند دادگاه را فریب داده و قانون را دور بزند!! همه این عجایب یکطرف و اصرار شگفت‌انگیز ممدشورای کذّاب بر اینکه اوقاف قبل از جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ هیچ وقفنامه‌ای در اختیار نداشته است یکطرف!! و حتی پای از این هم فراتر گذاشته و رذیلانه ادعا می‌کند که دخالت اوقاف در امور روستا متأثر از همان وقفنامه (دومین کپی از صورتجلسه حل اختلاف) تحویلی حاج‌میرشجاع بوده است!!! این القائات واهی وی قبل از روشنگری‌های بنده را، شاید بشود حمل بر جهالت و نادانی و بی‌دقتی وی کرد ولیکن بعد از پیام‌های مسلسل و توضیحات مستند بنده، چه علتی دارد؟! آیا غیر از لجاجت عنودانه و احمقانه و مزدوری وی می‌توان ارزیابی دیگری از آن داشت؟! با این توضیحات (که از بابت تکراری بودن آن‌ها عذرخواهی می‌کنم) کاملا آشکار است که ممدشورا برای پیشبرد نقشه‌های رذیلانه نان‌کلی متوسل به چندین دروغ شاخدار شده است: «وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت و یک برگه ایی هست که طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف تایید نامه وقفنامه اصلی است که وارث و کاتب بعد از فوت وقف کنندگان با این برگه وقفنامه اصلی را تآئید کرده اند و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت به هر دلیلی این برگه تآئیدیه را برای اداره اوقاف مستند کرده بود که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد عزیزانی که در جلسه شرف حضور داشتند مشاهده کردند که مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه..»!!! ممدشورا چرا جعلی بودن صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد (موسوم به وقفنامه ۱۲۹۷ قمری) را مورد انکار قرار داده است؟! و چرا اصرار دارد که تحویل وقفنامه اصلی (صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری) را به جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ منحصر کند؟! و اصلی نامیدن وقفنامه جعلی را از عبارت «طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف» عاریه می‌گیرد! و حال آنکه امام جمعه محترم آوج وقفنامه جعلی را هرگز وقفنامه اصلی، تلقی نکرده است و ممدشورا به ایشان هم افتراء می‌بندد! و اما «خود اداره اوقاف» را درست نوشته است و اساسا تمام دعوای ما هم با اوقاف همین است که «خود اداره اوقاف» غلط کرده است و نباید به غلط خود ادامه بدهد. ادعای «بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه» هم از دیگر دروغ‌های شاخ‌دار ممدشوراست. زیرا اگر چنین بود، نانکلی کپی آن‌ها را ضمیمه شکایت خود می‌کرد که نکرد!! ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۴۸): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۶ اصلاً گیریم که «وقفنامه جعلی» (که مورد تأیید «خود اداره اوقاف» است!) اعتباری متعارف، مشروع و قانونی در حد سندیّت دارد! پس چرا بعد از ۸۱ سال هنوز هم نتوانسته آنرا رسماً در اداره ثبت به ثبت قانونی برساند؟! البته اوقاف بیکار هم نبوده و از اداره ثبت تقاضا کرده است که ورق‌پاره‌های جعلی بجای مانده از فردی بنام «ابراهیم انصاری» را (که اینک اوقاف بوئین‌زهرا آنرا بناحق، پیراهن عثمان علیه اهالی امامزاده قرار داده است!) رسماً ثبت شود!! ولیکن طبق «اشعاریه مورخه ۱۴۰۱/۸/۲۴ اداره ثبت آوج» در جواب «استعلامیه دادگاه بدوی»؛ «اداره کل ثبت اسناد و املاک استان قزوین پاسخ می‌دهد که موضوع مذکور قابل طرح در «هیئت نظارت» نبوده و لذا از طریق «مراجع قضایی» اقدام گردد که مراتب طی نامه شماره ۱۹۷ مورخه ۱۳۹۱/۲/۳ به اداره اوقاف بوئین‌زهرا اعلام می‌گردد.» جهت مطالعه جزئیات مطلب لطفاً به پیام شماره ۷۰ کانال سیدعلاءالدین مراجعه نمایید. بنابراین ممدشورا در بخش اول گزارش کذابانه خود، چندین دروغ شاخدار را گنجانیده است تا اعتیاد خود به رنگرزی (رنگ کردن اهالی) را جار زده باشد! و اما بخش دوم گزارش تحریف‌آمیز وی؛ «در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم سید احمد و من بعنوان اعضا شورا و سید محمود فرزند مرحوم سید موسی همراه سید میرشجاع راهی اداره اوقاف شدیم در بویین زهرا وقتی به درب ورودی اداره رسیدیم سید میرشجاع گفتند که یک مقدار در درب اوقاف فاصله بگیر و ماشین را پارک کن بعد پیاده شدن از ماشین ایشون پیاده نشدن و گفتند من نمی آیم شما بروید 😇🤔»!!! در این‌خصوص هم بنده از خود وی و نیز آن‌ها که اسم برده است تحقیق کردم که خلاصه مطلب این بوده (البته ک.م. جوابی نداد!): آ.سیدمیرشجاع علیرغم آنکه به دهیاری خود و پسرش توسط دومین شورای روستا، خاتمه داده می‌شود، از روی دلسوزی برای روستا و تشویق و مساعدت جوانانی که وارد میدان شده‌اند، مصمم می‌شود که اعضای جدید شورای روستا را به ادارات محلی برده و زمینه‌های ارتباطی و پیشرفت آن‌ها را فراهم سازد تا معارفه خود آن‌ها موجب اتلاف وقت در امر خدمت‌رسانی به اهالی و زوار محترم امام‌زاده، نگردد. بنابراین اصل اقدام و «درخواست» ایشان موجب مباهات است نه عیب‌جویی و عیب‌یابی. اما چرا «آ.سیدمحمود» هم همراه این هیئت (اعضای جدید شورا؛ آ.سیدکاظم، آ.سیدمحمد و آ.سیداحمد) شده است؟! زیرا تصمیم بر این بوده که ایشان بعنوان دهیار به بخشداری آوج معرفی شود؟! ولیکن بخشداری از پذیرش دهیاری آ.سیدمحمود، طفره می‌رود و یک دهیار غیربومی را بر روستا تحمیل می‌کند. در رد و قبول مذکور، بنده بسیار بعید می‌دانم که کاظم‌شورا و ممدشورا هیچ نقشی نداشته‌اند! بهانه بخشداری این بوده که آ.سیدمحمود، مقیم دائمی روستا نیست!! (گوئی که دهیارهای غیربومی تحمیلی و اعضاءشورا، همگی مقیم دائمی روستا بوده‌اند و هستند!) ولیکن چه کسانی به بخشدار وقت اطلاع دادند که آ.سیدمحمود در روستا حضور ندارد؟! قاعدتاً همه آن‌ها که ترجیح دادند و پذیرفتند و بلکه خواهش کردند که دهیار امامزاده، غیربومی باشد! چرا؟! بنده بر این تصورم که اعضای شورا در هر سه دوره بر این گمان بوده‌اند که دهیار غیربومی را راحت‌تر می‌توان زیر سلطه قرار داد تا جرأت مخالفت با تخلفات و خیانت‌های آن‌ها را نداشته باشند! نکته‌ای دیگر: ممدشورا به صراحت (و البته همه دروغ!) نوشته است: «وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت ... و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت ... که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد ... مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه»!!! نان‌کلی (بتعبیر ممدشورا؛ «مدیر اداره» که «بیان کرد»!!) اگر وقفنامه اصلی را قبول دارد پس چرا باز هم در مکاتبات خود آنرا نادیده گرفته و به وقفنامه جعلی استناد می‌جوید؟! و اگر آنرا قبول دارد، پس چرا بجای کپی آن، فقط کپی متن تایپ‌شده وقفنامه جعلی را روانه دادگاه کرده است؟! گیریم که ... ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱ کانال‌های اطلاع‌رسانی حم (ویژه مهمات روستا)؛ «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9 «گنبد فیروزه»: https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a لطفا نظرات خود را در گروه‌های؛ «هم‌اندیشی سادات میدان»: https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a + «سید علاءالدین»: https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4 به اشتراک بگذارید. 🙏🌹🙏✌️🙏❤️🙏👌🙏✅🙏😍🙏👍🙏
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۴۹): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه گزارش تحریف‌آمیز م.ش.) ۷ ... وانگهی گیریم که اداره اوقاف، از وقفنامه اصلی، خبری و تصویری نداشته است و بقول ممدشورا، آنرا برای نخستین‌بار در جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ به دست آورد و... آیا قابل قبول است که رئیس اداره‌ای همچون اوقاف، براحتی آنرا قبول کند و بدون هیچگونه استعلام و اخذ نظر کارشناسی و تخصصی پس از بررسی وقفنامه، فی‌المجلس در حضور «کسانی که شرف حضور داشتند» صریحاً و بدون هیچ‌گونه احتیاط و اما و اگری بگوید: «ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم»!؟! اگر نانکلی در حضور همه آن‌ها که «شرف حضور» داشتند، چنین چیزی را گفته است، آنهم بدون اطلاع قبلی و کارشناسی آن، معلوم می‌شود که یا در صدد «تحمیق اهالی» بوده است یا اینکه اساسا عاری از الفبای مدیریت است و یا اینکه قضیه مسبوق به سابقه و «دارای پیش‌زمینه» بوده است و لذا می‌توان تصور کرد که دستور رحمانی در تاریخ ۹۵/۵/۳ مبنی بر استعلام از آرشیو سازمان، جوابی از تأییدیه وقفنامه اصلی داشته است و لذا رئیس جدید اداره، متکی بر تأییدیه زمان رحمانی به خود جرأت داده است که در این جلسه بگوید: «منم قبول دارم». حال که قضیه، زمینه قبلی مفصلی داشته است، پس چرا ممدشورا ادعا می‌کند که تحویل وقفنامه در جلسه مذکور «اتفاق افتاد»؟! علت اصلی دروغ‌پردازی‌های مکرر وی چیست؟! و چند سؤال دیگر؛ وقفنامه‌ای که نانکلی به دادگاه ارائه داده، کدام وقفنامه است؟ اصلی یا جعلی؟ (همه بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی می‌توانند با مراجعه قانونی به پرونده تجدیدنظرخواهی نانکلی بعینه مشاهده کنند که بجای وقفنامه اصلی که نانکلی در جلسه مذکور ادعا کرده «آنرا قبول دارد» فقط کپی وقفنامه جعلی را ضمیمه کرده است!) اگر نانکلی وقفنامه اصلی را قبول دارد، در اولین بخشنامه خود به شورای روستا (۴۱ روز بعد از جلسه مذکور) پس چرا باز هم به وقفنامه جعلی اتکاء می‌کند؟! آیا باور کنیم که ممدشورا این مسائل کاملا واضح را نمی‌بیند و نمی‌فهمد یا اینکه دستور دارد تا «صحنه جرم» را بدلخواه اربابش، رنگ‌آمیزی نماید؟! تکلیف اهالی بویژه سادات با چنین جرثومه کثیف و مزدور ملعونی که پیوسته اراجیف می‌بافد چیست؟! تا کی قرار است به وی و سایر همپالگی‌های وی، اجازه بدهید که دائماً قناری‌ها را گنجشک و گنجشک‌ها را قناری جلوه بدهد؟! گنجشک که جای خود دارد، گله ناخور (شیاطین، عشّک‌ها، غودوغ‌ها و خرس‌خاله‌ها و...) را رنگ قناری بزند؟! تا کی؟! آیا وجود چنین افراد خبیثی در جایگاه شورای اسلامی روستای امامزاده علاءالدین، مایه ننگ اهالی و سادات نیست؟! ممدشورا اگر می‌نوشت: «کلیه ورق‌پاره‌های در اختیار اوقاف و اهالی، همگی جعلی و فاقد ارزش قانونی هستند و بالتبع برای اداره اوقاف، مستمسک معتبری نیستند تا بتواند به روستای امامزاده علاءالدین، دست‌درازی کند ولیکن طی یک جنگ روانی موفق شد تعدادی از اهالی را به اداره خود کشانیده و در قالب صورتجلسه‌ای موسوم به استمهال یکساله، بنحوی از آن‌ها برای اعتبار یکی از وقفنامه‌های جعلی، اعتراف کتبی بگیرد و به همین علت هم نان‌کلی ساعتی بعد در اداره‌کل قزوین شیرینی پخش کرده بود» حرف تقریباً بجائی زده بود ولیکن وی منکر جعلی بودن کلیه صورتجلسه‌های موسوم به وقفنامه است! بنابراین ممدشورا چنین برداشتی از ماجرا ندارد اگر هم داشت، باز هم حرف سستی بود. زیرا اگر نان‌کلی با اخذ صورتجلسه مذکور و امضاء تعدادی از اهالی (از جمله آ.سیدمیرشجاع)، «فتح قاف» کرده بود، کپی آنرا در اختیار دادگاه می‌گذاشت تا «حکم بطلان دعوا» برای ادعاهای دروغین‌ش صادر نگردد. و یا فرضاً در مکاتبات بعدی خود بجای استناد به وقفنامه جعلی (اختلاس‌نامه ۱۲۹۷ق) به صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی، استناد می‌جست. بنابراین آخرین صورتجلسه اهالی و اوقاف، پشیزی هم برای نانکلی ارزش ندارد تا چه رسد به اینکه باعث بدبختی اهالی قلمداد گردد! لذا ممدشورا از نمدی برای اهالی کلاه می‌دوزد که خود اوقاف آنرا در همان چهل روز اول، دور انداخته است! در نوشته تحریف‌آمیز ممدشورا (در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم ...) عبارت «اولین بار» هم جای تأمل دارد: شاید مراجعه افراد مذکور «در معیت آ.میرشجاع» برای اولین‌بار بوده است ولیکن قبل از آن، مراجعات همپالگی‌های ایشان (حسن‌شورا و احمد داودی و...) آنقدر تکرار شده بود که فغان مرحوم حاج‌‌سیدیوسف‌آقا را در آورده بود! بنابراین کلمه «اولین‌بار» وی هم برای رد گم کردن است و تکمیل رنگ کردن اهالی! ضمناً انصراف اخوی از همراهی با نامبردگان در لحظه آخر ورود آن‌ها به دفتر اوقاف، علت عجیب و حائز اهمیتی داشته و ابهام‌زدایی آن نیازمند توضیحاتی است که اشاره خواهم کرد ان‌شاءالله. ... ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۰): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش تحریف‌آمیز م.ش.) ۸ دومین انگیزه آ.میرشجاع، برای رفتن جمعی به اوقاف بوئین‌زهرا، اخذ رسمی جوابیه اوقاف به نامه‌های رسمی خود بوده است ولیکن از آن‌جا که سمت رسمی نداشته است، در لحظه آخر به اعضای رسمی شورا می‌گوید؛ من نمی‌آیم و شما بروید! (البته اگر با آن‌ها هم به داخل می‌رفت، مسئله خاصی نبوده و توجیه داشته که آمده تا اعضای جدید شورای روستا را با ادارات ذی‌ربط کاری خود آشنا سازد) اگر چنین بود که اصلاً لزومی نداشته از تهران با آن‌ها همراه شود و در دقایق پایانی ماجرا منصرف شود. مسئله بر می‌گردد به نوع حرف‌های تلخی که ایشان در طول مسیر از زبان ک.م. و م.ش. می‌شنود! احساس می‌کند که آن‌ها اساسا به قصد خدمت‌رسانی به اهالی، وارد شورا نشده‌اند و چیزهای دیگری در سر می‌پرورانند که اصلا به صلاح روستا نیست! و نه تنها از همراهی آنها تا اداره اوقاف بلکه از اینکه در رأی آوردن آن‌ها نقشی داشته است، سخت پشیمان می‌شود! اخوی علیرغم اشتیاقی که به دریافت جوابیه اوقاف به نامه‌های خود داشته و آنرا برای روستا سرنوشت‌ساز می‌دانسته (و به همین دلیل هم آن‌ها را تا درب اوقاف کشانیده بود) در همان داخل ماشین، از تحلیل حرف‌های اعضای شورای جدید به این نتیجه می‌رسد که اینها از رحمانی اوقاف هم برای اهالی خطرناک‌تر هستند و مساعدت آن‌ها بمراتب بدتر از پذیرش شرایط اوقاف است! ای‌کاش حرفهای اعضای جدید شورای ۹۶ را ضبط می‌کردند که الآن هیچکدامشان جزئیات آن‌ها را بخاطر نمی‌آورند ولیکن برای آ.سیدمیرشجاع کاملاً محرز می‌گردد که آن‌ها با وی و اهالی کاملاً بیگانه و بلکه دشمن هستند! ولیکن افشاگری آن‌ها را هم «تف سر بالا» می‌بیند! و تصمیم می‌گیرد که در تنهائی خود بسوزد و بسازد و سکته کند و بعداً هم به همراه پسرش به قصد کشت کتک بخورد! البته با این احتمال که شاید آ.سیداحمد و آ.سیدمحمود ورق را برگردانند! که بر نمی‌گردد! و بعد از آن است که ممدشورا را «جُعل‌لق» می‌بیند! (که انصافاً هم تشخیص درستی داده است. اما بنظرم «جوعل‌لغ» مناسب‌تر است. برازنده‌تر از حتی «جوهرلق» و جعلنق! خصوصاً از لحاظ قافیه تا با الاغ، غودوغ و جوجوغ جور در بیاد!) و اما تهمت موقوفه‌خواری که رئیس اوقاف با عصبانیت خطاب به اعضای جدید شورا می‌گوید و آن‌ها را از دفترش اخراج می‌کند و نزدیک بوده کارشان به درگیری فیزیکی هم بکشد! ظاهراً مقدمه بحث‌شان بگونه‌ای بوده است که رحمانی می‌گوید: مسئله کوچکی است! (معلوم نیست منظورش روستای امامزاده علاءالدین بوده یا مسئله وقفنامه‌های ذی‌ربط و یا جوابیه نامه‌های دهیار وقت؟!) متقابلاً آ.سیداحمد پاسخی مبتکرانه و جالب می‌دهد: هر چیز کوچک بی‌اهمیت نیست. مثلاً شما با یک سوزن چشم کسی را کور می‌کنید که هم سوزن کوچک است و هم تخم چشم اما نتیجه خیلی مهم و حساس است. در نتیجه رحمانی از این حاضرجوابی و پاسخ دندان‌شکنانه آ.سیداحمد چنان عصبانی می‌شود که پرخاشگرانه به آنها توهین می‌کند! بعد از آن که همه آن‌ها به داخل ماشین برمی‌گردند، ممدشورا و کاظم‌شورا مدت‌ها چنان مشغول مذمت و سرزنش آ.سیداحمد بوده‌اند که اصل مطلب فراموش می‌شود! بنابراین ادعای ممدشورا مبنی بر اینکه «... بعد سلام ووو تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران) حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد» آمیخته به تحریف است. «تا متوجه شد از ... آمده‌ایم» عصبانی شد و «الفاظ زننده» به کار برد. از دیگر دروغ‌های شاخ‌دار ممدشورا در این گزارش مغرضانه است. می‌خواهد القاء کند که آ.میرشجاع قبلاً چنان زمینه‌های ارتباطی با اوقاف را خراب کرده بود که رئیس اوقاف بمحض شنیدن اسم امامزاده علاءالدین، شروع کرد به تهمت زدن و الفاظ زننده به کار بردن! در حالی که پاسخ دندان‌شکن آ.سیداحمد باعث دیوانگی لحظه‌ای رحمانی شده بود. نشان به آن نشان که پس از جلسه بدفرجام مذکور، او مورد نکوهش بقیه قرار گرفته بوده! البته رحمانی، عصبانی بوده و از روستای امامزاده علاءالدین خاطره تلخی داشته است که آنهم فراتر از جوابیه‌های مکتوب دهیار وقت بوده است. چنانکه خود ممدشورا در جائی اعتراف کرده است که علت اصلی عصبانیت رحمانی؛ سخنرانی بنده بوده است که مراسم جشن آی خر برفت آی خر برفت آنها با دبیری احمد داودی را باد هوا کرده بودم و رحمانی از اینکه در نزد امام جمعه آوج و سایر مدیران محلی ضایع شده بود و بدتر از همه آنکه نقشه شوم تبدیل سادات مالک به سادات مستأجر نقش بر آب شد، شدیدا برآشفته بوده است! حال بیائی مسئله به این واضحی را بگونه‌ای قلم بزنی تا اذهان اهالی را نسبت به آ.میرشجاع مشوّش کنی، چیزی است که صرفاً از یک جوعل‌لغ بر می‌آید و بس! ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۱): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش تحریف‌آمیز م.ش.) ۹ آ.سیداحمد از آنچه در جلسه گذشته، چیزی بخاطر نمی‌آورد و معتقد است که ممدشورا آنرا بزرگنمائی کرده است! آ.سیدکاظم جوابی به استفهامیه بنده نداد! و بعید هم می‌دانم بعلت کهولت سن، چیزی بخاطرش مانده باشد! آ.سیدمیرشجاع هم که اصلا وارد جلسه نمی‌شود و فقط بخاطر دارد که از حرفهای ملال‌انگیز آن‌ها در حدفاصل تهران تا بوئین‌زهرا چنان مغموم شده بودم و حالم گرفته بود که حتی بعد از جلسه هم نپرسیدم که نتیجه چی شد؟! فقط یادمه که سیداحمد را به باد اعتراض گرفته بودند که جلسه را خراب کرده است! آ.سیدمحمود هم فقط قصه سوزن و چشم یادش مانده که باعث شد رحمانی تمایلی به ادامه گفتگو نداشته باشد و چیزی از الفاظ زننده و تهمت رحمانی و درگیری فیزیکی هم به یادش نیامد و گمان می‌کند که ممدشورا سیاه‌نمایی می‌کند! حال گیریم که گزارش ممدشورا، کاملا دقیق است و رئیس وقت اوقاف بمحض شنیدن اسم امامزاده علاءالدین، قاطی کرده وو.. حال چند سؤال مطرح می‌شود که نیازمند جواب دقیق‌تری هستند: ۱) آیا عصبانیت و پرخاشگری رئیس اوقاف در حد به کار بردن الفاظ زننده تا آستانه درگیری فیزیکی پیش رفتن، به حق بوده است یا ناحق؟! ۲) اگر رحمانی برخورد زننده‌ای داشته که ناحق بوده، شما چه پاسخی دادید؟! و چرا بعداً تبدیل به مزدوران رؤسای ناحق شدید؟! ۳) آیا جوابیه‌های رسمی و مؤدبانه دهیار وقت (که به امضاء سرشناس‌هائی از اهالی هم رسانده بود) به نامه‌های رسمی اوقاف، ناحق بوده و باعث عصبانیت رحمانی شده بود؟! ۴) اگر رحمانی از جوابیه آن نامه‌های رسمی عصبانی بوده است چرا در زمانی که آ.میرشجاع برای تحویل نامه سوم خود (به ضمیمه کپی وقفنامه اصلی) نزد وی می‌رود و دستور کتبی او را در هامش نامه خود می‌گیرد، پرخاشگری او رخ نمی‌دهد؟! ۵) اگر اوقاف در مسئله وقفنامه‌ها از موضع برحق و قانونی برخوردار بود، پس چرا هر سه نامه دهیار روستای امامزاده را سالهای سال بی‌جواب گذاشته‌اند؟! و به شما هم گفته بود که چیز مهمی نیست (و فرضاً مسئله امامزاده علاءالدین کوچکتر از آنست که اوقاف وقت خود را صرف آن بکند!) اگر مسئله امامزاده برای اوقاف چیز کوچک و بی‌اهمیتی است پس چرا «شکایت مفتضحانه‌»ای را رقم زدند؟! ۶) وقتی که رحمانی به شما نمایندگان اهالی، تهمت موقوفه‌خورانی زد و حتی نزدیک بوده با درگیری فیزیکی، خودتان را هم کتک بزند، غیرت شما کجا بود؟! و چه کردید؟! چرا به فرار اکتفاء کردید؟! چرا علیه او اعلام جرم نکردید؟! ۷) در جائی ادعا کرده‌ای که عصبانیت رحمانی دو علت داشته؛ یکی سخنرانی بنده در مراسم آن‌ها و دیگری مصاحبه آ.میرشجاع با یک روزنامه محلی قزوین! فرض می‌کنیم که تو راست می‌گوئی! آیا بنظرت رئیس وقت اوقاف حق داشته است که از محتوای سخنرانی بنده و مصاحبه اخوی، چنان آشفته باشد که عقده خود را سر نمایندگان اهالی خالی کند؟! ۸) آیا در محتوای سخنرانی من و مصاحبه اخوی، حرف ناحقی جاری شده است؟! اگر از راست‌گویان هستید، عین عبارات ناحق بنده و اخوی را دقیقا نوشته و‌ دلایل خود را پیرامون غلط بودن آن‌ها توضیح دهید. در غیر اینصورت لطفاً از این جوعل‌لغ‌بازی‌های خود دست بکشید و بقول خودت؛ «اذاهان اهالی» را به تشویش نکشید. تخریب ما تخریب روستاست اگر اندکی از فهم و درک بهره‌ای داشته باشید! اگرچه تخریب روستا از مأموریت‌های خائنانه شما ناخور روستا است! ۹) تمام خواسته‌های ما پیرامون اوقاف و موقوفات امامزاده در حکمی که برای تشکیل «شورای مقاومت» نوشته‌ام خلاصه شده است. بنظرتان کدام مورد خواسته ناحقی است؟! و چرا؟! و اما مطلب آخر؛ عطف به گزارش مبهم وی اقدام به طرح سؤالاتی از خود وی کردم که آن‌ها را با جوابیه او در این‌جا به اشتراک می‌گذارم: «سلام ...چند سؤال: 1) در حالی که رفتن به اوقاف با پیشنهاد خود میرشجاع بوده، پس چرا در لحظه آخر منصرف می‌شود؟! 2) هدف شما از مراجعه مذکور به اوقاف چه بود؟ 3) چرا بجای تفاهم، جلسه شما با تقابل و نزاع پیش رفت؟ 4) آیا از رئیس اوقاف با توجه به تهمتی که زده بود، مدرک و مستندی تقاضا کردید؟ واکنش او دقیقا چه بود؟ 5) ترکیب جمعیتی شما مراجعین خاص، چه وجاهتی داشت؟ 6) علت انصراف آ.میرشجاع از حضور در جلسه چه بود؟ آیا خودش توضیحی داد؟ آیا مورد پرسش شما قرار گرفت؟ توجیهش چه بود؟ 7) اگر نکته تکمیلی برای گزارش مذکور دارید لطفا اضافه کنید.» و اما عین جوابیه م.ش.: «علیک سلام ۱_ از ایشون نپرسیدیم که چرا نیومد ۲:با پیشنهاد میرشجاع بود جهب جواب نامه پنج صفحه ایی ایشون ۳_عرض کردم گرفتن جواب که میسر نشد::: چون زمینیه مشاجر طرفین بود به خاطر سخنرانی شما و مصاحبه میرشجاع با روزنامه محلی قزوین ۴_معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت ... ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۲): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۱۰ ادامه جوابیه ممدشورا به سؤالات بنده: ۴_معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت اصلا درست متوجه نشد از کجا و بابت چه موضوعی آمدیم ۵- بعنوان شورا 6نخیر توضیحی نداد فی امان الله» بند ۴ این جوابیه قابل درنگ است: دروغگوی کم‌حافظه در گزارش قبلی خود (گروه اطلاع‌رسانی شورا) نوشته بود: «تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران) حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد» ولیکن در اینجا نوشته: «معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت اصلا درست متوجه نشد از کجا و بابت چه موضوعی آمدیم»! وی چرا در گزارشات خود اینهمه اعوجاج بخرج می‌دهد؟! آیا کسی علتش را می‌داند؟! آیا بخاطر آن نیست که بنده در یکی از پیامهای خود نوشته بودم، رحمانی هم بخاطر این تهمتی که زده، قابل پیگرد قضایی است؟! چرا اینجا گزارش خود را بگونه‌ای تغییر می‌دهد که رحمانی قابل تعقیب کیفری نباشد؟! ماله‌کشی از این واضح‌تر سراغ دارید؟! اهالی کدام گزارش این جوعل‌لغ را باور کنند؟! ممدشورا پیامد س. ج. مذکور، متقابلا سؤالاتی را از من پرسید که عین نوشته ایشان و جوابیه خود را نیز در اینجا به اشتراک می‌گذارم: ممدشورا: «سلام مجدد چند سؤال داشتم خدمت شما با حدود 130پیام چه نتیجه ایی گرفتی به نظرت موفق بودی یا ناموفق؟؟ افرادی رو که اصلا نمیشناختی الفاظ مثل قودوخ و اشک.. ووو خطاب قرار دادی آیا عواقب کار در نظر گرفتی؟؟ واز مهم تر ازهمه هر وقت که خود شما وقت داری و راحتی حتی وسط هفته به من اعلام کن (هرجا که راحتی) که جلسه عمومی بزارم که شما هم شرکت کنی چون رودرو راحت تر میشه به نتیحه رسید؟؟ بنظرت در این شش ماه با اقداماتت در نگارش پیام و رفتن قزوین آوج.. نامه ب رئیس اوقاف ایران انحلال شورا بازنده بودی یا برنده؟؟؟ و آیا افرادی که دوربرت بودن مثل سعید ووو را دقیق میشناختی حتی از لحاظ شخصیتی؟؟ ممنون از شما» و اما جوابیه بنده به وی: «سلام ضرورت «کشف حقیقت» برای من از هر چیزی بالاتر بود که اگر آن پیام‌ها را نمی‌نوشتم شاید هرگز به آن نمی‌رسیدم. چیزهایی که الآن از قضایا می‌دانم اصلا قابل مقایسه نیست با آنچه که قبل از نوشتن‌ها تصور می‌کردم. تلخ و شیرین آن به کنار! کسانی هم به من کمک اطلاعاتی کردند که اصلا فکرش را هم نمی‌کردم اهل این حرف‌ها باشند! بعضی‌ها هم اسمشان در رفت که دور و بر من هستند اما همکاری مطلوبی نداشتند. از جمله شجاع و سعید! سعید از اولش می‌گفت: دشمنان را باید در دادگاه غافلگیر کنیم و نوشتن‌های شما همه چیز ما را لو می‌دهد و لذا در دادگاه دستمان خالی خواهد بود. به همین علت اصلا همکاری نکرد! هر چی هم گفتم من 37 ساله که امام جماعتم و نمی‌توانم بدون جماعت حتی یک رکعت نماز جماعت بخوانم! منظورم این بود که زیرساخت حرکت عمومی (نه شخصی) من، دیپلماسی عمومی است و... اما بخرجش نرفت که نرفت و تقریبا مثل بقیه خنثی عمل کرد. اما برای آنکه در بین موسوی‌ها کسی را داشته باشم (یا اینکه وانمود کنم که دارم!) در نوشته‌هایم هر از چند گاهی اسم بردم، غافل از اینکه عده‌ای علیه او تیز خواهند شد! نزدیکی او به من شد حکایت آش نخورده و دهن سوخته! ولیکن این قصه، حسادت شدید کاظم را در پی داشت و نظر مثبتم به وی کاملا فرو ریخت و با آن پیامی هم که داد تیر خلاصی را به خودش زد و دیگر هیچ حرمتی برای خود باقی نگذاشت! و اما از لحاظ شخصیتی، بچه خوبیه اما هنوز موفق به تنظیم حتی یک شکایت هم علیه هیچکسی نشده! با اینکه می‌تواند بعنوان شخص ثالث حداقل در پرونده تجدیدنظرخواهی نانکلی ورود کند! اساسا موسوی‌ها بسیار محافظه‌کار تشریف دارند و فقط سعید نیست که محتاطه! قضیه شجاع هم تقریبا شبیه قضیه سعید بود. از پارسال (که برای رئیس سازمان اوقاف نامه مفصلی نوشتم تا چه رسد به پیامهای مسلسل اخیرم در فضای مجازی) می‌گفت بجای این نوشتن‌ها فقط وقت بگذار برای شکایت بی‌سروصدا علیه نانکلی و وقتی در دادگاه پیروز شدی آنگاه جار بزن که فلان و بهمان! شجاع هم دیپلماسی عمومی (ولو تلخ و روانشناسانه) مرا اصلا قبول نداشت! زیرا معتقد بود که سیاست من حداقل در این روستا محکوم به شکست است! فلذا همکاری چندانی نکرد و بعد از آنکه برخی نوشته‌هایش را بدون اجازه به اشتراک گذاشتم تقریبا دلخور شد و... اما خوشبختانه دیگرانی وارد معرکه شدند و آواری از اطلاعات بر سرم ریخت که صد البته تنها راه تشخیص درستی و نادرستی آن‌ها همین بود که آن‌ها را دسته‌بندی شده و جهت‌دار به اشتراک بگذارم. آنهم بگونه‌ای تحریک‌آمیز تا با دیدن بازخوردهای آن‌ها ابعاد قضیه بیشتر روشن شود که اساسا درسته یا نادرسته؟ و اگر درسته ابعاد و حدود آن چقدره؟ ...ادامه دارد. حم اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۳): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارشات م.ش.) ۱۱ ادامه جوابیه بنده به سؤالات م.ش.: ... در مجموع اگرچه از من خیلی وقت و اعصاب گرفت اما خوب بود و مرا به یک کارشناسی دقیق‌تر و جامعی سوق داد که با خیال راحت علیه نانکلی شکایت کیفری بکنم ولو اینکه موفق به محکومیت وی نشوم! و همچنین راجع به سایر مسائل، افراد، امور ووو... موج عجیبی که راه افتاد (هم از طرف سادات و هم غیرسادات) که انگار سنگ صبوری پیدا کرده‌اند تا با خیال راحت درددل کنند، تقریبا مرا بمباران اطلاعاتی کردند که عمدتاً تکراری بود. ولیکن همگی در یک چیز مشترک بودند و آن اصرار بر این که مبادا اسمی ولو به اشاره از آنها ببرم!! می‌گفتند فقط برای محض اطلاع خودت می‌گویم و اگر این نکته را جایی بنویسی همه می‌فهمند که من به شما گفته‌ام! وقتی می‌گفتم این قضیه را از دیگران هم شنیده‌ام و فقط تو نیستی که از آن خبر داری، اجازه می‌داد تا در نوشته‌هایم بدان نکات اشاره بکنم! کسانی با من تماس می‌گرفتند و اطلاعات می‌دادند که حتی وقتی اسم پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ‌هایشان را می‌بردند، من آن‌ها را بجا نمی‌آوردم! آن‌ها بارها در روستا مرا دیده بودند اما من تصویری از آنها در ذهنم نداشتم! بیشترین ناراحتی من هم همین مسئله بود که چرا اهالی جرأت مطرح کردن حرف دلشان در جمع را ندارند؟! حاضرند خصوصی‌ترین اطلاعات خانواده خود را در اختیارم بگذارند اما در باره کلیات مسائل روستا حاضر نیستند حتی یک کلمه بنویسند. ادعا می‌کنند که هر روز وارد کانال می‌شوند و مطالب مرا می‌خوانند اما عضو نمی‌شوند تا مبادا لو بروند که طرف من هستند! این‌همه احتیاط واقعا برای من آزاردهنده بود. فلذا فهمیدم که اگر جلسات رو در رو هم تشکیل بدهم چیزی بجز تعارفات معمول مطلبی نصیب کسی نخواهد شد! اصلا یکی از عللی که مرا واداشت به پیگیری نوشته‌ها همین شدت ملاحظه‌کاری جماعت بود که تدریجا یاد بگیرند که می‌شود حرف زد ولو اینکه به مذاق عده‌ای خوش نیاید و از دری‌وری‌هایشان باکی نداشت! و من هنوز هم معتقدم که باید گفت و نوشت تا لااقل دیگران بدانند در ذهن من نوعی چه می‌گذرد تا اگر غلط است نسبت به اصلاح آن اقدام نمایند و فرضا تذکری بدهند. وگرنه حرف و قضاوت‌های ای‌بسا غلط در ذهن من نوعی بماند و همچون سرطان بدخیم تا آخر عمر مرا اسیر خود سازد. مثل غذای سمی که اگر قی نکنی خودت را از پای در می‌آورد و اگر قی کنی ممکنه عده‌ای را ناراحت کنی! کدام بهتر است؟! بین بد و بدتر انتخاب بد عاقلانه‌تر است. در این نوشتن‌ها من بد را برگزیدم تا در وضعیت بدتر (جهل و اعوجاج) نمانم. فلذا اصلا پشیمان نیستم. نکته خیلی مهمتری که همزمان اتفاق افتاد، مشاهده عینی «عنایت الهی» بود که البته هیچ ربطی به نوشته‌های من نداشت ولی قوت قلب مضاعفی به من بخشید. «خدا با سادات است»، چه من بنویسم و چه ننویسم! می‌توانم ننویسم ولیکن اگر ننویسم چیزی هم بدست نمی‌آید. هرچه بیشتر نوشتم نکات بیشتری گیرم آمد! حتی اخوی که ادعا می‌کرد هیچکسی باندازه او راجع به تک تک اهالی و نیز مسائل روستا، اطلاعات ندارد، بالاخره متعجب شد که این‌ها را از کجا بدست می‌آوری؟! تو که اینجا نبودی چگونه خبردار شدی؟! او تازه متوجه شده که چقدر با مسائل و افراد روستا ساده‌انگارانه برخورد می‌کرده است؟! و (طبق معمول) حواسش به حاشیه‌ها نبوده است. اخوی وقتی به نقطه کانونی مطلبی متمرکز می‌شود به خال می‌زند اما متاسفانه از حاشیه‌های قضیه غافل می‌شود! اما بنده اگر ۵۰٪ تمرکزم به نقطه کانونی مطلبی معطوف شود ۵۰٪ هم به حواشی مهم مطلب متمرکز می‌شوم. به همین دلیل هم دقیق‌تر به خال می‌زنم! فرضا اخوی در باره کاظم خیلی خوش‌بین بود و حتی گمان می‌کرد او با کمک برادرش که در دستگاه قضائیه سابقه‌ای دارد، می‌تواند در شکایت علیه اوقاف، محور مبارزه باشد اما بنده گوشزد می‌کردم که این دندان لق‌تر از آن است که حتی بشود با آن، ماست خورد! چرا؟! زیرا که او از حاشیه‌ها غفلت داشت و بگونه‌ای می‌توان گفت همانند سایر اهالی، ساده‌دل بود! شاید من هم اگر در طول عمرم در صحنه‌های مختلف با انواع گرگ‌ها و شغال‌ها درگیری مستقیم و غیرمستقیمی پیدا نمی‌کردم همانند بقیه ساده‌دل بار می‌آمدم. اگرچه باید اعتراف کنم که هنوز هم بعضاً سادگی می‌کنم که ظاهراً ژن غیرقابل تغییر ماهاست! موفق باشی و اما در باره الفاظ بقول کاظم غیراخلاقی! ناچار بودم متخلفین و مجرمین را دسته‌بندی بکنم. شیاطین؛ آن‌ها که به ظاهر لبخند می‌زنند اما با خنجر از پشت تو را خواهند درید (آن‌ها که سادات را مشتی افغانی بدون ریشه جار زدند) اهل نقشه‌های پنهانی هستند و خودشان را چندان تابلو نمی‌کنند. ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۴): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (نقادی گزارشات تحریف‌آمیز م.ش.) ۱۲ ادامه جوابیه بنده به سؤالات م.ش.: عِشّک؛ آن‌ها که بدون هدف جفتک انداخته و بیهوده رم می‌کنند. ولیکن اگر ضرباتشان بگیرد می‌تواند مهلک باشد. غودوغ؛ آن‌ها که همانند عشک‌ها هستند بجز اینکه ضرباتشان کشنده نیست. جوجوغ؛ آنها که تازه سر از تخم در آورده‌اند و بدون آنکه شناختی از پیرامون خود داشته باشند صرفا جیک جیک می‌کنند. خطرشان آنست که ممکنست باعث شوند تمرکز کافی را از کف بدهی. خرس‌خاله؛ آن‌ها که دم از دوستی می‌زنند و ای‌بسا واقعا هم قصدی بجز دوستی و کمک ندارند اما ضرباتی وارد می‌کنند که می‌تواند مرگبار باشد. در مثال؛ می‌خواهند پشه‌ای را از چهره‌ات کنار بزنند اما ناخواسته صورتت را داغون می‌کنند! مَلَاء؛ تازه بدوران‌رسیده‌هائی که بدون ریشه و ناگهان در جایگاه چشمگیری قرار گرفته و ادای بزرگان را در می‌آورند بدون آنکه بوئی از بزرگی برده باشند. ظاهر پرطمطراق اما باطنشان پوک و تهی و حقیر و پست و بی‌مایه. ناخور؛ گله حیوانات (جمع کل همه اینهایی که اشاره کردم) اینگونه عناوین را از آنجهت برگزیدم که نخواستم خیلی مستقیم از کسی اسم ببرم وگرنه آشوب بدتری پدید می‌آورد! در عین‌حال کمک می‌کند که همه را به یک چوب نرانیم و اینکه حساب هر کدام باید در جای خودش رسیدگی شود! و اما در باره جلسه عمومی؛ من که روزی نبوده بدون جلسه عمومی اموراتم بگذرد و همه دوستانم معتقدند که خدای جلساتم و سحر کلام دارم و بسیار بعید است در جلسه‌ای اکثریت را مسحور کلام خود نسازم و...! در این روستا به این نتیجه رسیدم که اهالی ما متاسفانه در جمع، حاضر نیستند، حرف دلشان را بزنند و اگر هم چیزی بگویند با هزار اما و اگر و تعارف و ملاحظه و سانسور خواهد بود! فلذا آنرا بی‌فایده می‌دانم. شاید شنونده خوبی باشند اما بنظرم گویندگان بسیار محتاطی هستند تا احیانا مبادا کسی را از خود رنجور سازند! حتی اخوی که نسبتا تندمزاج است، بارها دیده‌ام که امساک ورزیده و حرف دلش را نزده!! بنابراین نه جلسات حضوری راهگشاست و نه گفتمان گروهی و مجازی. هر مطلبی که من به اشتراک گذاشتم، تلفن‌های شخصی شروع شد و هزاران حرف پنهانی با من زدند اما حاضر نشدند حتی یک کلمه آنرا بنویسند! و دریغ از حتی یک شکلک!! در گفتگوی دونفره سرآمدند اما در گفتگوی گروهی در صف آخر باید دنبالشان گشت! معمای عجیبی است وگرنه مطمئناً خودم پیشتاز برگزاری جلسات حضوری می‌شدم. در باره انحلال شورا متاسفانه هنوز وقت نکرده‌ام کاری بکنم. فقط وقتی برای پیگیری پرونده به دادسرای آوج رفته بودم، سری هم به فرماندار زدم و صرفا تقاضای تحقیق در باره عملکرد شورا کردم که آنهم طفره رفت و فردایش هم عزل شد! اگر مجالی پیدا کنم آنرا هم دنبال خواهم کرد. زیرا که خیانت شورای شما بر من کاملا مسجل شده و متأسفانه قصد توبه و جبرانی هم در هیچکدامتان نمی‌بینم.» و بدین‌گونه این گفتگوی دو نفره ما بشرح ذیل ادامه پیدا کرد؛ ممدشورا: «و البته من حدود یک ماه پیش با فرماندار جدید ملاقات ده دقیقه ایی داشتم بهشون گفتم نامه ایی بده که ببرم اداره ثبت و قید کنه که هواس اداره ثبت به حق وحقوق سادات باشه ولی با زیرکی خاصی شونه خالی کرد تلفنی گوشزد میکنم و اما دو سه روز پیش بود که دهیار تماس گرفت و گفت اداره ثبت واسه اوقاف سند صادر کرده حالا فردا سه شنبه آوج بخشداری کاری دارم میرم آوج و سری هم اداره ثبت میزنم ببینم صحت داره یا نه ممنون از توضیحاتت🙏🙏» حسینی منتظر: «سلام مجدد اگر صحت داشت (که بعید نیست! زیرا در ملاقاتی که من با آبسالان داشتم، به رفاقت خودش با نانکلی اذعان کرد و...) سعی کن یک کپی از سند یا مدرک یا نامه صادر شده وی بگیری. شاید هم استعلامی از طرف دادگاههای کیفری قزوین یا حقوقی آوج را جواب داده باشد که به نفع اوقاف باشد. آبسالان (بر خلاف مفاد جوابیه خود به استعلام دادگاه بدوی و برداشت قاضی ذیربط از آن جوابیه) ادعا کرد که برای موقوفه بودن دو دانگ امامزاده، اظهارنامه ثبتی وجود دارد! اما حاضر نشد آنرا به ما نشان بدهد و ارجاع داد به تقاضای دادگاه! او حتی حاضر نشد نگاهی به وقفنامه اصلی که من نشانش دادم بیاندازد (که خودش معمائی است)! بنظرم رسید آبسالان هم ریگی به کفش دارد و شاید مجبور بشوم که علیه او هم اقامه دعوا بکنم. فقط کافیه مدرکی به نفع اوقاف صادر کرده باشد. 🙏» ممدشورا: «فردا همه ی موارد رو پیگیر میشم» ولیکن از پیگیری فردای آنروز وی خبری نشد تا اینکه من پیام دادم: «سلام آیا بعنوان «امین موقوفه» بالاخره توانستی مدرکی، سندی و هر چیز معتبر دیگری مبنی بر موقوفه بودن رسمی و ثبتی کل یا جزئی از روستای امامزاده علاءالدین که «محکمه‌پسند» باشد به دست آوری؟» ...ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۵): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارشات تحریف‌آمیز م.ش.) ۱۳ ادامه گفتگوی دو نفره: ممدشورا: «سلام هم اداره ثبت مراجعه کردم هم بعد اداره ثبت به اداره اوقاف رفتم تمام جوانب رو بررسی کردم اداره اوقاف بر اساس صورتجلسه دی ماه 1400که اهالی به لیدری آقا سید میرشجاع انجام شد و تحویل کپی وقفنامه اصلی به اوقاف توسط اخوی شما با استناد به همین صورتجلسه و وقفنامه که تا آن تاریخ اداره اوقاف نداشت و در همان روز بدست آورده بعد از بررسی در کمیته تحقیق اوقاف صحت وقفنامه وصورتجلسه تایید شده بر اساس همین مدارک اداره اوقاف از اداره ثبت تقاضای سند کرده و سند مالکیت برای اوقاف صادر شده» حسینی منتظر: «سلام این حرف‌های تکراری را که قبلاً هم بارها گفته‌اید و دروغ بودن آن‌ها را هم من بارها در پیامهای خود توضیح داده‌ام. پس با این حساب؛ اگر راست گفته باشی، اداره ثبت مرتکب خلاف شده و قابل پیگرد قضایی است. ولیکن با چه مدرکی من الآن وارد شکایت علیه اداره ثبت بشوم؟! بر اساس گفته‌های پوچ تو؟! مدرک چی داری برای این ادعاهای دروغین؟! اگر اوقاف وقفنامه کذائی را به اداره ثبت داده، کو نامه‌اش؟! و اگر اداره ثبت، بر اساس آن وقفنامه کذائی، سندی صادر کرده است، کو آن سند؟! به من و امثال من نشان ندادند (که عینا خلاف بود) پس چرا به دادگاه هم ارائه ندادند؟! و چرا حداقل یک کپی به تو نداده‌اند که مثلا امین‌شان هستی؟! تا بتوانی لااقل آتش ما را خاموش کنی؟! محض رضای خدا (و اگر واقعا سید هستی، محض رضای اجداد خودت) دست از این دروغ‌ها و رنگرزی‌ها بردار و برای یک‌بار هم که شده، توبه کن و از گمراه‌سازی اهالی دست بکش و خبط و خطاهای بی‌شمار خودت را جبران کن و بیش از این خودت و سادات مظلوم را سرافکنده هر کس و ناکثی نکن. خسته نشدی؟!! تداوم این مسیری که تاکنون پیموده‌ای، بجز رسوائی بیشتر هیچ عایدی برایت نخواهد داشت. مگر آنکه حداقل یکی از دو مدرک ذیل را به اهالی و حداقل به سادات نشان بدهی: ۱) نامه رسمی اداره اوقاف به اداره ثبت که در آن به وقفنامه کذائی اشاره شده باشد. ۲) سند صادره اداره ثبت آوج بر اساس وقفنامه ارائه شده از طرف اداره اوقاف بوئین‌زهرا. در غیر اینصورت کماکان یک «کذّاب» و «مزدور» نان‌کلی و «خائن» به سادات و اهالی، بیش نخواهی بود که نه ذره‌ای شرافت در وجود اوست و نه ذره‌ای از سیادت در خون او و نه امین اوقاف بودنت، ذره‌ای ارزش و فایده‌ای دارد ووو... اگر ذره‌ای حیثیت و شخصیت برای خود قائل هستی، بسم‌الله!» ممد عابدین: «سلام دروغ و تکراری بودن این حرف شما تشخیص داده اید که تشخیص شما برای اهالی پشزی ارزش ندارد از بزرگ بینی خود دست بردار که مضحکه شده ایی قبلا هم اعلام کردم که پیگیری خلاف اداره اوقاف اگر خلافی انجام داده یا اداره ثبت باید از طریق یک وکیل خبره پیگیری شود مثل گندی که در مسئله صورتجلسه زده شده انجام نشه من از اداره اوقاف مدارکی که دال بر موقوفه بودن ملک.... و همچنین به چه دلیل اداره ثبت سند صادر کرده کتبی خواهم خواست (همین روز شنبه) البته خود شما هم میتونی بری اوقاف..... قبلا هم گفته ام دو ساعت راهه.. پیگیر بشوی... که در عمل پوچ وتهی بودی تاکنون کذاب و مزدور گفتن شما به من ازاین چرت پرت ها خیلی کفته ایی و به خیلی ها هم گفته ایی شما هم اگر یک جو ارزش داشتی آن هم بین اهالی از دست دادی و میخای اثبات حرف هاتو که در پیامهای توهین آمیزت ثابت کنی در جلسه عمومی که بهت پیشنهاد دادم شرکت کن و عیار خودتو بسنج... ببین چند چندی. .. با توهین افترا که نمیشه موضوعی اثبات کنی در پیامهات چرا کسانی که به قول خودت نمیشناختی قودوخ.. عشک حرامزاده قلمداد کردی چه جوابی در آخرت داری به یه بنده خدایی که اصلا و ابدا یک پیام در هیچ گروهی نشر نمیداد عکسشو گزاشتی گروه و ووو این ها هم دراین دنیا از شما جواب میخان و هم آخرت خیلی ها منتظر قدوم شما در جلسه عمومی هستتد تا از بیانات شما فیض ببرند. من مدارک هم برای خودم هم حتما برای اهالی از اداره اوقاف و اداره ثبت خواهم گرفت که دلیل صادر شدن سند(بامدارک) را هم در فراخوان در یک جلسه عمومی برای اهالی توضیح خواهم داد شما هم مثل بقیه شرکت میکنی انشاالله موفق باشی اگر ادب و نضاکت در پیامهات نبینم هیچ جوابی به شما نخواهم داد🙏» حسینی منتظر: «سلام بله! تشخیص بنده دقیقا اینست که کلیه ادعاهای شماها اگر متکی به «مدرک معتبر»ی نباشند، دروغ و رنگرزی بیشتر نیستند وگرنه من اینهمه از اوقات گران خودم را به افشاگری شماها و روشنگری اهالی صرف نمی‌کردم. شما مدارک ادعائی خودت را به اشتراک بگذار من خودم پیشقدم شده و ... ... ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۰۵۶): پاسخ حرافی‌های ملاء روستا؛ (ادامه نقادی گزارشات تحریف‌آمیز م.ش.) ۱۴ ادامه گفتگوی دو نفره: ... در کلیه فضاهای مجازی و واقعی، رسما از شما و هر کسی که بیهوده مورد اهانت قرار گرفته، عذرخواهی و جبران خواهم کرد. ببینیم و تعریف کنیم!!» ممدشورا: «به هر صورت من شما رو بعنوان هم پسر عمو و دوست قدیمی از صمیم قلب دوستتون دارم و اصلا ابدا دوست ندارم خدای ناکرده حیثیتت خدشه دار بشه چون از ساداتی هستی مثل خودم عده ایی معدود از خداشونه سر به تن منو شما نباشه❤️🙏» حسینی منتظر: «بحث خویشاوندی و دوستی بجای خود و بحث خیانت و شرارت بجای خود که از جانب هرکسی که باشد بنده افشاگری می‌کنم ولو علیه برادران تنی خودم باشد که باید تا حالا فهمیده باشی با هیچکسی هیچ تعارفی ندارم. به زودی زیر خاک بدنم خواهد پوسید و روح و روانم باید جوابگوی اعمالم باشد و وابستگی‌های دنیوی، پشیزی به دردم نخواهد خورد.» ممدشورا: «دقیقا اینو نوشتم که خدای نکرده سؤ تفاهم شخصی پیش نیاد دقیقا خیشاوندی ربطی به عقیده نداره خود منم مثل شما باکسی در رابطه با عموم تعارف ندارم» «اگر یادتان باشد در بازارچه شاپور اوایل مختصر از شما کمک خواستم ولی وقت نشد توضیح بدم چون نامحرمی پیشمان بود» حسینی منتظر: «بله یادمه. آن‌زمان فکرش را هم نمی‌کردم که بچه‌های ...، اهل کارهای خلاف در حد حفاری‌های غیرمجاز باشند!! حتی گمان می‌کردم که خودی هستند! (صحبتم با تو کوتاه بود اما برای او مفصلا توضیح دادم که چه باید بکند و... اما بعداً دریافتم که آب در هاون کوفته‌ام!) فلذا خیلی راحت توصیه کردم که میدان را از ...ها بگیرید ولو اینکه از بستگان من باشند. زیرا حسن‌نیتی در آن‌ها نسبت به سادات نمی‌بینم. آنها حتی خواهر مرا واداشتند که صریحا در جمع بگوید که حاج‌سیدمیربابا هم مثل همه سادات، حرام‌خواری کرده است!!! زیرا شش‌دانگ امامزاده موقوفه است! ضاربین شجاع و پسرش در دادگاه اعتراف کردند که یکی از تحریک‌کنندگان آنها برای کشتن حامد و شجاع، ...ها بودند! رئیس دادگاه گفت اگر از آمرین شکایت کنید آمادگی دارم رسیدگی بکنم اما متاسفانه شجاع کوتاه آمد و از پیگیری پرونده منصرف شد که برای خودش دلایلی داشت! به هر حال خونی ریخته و ظلم بزرگی واقع شده اما من اجازه نخواهم داد، ... و ... و ... و ... و... براحتی از این شرارت و خونی که در ریختنش به شکلهای مختلف شراکت داشتند، قِصِر در بروند! جنابعالی هم تاکنون بجز شعار دستاوردی نداشتی! تاکنون کدام رقبه از دو دانگ را به امامزاده برگردانده‌ای؟! جلسه گذاشتیم و عصبانی هستند ووو... به درد نمی‌خورد. در عمل جرأت کن و از هر کدام از غاصبان (چه حسن‌آبادی چه داودی) حداقل یک رقبه از رقبات برباد رفته را آزاد کن وگرنه از لاس زدن که چیزی در نمیاد.» ممدشورا: «آقا سید محمد دقت کن به حرف من که از بیست هکتار از اول وقف تا کنون که وقف امامزاده حدود پنجاه درصد به عناوین مختلف به باد رفته این دقیقا باید من پیکیر باشم و هستم و عرض میکنم که کارهایی هم انجام شده حتی در جلسه شهر ری اعلام کردم باید متخلفین سهم امامزاده رو برکردونن خبر های بیشتری در آینده نزدیک خواهی شنید» آری! سال ۱۴۰۱ هم به پایان خود رسید و آن «همین شنبه» و «فردا»ی ممدشورا هنوز نرسیده است! و اما تتمه بررسی ادعاهای کذب و تحریف‌آمیز ممدشورا: چنانکه ملاحظه کردید؛ در گفتگوی دونفره هم صورت‌جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ را «گندی که اخوی بنده زده» قلمداد کرده! و اینکه اداره اوقاف بر اساس آن و وقفنامه‌ای که در جلسه مذکور از آ.میرشجاع گرفت، رفته تقاضای سند کرده و اداره ثبت هم سند رسمی صادر کرده است!! اینهم آخرین دروغ شاخدار ممدشورا در ایام پایانی سال ۱۴۰۱ است. ۱) از کی تا حالا اداره ثبت بر اساس صورت‌جلسه تعدادی از اهالی یک روستا با اداره‌ای، اقدام به صدور سند (آنهم برای تملک و تصاحب شش‌دانگ یک روستای بیش از ۶۰ هکتاری) کرده است که این دومی آن باشد؟! (ثبت و این غلطا؟!! هرگز!) ۲) کپی وقفنامه مثلا اصلی را که دهیار اسبق روستا در سال ۱۳۹۵ در اختیار رئیس اوقاف گذاشته بود، پس چرا در اینهمه سال، اوقاف بر اساس آن نتوانست سند رسمی از اداره ثبت بگیرد؟! (ضمنا وقتی که تمیزترین وقفنامه اصلی را به رئیس اداره ثبت آوج نشان دادم، حاضر نشد آنرا بگیرد. چرا؟! زیرا بنظر من قبلاً آنرا دیده بود و برایش تازگی نداشت!) آری! اعضای شورای خائن و مَلاء پفیوز روستا در قضایای معطوف به اوقاف، چنان گندی زده‌اند که از بوی آن خودشان هم مشمئز شده‌اند ولیکن آشکارا بدنبال فرافکنی افتاده و دیواری کوتاهتر از حضور مؤثر حاج‌سیدمیرشجاع در جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ پیدا نمی‌کنند! گویا که اهالی را شبیه همان گله گوسفندی می‌بینند که بر باد دادند! آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو خون جوانا ..ادامه دارد. حسینی منتظر اسفند ۱۴۰۱
سلام با تبریک حلول بهاران، توفیق استفاده أکمل و أجمل از امید و رشد بهار عید طبیعت و رمضان بهار قرآن را از رب متعال برایتان مسئلت دارم. «اللهم عجّل لولیک الفرج» ارادتمند؛ حسینی منتظر (نوروز ۱۴۰۲)