بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۲
...اقا سید کاظم و سید احمد و سید محمود همراه من داخل دفتر رئیس وقت اداره رحمانی شدیم
بعد سلام ووو تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران)
حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد
بدون هیچ نتیجه ایی اوقاف را ترک کردیم و نیامدن سید میرشجاع داخل اداره هم برایمان نامفهوم مانده..»
این گزارش ناقص م.ش. در سه قسمت قابل بررسی است:
۱) مسئله نحوه وصول وقفنامه به اوقاف
۲) مسئله تهمت رکیک رحمانی به اهالی
۳) مسئله کارکرد آ.سیدمیرشجاعالدین
در مسئله نحوه وصول وقفنامه به اوقاف، طی پیامهای سابق و لاحق خود، باندازه کافی، توضیح داده و مدارک و مستندات ذیربط را در حدفاصل پیامهای شماره ۱۲ و ۱۳ کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم و در پیام شماره ۱۹ در باره تفاوت وقفنامههای اصلی و جعلی، توضیح دادهام که با توجه به آنها و نیز تصاویر باشتراک گذاشته از وقفنامههای جعلی، دروغهای شاخدار ممدشورا آشکار میشود.
هدفگیری این قسمت از رنگرزی ممدشورا مقصر جلوه دادن آ.میرشجاع در قضیه ورود مداخلهجویانه اوقاف است که البته فرافکنی بسیار سخیفی است برای رد گم کردن خیانتهای خود!
در کانال قبلی (سید علاءالدین) خود مفصلاً توضیح دادم؛ کسانی که پای اوقاف را برای اولینبار (قبل از ۱۳۶۲ و بلکه قبل از انقلاب اسلامی) به این روستا باز کردند، هماکنون به رحمت خدا رفتهاند و ما احتمال میدهیم که نیّت خیری داشتهاند! حتی آنها که این روستا را خالی از سکنه (و سادات هجرتکرده!) جلوه دادهاند! و برایشان آرزوی عفو و غفران داریم.
و همچنین توضیح دادم که در ماجرای پیگیری احداث سد خاکی دلیکلیقیه بمنظور تأمین پایدار آب شرب اهالی، توسط آ.س.میرشجاع در سال ۱۳۷۵، اداره اوقاف صرفاً متوجه میشود که گزارش «هجرت سادات» از این روستا کذب بوده است و ظاهراً ۲۰ سالی را هم به سکوت میگذراند!
ولیکن به ضرس قاطع میتوان گفت که پای مداخلهجویانه اوقاف با چکمه سفید اما با قلب سیاه نانکلی به این روستا در بهمنماه ۱۳۹۴ رخ داده است و پیامد آن شاهد مکاتباتی بودیم که بین اوقاف و نخستین دهیار روستا (آ.میرشجاع) در سال ۱۳۹۵ روی داد که توضیحات و مدارک ذیربط را مفصلاً در کانال قبلی به اشتراک گذاشتم.
باز کردن پای دخالت بیترمز اوقاف به این روستا بمنظور تکمیل طرح هجرت [فراری دادن] سادات صورت گرفت که بلاتردید امری خیانتبار و شرارتآمیز بوده است. فلذا این سؤال خیلی جدی مطرح شد که مقصر/مقصرین قضیه کیست/کیستند؟!
میزبان ماجرای چکمه سفید و همپالگیهای وی، طی یک «جنگ روانی تمامعیار» و بهرهگیری از صنعت رنگرزی خود، آ.میرشجاع را چنان مقصر اصلی جلوه دادند که زمینههای ترور شخصیتی و حتی فیزیکی او و پسرش را براحتی فراهم ساختند.
و این شانتاژها و جوسازیهای ناجوانمردانه و رذیلانه خود را آنچنان دنبال کردند که برای خونخواهی «تنها دهیاران بومی روستا» کسی حتی جرأت طرح سؤال و استفهام هم به خود ندهد!
شورای جاری روستا (منتخبین ۱۴۰۰) در جوسازی و شایعهافکنی و دروغپردازی و رنگرزیهای مذکور، سنگ تمام گذاشتند تا با یک تیر چند نشان را بزنند:
۱) علت تحمیل دهیارهای غیربومی، عیان و بیان نشود تا تخلفات عدیده اعضای شورا مکتوم بماند که بدترین آنها همکاری با سیاستهای کثیف نانکلی برای پیشبرد توطئه خالیسازی روستا از سکنه است.
۲) کسی را که در مقابل نانکلیهای برونی و درونی، سینه ستبر کرده، از حیّز انتفاع ساقط گردانند تا بلعیدن ششدانگ امامزاده بمنظور دستیابی به دفینههای پراکنده در روستا برای آنها راحتالحلقوم باشد!
پیامهای مسلسل بنده در کانال قبلی، موجب رسوائی همه آنها شد که پیوسته در صدد خیانت علیه اهالی و شرارت علیه سادات بودند. فلذا گارد شدیدی علیه بنده بستند و ناخور روستا به حرکت در آمد تا مانع افشاگریهای بنده گردند، غافل از اینکه آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند!!
در این میان، شاهد فعالیت مجازی شگفتانگیزی از سوی یکی از اعضای خائن شورا بودیم و هستیم که علیرغم توضیحات مستند کانال سیدعلاءالدین، هنوز هم دست از توطئه کثیف مذکور نکشیده و کماکان در حال شانتاژ حرفهای کذبی است که پنبه آنها زده شده ولیکن وی هنوز هم میخواهد به رنگ کردن اهالی ادامه بدهد!
او در حالی که خود را ظاهراً معترض قضیه دخالت اوقاف در امور روستا وانمود میکند، خود به خدمت رسمی اوقاف بوئینزهرا در آمده است و عنوان توخالی امین اوقاف را هم با افتخار تمام، یدک میکشد بدون آنکه در این چند سال توانسته (یا خواسته؟!) باشد که حداقل ۱۰٪ از حدود ۱۰۰/۰۰۰ مترمربع از دو دانگ موقوفه امامزاده را از موقوفهخوارها پس بگیرد!!
..ادامه دارد
حم
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۳
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که رؤسای سابق و فعلی اوقاف بوئینزهرا کلیه مکاتبات خود با شورا و دهیار روستا را بدان مستند کردهاند!
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که نانکلی در پروندهسازی علیه اجداد اهالی، همان وقفنامه جعلی را ضمیمه مستندات خود و دادخواست ابطال اظهارنامههای ثبتی آنها کرده است!
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که نخستین دهیار روستا (آ.میرشجاع) طی دو فقره نامه در سال ۱۳۹۵ به مقابله با مفاد آن پرداخته است و دومین شورای روستا هم اساسا بمنظور دریافت جواب همان نامهها عازم اوقاف بوئینزهرا شده است که آ.میرشجاع به علتی خاص، از ورود به اوقاف، منصرف میشود و حال وی دارد از آن مراجعه، گزارش میدهد. اگر وقفنامهای جعلی در کار نبود، نیازی هم به تحریر نامههای ۳ و ۵ صفحهای دهیار وقت در سال ۹۵ نبود که هر دو به امضاء تعدادی از اهالی سرشناس روستا هم رسیده بودند و بالتبع نیازی هم نبود که آ.میرشجاع اعضای جدید شورای روستا را به بوئینزهرا بکشاند تا پیگیر جواب رسمی آن نامهها باشند و حالا شاهد گزارش نحوه مراجعه و پاسخ هتاکانه رئیس وقت اوقاف توسط خود وی باشیم.
ممدشورا در حالی منکر وقفنامه جعلی میشود که جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ بمنظور مقابله با آن تشکیل شده تا اداره اوقاف بجای آن، وقفنامه اصلی را «معیار تفاهم و عمل» خود قرار بدهد.
ممدشورا در حالی منکر وجود وقفنامه جعلی میشود که بنده هر سه تصویر معطوف به آنرا در کانال خود به اشتراک گذاشتم. هم وقفنامه بدون هیچ مهر ۱۲۹۷ قمری ملاعبدالجواد را و هم وقفنامه با مهرهای ناشناس ۱۲۹۷ وی را و هم متن تایپ شده آنها توسط اوقاف قزوین را.
بنظر شما ممدشورا چرا علیرغم اینهمه مستندات مسلم و غیرقابل انکار در مسئله وقفنامه جعلی، لجوجانه منکر وجود آن میشود و مینویسد: «انشاالله که بتونم اطلاع رسانی دقیقی انجام بدم
اول از وقفنامه..
تا آنجا که من اطلاع دارم و نظر شخصیه وقفنامه جعلی وجود نداره»!!؟؟!!
خود اوقاف نه تنها منکر وقفنامه جعلی نیست بلکه با استناد بدان، خون اهالی را تو شیشه کرده است ولیکن ممدشورا منکر وجود آنست.
خود نانکلی طی صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی پذیرفته که وقفنامه ناسخ ۱۲۹۹ قمری را معیار تفاهم و عمل خود قرار بدهد (نه وقفنامه منسوخ ۱۲۹۷ قمری را) و اهالی حاضر در جلسه هم آن را امضاء میکنند از جمله آ.میرشجاع ولیکن ممدشورا بر خلاف اهالی، آنرا امضاء نمیکند! چرا؟! زیرا معتقد است و اصرار دارد که وقفنامه جعلی، اصالت دارد؟!! (که طبق آن، میتوان سادات را از صحنه حذف کرد و چهاردانگ آنان را تصاحب کرد)!
دشمنی با سادات از این آشکارتر؟!!
آری! آیا ممدشورا گرگی در پوستین میش نیست؟! آیا چنین خائنی، صلاحیت دارد که امین موقوفه باشد؟! و نماینده اهالی که قریب باتفاقشان از سادات هستند؟!!
و اما وقفنامه اصلی؛
همانطور که در کانال سیدعلاءالدین توضیح دادم، مدرکی که بتوان آن را «وقفنامه» تلقی کرد، اساسا وجود خارجی ندارد. نه چنین مدرکی در اختیار احدی از اهالی است و نه در اختیار ادارات اوقاف و ثبت و غیرهما و نه اثری از واقفین یا بازماندگانی که در جای قابل قبولی، احراز هویت شده باشند!
ولیکن آنچه در دست سادات است، صرفاً صورتجلسهای است که دارای چندین ادعاست:
۱) واقفینی بنامهای محمدحسینخان و محمدکاظمخان که در زمان تحریر صورتجلسه مذکور (۱۲۹۹ قمری) «مرحومان مغفوران» بودهاند.
۲) چهاردانگ مزرعه امامزاده علاءالدین، وقف خاص سادات حسینی و موسوی خاصی شده است.
۳) دو دانگ مزرعه مذکور وقف خاص بقعه مبارکه امامزاده علاءالدین شده است. (یعنی که در زمان تحریر صورتجلسه، این قطعه - پلاک ۱۱۷ از ۱۰ فرعی قزوین - مزرعه بوده و هنوز به روستا تبدیل نشده بود!)
۴) تفکیک ششدانگ امامزاده به وقفیه ۴ و ۲ دانگ و تحدید جغرافیائی آنها از روی «سجل مرحوم محمدحسینخان» رونویسی شده است.
۵) علت تنظیم صورتجلسه مذکور، حل اختلافی بوده است که بین «مالک» و «وقف» دیگر نباید تکرار شود.
۶) نسخهای از این صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری با عنوان «سواد وقفنامچه» در اختیار پسر ارشد محمدحسینخان قرار میگیرد تا عنداللزوم مورد استناد قرار بگیرد.
۷) در این صورتجلسه هیچگونه شرط و شروطی از قبیل؛ «حضور و حیات» برای بهرهمندی سادات حسینی و موسوی خاص از چهاردانگ مایملک خود، قید نشده است.
اکثریت سادات امامزاده علاءالدین (از جمله بنده حقیر) با مفاد این صورتجلسه (مشهور به وقفنامه اصلی) مشکل و زاویه چندانی ندارند. اما اداره اوقاف، بنای برتافتن آنرا ندارد و (علیرغم ص.ج. ۱۴۰۰/۱۰/۲۳) ترجیح میدهد به ص.ج. ۱۲۹۷ق. (که چیزی بجز «اختلاسنامه خطرناک» نیست!) بچسبد!!
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
متن تایپ شده وقفنامه اصلی که در پرونده اوقاف مفقود است! این «صورتجلسه حل اختلافات» دو سال بعد از «صورتجلسه عقد اختلاسات» توسط ملاعبدالجواد یعنی در سال ۱۲۹۹ قمری (مقارن ۱۲۶۰ هجری شمسی) تحریر شده است و علیمحمدخان (پسر یکی از واقفین مرحومان مغفوران اصلی) هم در سجلات آن، تأییدیه نوشته و کلمات «مالک» و «وقف» را به کار برده است.
در مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ ریاست وقت اداره اوقاف بوئینزهرا طی صورتجلسهای با اهالی روستا، پذیرفته است که این متن را ملاک عمل و تفاهم قرار دهد ولیکن در عمل (نامهها و بخشنامههای بعدی) آن را کاملاً نادیده گرفته است!
که نشان از حیله و نیرنگ وی دارد و علت فریب و دغل وی را باید (از مداقه در ماجرای چکمه سفید) یافت و افشاء کرد!
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۶):
تذکر مهم؛
در پیام شماره ۰۴۳ (در کانال گنبد فیروزه) اشاره کردم که در خلاء همت اهالی برای تشکیل رسمی شورای روستا، حکم دهیاری برای آ.سیدمیرشجاع صادر شد و در این حکم بخشداری آوج، ظاهراً مراجعهای به اهالی و پذیرش آنها نداشت فلذا نوشتم که اهالی در نصب ایشان به دهیاری نقشی نداشتند ولیکن این ادعای بنده نباید سبب این گمان گردد که دهیاری ایشان به اهالی، تحمیل گردید. زیرا باید حواشی امر را هم در نظر گرفت.
منظورم «پیشبرد مقتدرانه امور روستا» (که قاعدتاً با مشارکت اهالی تحقق یافت)، دارای ریشههای فرهنگی و تاریخی هم بود.
اگر به سالهای قبل از انقلاب برگردیم، جایگاه رسمی «بزرگی بر روستا»، کدخدای روستا بود که از طرف مقامات دولتی تعیین و تحمیل میگردید ولیکن اهالی روستای ما، مرکز قدرت غیررسمی هم برای خود داشتند که اقتدار باطنی آن بسیار بالاتر از قدرت ظاهری کدخدا بود.
«حجتالاسلام والمسلمین حاج سیدمیربابا حسینی» که بعلت چند صباحی «طلبه امام خمینی» بودن (قبل از تبعید آنحضرت از ایران)، دارای روحیه انقلابی و ضد رژیمی هم گشته بود و علیه شاهنشاهی موضعگیری بعضاً آشکاری داشت (و به همین علت هم از طرف یکی از اهالی که به مزدوری ساواک جنایتکار شاه در آمده بود، تهدید میشد!) در جایگاه امام جماعت روستا و پایگاه مسجد نقش بسزائی در حفظ وحدت، معنویت و همگرائی در امور ذیربط روستا ایفاء میکرد.
نشان به آن نشان که بعد از هجرت آقامیرشجاع به تهران در سن ۱۷ سالگی (که من ۵ ساله بودم و چگونگی آن بخاطرم نمیآید!) اهالی روستا فقط دو بچه از بچههای روستا را با کلمه «آقا» توصیف میکردند. چرا اهالی فقط مرا «محمدآقا» (و اخوی کوچکترم را «علیآقا») صدا میکردند؟! مگر بقیه بچههای روستا «آقازاده» نبودند؟! علت چنین استثنائی چه بود؟! دلیلش آن بود که ابوی را که «عالم» و روحانی روستا بود بعنوان «آقا» (بمفهوم مکتبخانهای آن) میشناختند و مینامیدند. فلذا آقامیرشجاع هم تحتالشعاع این وضعیت معنوی ابوی بود.
ابوی بعد از مهاجرت قریب باتفاق اهالی به تهران (که عمدتا نتیجه سیاستهای غلط رژیم خائن شاهنشاهی بود) در مرکز هم تلاش وافری داشت تا از رهبری معنوی و اجتماعی در قالب «هیئت جوانان امامزاده علاءالدین مقیم مرکز» غافل نگردد که بعد از انقلاب هیئت مذکور تدریجاً مورد کم لطفی اهالی قرار گرفت و نهایتاً هم در حد یک خاطره در اذهان اهالی باقی ماند.
الغرض؛
مقبولیت آقاسیدمیرشجاع وامدار مقبولیت و اقتدار کاریزماتیک حاجسیدمیربابا نیز بود وگرنه اهالی شاید وارد آنهمه پذیرش و همکاری با او نمیشدند و او هم قادر به إعمال آنهمه اقتدار نمیشد. فلذا بنظر بنده توفیق و پیشرفت و موفقیت آ.میرشجاع حداکثر ۵۰٪ رهین شخصیت خود او بود و حداقل ۵۰٪ هم متأثر از بنوّت ابوی. و شاید یکی از خطاهای اخوی همین باشد که گمان میکرده همگرائی اهالی بویژه سادات با او ۱۰۰٪ بخاطر خود او بوده است!
بنابراین نهضت اجتماعی، عمرانی و خدمترسانی آ.سیدمیرشجاع از منظر اهالی محترم، تداوم نهضت فرهنگی و تعلیم و تربیتی آقاسیدمیربابا بود. و مگر میشد که جوانان قدیم از «استادزاده» خود حمایت نکنند؟!
ولیکن باید پذیرفت که سال به سال آن حس و حال تحلیل برود و برای نسل جدید خاطرات والدینشان چندان معنا و مفهومی نداشته باشد و این گسست نسلی، امری کاملاً طبیعی و عادی است.
و اما بعد؛
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۴
ممدشورا علیرغم آنکه ادعا میکند بررسی صحت و سقم وقفنامهها امری تخصصی است، پایبند این توصیه خود نمانده و «صورتجلسه اختلاسنامه منسوخ» را هم «وقفنامه اصلی» قلمداد میکند!! و اساساً منکر وجود وقفنامه جعلی است و لذا مدعی است که هرچه بنام وقفنامه وجود دارد، اصلی است!! چرا؟! زیرا که ارباب وی (نانکلی) چنین اراده فرموده است!
کسی که قادر به تشخیص «وقفنامه» و «صورتجلسه گزارش وقفنامه» از همدیگر نیست و «صورتجلسات» را «وقفنامه» میپندارد، براستی چه صلاحیتی برای «امین موقوفه» بودن دارد؟!!
نکته بعدی؛
بنده هنوز هم در نیافتهام که «صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد» در چه زمانی تهیه شده و چگونه به دست اوقاف رسیده است و اساساً اداره اوقاف قزوین (زمانی که زیرمجموعه ادارهکل اوقاف زنجان بوده) با استناد و مستمسک به کدام وقفنامه، با فرزندان مرحوم آقامحمودعلی داودی و بقیه مستأجرین امامزاده، قرارداد استیجاری بسته است ولیکن بعد از مکاتبات اولیه رحمانی با آ.میرشجاع و جوابیههای ۳ و ۵ صفحهای ایشان بعنوان دهیار روستا، نامه سومی هم در ۲ صفحه شخصاً تسلیم رحمانی میکند که کپی صورتجلسه ۱۲۹۹ قمری موسوم به وقفنامه اصلی، ضمیمه آن بوده است و همه این مدارک را بنده در کانال سیدعلاءالدین به اشتراک گذاشتم.
رحمانی ...
...ادامه دارد.
ح.م.
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۷):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۵
... رحمانی رئیس وقت اداره اوقاف بوئینزهرا در هامش صفحه اول آخرین نامه دهیار وقت نوشته است: «باسمه تعالی. جناب علیزاده. مراتب از آرشیو سازمان در خصوص صحت سقم وقفنامهها استعلام گردد.»
همین نوشته رحمانی در حاشیه نامه دهیار وقت به تاریخ ۹۶/۵/۳ به وضوح نشان میدهد که اولین کپی از وقفنامه (مثلاً اصلی) پنج سال قبل تحویل اداره اوقاف شده است (نه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که ممدشورا آنرا تلقین میکند!!)
ولیکن نانکلی که به ریاست اداره اوقاف رسید، آنرا نادیده گرفت و مجدداً در مکاتبات و تعاملات خود با روستا به اختلاسنامه مشکوک، استناد کرد!
در نتیجه ضرورت یافت که به نانکلی هم گوشزد شود که بجای وقفنامه جعلی و منسوخ ۱۲۹۷ قمری، صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری را معیار تفاهم و عمل خود قرار بدهد. در جلسه مورخه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ نانکلی آنرا پذیرفته و حتی صورتجلسه آنرا هم امضاءومهر میکند و در اینجاست که آ.میرشجاع کپی دومی از وقفنامه را تحویل نانکلی میدهد تا احیانا اگر کپی قبلی مورد دستبرد شیاطین قرار گرفته باشد، رئیس اوقاف ادعا نکند که چیزی در پرونده نیست.
بنابراین کپی وقفنامه اصلی دو بار به رؤسای سابق و لاحق اوقاف تحویل شده است و هر دو مورد هم عیناً توسط آ.میرشجاع صورت گرفته است؛ اولی در ۱۳۹۵/۵/۳ و دومی در ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ که هر دو بار هم با هدف مقابله با سوءاستفاده رؤسای اوقاف بوئینزهرا از وقفنامه جعلی و مخالفت با دخالتهای نامشروع و نامتعارف و قانونشکنانه نانکلی بوده است.
علیرغم همه اینها نانکلی بعد از ۴۱ روز از امضای صورتجلسه مذکور، بخشنامهای برای شورای روستا مینویسد و با کمال وقاحت مجددا به وقفنامه جعلی، استناد میکند! و به آن بسنده نکرده و ظرف چند ماه بعد طی دادخواست مکارانه و فریبکارانهای، خواستار ابطال اظهارنامههای ثبتی اجداد اهالی میگردد که در دادگاه بدوی آوج، حکم به بطلان دعوا میشود.
نانکلی در تقاضای ابطال اظهارنامههای ثبتی ۱۸ تن از اجداد اهالی، بدون هیچ اشارهای به وقفنامه اصلی، صرفاً وقفنامه جعلی را ضمیمه شکوائیه خود کرده است! تا شاید بتواند دادگاه را فریب داده و قانون را دور بزند!!
همه این عجایب یکطرف و اصرار شگفتانگیز ممدشورای کذّاب بر اینکه اوقاف قبل از جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ هیچ وقفنامهای در اختیار نداشته است یکطرف!! و حتی پای از این هم فراتر گذاشته و رذیلانه ادعا میکند که دخالت اوقاف در امور روستا متأثر از همان وقفنامه (دومین کپی از صورتجلسه حل اختلاف) تحویلی حاجمیرشجاع بوده است!!!
این القائات واهی وی قبل از روشنگریهای بنده را، شاید بشود حمل بر جهالت و نادانی و بیدقتی وی کرد ولیکن بعد از پیامهای مسلسل و توضیحات مستند بنده، چه علتی دارد؟! آیا غیر از لجاجت عنودانه و احمقانه و مزدوری وی میتوان ارزیابی دیگری از آن داشت؟!
با این توضیحات (که از بابت تکراری بودن آنها عذرخواهی میکنم) کاملا آشکار است که ممدشورا برای پیشبرد نقشههای رذیلانه نانکلی متوسل به چندین دروغ شاخدار شده است:
«وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت
و یک برگه ایی هست که طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف تایید نامه وقفنامه اصلی است که وارث و کاتب بعد از فوت وقف کنندگان با این برگه وقفنامه اصلی را تآئید کرده اند
و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت به هر دلیلی این برگه تآئیدیه را برای اداره اوقاف مستند کرده بود
که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد
عزیزانی که در جلسه شرف حضور داشتند مشاهده کردند که مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه..»!!!
ممدشورا چرا جعلی بودن صورتجلسه عقد اختلاس منسوب به ملاعبدالجواد (موسوم به وقفنامه ۱۲۹۷ قمری) را مورد انکار قرار داده است؟!
و چرا اصرار دارد که تحویل وقفنامه اصلی (صورتجلسه حل اختلاف ۱۲۹۹ قمری) را به جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ منحصر کند؟!
و اصلی نامیدن وقفنامه جعلی را از عبارت «طبق گفته امام جمعه آوج و خود اداره اوقاف» عاریه میگیرد! و حال آنکه امام جمعه محترم آوج وقفنامه جعلی را هرگز وقفنامه اصلی، تلقی نکرده است و ممدشورا به ایشان هم افتراء میبندد!
و اما «خود اداره اوقاف» را درست نوشته است و اساسا تمام دعوای ما هم با اوقاف همین است که «خود اداره اوقاف» غلط کرده است و نباید به غلط خود ادامه بدهد.
ادعای «بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه» هم از دیگر دروغهای شاخدار ممدشوراست. زیرا اگر چنین بود، نانکلی کپی آنها را ضمیمه شکایت خود میکرد که نکرد!!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۸):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۶
اصلاً گیریم که «وقفنامه جعلی» (که مورد تأیید «خود اداره اوقاف» است!) اعتباری متعارف، مشروع و قانونی در حد سندیّت دارد! پس چرا بعد از ۸۱ سال هنوز هم نتوانسته آنرا رسماً در اداره ثبت به ثبت قانونی برساند؟!
البته اوقاف بیکار هم نبوده و از اداره ثبت تقاضا کرده است که ورقپارههای جعلی بجای مانده از فردی بنام «ابراهیم انصاری» را (که اینک اوقاف بوئینزهرا آنرا بناحق، پیراهن عثمان علیه اهالی امامزاده قرار داده است!) رسماً ثبت شود!!
ولیکن طبق «اشعاریه مورخه ۱۴۰۱/۸/۲۴ اداره ثبت آوج» در جواب «استعلامیه دادگاه بدوی»؛ «اداره کل ثبت اسناد و املاک استان قزوین پاسخ میدهد که موضوع مذکور قابل طرح در «هیئت نظارت» نبوده و لذا از طریق «مراجع قضایی» اقدام گردد که مراتب طی نامه شماره ۱۹۷ مورخه ۱۳۹۱/۲/۳ به اداره اوقاف بوئینزهرا اعلام میگردد.»
جهت مطالعه جزئیات مطلب لطفاً به پیام شماره ۷۰ کانال سیدعلاءالدین مراجعه نمایید.
بنابراین ممدشورا در بخش اول گزارش کذابانه خود، چندین دروغ شاخدار را گنجانیده است تا اعتیاد خود به رنگرزی (رنگ کردن اهالی) را جار زده باشد!
و اما بخش دوم گزارش تحریفآمیز وی؛
«در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم سید احمد و من بعنوان اعضا شورا و سید محمود فرزند مرحوم سید موسی همراه سید میرشجاع راهی اداره اوقاف شدیم در بویین زهرا وقتی به درب ورودی اداره رسیدیم سید میرشجاع گفتند که یک مقدار در درب اوقاف فاصله بگیر و ماشین را پارک کن بعد پیاده شدن از ماشین ایشون پیاده نشدن و گفتند من نمی آیم شما بروید 😇🤔»!!!
در اینخصوص هم بنده از خود وی و نیز آنها که اسم برده است تحقیق کردم که خلاصه مطلب این بوده (البته ک.م. جوابی نداد!):
آ.سیدمیرشجاع علیرغم آنکه به دهیاری خود و پسرش توسط دومین شورای روستا، خاتمه داده میشود، از روی دلسوزی برای روستا و تشویق و مساعدت جوانانی که وارد میدان شدهاند، مصمم میشود که اعضای جدید شورای روستا را به ادارات محلی برده و زمینههای ارتباطی و پیشرفت آنها را فراهم سازد تا معارفه خود آنها موجب اتلاف وقت در امر خدمترسانی به اهالی و زوار محترم امامزاده، نگردد. بنابراین اصل اقدام و «درخواست» ایشان موجب مباهات است نه عیبجویی و عیبیابی.
اما چرا «آ.سیدمحمود» هم همراه این هیئت (اعضای جدید شورا؛ آ.سیدکاظم، آ.سیدمحمد و آ.سیداحمد) شده است؟! زیرا تصمیم بر این بوده که ایشان بعنوان دهیار به بخشداری آوج معرفی شود؟!
ولیکن بخشداری از پذیرش دهیاری آ.سیدمحمود، طفره میرود و یک دهیار غیربومی را بر روستا تحمیل میکند. در رد و قبول مذکور، بنده بسیار بعید میدانم که کاظمشورا و ممدشورا هیچ نقشی نداشتهاند!
بهانه بخشداری این بوده که آ.سیدمحمود، مقیم دائمی روستا نیست!! (گوئی که دهیارهای غیربومی تحمیلی و اعضاءشورا، همگی مقیم دائمی روستا بودهاند و هستند!) ولیکن چه کسانی به بخشدار وقت اطلاع دادند که آ.سیدمحمود در روستا حضور ندارد؟! قاعدتاً همه آنها که ترجیح دادند و پذیرفتند و بلکه خواهش کردند که دهیار امامزاده، غیربومی باشد! چرا؟!
بنده بر این تصورم که اعضای شورا در هر سه دوره بر این گمان بودهاند که دهیار غیربومی را راحتتر میتوان زیر سلطه قرار داد تا جرأت مخالفت با تخلفات و خیانتهای آنها را نداشته باشند!
نکتهای دیگر:
ممدشورا به صراحت (و البته همه دروغ!) نوشته است: «وقفنامه جعلی وجود نداره یک وقفنامه اصلی هست( که تا روز جلسه در اوقاف) اداره اوقاف نداشت ... و چون تا یک سال پیش اداره اوقاف وقفنامه اصلی را نداشت ... که بعد از به دست آوردن وقفنامه اصلی(کپی) که در جسله اتفاق افتاد ... مدیر اداره بیان کرد که ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم بعد از آن هم متکی شده اداره اوقاف به وقفنامه اصلی و صورت جلسه»!!!
نانکلی (بتعبیر ممدشورا؛ «مدیر اداره» که «بیان کرد»!!) اگر وقفنامه اصلی را قبول دارد پس چرا باز هم در مکاتبات خود آنرا نادیده گرفته و به وقفنامه جعلی استناد میجوید؟! و اگر آنرا قبول دارد، پس چرا بجای کپی آن، فقط کپی متن تایپشده وقفنامه جعلی را روانه دادگاه کرده است؟!
گیریم که ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
کانالهای اطلاعرسانی حم (ویژه مهمات روستا)؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
لطفا نظرات خود را در گروههای؛
«هماندیشی سادات میدان»:
https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
+ «سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
به اشتراک بگذارید.
🙏🌹🙏✌️🙏❤️🙏👌🙏✅🙏😍🙏👍🙏
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۴۹):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه گزارش تحریفآمیز م.ش.) ۷
... وانگهی گیریم که اداره اوقاف، از وقفنامه اصلی، خبری و تصویری نداشته است و بقول ممدشورا، آنرا برای نخستینبار در جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ به دست آورد و... آیا قابل قبول است که رئیس ادارهای همچون اوقاف، براحتی آنرا قبول کند و بدون هیچگونه استعلام و اخذ نظر کارشناسی و تخصصی پس از بررسی وقفنامه، فیالمجلس در حضور «کسانی که شرف حضور داشتند» صریحاً و بدون هیچگونه احتیاط و اما و اگری بگوید: «ما هم همینو که شما قبول دارید منم قبول دارم»!؟!
اگر نانکلی در حضور همه آنها که «شرف حضور» داشتند، چنین چیزی را گفته است، آنهم بدون اطلاع قبلی و کارشناسی آن، معلوم میشود که یا در صدد «تحمیق اهالی» بوده است یا اینکه اساسا عاری از الفبای مدیریت است و یا اینکه قضیه مسبوق به سابقه و «دارای پیشزمینه» بوده است و لذا میتوان تصور کرد که دستور رحمانی در تاریخ ۹۵/۵/۳ مبنی بر استعلام از آرشیو سازمان، جوابی از تأییدیه وقفنامه اصلی داشته است و لذا رئیس جدید اداره، متکی بر تأییدیه زمان رحمانی به خود جرأت داده است که در این جلسه بگوید: «منم قبول دارم».
حال که قضیه، زمینه قبلی مفصلی داشته است، پس چرا ممدشورا ادعا میکند که تحویل وقفنامه در جلسه مذکور «اتفاق افتاد»؟! علت اصلی دروغپردازیهای مکرر وی چیست؟!
و چند سؤال دیگر؛
وقفنامهای که نانکلی به دادگاه ارائه داده، کدام وقفنامه است؟ اصلی یا جعلی؟ (همه بازماندگان ۱۸ متهم نانکلی میتوانند با مراجعه قانونی به پرونده تجدیدنظرخواهی نانکلی بعینه مشاهده کنند که بجای وقفنامه اصلی که نانکلی در جلسه مذکور ادعا کرده «آنرا قبول دارد» فقط کپی وقفنامه جعلی را ضمیمه کرده است!)
اگر نانکلی وقفنامه اصلی را قبول دارد، در اولین بخشنامه خود به شورای روستا (۴۱ روز بعد از جلسه مذکور) پس چرا باز هم به وقفنامه جعلی اتکاء میکند؟!
آیا باور کنیم که ممدشورا این مسائل کاملا واضح را نمیبیند و نمیفهمد یا اینکه دستور دارد تا «صحنه جرم» را بدلخواه اربابش، رنگآمیزی نماید؟! تکلیف اهالی بویژه سادات با چنین جرثومه کثیف و مزدور ملعونی که پیوسته اراجیف میبافد چیست؟! تا کی قرار است به وی و سایر همپالگیهای وی، اجازه بدهید که دائماً قناریها را گنجشک و گنجشکها را قناری جلوه بدهد؟!
گنجشک که جای خود دارد، گله ناخور (شیاطین، عشّکها، غودوغها و خرسخالهها و...) را رنگ قناری بزند؟! تا کی؟! آیا وجود چنین افراد خبیثی در جایگاه شورای اسلامی روستای امامزاده علاءالدین، مایه ننگ اهالی و سادات نیست؟!
ممدشورا اگر مینوشت: «کلیه ورقپارههای در اختیار اوقاف و اهالی، همگی جعلی و فاقد ارزش قانونی هستند و بالتبع برای اداره اوقاف، مستمسک معتبری نیستند تا بتواند به روستای امامزاده علاءالدین، دستدرازی کند ولیکن طی یک جنگ روانی موفق شد تعدادی از اهالی را به اداره خود کشانیده و در قالب صورتجلسهای موسوم به استمهال یکساله، بنحوی از آنها برای اعتبار یکی از وقفنامههای جعلی، اعتراف کتبی بگیرد و به همین علت هم نانکلی ساعتی بعد در ادارهکل قزوین شیرینی پخش کرده بود» حرف تقریباً بجائی زده بود ولیکن وی منکر جعلی بودن کلیه صورتجلسههای موسوم به وقفنامه است!
بنابراین ممدشورا چنین برداشتی از ماجرا ندارد اگر هم داشت، باز هم حرف سستی بود. زیرا اگر نانکلی با اخذ صورتجلسه مذکور و امضاء تعدادی از اهالی (از جمله آ.سیدمیرشجاع)، «فتح قاف» کرده بود، کپی آنرا در اختیار دادگاه میگذاشت تا «حکم بطلان دعوا» برای ادعاهای دروغینش صادر نگردد. و یا فرضاً در مکاتبات بعدی خود بجای استناد به وقفنامه جعلی (اختلاسنامه ۱۲۹۷ق) به صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ خود با اهالی، استناد میجست. بنابراین آخرین صورتجلسه اهالی و اوقاف، پشیزی هم برای نانکلی ارزش ندارد تا چه رسد به اینکه باعث بدبختی اهالی قلمداد گردد! لذا ممدشورا از نمدی برای اهالی کلاه میدوزد که خود اوقاف آنرا در همان چهل روز اول، دور انداخته است!
در نوشته تحریفآمیز ممدشورا (در اوایل دوریه پنجم شورا با در خواست سید میرشجاع برای اولین بار با حضور آقاسید کاظم ...) عبارت «اولین بار» هم جای تأمل دارد:
شاید مراجعه افراد مذکور «در معیت آ.میرشجاع» برای اولینبار بوده است ولیکن قبل از آن، مراجعات همپالگیهای ایشان (حسنشورا و احمد داودی و...) آنقدر تکرار شده بود که فغان مرحوم حاجسیدیوسفآقا را در آورده بود!
بنابراین کلمه «اولینبار» وی هم برای رد گم کردن است و تکمیل رنگ کردن اهالی!
ضمناً انصراف اخوی از همراهی با نامبردگان در لحظه آخر ورود آنها به دفتر اوقاف، علت عجیب و حائز اهمیتی داشته و ابهامزدایی آن نیازمند توضیحاتی است که اشاره خواهم کرد انشاءالله.
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۰):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش تحریفآمیز م.ش.) ۸
دومین انگیزه آ.میرشجاع، برای رفتن جمعی به اوقاف بوئینزهرا، اخذ رسمی جوابیه اوقاف به نامههای رسمی خود بوده است ولیکن از آنجا که سمت رسمی نداشته است، در لحظه آخر به اعضای رسمی شورا میگوید؛ من نمیآیم و شما بروید!
(البته اگر با آنها هم به داخل میرفت، مسئله خاصی نبوده و توجیه داشته که آمده تا اعضای جدید شورای روستا را با ادارات ذیربط کاری خود آشنا سازد) اگر چنین بود که اصلاً لزومی نداشته از تهران با آنها همراه شود و در دقایق پایانی ماجرا منصرف شود.
مسئله بر میگردد به نوع حرفهای تلخی که ایشان در طول مسیر از زبان ک.م. و م.ش. میشنود!
احساس میکند که آنها اساسا به قصد خدمترسانی به اهالی، وارد شورا نشدهاند و چیزهای دیگری در سر میپرورانند که اصلا به صلاح روستا نیست!
و نه تنها از همراهی آنها تا اداره اوقاف بلکه از اینکه در رأی آوردن آنها نقشی داشته است، سخت پشیمان میشود!
اخوی علیرغم اشتیاقی که به دریافت جوابیه اوقاف به نامههای خود داشته و آنرا برای روستا سرنوشتساز میدانسته (و به همین دلیل هم آنها را تا درب اوقاف کشانیده بود) در همان داخل ماشین، از تحلیل حرفهای اعضای شورای جدید به این نتیجه میرسد که اینها از رحمانی اوقاف هم برای اهالی خطرناکتر هستند و مساعدت آنها بمراتب بدتر از پذیرش شرایط اوقاف است!
ایکاش حرفهای اعضای جدید شورای ۹۶ را ضبط میکردند که الآن هیچکدامشان جزئیات آنها را بخاطر نمیآورند ولیکن برای آ.سیدمیرشجاع کاملاً محرز میگردد که آنها با وی و اهالی کاملاً بیگانه و بلکه دشمن هستند! ولیکن افشاگری آنها را هم «تف سر بالا» میبیند! و تصمیم میگیرد که در تنهائی خود بسوزد و بسازد و سکته کند و بعداً هم به همراه پسرش به قصد کشت کتک بخورد! البته با این احتمال که شاید آ.سیداحمد و آ.سیدمحمود ورق را برگردانند! که بر نمیگردد!
و بعد از آن است که ممدشورا را «جُعللق» میبیند! (که انصافاً هم تشخیص درستی داده است. اما بنظرم «جوعللغ» مناسبتر است. برازندهتر از حتی «جوهرلق» و جعلنق! خصوصاً از لحاظ قافیه تا با الاغ، غودوغ و جوجوغ جور در بیاد!)
و اما تهمت موقوفهخواری که رئیس اوقاف با عصبانیت خطاب به اعضای جدید شورا میگوید و آنها را از دفترش اخراج میکند و نزدیک بوده کارشان به درگیری فیزیکی هم بکشد!
ظاهراً مقدمه بحثشان بگونهای بوده است که رحمانی میگوید: مسئله کوچکی است!
(معلوم نیست منظورش روستای امامزاده علاءالدین بوده یا مسئله وقفنامههای ذیربط و یا جوابیه نامههای دهیار وقت؟!)
متقابلاً آ.سیداحمد پاسخی مبتکرانه و جالب میدهد: هر چیز کوچک بیاهمیت نیست. مثلاً شما با یک سوزن چشم کسی را کور میکنید که هم سوزن کوچک است و هم تخم چشم اما نتیجه خیلی مهم و حساس است.
در نتیجه رحمانی از این حاضرجوابی و پاسخ دندانشکنانه آ.سیداحمد چنان عصبانی میشود که پرخاشگرانه به آنها توهین میکند!
بعد از آن که همه آنها به داخل ماشین برمیگردند، ممدشورا و کاظمشورا مدتها چنان مشغول مذمت و سرزنش آ.سیداحمد بودهاند که اصل مطلب فراموش میشود!
بنابراین ادعای ممدشورا مبنی بر اینکه «... بعد سلام ووو تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران) حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد» آمیخته به تحریف است. «تا متوجه شد از ... آمدهایم» عصبانی شد و «الفاظ زننده» به کار برد. از دیگر دروغهای شاخدار ممدشورا در این گزارش مغرضانه است. میخواهد القاء کند که آ.میرشجاع قبلاً چنان زمینههای ارتباطی با اوقاف را خراب کرده بود که رئیس اوقاف بمحض شنیدن اسم امامزاده علاءالدین، شروع کرد به تهمت زدن و الفاظ زننده به کار بردن!
در حالی که پاسخ دندانشکن آ.سیداحمد باعث دیوانگی لحظهای رحمانی شده بود. نشان به آن نشان که پس از جلسه بدفرجام مذکور، او مورد نکوهش بقیه قرار گرفته بوده!
البته رحمانی، عصبانی بوده و از روستای امامزاده علاءالدین خاطره تلخی داشته است که آنهم فراتر از جوابیههای مکتوب دهیار وقت بوده است. چنانکه خود ممدشورا در جائی اعتراف کرده است که علت اصلی عصبانیت رحمانی؛ سخنرانی بنده بوده است که مراسم جشن آی خر برفت آی خر برفت آنها با دبیری احمد داودی را باد هوا کرده بودم و رحمانی از اینکه در نزد امام جمعه آوج و سایر مدیران محلی ضایع شده بود و بدتر از همه آنکه نقشه شوم تبدیل سادات مالک به سادات مستأجر نقش بر آب شد، شدیدا برآشفته بوده است!
حال بیائی مسئله به این واضحی را بگونهای قلم بزنی تا اذهان اهالی را نسبت به آ.میرشجاع مشوّش کنی، چیزی است که صرفاً از یک جوعللغ بر میآید و بس!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۱):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش تحریفآمیز م.ش.) ۹
آ.سیداحمد از آنچه در جلسه گذشته، چیزی بخاطر نمیآورد و معتقد است که ممدشورا آنرا بزرگنمائی کرده است!
آ.سیدکاظم جوابی به استفهامیه بنده نداد! و بعید هم میدانم بعلت کهولت سن، چیزی بخاطرش مانده باشد!
آ.سیدمیرشجاع هم که اصلا وارد جلسه نمیشود و فقط بخاطر دارد که از حرفهای ملالانگیز آنها در حدفاصل تهران تا بوئینزهرا چنان مغموم شده بودم و حالم گرفته بود که حتی بعد از جلسه هم نپرسیدم که نتیجه چی شد؟! فقط یادمه که سیداحمد را به باد اعتراض گرفته بودند که جلسه را خراب کرده است!
آ.سیدمحمود هم فقط قصه سوزن و چشم یادش مانده که باعث شد رحمانی تمایلی به ادامه گفتگو نداشته باشد و چیزی از الفاظ زننده و تهمت رحمانی و درگیری فیزیکی هم به یادش نیامد و گمان میکند که ممدشورا سیاهنمایی میکند!
حال گیریم که گزارش ممدشورا، کاملا دقیق است و رئیس وقت اوقاف بمحض شنیدن اسم امامزاده علاءالدین، قاطی کرده وو..
حال چند سؤال مطرح میشود که نیازمند جواب دقیقتری هستند:
۱) آیا عصبانیت و پرخاشگری رئیس اوقاف در حد به کار بردن الفاظ زننده تا آستانه درگیری فیزیکی پیش رفتن، به حق بوده است یا ناحق؟!
۲) اگر رحمانی برخورد زنندهای داشته که ناحق بوده، شما چه پاسخی دادید؟! و چرا بعداً تبدیل به مزدوران رؤسای ناحق شدید؟!
۳) آیا جوابیههای رسمی و مؤدبانه دهیار وقت (که به امضاء سرشناسهائی از اهالی هم رسانده بود) به نامههای رسمی اوقاف، ناحق بوده و باعث عصبانیت رحمانی شده بود؟!
۴) اگر رحمانی از جوابیه آن نامههای رسمی عصبانی بوده است چرا در زمانی که آ.میرشجاع برای تحویل نامه سوم خود (به ضمیمه کپی وقفنامه اصلی) نزد وی میرود و دستور کتبی او را در هامش نامه خود میگیرد، پرخاشگری او رخ نمیدهد؟!
۵) اگر اوقاف در مسئله وقفنامهها از موضع برحق و قانونی برخوردار بود، پس چرا هر سه نامه دهیار روستای امامزاده را سالهای سال بیجواب گذاشتهاند؟! و به شما هم گفته بود که چیز مهمی نیست (و فرضاً مسئله امامزاده علاءالدین کوچکتر از آنست که اوقاف وقت خود را صرف آن بکند!)
اگر مسئله امامزاده برای اوقاف چیز کوچک و بیاهمیتی است پس چرا «شکایت مفتضحانه»ای را رقم زدند؟!
۶) وقتی که رحمانی به شما نمایندگان اهالی، تهمت موقوفهخورانی زد و حتی نزدیک بوده با درگیری فیزیکی، خودتان را هم کتک بزند، غیرت شما کجا بود؟! و چه کردید؟! چرا به فرار اکتفاء کردید؟! چرا علیه او اعلام جرم نکردید؟!
۷) در جائی ادعا کردهای که عصبانیت رحمانی دو علت داشته؛ یکی سخنرانی بنده در مراسم آنها و دیگری مصاحبه آ.میرشجاع با یک روزنامه محلی قزوین!
فرض میکنیم که تو راست میگوئی!
آیا بنظرت رئیس وقت اوقاف حق داشته است که از محتوای سخنرانی بنده و مصاحبه اخوی، چنان آشفته باشد که عقده خود را سر نمایندگان اهالی خالی کند؟!
۸) آیا در محتوای سخنرانی من و مصاحبه اخوی، حرف ناحقی جاری شده است؟! اگر از راستگویان هستید، عین عبارات ناحق بنده و اخوی را دقیقا نوشته و دلایل خود را پیرامون غلط بودن آنها توضیح دهید.
در غیر اینصورت لطفاً از این جوعللغبازیهای خود دست بکشید و بقول خودت؛ «اذاهان اهالی» را به تشویش نکشید. تخریب ما تخریب روستاست اگر اندکی از فهم و درک بهرهای داشته باشید! اگرچه تخریب روستا از مأموریتهای خائنانه شما ناخور روستا است!
۹) تمام خواستههای ما پیرامون اوقاف و موقوفات امامزاده در حکمی که برای تشکیل «شورای مقاومت» نوشتهام خلاصه شده است. بنظرتان کدام مورد خواسته ناحقی است؟! و چرا؟!
و اما مطلب آخر؛
عطف به گزارش مبهم وی اقدام به طرح سؤالاتی از خود وی کردم که آنها را با جوابیه او در اینجا به اشتراک میگذارم:
«سلام
...چند سؤال:
1) در حالی که رفتن به اوقاف با پیشنهاد خود میرشجاع بوده، پس چرا در لحظه آخر منصرف میشود؟!
2) هدف شما از مراجعه مذکور به اوقاف چه بود؟
3) چرا بجای تفاهم، جلسه شما با تقابل و نزاع پیش رفت؟
4) آیا از رئیس اوقاف با توجه به تهمتی که زده بود، مدرک و مستندی تقاضا کردید؟ واکنش او دقیقا چه بود؟
5) ترکیب جمعیتی شما مراجعین خاص، چه وجاهتی داشت؟
6) علت انصراف آ.میرشجاع از حضور در جلسه چه بود؟ آیا خودش توضیحی داد؟ آیا مورد پرسش شما قرار گرفت؟ توجیهش چه بود؟
7) اگر نکته تکمیلی برای گزارش مذکور دارید لطفا اضافه کنید.»
و اما عین جوابیه م.ش.:
«علیک سلام
۱_ از ایشون نپرسیدیم که چرا نیومد
۲:با پیشنهاد میرشجاع بود جهب جواب نامه پنج صفحه ایی ایشون
۳_عرض کردم گرفتن جواب که میسر نشد::: چون زمینیه مشاجر طرفین بود به خاطر سخنرانی شما و مصاحبه میرشجاع با روزنامه محلی قزوین
۴_معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت ...
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۲):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارش م.ش.) ۱۰
ادامه جوابیه ممدشورا به سؤالات بنده:
۴_معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت اصلا درست متوجه نشد از کجا و بابت چه موضوعی آمدیم
۵- بعنوان شورا
6نخیر توضیحی نداد
فی امان الله»
بند ۴ این جوابیه قابل درنگ است:
دروغگوی کمحافظه در گزارش قبلی خود (گروه اطلاعرسانی شورا) نوشته بود: «تا متوجه شد از روستای امامزاده آمده ایم با الفاظ زننده مثل این کلمه(برید پی کارتان موقوفه خوران) حتی نزدیک بود بین ما و ایشون درگیری فزیکی بعمل بیاد»
ولیکن در اینجا نوشته: «معلوم نشد اصلا موقوفه خوار به چه کسانی گفت اصلا درست متوجه نشد از کجا و بابت چه موضوعی آمدیم»!
وی چرا در گزارشات خود اینهمه اعوجاج بخرج میدهد؟! آیا کسی علتش را میداند؟!
آیا بخاطر آن نیست که بنده در یکی از پیامهای خود نوشته بودم، رحمانی هم بخاطر این تهمتی که زده، قابل پیگرد قضایی است؟! چرا اینجا گزارش خود را بگونهای تغییر میدهد که رحمانی قابل تعقیب کیفری نباشد؟! مالهکشی از این واضحتر سراغ دارید؟! اهالی کدام گزارش این جوعللغ را باور کنند؟!
ممدشورا پیامد س. ج. مذکور، متقابلا سؤالاتی را از من پرسید که عین نوشته ایشان و جوابیه خود را نیز در اینجا به اشتراک میگذارم:
ممدشورا: «سلام مجدد
چند سؤال داشتم خدمت شما
با حدود 130پیام چه نتیجه ایی گرفتی به نظرت موفق بودی یا ناموفق؟؟
افرادی رو که اصلا نمیشناختی الفاظ مثل قودوخ و اشک.. ووو خطاب قرار دادی آیا عواقب کار در نظر گرفتی؟؟
واز مهم تر ازهمه هر وقت که خود شما وقت داری و راحتی حتی وسط هفته به من اعلام کن (هرجا که راحتی) که جلسه عمومی بزارم که شما هم شرکت کنی چون رودرو راحت تر میشه به نتیحه رسید؟؟
بنظرت در این شش ماه با اقداماتت در نگارش پیام و رفتن قزوین آوج.. نامه ب رئیس اوقاف ایران انحلال شورا بازنده بودی یا برنده؟؟؟
و آیا افرادی که دوربرت بودن مثل سعید ووو را دقیق میشناختی حتی از لحاظ شخصیتی؟؟
ممنون از شما»
و اما جوابیه بنده به وی:
«سلام
ضرورت «کشف حقیقت» برای من از هر چیزی بالاتر بود که اگر آن پیامها را نمینوشتم شاید هرگز به آن نمیرسیدم.
چیزهایی که الآن از قضایا میدانم اصلا قابل مقایسه نیست با آنچه که قبل از نوشتنها تصور میکردم. تلخ و شیرین آن به کنار!
کسانی هم به من کمک اطلاعاتی کردند که اصلا فکرش را هم نمیکردم اهل این حرفها باشند!
بعضیها هم اسمشان در رفت که دور و بر من هستند اما همکاری مطلوبی نداشتند. از جمله شجاع و سعید! سعید از اولش میگفت: دشمنان را باید در دادگاه غافلگیر کنیم و نوشتنهای شما همه چیز ما را لو میدهد و لذا در دادگاه دستمان خالی خواهد بود. به همین علت اصلا همکاری نکرد! هر چی هم گفتم من 37 ساله که امام جماعتم و نمیتوانم بدون جماعت حتی یک رکعت نماز جماعت بخوانم! منظورم این بود که زیرساخت حرکت عمومی (نه شخصی) من، دیپلماسی عمومی است و... اما بخرجش نرفت که نرفت و تقریبا مثل بقیه خنثی عمل کرد. اما برای آنکه در بین موسویها کسی را داشته باشم (یا اینکه وانمود کنم که دارم!) در نوشتههایم هر از چند گاهی اسم بردم، غافل از اینکه عدهای علیه او تیز خواهند شد! نزدیکی او به من شد حکایت آش نخورده و دهن سوخته! ولیکن این قصه، حسادت شدید کاظم را در پی داشت و نظر مثبتم به وی کاملا فرو ریخت و با آن پیامی هم که داد تیر خلاصی را به خودش زد و دیگر هیچ حرمتی برای خود باقی نگذاشت!
و اما از لحاظ شخصیتی، بچه خوبیه اما هنوز موفق به تنظیم حتی یک شکایت هم علیه هیچکسی نشده! با اینکه میتواند بعنوان شخص ثالث حداقل در پرونده تجدیدنظرخواهی نانکلی ورود کند! اساسا موسویها بسیار محافظهکار تشریف دارند و فقط سعید نیست که محتاطه!
قضیه شجاع هم تقریبا شبیه قضیه سعید بود. از پارسال (که برای رئیس سازمان اوقاف نامه مفصلی نوشتم تا چه رسد به پیامهای مسلسل اخیرم در فضای مجازی) میگفت بجای این نوشتنها فقط وقت بگذار برای شکایت بیسروصدا علیه نانکلی و وقتی در دادگاه پیروز شدی آنگاه جار بزن که فلان و بهمان! شجاع هم دیپلماسی عمومی (ولو تلخ و روانشناسانه) مرا اصلا قبول نداشت! زیرا معتقد بود که سیاست من حداقل در این روستا محکوم به شکست است! فلذا همکاری چندانی نکرد و بعد از آنکه برخی نوشتههایش را بدون اجازه به اشتراک گذاشتم تقریبا دلخور شد و...
اما خوشبختانه دیگرانی وارد معرکه شدند و آواری از اطلاعات بر سرم ریخت که صد البته تنها راه تشخیص درستی و نادرستی آنها همین بود که آنها را دستهبندی شده و جهتدار به اشتراک بگذارم. آنهم بگونهای تحریکآمیز تا با دیدن بازخوردهای آنها ابعاد قضیه بیشتر روشن شود که اساسا درسته یا نادرسته؟ و اگر درسته ابعاد و حدود آن چقدره؟
...ادامه دارد.
حم
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۳):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارشات م.ش.) ۱۱
ادامه جوابیه بنده به سؤالات م.ش.:
... در مجموع اگرچه از من خیلی وقت و اعصاب گرفت اما خوب بود و مرا به یک کارشناسی دقیقتر و جامعی سوق داد که با خیال راحت علیه نانکلی شکایت کیفری بکنم ولو اینکه موفق به محکومیت وی نشوم! و همچنین راجع به سایر مسائل، افراد، امور ووو...
موج عجیبی که راه افتاد (هم از طرف سادات و هم غیرسادات) که انگار سنگ صبوری پیدا کردهاند تا با خیال راحت درددل کنند، تقریبا مرا بمباران اطلاعاتی کردند که عمدتاً تکراری بود. ولیکن همگی در یک چیز مشترک بودند و آن اصرار بر این که مبادا اسمی ولو به اشاره از آنها ببرم!! میگفتند فقط برای محض اطلاع خودت میگویم و اگر این نکته را جایی بنویسی همه میفهمند که من به شما گفتهام! وقتی میگفتم این قضیه را از دیگران هم شنیدهام و فقط تو نیستی که از آن خبر داری، اجازه میداد تا در نوشتههایم بدان نکات اشاره بکنم!
کسانی با من تماس میگرفتند و اطلاعات میدادند که حتی وقتی اسم پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگهایشان را میبردند، من آنها را بجا نمیآوردم! آنها بارها در روستا مرا دیده بودند اما من تصویری از آنها در ذهنم نداشتم!
بیشترین ناراحتی من هم همین مسئله بود که چرا اهالی جرأت مطرح کردن حرف دلشان در جمع را ندارند؟! حاضرند خصوصیترین اطلاعات خانواده خود را در اختیارم بگذارند اما در باره کلیات مسائل روستا حاضر نیستند حتی یک کلمه بنویسند. ادعا میکنند که هر روز وارد کانال میشوند و مطالب مرا میخوانند اما عضو نمیشوند تا مبادا لو بروند که طرف من هستند!
اینهمه احتیاط واقعا برای من آزاردهنده بود. فلذا فهمیدم که اگر جلسات رو در رو هم تشکیل بدهم چیزی بجز تعارفات معمول مطلبی نصیب کسی نخواهد شد!
اصلا یکی از عللی که مرا واداشت به پیگیری نوشتهها همین شدت ملاحظهکاری جماعت بود که تدریجا یاد بگیرند که میشود حرف زد ولو اینکه به مذاق عدهای خوش نیاید و از دریوریهایشان باکی نداشت!
و من هنوز هم معتقدم که باید گفت و نوشت تا لااقل دیگران بدانند در ذهن من نوعی چه میگذرد تا اگر غلط است نسبت به اصلاح آن اقدام نمایند و فرضا تذکری بدهند. وگرنه حرف و قضاوتهای ایبسا غلط در ذهن من نوعی بماند و همچون سرطان بدخیم تا آخر عمر مرا اسیر خود سازد.
مثل غذای سمی که اگر قی نکنی خودت را از پای در میآورد و اگر قی کنی ممکنه عدهای را ناراحت کنی! کدام بهتر است؟! بین بد و بدتر انتخاب بد عاقلانهتر است. در این نوشتنها من بد را برگزیدم تا در وضعیت بدتر (جهل و اعوجاج) نمانم. فلذا اصلا پشیمان نیستم.
نکته خیلی مهمتری که همزمان اتفاق افتاد، مشاهده عینی «عنایت الهی» بود که البته هیچ ربطی به نوشتههای من نداشت ولی قوت قلب مضاعفی به من بخشید. «خدا با سادات است»، چه من بنویسم و چه ننویسم!
میتوانم ننویسم ولیکن اگر ننویسم چیزی هم بدست نمیآید. هرچه بیشتر نوشتم نکات بیشتری گیرم آمد! حتی اخوی که ادعا میکرد هیچکسی باندازه او راجع به تک تک اهالی و نیز مسائل روستا، اطلاعات ندارد، بالاخره متعجب شد که اینها را از کجا بدست میآوری؟! تو که اینجا نبودی چگونه خبردار شدی؟!
او تازه متوجه شده که چقدر با مسائل و افراد روستا سادهانگارانه برخورد میکرده است؟!
و (طبق معمول) حواسش به حاشیهها نبوده است. اخوی وقتی به نقطه کانونی مطلبی متمرکز میشود به خال میزند اما متاسفانه از حاشیههای قضیه غافل میشود! اما بنده اگر ۵۰٪ تمرکزم به نقطه کانونی مطلبی معطوف شود ۵۰٪ هم به حواشی مهم مطلب متمرکز میشوم. به همین دلیل هم دقیقتر به خال میزنم!
فرضا اخوی در باره کاظم خیلی خوشبین بود و حتی گمان میکرد او با کمک برادرش که در دستگاه قضائیه سابقهای دارد، میتواند در شکایت علیه اوقاف، محور مبارزه باشد اما بنده گوشزد میکردم که این دندان لقتر از آن است که حتی بشود با آن، ماست خورد!
چرا؟! زیرا که او از حاشیهها غفلت داشت و بگونهای میتوان گفت همانند سایر اهالی، سادهدل بود!
شاید من هم اگر در طول عمرم در صحنههای مختلف با انواع گرگها و شغالها درگیری مستقیم و غیرمستقیمی پیدا نمیکردم همانند بقیه سادهدل بار میآمدم. اگرچه باید اعتراف کنم که هنوز هم بعضاً سادگی میکنم که ظاهراً ژن غیرقابل تغییر ماهاست!
موفق باشی
و اما در باره الفاظ بقول کاظم غیراخلاقی!
ناچار بودم متخلفین و مجرمین را دستهبندی بکنم.
شیاطین؛ آنها که به ظاهر لبخند میزنند اما با خنجر از پشت تو را خواهند درید (آنها که سادات را مشتی افغانی بدون ریشه جار زدند)
اهل نقشههای پنهانی هستند و خودشان را چندان تابلو نمیکنند.
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۴):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(نقادی گزارشات تحریفآمیز م.ش.) ۱۲
ادامه جوابیه بنده به سؤالات م.ش.:
عِشّک؛ آنها که بدون هدف جفتک انداخته و بیهوده رم میکنند. ولیکن اگر ضرباتشان بگیرد میتواند مهلک باشد.
غودوغ؛ آنها که همانند عشکها هستند بجز اینکه ضرباتشان کشنده نیست.
جوجوغ؛ آنها که تازه سر از تخم در آوردهاند و بدون آنکه شناختی از پیرامون خود داشته باشند صرفا جیک جیک میکنند. خطرشان آنست که ممکنست باعث شوند تمرکز کافی را از کف بدهی.
خرسخاله؛ آنها که دم از دوستی میزنند و ایبسا واقعا هم قصدی بجز دوستی و کمک ندارند اما ضرباتی وارد میکنند که میتواند مرگبار باشد. در مثال؛ میخواهند پشهای را از چهرهات کنار بزنند اما ناخواسته صورتت را داغون میکنند!
مَلَاء؛ تازه بدورانرسیدههائی که بدون ریشه و ناگهان در جایگاه چشمگیری قرار گرفته و ادای بزرگان را در میآورند بدون آنکه بوئی از بزرگی برده باشند. ظاهر پرطمطراق اما باطنشان پوک و تهی و حقیر و پست و بیمایه.
ناخور؛ گله حیوانات (جمع کل همه اینهایی که اشاره کردم)
اینگونه عناوین را از آنجهت برگزیدم که نخواستم خیلی مستقیم از کسی اسم ببرم وگرنه آشوب بدتری پدید میآورد!
در عینحال کمک میکند که همه را به یک چوب نرانیم و اینکه حساب هر کدام باید در جای خودش رسیدگی شود!
و اما در باره جلسه عمومی؛
من که روزی نبوده بدون جلسه عمومی اموراتم بگذرد و همه دوستانم معتقدند که خدای جلساتم و سحر کلام دارم و بسیار بعید است در جلسهای اکثریت را مسحور کلام خود نسازم و...!
در این روستا به این نتیجه رسیدم که اهالی ما متاسفانه در جمع، حاضر نیستند، حرف دلشان را بزنند و اگر هم چیزی بگویند با هزار اما و اگر و تعارف و ملاحظه و سانسور خواهد بود! فلذا آنرا بیفایده میدانم. شاید شنونده خوبی باشند اما بنظرم گویندگان بسیار محتاطی هستند تا احیانا مبادا کسی را از خود رنجور سازند!
حتی اخوی که نسبتا تندمزاج است، بارها دیدهام که امساک ورزیده و حرف دلش را نزده!!
بنابراین نه جلسات حضوری راهگشاست و نه گفتمان گروهی و مجازی.
هر مطلبی که من به اشتراک گذاشتم، تلفنهای شخصی شروع شد و هزاران حرف پنهانی با من زدند اما حاضر نشدند حتی یک کلمه آنرا بنویسند! و دریغ از حتی یک شکلک!!
در گفتگوی دونفره سرآمدند اما در گفتگوی گروهی در صف آخر باید دنبالشان گشت!
معمای عجیبی است وگرنه مطمئناً خودم پیشتاز برگزاری جلسات حضوری میشدم.
در باره انحلال شورا متاسفانه هنوز وقت نکردهام کاری بکنم. فقط وقتی برای پیگیری پرونده به دادسرای آوج رفته بودم، سری هم به فرماندار زدم و صرفا تقاضای تحقیق در باره عملکرد شورا کردم که آنهم طفره رفت و فردایش هم عزل شد!
اگر مجالی پیدا کنم آنرا هم دنبال خواهم کرد. زیرا که خیانت شورای شما بر من کاملا مسجل شده و متأسفانه قصد توبه و جبرانی هم در هیچکدامتان نمیبینم.»
و بدینگونه این گفتگوی دو نفره ما بشرح ذیل ادامه پیدا کرد؛
ممدشورا:
«و البته من حدود یک ماه پیش با فرماندار جدید ملاقات ده دقیقه ایی داشتم
بهشون گفتم نامه ایی بده که ببرم اداره ثبت و قید کنه که هواس اداره ثبت به حق وحقوق سادات باشه
ولی با زیرکی خاصی شونه خالی کرد تلفنی گوشزد میکنم
و اما دو سه روز پیش بود که دهیار تماس گرفت و گفت اداره ثبت واسه اوقاف سند صادر کرده
حالا فردا سه شنبه آوج بخشداری کاری دارم میرم آوج و سری هم اداره ثبت میزنم ببینم صحت داره یا نه
ممنون از توضیحاتت🙏🙏»
حسینی منتظر:
«سلام مجدد
اگر صحت داشت (که بعید نیست! زیرا در ملاقاتی که من با آبسالان داشتم، به رفاقت خودش با نانکلی اذعان کرد و...) سعی کن یک کپی از سند یا مدرک یا نامه صادر شده وی بگیری.
شاید هم استعلامی از طرف دادگاههای کیفری قزوین یا حقوقی آوج را جواب داده باشد که به نفع اوقاف باشد.
آبسالان (بر خلاف مفاد جوابیه خود به استعلام دادگاه بدوی و برداشت قاضی ذیربط از آن جوابیه) ادعا کرد که برای موقوفه بودن دو دانگ امامزاده، اظهارنامه ثبتی وجود دارد! اما حاضر نشد آنرا به ما نشان بدهد و ارجاع داد به تقاضای دادگاه!
او حتی حاضر نشد نگاهی به وقفنامه اصلی که من نشانش دادم بیاندازد (که خودش معمائی است)!
بنظرم رسید آبسالان هم ریگی به کفش دارد و شاید مجبور بشوم که علیه او هم اقامه دعوا بکنم. فقط کافیه مدرکی به نفع اوقاف صادر کرده باشد. 🙏»
ممدشورا:
«فردا همه ی موارد رو پیگیر میشم»
ولیکن از پیگیری فردای آنروز وی خبری نشد تا اینکه من پیام دادم:
«سلام
آیا بعنوان «امین موقوفه» بالاخره توانستی مدرکی، سندی و هر چیز معتبر دیگری مبنی بر موقوفه بودن رسمی و ثبتی کل یا جزئی از روستای امامزاده علاءالدین که «محکمهپسند» باشد به دست آوری؟»
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۵):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارشات تحریفآمیز م.ش.) ۱۳
ادامه گفتگوی دو نفره:
ممدشورا:
«سلام
هم اداره ثبت مراجعه کردم هم بعد اداره ثبت به اداره اوقاف رفتم تمام جوانب رو بررسی کردم
اداره اوقاف بر اساس صورتجلسه دی ماه 1400که اهالی به لیدری آقا سید میرشجاع انجام شد
و تحویل کپی وقفنامه اصلی به اوقاف توسط اخوی شما
با استناد به همین صورتجلسه و وقفنامه که تا آن تاریخ اداره اوقاف نداشت و در همان روز بدست آورده
بعد از بررسی در کمیته تحقیق اوقاف صحت وقفنامه وصورتجلسه تایید شده
بر اساس همین مدارک اداره اوقاف از اداره ثبت تقاضای سند کرده
و سند مالکیت برای اوقاف صادر شده»
حسینی منتظر:
«سلام
این حرفهای تکراری را که قبلاً هم بارها گفتهاید و دروغ بودن آنها را هم من بارها در پیامهای خود توضیح دادهام.
پس با این حساب؛
اگر راست گفته باشی، اداره ثبت مرتکب خلاف شده و قابل پیگرد قضایی است.
ولیکن با چه مدرکی من الآن وارد شکایت علیه اداره ثبت بشوم؟! بر اساس گفتههای پوچ تو؟!
مدرک چی داری برای این ادعاهای دروغین؟!
اگر اوقاف وقفنامه کذائی را به اداره ثبت داده، کو نامهاش؟!
و اگر اداره ثبت، بر اساس آن وقفنامه کذائی، سندی صادر کرده است، کو آن سند؟!
به من و امثال من نشان ندادند (که عینا خلاف بود) پس چرا به دادگاه هم ارائه ندادند؟!
و چرا حداقل یک کپی به تو ندادهاند که مثلا امینشان هستی؟! تا بتوانی لااقل آتش ما را خاموش کنی؟!
محض رضای خدا (و اگر واقعا سید هستی، محض رضای اجداد خودت) دست از این دروغها و رنگرزیها بردار و برای یکبار هم که شده، توبه کن و از گمراهسازی اهالی دست بکش و خبط و خطاهای بیشمار خودت را جبران کن و بیش از این خودت و سادات مظلوم را سرافکنده هر کس و ناکثی نکن. خسته نشدی؟!!
تداوم این مسیری که تاکنون پیمودهای، بجز رسوائی بیشتر هیچ عایدی برایت نخواهد داشت.
مگر آنکه حداقل یکی از دو مدرک ذیل را به اهالی و حداقل به سادات نشان بدهی:
۱) نامه رسمی اداره اوقاف به اداره ثبت که در آن به وقفنامه کذائی اشاره شده باشد.
۲) سند صادره اداره ثبت آوج بر اساس وقفنامه ارائه شده از طرف اداره اوقاف بوئینزهرا.
در غیر اینصورت کماکان یک «کذّاب» و «مزدور» نانکلی و «خائن» به سادات و اهالی، بیش نخواهی بود که نه ذرهای شرافت در وجود اوست و نه ذرهای از سیادت در خون او و نه امین اوقاف بودنت، ذرهای ارزش و فایدهای دارد ووو...
اگر ذرهای حیثیت و شخصیت برای خود قائل هستی، بسمالله!»
ممد عابدین:
«سلام
دروغ و تکراری بودن این حرف شما تشخیص داده اید که تشخیص شما برای اهالی پشزی ارزش ندارد از بزرگ بینی خود دست بردار که مضحکه شده ایی
قبلا هم اعلام کردم که پیگیری خلاف اداره اوقاف اگر خلافی انجام داده یا اداره ثبت باید از طریق یک وکیل خبره پیگیری شود
مثل گندی که در مسئله صورتجلسه زده شده انجام نشه
من از اداره اوقاف مدارکی که دال بر موقوفه بودن ملک.... و همچنین به چه دلیل اداره ثبت سند صادر کرده کتبی خواهم خواست (همین روز شنبه)
البته خود شما هم میتونی بری اوقاف..... قبلا هم گفته ام دو ساعت راهه.. پیگیر بشوی... که در عمل پوچ وتهی بودی تاکنون
کذاب و مزدور گفتن شما به من ازاین چرت پرت ها خیلی کفته ایی و به خیلی ها هم گفته ایی
شما هم اگر یک جو ارزش داشتی آن هم بین اهالی از دست دادی و میخای اثبات حرف هاتو که در پیامهای توهین آمیزت ثابت کنی در جلسه عمومی که بهت پیشنهاد دادم شرکت کن و عیار خودتو بسنج... ببین چند چندی. ..
با توهین افترا که نمیشه موضوعی اثبات کنی
در پیامهات چرا کسانی که به قول خودت نمیشناختی قودوخ.. عشک حرامزاده قلمداد کردی چه جوابی در آخرت داری به یه بنده خدایی که اصلا و ابدا یک پیام در هیچ گروهی نشر نمیداد عکسشو گزاشتی گروه و ووو
این ها هم دراین دنیا از شما جواب میخان و هم آخرت
خیلی ها منتظر قدوم شما در جلسه عمومی هستتد تا از بیانات شما فیض ببرند.
من مدارک هم برای خودم هم حتما برای اهالی از اداره اوقاف و اداره ثبت خواهم گرفت که دلیل صادر شدن سند(بامدارک) را هم در فراخوان در یک جلسه عمومی برای اهالی توضیح خواهم داد شما هم مثل بقیه شرکت میکنی انشاالله
موفق باشی
اگر ادب و نضاکت در پیامهات نبینم هیچ جوابی به شما نخواهم داد🙏»
حسینی منتظر:
«سلام
بله! تشخیص بنده دقیقا اینست که کلیه ادعاهای شماها اگر متکی به «مدرک معتبر»ی نباشند، دروغ و رنگرزی بیشتر نیستند وگرنه من اینهمه از اوقات گران خودم را به افشاگری شماها و روشنگری اهالی صرف نمیکردم.
شما مدارک ادعائی خودت را به اشتراک بگذار من خودم پیشقدم شده و ...
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۶):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی گزارشات تحریفآمیز م.ش.) ۱۴
ادامه گفتگوی دو نفره:
... در کلیه فضاهای مجازی و واقعی، رسما از شما و هر کسی که بیهوده مورد اهانت قرار گرفته، عذرخواهی و جبران خواهم کرد.
ببینیم و تعریف کنیم!!»
ممدشورا:
«به هر صورت من شما رو بعنوان هم پسر عمو و دوست قدیمی از صمیم قلب دوستتون دارم و اصلا ابدا دوست ندارم خدای ناکرده حیثیتت خدشه دار بشه
چون از ساداتی هستی مثل خودم عده ایی معدود از خداشونه سر به تن منو شما نباشه❤️🙏»
حسینی منتظر:
«بحث خویشاوندی و دوستی بجای خود و بحث خیانت و شرارت بجای خود که از جانب هرکسی که باشد بنده افشاگری میکنم ولو علیه برادران تنی خودم باشد که باید تا حالا فهمیده باشی با هیچکسی هیچ تعارفی ندارم.
به زودی زیر خاک بدنم خواهد پوسید و روح و روانم باید جوابگوی اعمالم باشد و وابستگیهای دنیوی، پشیزی به دردم نخواهد خورد.»
ممدشورا:
«دقیقا
اینو نوشتم که خدای نکرده سؤ تفاهم شخصی پیش نیاد
دقیقا خیشاوندی ربطی به عقیده نداره
خود منم مثل شما باکسی در رابطه با عموم تعارف ندارم»
«اگر یادتان باشد در بازارچه شاپور اوایل مختصر از شما کمک خواستم ولی وقت نشد توضیح بدم چون نامحرمی پیشمان بود»
حسینی منتظر:
«بله یادمه. آنزمان فکرش را هم نمیکردم که بچههای ...، اهل کارهای خلاف در حد حفاریهای غیرمجاز باشند!! حتی گمان میکردم که خودی هستند!
(صحبتم با تو کوتاه بود اما برای او مفصلا توضیح دادم که چه باید بکند و... اما بعداً دریافتم که آب در هاون کوفتهام!)
فلذا خیلی راحت توصیه کردم که میدان را از ...ها بگیرید ولو اینکه از بستگان من باشند. زیرا حسننیتی در آنها نسبت به سادات نمیبینم. آنها حتی خواهر مرا واداشتند که صریحا در جمع بگوید که حاجسیدمیربابا هم مثل همه سادات، حرامخواری کرده است!!! زیرا ششدانگ امامزاده موقوفه است!
ضاربین شجاع و پسرش در دادگاه اعتراف کردند که یکی از تحریککنندگان آنها برای کشتن حامد و شجاع، ...ها بودند!
رئیس دادگاه گفت اگر از آمرین شکایت کنید آمادگی دارم رسیدگی بکنم اما متاسفانه شجاع کوتاه آمد و از پیگیری پرونده منصرف شد که برای خودش دلایلی داشت!
به هر حال خونی ریخته و ظلم بزرگی واقع شده اما من اجازه نخواهم داد، ... و ... و ... و ... و... براحتی از این شرارت و خونی که در ریختنش به شکلهای مختلف شراکت داشتند، قِصِر در بروند!
جنابعالی هم تاکنون بجز شعار دستاوردی نداشتی!
تاکنون کدام رقبه از دو دانگ را به امامزاده برگرداندهای؟! جلسه گذاشتیم و عصبانی هستند ووو... به درد نمیخورد. در عمل جرأت کن و از هر کدام از غاصبان (چه حسنآبادی چه داودی) حداقل یک رقبه از رقبات برباد رفته را آزاد کن وگرنه از لاس زدن که چیزی در نمیاد.»
ممدشورا:
«آقا سید محمد دقت کن به حرف من که از بیست هکتار از اول وقف تا کنون که وقف امامزاده حدود پنجاه درصد به عناوین مختلف به باد رفته
این دقیقا باید من پیکیر باشم و هستم و عرض میکنم که کارهایی هم انجام شده حتی در جلسه شهر ری اعلام کردم باید متخلفین سهم امامزاده رو برکردونن
خبر های بیشتری در آینده نزدیک خواهی شنید»
آری!
سال ۱۴۰۱ هم به پایان خود رسید و آن «همین شنبه» و «فردا»ی ممدشورا هنوز نرسیده است!
و اما تتمه بررسی ادعاهای کذب و تحریفآمیز ممدشورا:
چنانکه ملاحظه کردید؛ در گفتگوی دونفره هم صورتجلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ را «گندی که اخوی بنده زده» قلمداد کرده! و اینکه اداره اوقاف بر اساس آن و وقفنامهای که در جلسه مذکور از آ.میرشجاع گرفت، رفته تقاضای سند کرده و اداره ثبت هم سند رسمی صادر کرده است!!
اینهم آخرین دروغ شاخدار ممدشورا در ایام پایانی سال ۱۴۰۱ است.
۱) از کی تا حالا اداره ثبت بر اساس صورتجلسه تعدادی از اهالی یک روستا با ادارهای، اقدام به صدور سند (آنهم برای تملک و تصاحب ششدانگ یک روستای بیش از ۶۰ هکتاری) کرده است که این دومی آن باشد؟!
(ثبت و این غلطا؟!! هرگز!)
۲) کپی وقفنامه مثلا اصلی را که دهیار اسبق روستا در سال ۱۳۹۵ در اختیار رئیس اوقاف گذاشته بود، پس چرا در اینهمه سال، اوقاف بر اساس آن نتوانست سند رسمی از اداره ثبت بگیرد؟!
(ضمنا وقتی که تمیزترین وقفنامه اصلی را به رئیس اداره ثبت آوج نشان دادم، حاضر نشد آنرا بگیرد. چرا؟! زیرا بنظر من قبلاً آنرا دیده بود و برایش تازگی نداشت!)
آری! اعضای شورای خائن و مَلاء پفیوز روستا در قضایای معطوف به اوقاف، چنان گندی زدهاند که از بوی آن خودشان هم مشمئز شدهاند ولیکن آشکارا بدنبال فرافکنی افتاده و دیواری کوتاهتر از حضور مؤثر حاجسیدمیرشجاع در جلسه ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ پیدا نمیکنند! گویا که اهالی را شبیه همان گله گوسفندی میبینند که بر باد دادند!
آمریکا آمریکا
ننگ به نیرنگ تو
خون جوانا
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
اسفند ۱۴۰۱
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
سلام
با تبریک حلول بهاران، توفیق استفاده أکمل و أجمل از امید و رشد بهار عید طبیعت و رمضان بهار قرآن را از رب متعال برایتان مسئلت دارم. «اللهم عجّل لولیک الفرج»
ارادتمند؛ حسینی منتظر (نوروز ۱۴۰۲)
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۷):
متمم الحاقیه حکم شورای مقاومت علاءالدین:
۱۰) با توجه به اینکه ادارات اوقاف و ثبت، متأسفانه هیچگونه مدرک معتبر و محکمهپسندی دالّ بر موقوفه بودن حتی یک وجب از روستای امامزاده علاءالدین، در اختیار ندارند و با عنایت به اینکه امامزاده واجبالتعظیم و چشم و چراغی همچون «سلطان علاءالدین» نمیتواند صاحب موقوفهای نباشد و بلاموقوفه بودن آن و بلاتکلیف ماندن آن، مطلوب هیچکدام از اهالی محترم روستای امامزاده نبوده و نیست و لذا لازمست هرچه زودتر کلیه اهالی محترم امامزاده علاءالدین (و حداقل سادات حسینی و موسوی) به احترام سیره جاریه اجداد خودشان، تشریفات اداری و رسمی ذیربط را فراهم نمایند تا دو دانگ این روستا بعنوان «موقوفه امامزاده علاءالدین» ثبت گردد و صد البته تولیت آن به اداره اوقاف محل یا ترجیحاً به سازمان موقوفات آستان قدس رضوی سپرده شود.
بدینمنظور لازمست پارچه نسوز و مقاومی تهیه و (با حضور نمایندگان ادارات اوقاف و ثبت و نیز مقامات ذیربط کشوری و لشگری و از همه مهمتر نماینده محترم ولیفقیه در استان و با مراعات کلیه ضوابط قانونی و شرعی صدور وقفنامه)، از همه اهالی محترم، امضاء و اثر انگشت گرفته شود تا اهالی فعلی و نسل حاضر روستا، افتخار واقفین این امر خیر و خطیر بودن را نصیب خود گردانند. انشاءالله
ضمناً در وقفنامه عمومی مذکور قید شود که نیمی از عوائد حاصله از دو دانگ موقوفه، مصرف حفظ و نگهداری و مرمت و توسعه عمارت بقعه مبارکه، ضریح، رواقهای آن و زائرسرای مناسب و نیمی دیگر صرف امور رفاهی زوار قابل تکریم امامزاده و توسعه فرهنگی و مصالح عالیه آن گردد. والسلام
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
نشانی کانالهای اطلاعرسانی مسلسل حم (ویژه امور راهبردی روستای امامزاده سید علاءالدین واقع در حوزه استحفاظی فرمانداری آوج استان قزوین)؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
نشانی گروههای هماندیشی پیرامون پیامهای مندرج در کانالهای اطلاعرسانی حم و سایر مسائل راهبردی روستای امامزاده علاءالدین؛
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3763470541Cd25cef0ad4
«هماندیشی سادات میدان»:
https://eitaa.com/joinchat/1424556326Cd51a6f2d0a
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۸):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۱
.. و سؤال آخر این فراز؛ شماها که آمدید با چه قصد و غرضی آمدید؟! و چرا قبل از حفاری دفینهها نیامدید؟! و چرا هنوز هم بجای تکمیل خانه خودت، هرگاه که میآئی، همانند من میهمان بستگان خود میشوی؟!
آری! من در زمان انتخابات، نبودم و نیامدم ولیکن پهباد و دوربینهای مداربسته بنده که تعطیل نبودند و پیوسته همراه شماها بودند!!!
که نتیجهاش شده اینهمه پیام مسلسل و گرگیجهای که عارضتان کرده! آنهم در حدی که ناخواسته به «هذیانگوئی» افتادهاید! و بجای جوابهائی قرین «عقل و شعور»، کماکان با همان صنعت رنگرزی همیشگی خود، هنرنمائی میکنید که بنوبه خود مایه رسوائی بیشترتان میگردد!
در حالیکه اگر سکوت پیشه میکردید شاید آبروی نداشته خود را بهتر حفظ میکردید! چنانکه یکی از خرسخالهها مکررا در گروهتان توصیه کرد اما به نصیحت او هم چندان التفاتی نداشتید!
من اگر نبودم و نیامدم، اخوی من که بود و مشغول عمران و پیشبرد کلیه امور روستا و حداقل از سال ۱۳۷۵ که طراحی و ساخت آببند دلیکلیقیه را انجام داد و مشکل کمآبی روستا را تا حدود زیادی حل کرد و اگر دخوها دخالتهای بیجا نمیکردند آنرا تکمیل میکرد بدون آنکه کدخدا یا دهیار باشد و از سال ۱۳۸۸ ( تا سال ۱۳۹۶ که پرچم را به شماها سپرد) بعنوان دهیار پیوسته فیمابین روستا، آوج، بوئینزهرا، قزوین و تهران، شبانهروز در هروله بود!
آیا او در برگزاری انتخابات شوراها سنگ تمام نگذاشت؟
آیا او ساخت منابع آبی روستا را پیش نبرد؟
آیا او شبکه لولهکشی آب روستا را تکمیل نکرد؟
آیا او شبکه مواصلاتی محلات جدید روستا را احداث نکرد؟
(آیا او باعث نشد که این روستا در سال ۱۳۴۸ برای اولینبار صاحب جادهای مناسب برای ماشینهای سواری گردد؟)
آیا او در آوردن برق و تلفن به روستا همت نورزید؟
آیا او برای تأمین منابع آبی جدید، دوندگیها نکرد؟ (ولو اینکه ملاء پفیوز با کارشکنیهای خود اجازه ندادند او به نتیجه خود برسد!)
آیا او در مقابل تمامیتخواهی اوقاف، شجاعانه و هوشمندانه قد علم نکرد؟
آیا او بدون هماندیشی با اهالی در امور روستا قدم از قدم برداشت؟
آیا او عمارت بقعه مبارکه را از انهدام حتمی آن نجات نداد؟
آیا او در مقابل برقدزدی و آبدزدی متخلفین کوتاه آمد؟
آیا او در پلسازیهای خود مرتکب خبطهای مهندسی غیرقابل جبرانی شد؟
آیا او در مرمت و محوطهسازی مسجد، کم گذاشت؟
آیا او از ارتباطات عمومی خود با مسئولین کشوری و استانی برای عمران روستا استفاده نکرد؟
آیا او در پیشبرد امور روستا متحمل هزینههای فراوانی از جیب خود نشد؟
آیا او ..
اما شما چه کردید؟! دهیاری را از او و پسرش گرفتید و به غیربومیها دادید! چرا؟! تا جرأت کنید که تخلفات خود را از اهالی پنهان نگه دارید؟! چنانچه بعنوان نمونه شنیدم هنوز هم پولهایی (کمکهای مردمی) را که در حساب خودت جمع کردهای بلاتکلیف و بدون رسیدگی و گزارش وضعیت به اهالی مانده است!
من نبودم و نیامدم و بالتبع خیانتی هم نورزیدم، اما شماها که آمدید، آیا فقط خدمت کردید؟! و هیچگونه خیانتی نورزیدید؟!
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
البته اخوی هم نمیتواند بدون خبط و خطا باشد ولیکن آیا ممکنست آنها را دقیقا مشخص کنید تا ببینیم منظورتان چیست؟!
بنده نمیخواهم ادعا کنم که او مرتکب هیچ اشتباهی نشده است و من از بعضی از آنها تا حدودی خبر دارم. بعنوان نمونه هنگام اجرای طرح هادی روستا، تا جائی که خبر دارم، او بدون اخذ موافقت بازماندگان پدرخانم بنده، خانه آنها را تخریب و کاملاً محو کرد ولو اینکه متروکه و مخروبه بود اما باید از آحاد ورثه، اجازه مکتوب میگرفت ولو اینکه قصدش محوطهسازی برای مسجد بود (نه برای منافع شخصی خودش) ولیکن بر این گمانم که به همین علت در آخرت گرفتار خواهد شد! و ممکنست در موارد مشابهی حقالناس را بخوبی مراعات نکرده باشد ولیکن باید دقیقا مطرح شود تا خودش هم مطلع شده و برای جبران مافات، چارهجوئی بکند.
ولیکن معدل نمره خدمات او بمراتب بالاتر و برای اهالی و زوار محترم امامزاده، مفیدتر از همه آنها بوده است که عناوین کدخدا، دهیار، رئیس شورا، عضو شورا و نماینده اوقاف و امثالهم را یدک کشیده و میکشند.
آری! من نبودم و نیامدم ولیکن معدل قبولی اخوی از همه شماها برتر و ارزشمندتر بوده است. و اگر نبود کارشکنیهای مختلف حسودان بخیل، قطعاً این موفقیتهای چشمگیر، بمراتب مضاعف میگردید.
اگر قبول ندارید، شاهکارهای خود را برشمارید تا همه بدانند!
..ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
کانالهای اطلاعرسانی حم:
«سید علاءالدین»:
https://eitaa.com/joinchat/3702653133Ccc2fe714b9
«گنبد فیروزه»:
https://eitaa.com/joinchat/2306801975C4413b2537a
هدایت شده از حیفه نبینی/یک از هزاران
•═══•✿🌺﷽🌺✿•══
با سلام و تحیّت الهی؛
در هنـگامــه بیبـديل حلــول «نوروز باستـانی ١٤٠٢» و تـلاقــی دلانگیـــز «بهــار طبيـعت» با طلیعــه روحنـواز «بهــار قـــرآن»، دلتـــان به نــور حـق، منوّر و مشام جانتان به شميم با طراوت نسيم بهـاری، معطّـر باد.
سلامت، سعـادت و تندرستی، قـرین زندگی و بهـروزی، سـرافـرازی و توفیـق روز افزون، رهین راهتان باد.
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
کانال «چلچراغ معارف و احکام حم»:
https://eitaa.com/joinchat/741802216C0aad7d8aff
جهت گفتگوهای دینی و سیاسی پیرامون مسائل روز ملت ایران و امت اسلام (و هماندیشی پیرامون پیامهای کانال مذکور☝️) لطفا در گروه ذیل👇به ما بپیوندید:
گروه «چلچراغ معارف و احکام»:
https://eitaa.com/joinchat/3850895565Cc7624a74fe
❤️
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۵۹):
پاسخ حرافیهای ملاء روستا؛
(ادامه نقادی سرگشاده ک.م.) ۲۲
ک.م.: «به ناحق که فلان شخصی را با چوب و سنگ از روستا فراری دادند»
ح.م.: فراری دادن سادات از روستا در دو محور انجام گرفته است:
۱) محور جنگ روانی (در قالب حمله حقوقی از طریق اوقاف بوئین) که هنوز هم ادامه دارد و هر کسی که منکر آن بشود یک احمق تمامعیار بیش نیست.
۲) محور شرارت فیزیکی توسط مزدورانی که یکی یکی دستشان رو گردید که از برکات پیامهای مسلسلدرمانی بنده بود.
البته بنده قبل از کشف عمق ماجرای چکمه سفید، سادهلوحانه گمان میکردم که نانکلیهای برونی و درونی، صرفاً بدنبال تصاحب چهاردانگ سادات (از جمله عموی مرحوم ما حاجسیدعیسی که نسبت به برادران خود زمینهای بیشتری داشت) هستند!! غافل از اینکه دفینههای اینجا بسیار گرانبهاتر از کل ششدانگ این روستاست!
چنانکه برخی از تازهبدوران رسیدهها با گوشهای از گنجهای بدستآورده خود اقدام به خرید انواع زمینها و باغات روستا از اهالی کردند آنهم در شرایطی که این روستا از بیآبی شدیدا رنج میبرد! و آینده اقتصادی چندانی برای آن قابل تصور نیست.
و اما در اشارات بنده به قضیه سنگپرانیهای شبانه به عموی مرحوم ما من کلمه «چوب» را به کار نبرده بودم و تو از خودت در آوردی که ظاهراً به چنین مرضی بدجوری معتادی که یک کلاغ را چهل کلاغ بکنی تا رنگرزی تو بهتر جواب بده!!
«سنگ و چوب و چماق» را من برای اشاره به واقعه ضرب و شتم شدید برای ترور اخوی و اخویزاده خود به کار بردهام که واقعیتی است انکارناپذیر و انکار تو قاعدتاً نکته قابل تأملی است!! نکنه خودت هم در آن واقعه شوم دست و دخالتی داشتی؟!
برای حملات شبانه به مرحوم سیدعیسی من کلمه «سنگپرانی» را به کار برده بودم (که شیاطین برای تمسخر قضیه آنها را به جنیان نسبت میدادهاند!)
برای حمله روزانه به تنها دهیاران بومی روستا (آقایان میرشجاع و میرحامد) در روز روشن من کلمات «سنگ، چوب، چماق و چاقو» را به کار برده بودم.
حال تو با چسبانیدن «چوب» به واقعه حمله به سیدعیسی (که به کار نرفته بود) چه هدفی را تعقیب میکنی؟!
آیا میخواهید اصل واقعه حمله به سیدعیسی را انکار کنید (چون که چوبکشی در کار نبوده!) یا میخواهید با انکار چوبکشی، اصل واقعه حمله به سیدشجاع و سیدحامد را مورد خدشه قرار بدهی؟! کدامیک؟!
اگر اولی را میخواهی تخطئه کنی که داری کار غلطی میکنی. زیرا تو ۲۴ ساعته همراه آنمرحوم نبودی که حال ادعا کنی چنین چیزی رخ نداده است. من هم نبودم ولیکن از اهالی شنیدهام و از آنجا که با سایر قطعات پازل قضیه جور در میآید، آنرا به اشتراک گذاشتم. با این تفاوت که گمان میکردم آنمرحوم به فرزندان خود هم میگفته است و حال آنکه صرفا برای برخی از اهالی درددل میکرده است!
در هر حال هیچ بعید نیست که درج کلمات «حضور و حیات» در وقفنامه جعلی، زمینهساز حملات فیزیکی بمنظور فراری دادن سادات، بوده باشد.
و اگر میخواهید واقعه ترور پدر و پسری را انکار کنید که بعنوان تنها دهیاران بومی، شبانهروز در تکاپوی آبادی و توسعه روستا بودند (که خلاف سیاست شیطانی خالیسازی از سکنه بوده و است!) پرونده موجود در دادگاه آوج، گویای همهچیز است و انکار جنابعالی، پشیزی ارزش ندارد مگر برای مالهکشی روی جنایتی که همپالگیهای تو آفریدند.
گیریم که حمله رذیلانه به مرحوم آ.سیدعیسی را انکار کردید و اثبات هم نشد و اهالی فرضاً به بنده دروغ گفته بودند، اما انواع دلایل دیگر (که همگی فراری دادن سادات را نشان میدهند) را چه خواهید کرد؟! از مالهکشی روی خیانتهای شرارتآمیز نانکلیهای برونی و درونی، چه چیزی عاید تو میشود؟!
بنظر میرسد که «رفیق قافله و شریک دزد» تشریف داری! که اگر بوده باشی مطمئن باش که بدجوری رسوا خواهی شد. زیرا که خدا با سادات است و «إنَّ الله یدافع عن الذین آمنو».
ک.م.: «در پنجاه سال پیش فلانی در هنگام مدرسه دفتر مشق من را پاره کرد»!
ح.م.: این جمله را هم که از خودت ساختی و به من نسبت دادی، چیزی نیست بجز «تحریف» آشکار که ظاهراً برایت تبدیل به عادت شده و شگرد همیشگی توست!
(همان تکنیک تداعی و راهبرد اهریمنسازی برای منفورسازی!)
احتمالاً منظورت، اشاره من به قضیه «رنگ کردن گنجشک و فروختن به اسم قناری» توسط رفیقت است که همانند تو (و البته خیلی حرفهایتر از تو) مشغول «رنگرزی» برای رنگ کردن اهالی است و از بچگی به این مرض، معتاد بوده و لذا برای ادعای خود، به شاهدمثالی اشاره کردم که جزئیات آن در پیام ۵۰ درج شده است.
ممدشورا در زمان مدرسه، دفتر مشقم را پاره نکرد بلکه بعلت مشابهت اسمی، خودش را جای من جلوه داد! تا وانمود کند که او در امتحانات مدرسه قبول شده و من مردود!
و متأسفانه بعد از ۵۰ سال و اندی هنوز هم مشغول رنگرزی است!
...ادامه دارد.
حسینی م.
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۰):
از پیامهای دریافتی؛
توضیحات آ.سیدمیرشجاعالدین راجع به قضیه تخریب خانه خانواده همسر بنده که مرحوم مشهدی قدرتاله طالبلو (که علاوه بر همسرشان، حداقل دو نفر از دامادهای ایشان امامزادهای بودند) از ورثه مرحوم حاجسیدابوالقاسم حسینی (دائی بزرگ ما) خریداری کرده بود (البته قبل از وصلت بنده با این خانواده)
بنده ضمن تشکر از پاسخگوئی ایشان (در واکنش به انتقاد بنده به کارکرد ایشان در پیام شماره ۰۵۸)، نکاتی دارم که جنبههای عمومی آنرا طی پیام مستقلی به نقادی پیام ایشان، خواهم پرداخت. انشاءالله
البته ایشان توضیحات خود را محض اطلاع بنده بصورت خصوصی فرستادهاند ولیکن بنده آنرا بدینوسیله به اشتراک عمومی میگذارم: 👇
«سلام، ضمن تبریک فرارسیدن عید نوروز و ماه مبارک رمضان ،
مطلبی که در گنبد فیروزه نوشته ای، مطمئنی که صحیح است؟
بقول خودت ؛
حق الناس را رعایت کرده ای؟
من آب از سرم گذشته، و عمرم تقریبا رو به اتمامه، و در باره اعمالم چه به شماها توضیح بدهم، یا ندهم. فرقی نمیکند که موارد مطرح کرده خودت را اصلاح بکنی، یا نکنی. هیچ اهمیتی برایم ندارد. ولی در اینجا برای روشن شدن قضیه زمین منزل مسکونی مرحوم پدر خانومنت را توضیح میدهم، که باز تفاوتی ندارد باور بکنی، یا مرغتان همچنان یک پا داشته باشد.
همچنان که خواهر زن محترم شما نیز تلفنی تخریب منزل مسکونی پدرش را به من نسبت میداد که با توضیحاتی که دادم، نمیدانم مثل شما از یک گوشش گرفته و از گوش دیگرش خارج کرد یانه؟.
بهر حال برای اینکه مجددا فراموشی به همه کسانیکه مصرا خواستار اتهامی که با چسب یک دو سه نیز به من نمی چسبد، بچسبانند.
قضیه تخریب منزل مرحوم [آقا]مشقدرت بدین قراره:
۱_ تخریب آن منزل در حضور شخص شخیص برادرزن محترم حضرتعالی اتفاق افتاده بود. و بنده سراپا تقصیر یک هزارم نیز نقشی در آن نداشتم، اصولا من در محل حضور نداشتم. و در تهران بودم. همچنان که در زمان تخریب خانه پدریمان نیز در تهران بودم، و فرمانده میدان نیز شوهر خواهرمان حاج سیدعبدالله بوده اند، و تمامی سنگهای آن دیوارهای ساختمان ما را [آقا]یدالا توسط دامادشان([آقا]اسماعیل به حیاط منزل [آقا]یدالا انتقال) داده بودند. که زمانیکه من دیوار حیاط خودم را میکشیدم، کلی پول سنگ دادم. پس تکرار میکنم، در موقع تخریب منزل پدر زن شما برادر زنتان مجوزش را صادر فرموده بودند، نه من که دیوارم کوتاهتر از همه دیوارهاست. که حتی برادرم نیز هم نوا با دشمنان من هماوا شده است.
۲_ در باره خیابان کشی و الحاق زمین منزل پدرزن شما به راه ؛
در این ده معمول بوده و هست که، زمین فروخته نمیشود. کسی خانه ای بخرد، درختی بکارد، و... تا زمانی مجوز در اختیار آن زمین را دارد که خانه اش آباد، و درختش را نبریده باشد، با تخریب و همسطح کردن زمین، و بریدن و صاف کردن از درختها و... دیگر زمین به مالک اولیه اش باز میگردد.
همچنانکه در رودخانه نقاش جنگلهایی داشتیم بنامهای اشخاص مثل :(اسدالا جنگلی، غلامعلی حنگلی، اکبر جنگلی و ...) پس از از بین رفتن درختان آنها به مالک اولیه که ما هستیم باز گردانده شد، و خود شما بین وراث مرحوم سیدمیربابا تقسیم کردید. و این درحالی است که این زمینی که پس از صدور مجوز تخرب خانه توسط وارث صاحبخانه، دیگر شرعا زمین باز میگشت به مالک اولیه. در صورتیکه زمینی بیشتر از مساحت این زمین، [آقا محمد] جعفر ... زمینی به وارث آن (حسن[آقا]) برای احداث خانه ای در قسمت جنوب روستای امامزاده واگذار کرده است. که نیمه کاره رها نموده، یعنی نه تنها تخریب آن به بنده مربوط نیست. بلکه بعوض آن زمینی بزرگتر نیز تصاحب شده است.
۳_ و اما تعریض راه: اولا؛ همانطوریکه معلوم شد؛
اولا : بعوض آن زمین، زمینی دریافت شده، پس نمیتوانند طلبکاری بکنند.
دوما؛ زمین مورد بحث برای زوار محترم امامزاده ایکه وجود آبا و اجدادی ما در این مکان مستقیما به ایشان مربوط بوده، و اولویت استفاده زوار آن گرامی به زمینی که در آن زمان نا مشخص بود داشته و دارد.
۴_ ضمنا قابل توجه و اهمیت اصلی مطلب در این مورد این است که:
زمین مذکور دقیقا درسال ۱۳۸۷ یعنی یک سال تمام، یعنی حداقل بیشتر از ۴۰۰ روز قبل از مسئولیت دهیاری من، توسط طرح هادی روستا که بنیاد مسکن قزوین برای اولین بار که با تلاشهای بی وففه این بنده حقیر که وادارشان کرده بودم انجام دهند، که باز هم شخص من در ده حضور نداشته ام. در مدت یک هفته سکونت در مسجد روستا ضمن نقشه برداری ازروستا، کل مکان کذایی را بعنوان میدان (بلوار) ثبت و ضبط نموده است. که هم اکنون در کتاب نقشه روستا در اختیار رئیس شورا میباشد. و خریدار بعدی این زمین، قاچاقی مقداری از دور این زمین را دیوار کشیده است که پس از این مدت هنوز هم درگیری با مسئولین طرح هادی دارند.»
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۱):
پاسخ ملاء روستا؛
(نقادی جوابیه آ.سیدمیرشجاع) ۱
در ابتدای مبحث لازمست به زمینههای حضور خانواده مرحوم مشهدی «قدرتاله طالبلو» در روستای امامزاده علاءالدین، اشارهای بکنم:
مادر مرحومه حاجیهخانم خدیجه بختیاری، (مشهور به کربلائی خدیجه؛ مادر همسر مرحومه بنده) یعنی مرحومه حاجیهخانم تاجماه از دختران سادات روستای امامزاده علاءالدین بود و در این روستا، صاحب اراضی و املاکی بوده است. نشان به آن نشان که در شکایت مرداد ۱۴۰۱ اوقاف علیه اجداد اهالی، آنمرحومه هم مورد تهمت موقوفهخواری نانکلی قرار گرفته است.
لیست متهمین نانکلی را در پیام شماره ۶۶ کانال سیدعلاءالدین بجوئید.
و همچنانکه در پیام شماره ۶۷ نوشته بودم: «مرحومه «سیده تاجماه موسوی»، (یکی از ردیفهای لیست متهمین نانکلی) که متهم به «موقوفهخواری» (حرامخواری) شده است!
در حالیکه این بانوی مؤمنه، نه تنها اراضی و املاک خود در این روستا را رها کرد، بلکه ثروت عظیم و ارثیه گرانبهای شوهر خود (حاج بابالله که از تجار معتبر و ثروتمند بازار فرش تهران بود) را هم رها کرد و مدتی «مجاور حرم حسینی» در کربلا و سپس «مجاور حرم رضوی» در خراسان شد و از دنیا و مافیها بریده بود و مرحوم ابوی هر شب در نمازهای شب خود او را جزو چهل مؤمن و متقی دعا میکرد. حال چنان شخصیت سراسر معنوی، متهم به حرامخوارگی توسط نانکلی شده است!
قطعا بسیاری از اهالی (از جمله بنده) که برای زیارت امام رضا(ع) عازم مشهد شدهاند، خاطرات نیکی از او داریم که به آموختن آداب زیارت اهتمام داشت.
حتی دختر او هم مرحومه «کربلائی خدیجه» (والده همسر مرحومه بنده) هم متأثر از مادرش، به دنیا و مافیها بیرغبت بود!
نانکلی چنین اشخاصی را مورد تهمت موقوفهخواری قرار داده است!»
مرحومه سیدهخاور هم (خواهر سیدهتاجماه) جزو متهمین نانکلی قرار گرفته است.
الغرض دو نفر از ۱۸ نفر متهم نانکلی، دو بانوی مذکور بودند که نسبت به اظهارنامه ثبتی خود اقدام کرده بودند. و لذا این سؤال پیش میآید که آن دو خواهر املاک و اراضی پدری خود را به چه کسانی واگذار کردند؟ و اینک در اختیار چه کسانی است؟!
بنظرم این حق مسلم بازماندگان آن مرحومان (از جمله فرزندان مرحومه کربلایی خدیجه) است که این قضیه را پیگیری کنند.
بنده یادمه که مادرزن بنده پرستاری خاله پیر خود (سیده خاور) را در خانه خودش در تهران بر عهده گرفته بود.
در اینخصوص شاید حاجصفدر بیاتلو (باجناغ بنده و مقیم روستای قوزلو) و همچنین بازماندگان مرحوم حاجیوسفآقا اطلاعات و مدارک لازمه را داشته باشند.
آیا آنها مایملک خود را فروختند و از این روستا رفتند یا بلاتکلیف رها کردند و یا به نزدیکانشان (امثال حاجصفدر و حاجیوسفآقا) واگذار کردند؟
جواب این سؤالات هر چه که باشد، خللی به علاقه خاص مرحومه کربلائی خدیجه و مادرشان به روستای امامزاده علاءالدین وارد نمیکند.
این علاقه تا آنجا بوده که مرحومه سیده تاجماه تنها دخترش را به عقد (برادرزاده؟/خواهرزادهاش؟) حاجیوسفآقا در میآورد که البته کربلایی خدیجه (که در ناز و نعمت پدر تاجرش در تهران بزرگ شده بود) طاقت کار و زندگی سخت روستا را نداشته و لذا فرار میکند و علیرغم مخالفت همسرش از او طلاق میگیرد!
اما با اینحال شوهر دومش (مرحوم مشقدرت) را بعد از انقلاب وادار میکند که بیاید و در این روستا خانه و باغ بخرد. او پیگیر زمینهای مادریش نبود همچنانکه پیگیر مغازههای فرش پدریش در بازار تهران هم نبود و آنها را به برادران ناتنی خود واگذار کرده و اساساً اهل مادیات نبود.
بنابراین خانه و باغ انگوری که مشهدی قدرت در این روستا از ورثه دائی بنده خریده بود، هیچ ربطی به مایملک اجدادی کربلایی خدیجه نداشت.
نشانههای دیگر حبالوطن کربلائی خدیجه این بود که دخترهای خود را عمدتاً به امامزادهایها شوهر داد که بنده (بعد از حاجصفدر و آ.سیدجمال پسر دائیجعفر بنده) سومی آنها هستم.
آقاجمال هم علیرغم داشتن خانه پدری آمد و مدرسه متروکه روستا را خریداری کرد تا پس از تعمیر بعنوان منزل از آن استفاده کند که بعد از مدتی رها کرد و (با پولی که پسرش پرفسور سید وحید حسینی از اروپا فرستاد) رفت در شمال کشور ویلائی خرید و مقیم خطه سبز شمال شد.
ولیکن در زمانی که علقهای به این روستا داشت، در تشویق مشقدرت به خرید خانه عموی او نقش بسزائی داشت.
برخی از اعضای خانواده مشقدرت ترجیح میدادند که پدرشان بجای امامزاده در شمال ویلا بخرد اما طرفداران امامزاده، مؤثرتر بودند و لذا آن مرحوم را (که شخصا نیریجی بود) به امامزاده کشانیدند!
ناگفته نماند که پسر دوم ایشان (حسنآقا طالبلو) هم که بعداً داماد امامزادهایها شد و از بچگی با بنده رفاقت داشت، تأثیرگذار بود.
در هر حال خانوادهای دارای ...
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۲):
پاسخ ملاء روستا؛
(نقادی جوابیه آ.سیدمیرشجاع) ۲
... خانوادهای دارای علائق قبلی به این روستا بازگشتند و کربلائی خدیجه رفاقت عجیبی با شیرینآغا (مادر مومورتای خودم!) و نیز مادر حسنشورا پیدا کرده بود و حتی پسر بزرگ او (حسنآقا طالبلو) هم که اقدام به احداث خانهای مستقل برای خود کرد.
او مایل بود «مجاور حرم امامزاده علاءالدین» باشد همچنانکه مادر مکرمهشان تا آخر عمرشان، «مجاور حرمین شریفین حسینی و رضوی» بودند. و از همان زمان که مجاور کربلای معلی بود به «کربلائی خدیجه» مشهور شد.
ولیکن چه اتفاقاتی افتاد که یکباره همه آنها قید ادامه زندگی در این روستا را زده و دیگر به اینجا باز نگشتند؟! و حتی به من هم اجازه ندادند که در زادگاه خودم خانه مستقلی بسازم! و حتی بچههای من صریحاً گفتند که اگر میخواهی برو برای خودت خانهای بساز اما بدان که ما دیگر مایل به حضور در روستای شما نیستیم!
فلذا هر سال که به روستا میآمدیم آنها از قوزلو (خانه قدیمی حاجصفدر) جلوتر نمیآمدند! و حاجیهخانم بعد از زلزله حتی دیگر به قوزلو هم نیامد!
بدینگونه خانه آنها در امامزاده تدریجا متروکه و مخروبه گردید و محصول باغ انگورشان هم (همچون محصول باغ انگور اخوی) توسط حرامخوارها (گله عشکها و غودوغها) به غارت رفت! و نهایتا هم خانه آنها در قالب طرح هادی روستا با خاک یکسان شد!
و اما توجیهات اخوی در اینخصوص؛
قبل از هر بحثی باید تصریح کنم که بنده وکیل و وصی خانواده مرحومه کربلائی خدیجه نیستم تا پیگیر امور آنها در این روستا باشم (بجز وصایتی که حاجیهخانم در باره مایملک خود در تهران به بنده داد) و صرفاً از باب اینکه امامزادهایها از جمله اخوی مورد تخطئه قرار گرفته بودند، کنجکاو بودم که بدانم قضیه از چه قرار بوده است؟! تا اینکه بالاخره مجالی یافته و در قالب پیام شماره ۰۵۸ خود در کانال گنبد فیروزه مورد اشاره قرار دادم که آ.میرشجاع هم لطف کرده و توضیحاتی دادند اما آنها را بشرح ذیل، قابل نقادی میدانم:
۱) بنده با دشمنان جنابعالی همآوا نشدهام. بلکه بر اساس شنیدههایم اقدام به طرح مسئله کردم و طبق معمول برای همه نوشتههای خود خواستارم که اگر کسی اطلاعات دقیقتری سراغ دارد، به اشتراک بگذارد.
۲) اشاره کردید به اینکه فرمانده میدان (در زمان زلزله ۱۳۸۱؟) دامادمان جناب حاجسیدعبداله بوده است! ایشان از طرف چه شخص حقوقی یا اشخاص حقیقی، فرمانده میدان گشته بود؟! و آیا اختیار تام داشته و خودسرانه هم میتوانسته خانه ولو مخروبه دیگران را با خاک یکسان کند؟!
فلذا اگر ایشان بعنوان فرمانده میدان «عامل» تخریب خانه متروکه مشقدرت بوده است، «آمر» آن چه شخص حقوقی یا حقیقی بوده است؟
۳) گیریم که یکی از ورثه آنمرحوم (حسنآقا) در صحنه تخریب حضور داشته است، آیا بصورت کتبی هم از وی مجوزی در جائی ثبت شده است؟
و گیریم که ایشان اجازه داده باشد، مگر از جانب سایر وراث مشقدرت یا کربلایی خدیجه، نمایندگی داشته تا اجازه تخریب دیوارها و محو کلیه آثار آن خانه را هم بدهد؟!
۴) گیریم که جنابعالی (که رئیس هیئت امناء وقت روستا بودید) در تهران بوده و در صحنه تخریب و محو سوژه، یک هزارم هم نقشی نداشتید، آیا بعداً هم احساس مسئولیت نکردید که لااقل به سایر ورثه اطلاعرسانی بکنید؟ تا ذهنیت منفی برای آنها (که چند نفرشان به زیر خاک رفتند) رقم نخورد؟
۵) چرا اجازه دادید (یا مخالفت نکردید) که مصالح ساختمانی بجای مانده از تخریب توسط عدهای فرصتطلب، غارت شود؟
(البته منظورم پلیتهائی نیست که شما از خود آنمرحوم در سال ۷۶ نقدا خریداری کرده بودید)
۶) و اما اینکه بر اساس سنت مرسومی، اگر خانهای تخریب میشده (یا باغی که درختانش قطع میشده) از مالکیت صاحبش خارج میشده!!!
باید عرض کنم که سنت و رسم کاملا غلط، نامشروع، غیرمتعارف و خطرناکی بوده است.
چه کسی/کسانی چنین رسم نامعقولی را در این روستا بنا کرده است؟! و چرا مورد تبعیت شما قرار گرفته است؟!
بر چه اساسی؟! با چه قانونی؟!
اگر کسی باغی را در این روستا خریداری نماید و فردایش عدهای ناخور اشجار آنرا بریده و از بین ببرند، آیا صاحب باغ مغبون نمیشود؟! پرداخت خسارت وارده بر او به عهده کیست؟!
همچنین اگر کسی خانهای ابتیاع کند و فرضا با زلزلهای مخروبه شود آیا صاحب آن خانه دیگر مالک هیچ چیزی نیست؟! و مصالح ساختمانی خانهاش باید غارت گردد؟! و زمینش مصادره شود؟! در کجای دنیا چنین رسمی برقرار است که این روستا باید دومی آن باشد؟!
بنده بر این گمان هستم که چنین سنت غلطی مندرآوردی همان عدهای است که ادعا میکردند، زمینهای امامزاده فقط متعلق به اولاد ذکور است و به اناث چیزی نمیرسد!!!
چنین رسومات غلطی ریشه در کجا دارد؟!
به بنده هم در زمانی که ...
... ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲
بسمه تعالی
قابل توجه اهالی محترم امامزاده علاءالدین
علاءالدین در افق آینده؛
(قسمت ۰۶۳):
پاسخ ملاء روستا؛
(ادامه نقادی جوابیه اخوی) ۳
... بنده هم در زمانی که مشغول تقسیم ارثیه روستائی مرحوم ابوی بودم کسانی گفتند که «به دختران زمین نمیرسد»! ولیکن بنده و جنابعالی و سایر ورثه مرحوم حاجسیدمیربابا تمکین و اعتنائی نکردیم و خواهرانمان را هم در قرعهکشی سهمیه شرعی ارثیه پدری شراکت دادیم تا با آن سنت غلط عملاً مخالفت کرده باشیم و الگوئی شود تا دختران بیهوده از ارثیه ملکی پدران خود محروم نشوند.
وجود سه بانو در لیست متهمین نانکلی (که اقدام به ارائه اظهارنامه ثبتی کرده بودند) نشان میدهد که قبل از سالهای ۱۳۲۰ چنین رسمی در این روستا برقرار نبوده است و این بدعت (که به دخترها ملک و زمین نمیرسد!) مربوط به سالهای بعد از ۱۳۲۰ بوده است!
شبیه همان سیاست عمر و ابوبکر که رسیدن مزرعه فدک به دختر پیامبر(ص) را مورد مخالفت قرار داده بودند!
این سیاست عمری از چه سالی و توسط چه کسانی وارد فرهنگ اهالی این روستا شده است؟!
مگر از سال ۱۳۲۰ به بعد چه اتفاقاتی رخ داده است؟! که اهالی از چنین رسم غلطی استقبال کردهاند؟!
۱) ورود حسنآبادیها به این روستا؟
۲) ورود اداره اوقاف به این روستا؟
۳) ارزش قانونی پیدا کردن اراضی؟
بنظر بنده گزینه سوم (آغاز طرح اظهارنامه ثبتی و صدور اسناد مالکیتی)، مؤثرتر بوده است.
و اما سنت غلطی که مورد اشاره جنابعالی قرار گرفته و عامل میدان هم داماد ما بوده و...
بنظرم از کسی مثل جنابعالی قابل پذیرش نیست و بعید است که تسلیم چنین تفکر غلطی باشید.
فلذا این توجیه سادهانگارانه را بنده از جنابعالی باور نمیکنم. مگر اینکه ادعا کنید که این زمین مقابل مسجد (که عمدتا متعلق به دائیهای ما بود) را برای محوطهسازی مسجد یا فرضا پارکینگ زوار امامزاده لازم داشتید و...
که در این صورت هم برئُالذمة نمیشوید و جنابعالی بعنوان خردمند معنوی و بزرگ فکری روستا و فرزند ارشد حجةالاسلام والمسلمین حاج سید میربابا و راهنمای هوشمند و مبتکر قوم نباید خیال خودش را با حواله دادن قضیه به «حضور و نقش و میدانداری دیگران» و «بدعتی که ریشه شرعی، عرفی و قانونی ندارد»، راحت نماید!
بنابراین این ادعا (که خانه و باغ با تخریب ساختمان و بریدن یا خشک شدن درختها به مالک اولیه برمیگردد!) را لااقل شما مورد استناد و توجیهات خود قرار ندهید که نه مشروع است و نه معروف و نه مورد حمایت قانون ایران و دنیا.
۷) و اما جنگلهایی که بعنوان مایملک پدری بنده بصورت قرعهکشی بین ورثه مرحوم حاجسیدمیربابا تقسیم کردم، هیچ ربطی به این سنت و رسم غلط مورد اشاره جنابعالی نداشت. آنها را پدر خریده بود و درختهایش هم موجود بود که من در تقسیمات بلوکبندیشده خود به شمار آوردم و عمدتا هم به خواهرها رسید!
و اگر درختی از آنها بریده شده بعد از واگذاری بوده و مشکلی در مالکیت آنها برای خواهران ما ندارد.
۸) اینکه نوشتهاید: «زمینی که پس از صدور مجوز تخرب[تخریب] خانه توسط وارث صاحبخانه [حسنآقا]، دیگرشرعا زمین باز میگشت به مالک اولیه.» لطفاً بفرمایید که این «شرعاً» را از کجا آوردهاید؟!
در کجای شریعت (غیر از سنت عمری) چنین قاعدهای ذکر شده است؟! کدام مجتهدی چنین فتوائی داده است؟!
بنده بسیار بعید میدانم که این حرف شما، وجاهت شرعی داشته باشد. بنظرم دقت و تأمل جدیتری بعمل آورده و استغفار و توبه بجوئید و مافات قضیه را جبران کنید یا اینکه مدرک معتبری از شریعت و فقاهت ارائه بدهید و بدانید (و بهتر از من میدانید) که صرف «شیاع محلی» چنین ادعاهای بیبنیادی، توجیه متقنی به شمار نمیرود.
۹) ادعا میکنید که «[آقامحمد]جعفر... زمینی بیشتر از مساحت این زمین در قسمت جنوبی روستا به وارث مشقدرت (حسن[آقا]) واگذار کرده است» تا لابد خسارتی که به ورثه مرحوم مشهدی قدرتاله طالبلو وارد شده، جبران شده باشد!
این حرف شما از ادعاهای قبلی، سستتر است و اصلا مقبول و معقول نیست. زیرا:
۹/۱) اگر صاحبان این زمینها (خریداران این قطعات از دائیهای ما) آنها را به امامزاده یا مسجد روستا بخشیدهاند (کو هبهنامه آنها؟) که دیگر لزومی به جبران آنها نبوده است.
۹/۲) اگر موافقت داشتهاند که زمین معوضی دریافت نمایند، کو موافقتنامه ذیربط آن؟
ضمنا چرا فقط حسنآقا دریافتکننده زمین معوض بوده است؟! بقیه ورثه چه معوضی و در کدام قسمت روستا تحویل گرفتهاند؟! طبق کدام قراداد؟! لطفاً اگر مدارک محکمهپسندی دارید، ارائه بفرمایید.
۹/۳) وقتی ریشه این قطعات به چهاردانگ سادات برمیگردد، چرا زمین معوض آنها از دو دانگ امامزاده باید تأمین شود؟! مگر آنکه ثابت کنید معاملهای (از جنس تبدیل به أحسن) بین ورثه مشقدرت و تولیت دو دانگ امامزاده یا هیئت امناء آن صورت گرفته است. کو مبایعهنامه و موافقت اداره اوقاف؟!
...ادامه دارد.
حسینی منتظر
نوروز ۱۴۰۲